گنجور

بخش ۱۵ - در صفات آیینۀ دل و کشف اسرار حقیقت در نمود صور فرماید

از این آیینه بتوانی تو دیدن
جمال روی جانان باز دیدن
در این آیینه بتوانی جمالش
حقیقت دید در عین کمالش
از این آیینه بتوانی رخ یار
حقیقت دیدن اندر لیسَ فی الدار
از این آیینه موجودست اشیا
در او بنموده رخ پنهان و پیدا
از این آیینه خورشیدست تابان
که کس او را نداند یافت ازینسان
از این آیینه گر خورشید یابی
در او تو طلعت ناهید یابی
در این آیینه ماه و مشتری یاب
حقیقت آینه خود مشتری یاب
در این آیینه افلاکست گردان
مه و خورشید در وی کور گردان
نمییابند اینجا هیچکس راز
در این آیینه مر انجام و آغاز
نمییابند از این آیینه جز دوست
که برخوردار این آیینه هم اوست
در اینجا وصل دلدارست خسرو
عجب سر تن در این آیینه پرتو
فