گنجور

بخش ۳۰ - سؤال نمودن ازمنصور که ابلیس در عین تلبیس است و جواب دادن منصور آن شخص را

یکی پرسید از منصور کابلیس
که دائم هست اندر عین تلبیس
بدی جُمله از او آمد پدیدار
از این سر باشد اینجا او خبردار
همه زشتی عالم زو عیانست
که اینجا بیشکی دون جهانست
چگوئی بهر او ای راز دیده
چنان کاینجا توئی او باز دیده
حقیقت میشناسد مر خدا او
مر این مشکل ز بهر حق مراگو
جوابش داد منصور گزیده
که چون ابلیس نبود راز دیده
چنان کابلیس اینجا دوست دیدست
حقیقت همچو او دیگر که دیدست
چنان کو یافت در حق آشنائی
نداندیافت مطلق روشنائی
چو او دیگر کسی در دور عالم
که او دیدست حق اینجا دمادم
یقین او دید حق اینجا دمادم
که از وی هست چندین غم دمادم
حقیقت اوست اینجا راز محبوب
اگرچه طالبست او دیده مطلوب
حقیقت عاشق چابک سوارست
که او را در جهان این یادگار است
تمامت انبیا دیدست اینجا
وز ایشان راز بشنیدست اینجا
تمامت انبیا کرده سؤال او
بهر وجهی در اینجا حسب حال او
بپرسیدست از صاحب کمالان
حقیقت راز خود در سرّ جانان
همه با او در اینجا راز گفتند
ز دید خویش با اوباز گفتند
چنان کو دید خودداند در اسرار
کسی زونیست اینجاگه خبردار
چنان کو دیدخود دیدست در خلق
گهی در عین زنّار است و گه دلق
گهی اندر خراباتست ساکن
گهی اندر مناجاتست ایمن
گهی در کعبه بر درگه ستادست
گهی بر خاک پای شه فتادست
گهی در میکده او دُرد نوشست
گهی گویا و گه گاهی خموشست
گهی از بیم جانانست حیران
گهی در پرده جانانست پنهان
گهی در کافری بستست زنّار
گهی در عین اسلامست در کار
گهی درخلوت تن در مقیم است
گهی با هر کس اینجاگه سلیم است
گه یاندازد او ذرّات از راه
گهی گم کرده آرد بر سر راه
گهی راهت نماید گه کند گم
ترا چون قطرهٔ در عین قلزم
گهی اندر حقیقت ره نماید
گهی اندر طریقت ره گشاید
گهی در عالم تحقیق باشد
گهی کافر گهی زندیق باشد
از آن خوانندش اینجاگاه ابلیس
که باشد دائماً در عین تلبیس
نه دائم اندر اینجا برقرار است
بهر سیرت عجب ناپایدار است
نه یک رنگست اینجا در دو رنگست
از آن نزدیک هرکس خوار وننگست
نه یک رنگست دائم در دوئی اوست
چنین بودن بر عاقل نه نیکو است
حقیقت اصل او از عین نارست
از آن پیوسته نزد عقل خوارست
ولیکن من از او یک چیز دانم
از او اینجایگه رمزی برانم
حقیقت دیدمش در عشقبازی
که این رازم نماید پیشبازی
که در لعنت چنان او استوار است
که دائم اندر این سر پایدار است
چنان در عشق محبوس و اسیرست
که اندر طوق لعنت بی نظیر است
چنان کاندر جهان او خوار آمد
یقین در عشق برخوردار آمد
تمامت انبیا از لعنت حق
گذرکردند و جستند رحمت حق
تمامت انبیا از سرّ لعنت
شدند ترسان همی در عین حضرت
تمامتانبیا ترسان از ایناند
که ایشان اندر این ره راز بینند
همه ترسان شدند از لعنت یار
تبه بردند اندر حضرت یار
همه ترسان شدند اینجایگه کُل
نیارستند یک ذرّه مر این ذل
حقیقت بار شه اینجا کشیدن
زهی ابلیس این تاوان کشیدن
ترا زیبد که بار آن کشی تو
در اینجاگه رقم برجان کشی تو
ترا زیبد که اینجا طوق لعنت
نهی بر گردن اندر شور حضرت
ترا زیبد که بار آن کشیدی
حقیقت زهر جان جان چشیدی
دگر گفتاکه ابلیس است ملعون
که اینجا دید راز سرّ بیچون
بیک سجده که اینجاگه نکرداست
نظر کن تا که چندین زخم خورداست
بیک سجده که در اوّل نکرد او
حقیقت تا قیامت زخم خورد او
حقیقت من زنسل آدممم باز
که منصورم در اینجا صاحب راز
در آن لحظه که آدم گشت پیدا
ز دید جزو و کل در خود هویدا
حقیقت دزد را هم بود ابلیس
نظر کردم در اینجاگه بتلبیس
چو گنج آدم اینجا مینهادم
حقیقت این لعین را در گشادم
درون جسم آمد او نهانی
نظر میکرد سرّ کن فکانی
یقین گنج آدم یافت اینجا
حقیقت در نهان دم یافت اینجا
بدید او سر بیچون و چگونم
حقیقت راه برد از اندرونم
حقیقت جان بدید ودل عیان یافت
درون ما همه راز نهان یافت
حقیقت دزد گنج من شد ازدید
نظر میکرد اینجا سرّ توحید
عیان گنج من کرد او نظاره
حقیقت دید دیدم من چه چاره
مرا چون گنج بنمودم در اینجا
حقیقت سجده فرمودم در اینجا
ملایک سجدهٔ آدم نمودند
ز ذات ما یقین واقف نبودند
همه سجده بما کرده ملایک
که آدم زبدهٔ کل ممالک
چو سرّ دیدند اینجا سجده کردند
ملایک جملگی این گوی بردند
حقیقت سجده اینجاگه نکرد او
ز من اینجایگه او زخم خورد او
تمامت انبیا اینجای ظاهر
همه در قالب آن پاک ناظر
نکرد این سجده بیرون شد ز رحمت
حقیقت یافت آن دم طوق لعنت
چو نافرمانی ما کرد گردون
یقین از ذات ماافتاد بیرون
اگراو این زمان مردود راهست
حقیقت آخر اینجا عذرخواهست
حقیقت مانده اینجا راه بین است
مر او را لعنتش تا یوم دین است
حقیقت لعنتش از ما است رحمت
ولیکن رحمت آمد به ز لعنت
یقین میدان که رحمت آخر کار
بخواهد کرد بر جمله بیکبار
یقین میدان که لعنت هم از او بود
که ابلیسست ز آتش نه نکو بود
ز خود بینی همی در لعنت افتاد
ز قربت دور شد بی رحمت افتاد
یقین هر کس که دور ازدوست باشد
نه مغزی باشد او کل پوست باشد
حقیقت قصّهٔ ابلیس این است
که اینجاگاه بیشک راز بین است
اگرچه سالک واصل نموده
درِ بسته بیک ره برگشوده
ز ابلیسی کنون بیرون شدستی
حقیقت ذات کل بیچون شدستی
حقیقت اینهمه از بهر آن بود
که تا ابلیس آخر در عیان بود
که او در عین نافرمانی دوست
حقیقت بازماند اندر سوی پوست
تو گر مرد رهی مانند ابلیس
مباش اینجایگه درمکرو تلبیس
برون کن دیو ابلیس ازدماغت
منوّر کن بنور کل چراغت
یقین دنیا است ابلیس این بدان تو
گذر کن بیشکی زین خاکدان تو
هر آنچه فکر بد باشد طبیعت
تو مر ابلیس دان بیشک حقیقت
برون کن فکر بد از خاطر خویش
دو روزی باش اینجاناظر خویش
دو روزی کاندر این دنیای دونی
حقیقت ذرّهها را رهنمونی
نه اندیشد که رحمت کن نه لعنت
حقیقت باش اندر عین قربت
تو اندیشه ز خود کن تا که چونی
که تو از هر دو عالم مر فزونی
ببین آنکس که اینجا سجدهٔ دوست
نکردست این در اینجا لعنت دوست
ترا سجده نکرد ابلیس نادان
ز لعنت گشت پرتلبیس نادان
ترا سجده نکرد و طوق لعنت
بگردان یافت بیرون شد زرحمت
ترا سجده نکرد ای جوهر کل
چنین افتاده شد در عین این ذل
به بین تا تو چه چیزی ای دل و جان
که بنمودست رویت جان جانان
به بین تا تو چگونه آشنائی
که در اعیان تو دیدارِ خدائی
ببین ذات خدا در خویش موجود
ترا اسرار کل در پیش معبود
ببین ذات خدا در خود نمودار
برون شو این زمان ز ابلیس و پندار
ببین ذات خدا در خود نه ابلیس
میندیش از ریا و مکر و تلبیس
ببین ذات خدا ابلیس بگذار
اگرمرد رهی تلبیس بگذار
ببین ذات خدا ای صادق کل
اگر هستی حقیقت عاشق کل
ببین ذات خدا اینجا و بشناس
رها کن مکر و زرق اینجا و وسواس
که تو برتر ز عقل و عکس ناری
اگر اینجا حقیقت پایداری
ترا از ذات خود موجود کردست
حقیقت نقش خود معبود کردست
ترا از ذات خود کردست پیدا
در این عالم ز عقل کل هویدا
ترا از ذات خود پیدا نمودست
ابا تو گفته و ازتو شنودست
ترا ازذات خودبنمود بینش
بتو پیداست بودآفرینش
تو مغزی این زمان در صورت پوست
حقیقت چون بیابی صورت اوست
تو مغزی ز آفرینش رخ نموده
حقیقت خود بخود پاسخ نموده
تو مغزی این زمان در عین دنیا
ترا پیدا شده دیدارمولا
تو مغزی این زمان اعیان نموده
حقیقت خویش را پنهان نموده
تو مغزی این زمان اعیان بدیده
از آن منزل بدین منزل رسیده
ز ذاتِ پاکِ او پیدا نمودی
دو روزی نقش در دنیا نمودی
ز ذاتِ پاکِ او اعیانِ رازی
تو سیمرغی بصورت شاهبازی
اگر شاهت نماید روی اینجا
ورا بینی تو از هر سوی اینجا
ترا شاهست اینجا صورت جان
حقیقت چون نمیدانی تو ایشان
باسمی لیک جان جانت اینجاست
حقیقت سرّ مر پنهانت اینجاست
باسم آدمی تو لیک معنی
چو آخر بنگری دیدار مولی
حقیقت در تو دیدارست بنگر
که سر تا پای تو یارست بنگر
حقیقت درتودیدار الهست
ز سر تا پای تو دیدار شاهست
تو شاهی اندر این عالم فتاده
بصورت سیرت آدم فتاده
تو شاهی اندر این عالم یقین شاه
درونِ جانت هم خورشید و هم ماه
تو شاهی اندر این دنیا حقیقت
نشسته بر سر تخت شریعت
وزیر تست عقل کل ندانی
که بر تخت شریعت کامرانی
وزیر تست عقل و پادشاهی
که مشتق گشته از خورشید و ماهی
وزیر تست عقل کل درونت
بسوی ذات اینجا رهنمونت
وزیر تست عقل اندر ممالک
تو عشقی لیک اندر عشق هالک
مقام سالکی درتو بدیدست
حقیقت واصلیات ناپدیدست
تو هستی سالک کون و مکانی
که ره در سوی آن کل بازدانی
حقیقت عقل کل با تست دریاب
درون خانهٔ از عشق درتاب
حقیقت عقل کل همسایهٔ تست
تو خورشیدی و او چون سایهٔ تست
تو خورشیدی حقیقت سایه بگذار
تمامت بین و پایه پایه بگذار
تو خورشیدی ز ذات کل نموده
حقیقت عقل کل را در ربوده
بمعنی و بصورت جان جانها
درون تست اینجاگه نهانها
غرض چون پردهٔ در پیش رویست
دردن پرده او در گفتگویست
غرض چون پرده بر رویت فتاده
چنین دیدار هر سویت فتاده
اگر این پرده بر خیزد ز دیدار
معاینه به بینی خود پدیدار
اگر این پرده برخیزد ز رویت
نماند این نفس خود گفتگویت
اگر این پرده برخیزد ز اسرار
چه بینی در حقیقت لیس فی الدّار
در آن عین فنا در خویش منگر
که یکّی در یکی است پیش منگر
یکی داری و در عین دوبینی
مر این اسرار اینجاگه نه بینی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی پرسید از منصور کابلیس
که دائم هست اندر عین تلبیس
هوش مصنوعی: یک نفر از منصور کابل پرسید که چرا همیشه در حال فریب و نیرنگی؟
بدی جُمله از او آمد پدیدار
از این سر باشد اینجا او خبردار
هوش مصنوعی: تمام بدی‌ها از او به وجود آمده است و او در اینجا آگاه است.
همه زشتی عالم زو عیانست
که اینجا بیشکی دون جهانست
هوش مصنوعی: تمام زشتی‌های دنیا به وضوح در اینجا نمایان است و این مکان حقیقتاً از دیگر جهان‌ها پایین‌تر و نازل‌تر است.
چگوئی بهر او ای راز دیده
چنان کاینجا توئی او باز دیده
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانی بگویی که او در اینجا حاضر است، در حالی که خودت او را می‌بینی؟
حقیقت میشناسد مر خدا او
مر این مشکل ز بهر حق مراگو
هوش مصنوعی: حقیقت خدا را می‌شناسد و او برای حل این مشکل به خاطر حق، به من چیزی نگوید.
جوابش داد منصور گزیده
که چون ابلیس نبود راز دیده
هوش مصنوعی: منصور به او پاسخ داد که او مانند ابلیس راز و رمزهای دل را نمی‌داند و نمی‌تواند در درون انسان‌ها نفوذ کند.
چنان کابلیس اینجا دوست دیدست
حقیقت همچو او دیگر که دیدست
هوش مصنوعی: دوست من به قدری زیبا و دوست‌داشتنی است که هیچ کس دیگری را نمی‌توانم مانند او تصور کنم.
چنان کو یافت در حق آشنائی
نداندیافت مطلق روشنائی
هوش مصنوعی: کسی که در حقیقت خود را شناخته باشد، مانند فردی است که از نور مطلق آگاهی دارد، اما این آگاهی را نمی‌تواند به تمامی درک کند.
چو او دیگر کسی در دور عالم
که او دیدست حق اینجا دمادم
هوش مصنوعی: هر کسی که او را در میان دیگران ببیند حقایق را در اینجا هر لحظه مشاهده کرده است.
یقین او دید حق اینجا دمادم
که از وی هست چندین غم دمادم
هوش مصنوعی: او به طور مداوم و پیوسته وجود حق را در اینجا مشاهده می‌کند و به همین خاطر احساس غم و اندوهی مکرر و دائمی دارد.
حقیقت اوست اینجا راز محبوب
اگرچه طالبست او دیده مطلوب
هوش مصنوعی: حقیقت او در اینجا نهفته است، و این راز محبوب به وضوح دیده می‌شود، هرچند که خود او نیز خواستار آن است.
حقیقت عاشق چابک سوارست
که او را در جهان این یادگار است
هوش مصنوعی: عشق واقعی مانند یک سوارکار چابک و ماهر است که نشانه و یادگار او در دنیا باقی می‌ماند.
تمامت انبیا دیدست اینجا
وز ایشان راز بشنیدست اینجا
هوش مصنوعی: تمام پیامبران در این مکان حضور داشته‌اند و از اینجا رازهایی را شنیده‌اند.
تمامت انبیا کرده سؤال او
بهر وجهی در اینجا حسب حال او
هوش مصنوعی: تمام پیامبران درباره او پرسش کرده‌اند تا بدانند که در اینجا چه حال و احوالی دارد.
بپرسیدست از صاحب کمالان
حقیقت راز خود در سرّ جانان
هوش مصنوعی: از افراد برجسته و کامل درباره راز و حقیقت وجود و ذات اصلی خود سوال شده است.
همه با او در اینجا راز گفتند
ز دید خویش با اوباز گفتند
هوش مصنوعی: همه در اینجا با او صحبت کردند و از احساسات و نگاه‌های خود به او صحبت کردند.
چنان کو دید خودداند در اسرار
کسی زونیست اینجاگه خبردار
هوش مصنوعی: هر کس که حقیقت خود را بشناسد و در درون خود تأمل کند، به رازهای دیگران پی می‌برد و اینجا نیازی به خبرگزاری نیست.
چنان کو دیدخود دیدست در خلق
گهی در عین زنّار است و گه دلق
هوش مصنوعی: انسان در نقاط مختلف زندگی، حالت‌های متفاوتی از خود را بروز می‌دهد؛ گاهی در مقام فردی عادی و گاهی در مقام یک شخصیت خاص و ویژه.
گهی اندر خراباتست ساکن
گهی اندر مناجاتست ایمن
هوش مصنوعی: گاهی در میخانه به سر می‌برد و گاهی در خلوت دعا و مناجات به آرامش می‌رسد.
گهی در کعبه بر درگه ستادست
گهی بر خاک پای شه فتادست
هوش مصنوعی: گاه به کعبه و خانه‌ی خدا نزدیک می‌شود و گاه بر خاک پای پادشاه می‌افتد.
گهی در میکده او دُرد نوشست
گهی گویا و گه گاهی خموشست
هوش مصنوعی: گاهی در میکده شراب می‌نوشد، گاهی سخن می‌گوید و گاهی هم ساکت و خاموش است.
گهی از بیم جانانست حیران
گهی در پرده جانانست پنهان
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر عشق جانان دچار حیرت می‌شوم و گاهی هم در پس چهره‌ی او پنهان می‌شوم.
گهی در کافری بستست زنّار
گهی در عین اسلامست در کار
هوش مصنوعی: گاهی در حال کفر و بی‌ایمانی است و گاهی در حال اسلام و باور به دین.
گهی درخلوت تن در مقیم است
گهی با هر کس اینجاگه سلیم است
هوش مصنوعی: انسان گاهی در خلوت و تنهایی خود به تفکر و تأمل می‌پردازد و گاهی نیز در جمع، با دیگران ارتباط برقرار می‌کند و در آرامش و سادگی زندگی می‌کند.
گه یاندازد او ذرّات از راه
گهی گم کرده آرد بر سر راه
هوش مصنوعی: گاهی او ذرات را از مسیر خود پراکنده می‌کند و گاهی نیز آن‌ها را به جاده باز می‌گرداند.
گهی راهت نماید گه کند گم
ترا چون قطرهٔ در عین قلزم
هوش مصنوعی: گاهی مسیرت را نشان می‌دهد و گاهی تو را گم می‌کند، مانند قطره‌ای در دریا.
گهی اندر حقیقت ره نماید
گهی اندر طریقت ره گشاید
هوش مصنوعی: گاهی در حقیقت، راه را نشان می‌دهد و گاهی در طریقت، درها را به سوی راهی تازه می‌گشاید.
گهی در عالم تحقیق باشد
گهی کافر گهی زندیق باشد
هوش مصنوعی: گاهی انسان در جستجوی حقیقت است و گاهی ممکن است به بی‌باوری یا نوعی انحراف دچار شود.
از آن خوانندش اینجاگاه ابلیس
که باشد دائماً در عین تلبیس
هوش مصنوعی: در اینجا به فردی اشاره شده که به طور مداوم در حال پنهان‌کاری و فریبکاری است، به گونه‌ای که نمی‌توان حقیقت واقعی او را شناسایی کرد. او به نحوی عمل می‌کند که همیشه در سایه نفرت و فریب به سر می‌برد.
نه دائم اندر اینجا برقرار است
بهر سیرت عجب ناپایدار است
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ چیز پایدار نیست و وضعیت‌ها به طور مداوم تغییر می‌کنند، بنابراین شگفتی‌ها و عجایب نیز همواره دستخوش نوسان هستند.
نه یک رنگست اینجا در دو رنگست
از آن نزدیک هرکس خوار وننگست
هوش مصنوعی: در اینجا تنوع و رنگ‌های مختلفی وجود دارد و هر کسی که نزدیک بیاید، خود را وامانده و شرمنده خواهد دید.
نه یک رنگست دائم در دوئی اوست
چنین بودن بر عاقل نه نیکو است
هوش مصنوعی: دوگانگی و تکرار یک رنگ بودن در وجود اوست. چنین حالتی برای انسان خردمند مناسب نیست و باید از آن پرهیز کند.
حقیقت اصل او از عین نارست
از آن پیوسته نزد عقل خوارست
هوش مصنوعی: حقیقت وجودش از ذات او جدا نیست و به همین دلیل همیشه در نظر عقل کم ارزش و بی‌اهمیت به نظر می‌آید.
ولیکن من از او یک چیز دانم
از او اینجایگه رمزی برانم
هوش مصنوعی: البته! من از او چیزی می‌دانم که به عنوان یک راز در اینجا می‌خواهم بیان کنم.
حقیقت دیدمش در عشقبازی
که این رازم نماید پیشبازی
هوش مصنوعی: من در عشق و بازی‌های عاشقانه، حقیقت را مشاهده کردم، حقیقتی که تنها یک پیشکسوت می‌تواند آن را بفهمد و بیان کند.
که در لعنت چنان او استوار است
که دائم اندر این سر پایدار است
هوش مصنوعی: او به قدری در لعنت و نفرین استحکام دارد که همیشه در این حالت پایدار مانده است.
چنان در عشق محبوس و اسیرست
که اندر طوق لعنت بی نظیر است
هوش مصنوعی: او به قدری در عشق گرفتار و اسیر شده است که مانند موجودی در بند و محکوم به عذاب است.
چنان کاندر جهان او خوار آمد
یقین در عشق برخوردار آمد
هوش مصنوعی: در این دنیا کسی که بی‌ارزش به نظر می‌رسد، در عشق ارزش و مقام بالایی پیدا می‌کند.
تمامت انبیا از لعنت حق
گذرکردند و جستند رحمت حق
هوش مصنوعی: همه پیامبران از الطاف و رحمت خداوند بهره‌مند شدند و از عذاب و لعنت او دور شدند.
تمامت انبیا از سرّ لعنت
شدند ترسان همی در عین حضرت
هوش مصنوعی: تمامی پیامبران از راز لعنت به هراس افتادند، در حالی که در درگاه حضرت حق به طور واضح و روشن مشغول بودند.
تمامتانبیا ترسان از ایناند
که ایشان اندر این ره راز بینند
هوش مصنوعی: تمام پیامبران از این می‌ترسیدند که مردم در این مسیر به حقایق پنهان پی ببرند.
همه ترسان شدند از لعنت یار
تبه بردند اندر حضرت یار
هوش مصنوعی: همه از عذاب یار به هراس افتادند و در حضور محبوب، به شدت دچار مشکل شدند.
همه ترسان شدند اینجایگه کُل
نیارستند یک ذرّه مر این ذل
هوش مصنوعی: همه در اینجا ترسیده‌اند و نتوانستند حتی یک ذره از این ذلت را تحمل کنند.
حقیقت بار شه اینجا کشیدن
زهی ابلیس این تاوان کشیدن
هوش مصنوعی: حقیقت به اینجا آورده شده که ابلیس، باید بهای سنگینی را بپردازد.
ترا زیبد که بار آن کشی تو
در اینجاگه رقم برجان کشی تو
هوش مصنوعی: تو شایسته‌ات است که بار سنگینی را به دوش بکشی و در این دنیا بر زندگی‌ات تأثیر بگذاری.
ترا زیبد که اینجا طوق لعنت
نهی بر گردن اندر شور حضرت
هوش مصنوعی: شایسته توست که در اینجا گردن خود را به گردن بند نفرین بیندازی و در حالت شوری و ولش دم دیوانه ها و عارفان قرار بگیری.
ترا زیبد که بار آن کشیدی
حقیقت زهر جان جان چشیدی
هوش مصنوعی: شما شایسته هستید که بار سنگین را به دوش بکشید و حقیقتی را که جان شما را در معرض خطر قرار داده است، تجربه کنید.
دگر گفتاکه ابلیس است ملعون
که اینجا دید راز سرّ بیچون
هوش مصنوعی: ابلیس لعنتی به خاطر اینکه رازهای عمیق و بی‌چون و چرا را در اینجا مشاهده کرده، گفته می‌شود.
بیک سجده که اینجاگه نکرداست
نظر کن تا که چندین زخم خورداست
هوش مصنوعی: با یک سجده در این مکان که بی توجهی به آن شده، نگاه کن تا ببینی که چقدر زخم و آسیب دیده است.
بیک سجده که در اوّل نکرد او
حقیقت تا قیامت زخم خورد او
هوش مصنوعی: اگر در آغاز یک سجده را بجا نیاورد، تا قیامت در حقیقت دچار آسیب و درد خواهد بود.
حقیقت من زنسل آدممم باز
که منصورم در اینجا صاحب راز
هوش مصنوعی: من از نسل آدم هستم و در اینجا مانند منصور، دانشی عمیق و رازهایی دارم که به آن‌ها دسترسی دارم.
در آن لحظه که آدم گشت پیدا
ز دید جزو و کل در خود هویدا
هوش مصنوعی: در آن لحظه که انسان شناخته شد، همه چیزهای جزئی و کلی در وجود او آشکار شد.
حقیقت دزد را هم بود ابلیس
نظر کردم در اینجاگه بتلبیس
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که حتی دزد نیز می‌تواند تحت تأثیر وسوسه‌ها و فریب‌های شیطان قرار بگیرد. در واقع، شاعر به این نکته اشاره می‌کند که در هر موقعیتی، چه ظاهراً خوب و چه بد، ممکن است شیطان در آنجا حضور داشته باشد و باعث گمراهی انسان‌ها شود.
چو گنج آدم اینجا مینهادم
حقیقت این لعین را در گشادم
هوش مصنوعی: من در اینجا گنجینه‌ای از دانایی و حقیقت را قرار داده‌ام و این حقیقت دشوار و زشت را برایتان آشکار کردم.
درون جسم آمد او نهانی
نظر میکرد سرّ کن فکانی
هوش مصنوعی: او به طور پنهانی درون جسم حضور دارد و به تماشای راز و رمزهای آفرینش می‌پردازد.
یقین گنج آدم یافت اینجا
حقیقت در نهان دم یافت اینجا
هوش مصنوعی: انسان به طور قطع در اینجا به گنجی دست یافته که حقیقت در خود را در پنهان می‌یابد.
بدید او سر بیچون و چگونم
حقیقت راه برد از اندرونم
هوش مصنوعی: او به حقیقتی نظر کرد که کاملاً بدون تردید است و این حقیقت از عمق وجودم مرا به سمت خود کشاند.
حقیقت جان بدید ودل عیان یافت
درون ما همه راز نهان یافت
هوش مصنوعی: حقیقت به ما نگاه کرد و دل ما آشکار شد و در درون ما همه رازهای پنهان نمایان گردید.
حقیقت دزد گنج من شد ازدید
نظر میکرد اینجا سرّ توحید
هوش مصنوعی: حقیقت به طرز عجیبی از فرای دید من به سرقت رفت و در اینجا به من باری از راز یکتایی را نمایان کرد.
عیان گنج من کرد او نظاره
حقیقت دید دیدم من چه چاره
هوش مصنوعی: او با نگاهی به گنجینه‌ام پی برد و حقیقت را مشاهده کرد، حالا من نمی‌دانم چه تدبیری باید بیندیشم.
مرا چون گنج بنمودم در اینجا
حقیقت سجده فرمودم در اینجا
هوش مصنوعی: در این مکان، خود را مانند یک گنج می‌بینم، و به همین خاطر در اینجا به احترام حقیقت، به سجده افتاده‌ام.
ملایک سجدهٔ آدم نمودند
ز ذات ما یقین واقف نبودند
هوش مصنوعی: فرشتگان به خاطر آدم سجده کردند، اما از ذات و حقیقت ما آگاه نبودند.
همه سجده بما کرده ملایک
که آدم زبدهٔ کل ممالک
هوش مصنوعی: تمام فرشتگان به آدم سجده کرده‌اند، زیرا او برترین و بهترین موجود از تمام موجودات دنیا است.
چو سرّ دیدند اینجا سجده کردند
ملایک جملگی این گوی بردند
هوش مصنوعی: وقتی که ملائک راز و حقیقت را در اینجا مشاهده کردند، همه با هم به سجده افتادند و این توضیح را پذیرفتند.
حقیقت سجده اینجاگه نکرد او
ز من اینجایگه او زخم خورد او
هوش مصنوعی: حقیقت در اینجا در سجده نیست، بلکه این من هستم که زخم خورده‌ام و او هم در این مکان به من توجه نکرد.
تمامت انبیا اینجای ظاهر
همه در قالب آن پاک ناظر
هوش مصنوعی: تمام پیامبران در این مکان حاضرند و همه به شکل آن مراقب پاک دیده می‌شوند.
نکرد این سجده بیرون شد ز رحمت
حقیقت یافت آن دم طوق لعنت
هوش مصنوعی: اگر سجده‌ای نکرد و از رحمت دور شد، در آن لحظه حقیقت را شناخت و به طوق لعنت گرفتار آمد.
چو نافرمانی ما کرد گردون
یقین از ذات ماافتاد بیرون
هوش مصنوعی: وقتی که مشیت آسمانی (گردون) از ما سرپیچی کرد، بی‌تردید، از ذات و ماهیت ما جدا شد.
اگراو این زمان مردود راهست
حقیقت آخر اینجا عذرخواهست
هوش مصنوعی: اگر او در این زمان مورد پذیرش نیست، در نهایت حقیقت جایی دیگر از او عذرخواهی خواهد کرد.
حقیقت مانده اینجا راه بین است
مر او را لعنتش تا یوم دین است
هوش مصنوعی: حقیقت در اینجا باقی مانده و راهی برای عبور وجود دارد، کسی که حقیقت را نادیده می‌گیرد، تا روز قیامت مستحق لعنت است.
حقیقت لعنتش از ما است رحمت
ولیکن رحمت آمد به ز لعنت
هوش مصنوعی: حقیقت این است که ما از لعنت لعنت شده‌ایم، اما رحمت به ما رسیده و رحمتش از لعنت بیشتر است.
یقین میدان که رحمت آخر کار
بخواهد کرد بر جمله بیکبار
هوش مصنوعی: به طور یقین می‌دان که در نهایت رحمت الهی به همه انسان‌ها یکجا نازل خواهد شد.
یقین میدان که لعنت هم از او بود
که ابلیسست ز آتش نه نکو بود
هوش مصنوعی: بدان که لعنت نیز از آن خدایی است که ابلیس را از آتش آفرید و او خوب و نیکو نیست.
ز خود بینی همی در لعنت افتاد
ز قربت دور شد بی رحمت افتاد
هوش مصنوعی: از خودبینی و خودخواهی، شخص به زشتی و بدبختی دچار می‌شود و از محبت و نزدیک بودن به دیگران دور می‌ماند.
یقین هر کس که دور ازدوست باشد
نه مغزی باشد او کل پوست باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که از دوستش دور باشد، تنها ظاهری از وجود دارد و از عمق و معنا بی‌بهره است.
حقیقت قصّهٔ ابلیس این است
که اینجاگاه بیشک راز بین است
هوش مصنوعی: حقیقت داستان ابلیس این است که در اینجا، حتماً یک راز نهفته وجود دارد.
اگرچه سالک واصل نموده
درِ بسته بیک ره برگشوده
هوش مصنوعی: اگرچه انسان در مسیر راه به مقاماتی رسیده، اما هنوز در یک در بسته را به روی خود گشوده است.
ز ابلیسی کنون بیرون شدستی
حقیقت ذات کل بیچون شدستی
هوش مصنوعی: از شیطان اکنون خارج شده‌ای، حقیقت وجود کل به صورت بی‌چون و چرا در آمده است.
حقیقت اینهمه از بهر آن بود
که تا ابلیس آخر در عیان بود
هوش مصنوعی: این واقعیت به آن دلیل موجود است که ابلیس همچنان در معرض دید و شناخته شده باقی بماند.
که او در عین نافرمانی دوست
حقیقت بازماند اندر سوی پوست
هوش مصنوعی: او با وجود نافرمانی از اوامر، همچنان به حقیقت و واقعیت وفادار است و در عمق وجودش به آن پایبند مانده است.
تو گر مرد رهی مانند ابلیس
مباش اینجایگه درمکرو تلبیس
هوش مصنوعی: اگر در مسیر زندگی قدم می‌گذاری، مانند ابلیس فریب‌کار نباش. در این مکان نباید به فریب و نیرنگ متوسل شوی.
برون کن دیو ابلیس ازدماغت
منوّر کن بنور کل چراغت
هوش مصنوعی: دیو و شیطان را از ذهن خود بیرون کن و با نور تمامی چراغ‌هایت، روشنی ببخش.
یقین دنیا است ابلیس این بدان تو
گذر کن بیشکی زین خاکدان تو
هوش مصنوعی: در این دنیا، ابلیس حقیقتی روشن است و تو باید از آن عبور کنی، چرا که این دنیا تنها یک محل گذرا و فانی است.
هر آنچه فکر بد باشد طبیعت
تو مر ابلیس دان بیشک حقیقت
هوش مصنوعی: هر فکری که بد باشد، نشان‌دهنده‌ی طبیعت ناپسند توست و به یقین می‌توان گفت که این حقیقتی از شیطان را در درون تو می‌نمایاند.
برون کن فکر بد از خاطر خویش
دو روزی باش اینجاناظر خویش
هوش مصنوعی: فکرهای بد را از ذهن خود دور کن و به مدت دو روز به خودت نگاهی کن.
دو روزی کاندر این دنیای دونی
حقیقت ذرّهها را رهنمونی
هوش مصنوعی: دو روزی که در این دنیای پست و بی‌ارزش، حقیقت ذرات را به ما نشان می‌دهد.
نه اندیشد که رحمت کن نه لعنت
حقیقت باش اندر عین قربت
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌اندیشد که آیا رحمت خواهد کرد یا لعنت. بلکه حقیقت باید در نزدیکی و نزدیکی به خداوند محقق شود.
تو اندیشه ز خود کن تا که چونی
که تو از هر دو عالم مر فزونی
هوش مصنوعی: به خودت فکر کن و ببین که چه کسی هستی؛ چون تو بالاتر از هر دو عالم هستی و برتری داری.
ببین آنکس که اینجا سجدهٔ دوست
نکردست این در اینجا لعنت دوست
هوش مصنوعی: نگاه کن به کسی که در این مکان سجده‌ای برای دوست نکرده است؛ اینجا (جای) لعنت دوست است.
ترا سجده نکرد ابلیس نادان
ز لعنت گشت پرتلبیس نادان
هوش مصنوعی: ابلیس نادان به خاطر نادانی‌اش تو را سجده نکرد و به این خاطر از رحمت و favor خدا دور افتاد.
ترا سجده نکرد و طوق لعنت
بگردان یافت بیرون شد زرحمت
هوش مصنوعی: کسی که برای تو سجده نکرد، با لعنتی که به گردن دارد، از رحمت خارج شده است.
ترا سجده نکرد ای جوهر کل
چنین افتاده شد در عین این ذل
هوش مصنوعی: تو که به عنوان اصل و پایه همه چیز شناخته می‌شوی، چرا به این ذلت افتاده‌ای و به کسی سجده نمی‌کنی؟
به بین تا تو چه چیزی ای دل و جان
که بنمودست رویت جان جانان
هوش مصنوعی: ببین ای دل و جان، چه چیزی تو هستی که زیبایی‌ات باعث شده است جان عاشق را به تماشا بکشاند.
به بین تا تو چگونه آشنائی
که در اعیان تو دیدارِ خدائی
هوش مصنوعی: بنگر که چگونه با من آشنا هستی که در وجود تو نشانه‌هایی از خداوند به چشم می‌خورد.
ببین ذات خدا در خویش موجود
ترا اسرار کل در پیش معبود
هوش مصنوعی: نگاه کن که حقیقت خدا در وجود تو چگونه است، همه رازها و دانش‌های بزرگ در برابر معبود قرار دارد.
ببین ذات خدا در خود نمودار
برون شو این زمان ز ابلیس و پندار
هوش مصنوعی: نگاه کن که حقیقت خداوند در وجود تو نمایان است، پس این لحظه از وسوسه‌های ابلیس و افکار نادرست دور شو.
ببین ذات خدا در خود نه ابلیس
میندیش از ریا و مکر و تلبیس
هوش مصنوعی: به خودت نگاه کن و ذات خدا را در درونت ببین. به ابلیس و افکار فریبنده و نیرنگ‌هایش توجه نکن.
ببین ذات خدا ابلیس بگذار
اگرمرد رهی تلبیس بگذار
هوش مصنوعی: به خدا نگاه کن و ابلیس را کنار بگذار، اگر کسی به دنبال حقیقت است، بگذار گمراهی او را نبیند.
ببین ذات خدا ای صادق کل
اگر هستی حقیقت عاشق کل
هوش مصنوعی: ببین ای صادق، اگر حقیقتاً عاشق خدا هستی، به ذات او توجه کن.
ببین ذات خدا اینجا و بشناس
رها کن مکر و زرق اینجا و وسواس
هوش مصنوعی: به این نکته توجه کن که حقیقت خداوند را در اینجا مشاهده کنی و آن را بشناسی. از فریب و تزویر و افکار وسوسه‌انگیز خود رها شو.
که تو برتر ز عقل و عکس ناری
اگر اینجا حقیقت پایداری
هوش مصنوعی: تو از عقل و دانش برتری و اگر حقیقت در اینجا ثابت بماند، برتری تو نیز نمایان‌تر خواهد بود.
ترا از ذات خود موجود کردست
حقیقت نقش خود معبود کردست
هوش مصنوعی: خداوند تو را از وجود خود آفریده و حقیقتاً تو را شبیه خود کرده است.
ترا از ذات خود کردست پیدا
در این عالم ز عقل کل هویدا
هوش مصنوعی: تو را به واسطه ذات خود در این جهان آشکار ساخته است و از عقل کل، به وضوح نمایان شده‌ای.
ترا از ذات خود پیدا نمودست
ابا تو گفته و ازتو شنودست
هوش مصنوعی: تو را از ذات و وجود خود شناخته و به همین دلیل تو را راز گفته و از تو چیزهایی شنیده است.
ترا ازذات خودبنمود بینش
بتو پیداست بودآفرینش
هوش مصنوعی: از ذات و وجود خود به تو نشان دادم که آفرینش چگونه است و چه حالتی دارد.
تو مغزی این زمان در صورت پوست
حقیقت چون بیابی صورت اوست
هوش مصنوعی: تو در این زمان، مرکز و اصل همه چیز به شمار می‌آیی؛ وقتی حقیقت را بشناسی، چهره واقعی‌اش برایت نمایان خواهد شد.
تو مغزی ز آفرینش رخ نموده
حقیقت خود بخود پاسخ نموده
هوش مصنوعی: تو اصل و ریشه‌ی آفرینش هستی و خود به‌تنهایی حقیقت وجودت را نمایان می‌سازی.
تو مغزی این زمان در عین دنیا
ترا پیدا شده دیدارمولا
هوش مصنوعی: در این جهان، تو اصل و اساس همه چیز هستی و در عین حال، حضور تو را در زندگی‌ام حس می‌کنم.
تو مغزی این زمان اعیان نموده
حقیقت خویش را پنهان نموده
هوش مصنوعی: تو در این زمان، مانند عقل کل، هستی که حقیقت وجود خود را مخفی کرده‌ای.
تو مغزی این زمان اعیان بدیده
از آن منزل بدین منزل رسیده
هوش مصنوعی: تو در این زمان، اصل و بنیاد هستی و همه چیز به تو وابسته است. از آن مکان دور به این مکان نزدیک آمده‌ای.
ز ذاتِ پاکِ او پیدا نمودی
دو روزی نقش در دنیا نمودی
هوش مصنوعی: از ذات پاک او، دو روزی در این دنیا وجود پیدا کردی و اثر خود را به جا گذاشتی.
ز ذاتِ پاکِ او اعیانِ رازی
تو سیمرغی بصورت شاهبازی
هوش مصنوعی: از ذات پاک او، موجودات رازآسا به زیبایی و عظمت همچون سیمرغی به شکل پرنده‌ای شاهانه جلوه‌گرند.
اگر شاهت نماید روی اینجا
ورا بینی تو از هر سوی اینجا
هوش مصنوعی: اگر پادشاه تو را فرامی‌خواند و در این مکان ظاهر شود، تو از همه جهات و سمت‌ها خواهی دید که بقیه نیز به آنجا می‌آیند.
ترا شاهست اینجا صورت جان
حقیقت چون نمیدانی تو ایشان
هوش مصنوعی: تو باید بدانی که اینجا وجود تو، نمایانگر حقیقت جان است، اما چون از این موضوع آگاهی نداری، نمی‌توانی آن‌ها را بشناسی.
باسمی لیک جان جانت اینجاست
حقیقت سرّ مر پنهانت اینجاست
هوش مصنوعی: با یاد و نامی، جان تو در اینجا موجود است و راز پنهان تو نیز در همین جا قرار دارد.
باسم آدمی تو لیک معنی
چو آخر بنگری دیدار مولی
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که تو به عنوان یک انسان هستی، اما اگر به عمق بیشتر نگاه کنی، در نهایت به وجود و اصل خود و ملاقات با خداوند می‌رسی.
حقیقت در تو دیدارست بنگر
که سر تا پای تو یارست بنگر
هوش مصنوعی: حقیقت در وجود تو تجلی یافته است، نگاه کن که تمام وجودت مملو از زیبایی و همراهی یار است.
حقیقت درتودیدار الهست
ز سر تا پای تو دیدار شاهست
هوش مصنوعی: حقیقت در این است که در دیدار تو، از سر تا پای تو، گویی ملاقات با یک پادشاه است.
تو شاهی اندر این عالم فتاده
بصورت سیرت آدم فتاده
هوش مصنوعی: تو در این دنیا مانند شاه هستی که به صورت انسان درآمده‌ای.
تو شاهی اندر این عالم یقین شاه
درونِ جانت هم خورشید و هم ماه
هوش مصنوعی: تو در این دنیا به مقام شاهی رسیده‌ای و در داخل وجود تو هم خورشید وجود دارد و هم ماه.
تو شاهی اندر این دنیا حقیقت
نشسته بر سر تخت شریعت
هوش مصنوعی: تو در این دنیا مقام ارجمندی داری و حقیقت، بر دینی راستین تکیه دارد.
وزیر تست عقل کل ندانی
که بر تخت شریعت کامرانی
هوش مصنوعی: وزیر تو کسی است که به نظر می‌رسد عقل کل است، اما نباید فراموش کنی که موفقیت واقعی در پیروی از اصول اخلاقی و شریعت است.
وزیر تست عقل و پادشاهی
که مشتق گشته از خورشید و ماهی
هوش مصنوعی: وزیر تو ، نماد عقل و حکمت است و پادشاهی که از نور خورشید و ماه الهام گرفته، نمایانگر قدرت و شکوه است.
وزیر تست عقل کل درونت
بسوی ذات اینجا رهنمونت
هوش مصنوعی: وزیر عقل تو، تو را به سمت ذات و حقیقت راهنمایی می‌کند.
وزیر تست عقل اندر ممالک
تو عشقی لیک اندر عشق هالک
هوش مصنوعی: عشق در کشورهای تو وزیر عقل است، اما در عشق انسان را به هلاکت می‌اندازد.
مقام سالکی درتو بدیدست
حقیقت واصلیات ناپدیدست
هوش مصنوعی: سالک در مقام خود، حقیقت و اصول واقعیات را در تو مشاهده می‌کند، در حالی که این اصول و واقعیت‌ها برای دیگران نامشخص و ناپیداست.
تو هستی سالک کون و مکانی
که ره در سوی آن کل بازدانی
هوش مصنوعی: تو به سفر زندگی و دنیای خود ادامه می‌دهی، و به سوی هدفی بزرگ و جامع در حرکت هستی.
حقیقت عقل کل با تست دریاب
درون خانهٔ از عشق درتاب
هوش مصنوعی: عقل کل را در درون خانه‌ای که عشق در آن می‌درخشد، بشناس و درک کن.
حقیقت عقل کل همسایهٔ تست
تو خورشیدی و او چون سایهٔ تست
هوش مصنوعی: عقل کل به نوعی در نزدیکی تو قرار دارد، تو مانند خورشید می‌تابی و او مانند سایه‌ای است که به دنبال توست.
تو خورشیدی حقیقت سایه بگذار
تمامت بین و پایه پایه بگذار
هوش مصنوعی: تو همچون خورشیدی هستی، حقیقت را روشن کن و بر دیگران سایه‌ای بگستران و همچنین بر اساس اصول و مبانی مستحکم خودت را بنا کن.
تو خورشیدی ز ذات کل نموده
حقیقت عقل کل را در ربوده
هوش مصنوعی: تو چون خورشیدی هستی که از وجود کلی به حقیقت عقل کلی دست یافته‌ای و آن را در خود پنهان کرده‌ای.
بمعنی و بصورت جان جانها
درون تست اینجاگه نهانها
هوش مصنوعی: جان‌ها در وجود تو نهفته‌اند و در حقیقت واقعی تو، معانی عمیقی وجود دارد که در اینجا پنهان است.
غرض چون پردهٔ در پیش رویست
دردن پرده او در گفتگویست
هوش مصنوعی: هدف این است که مانند پرده‌ای که در برابر ماست، درد و رنج ناشی از آن پرده ما را در گفتگوهای زندگی مشغول می‌کند.
غرض چون پرده بر رویت فتاده
چنین دیدار هر سویت فتاده
هوش مصنوعی: چون پرده‌ای بر چهره تو افتاده، این دیدار و نگاه هر طرف به همین گونه است.
اگر این پرده بر خیزد ز دیدار
معاینه به بینی خود پدیدار
هوش مصنوعی: اگر این حجاب کنار رود و پرده‌ها برداشته شوند، آن‌گاه حقایق را با چشمان خود خواهی دید.
اگر این پرده برخیزد ز رویت
نماند این نفس خود گفتگویت
هوش مصنوعی: اگر پرده از روی تو کنار برود، دیگر چیزی از نفس و گفتار خودت باقی نخواهد ماند.
اگر این پرده برخیزد ز اسرار
چه بینی در حقیقت لیس فی الدّار
هوش مصنوعی: اگر این پرده کنار رود، در حقیقت چیزی نخواهی دید جز اینکه در این دنیا هیچ چیز واقعی وجود ندارد.
در آن عین فنا در خویش منگر
که یکّی در یکی است پیش منگر
هوش مصنوعی: به خودت نگاه نکن که در این حال ناپایداری، هویت و فردیت تو از بین رفته است. به جای آن، توجه کن که همه چیز در هم تنیده است و در یک حقیقت واحد قرار دارد.
یکی داری و در عین دوبینی
مر این اسرار اینجاگه نه بینی
هوش مصنوعی: شما یک حقیقت دارید، اما در هنگام نگاه کردن به دو چیز مختلف، نمی‌توانید این راز را در این مکان ببینید.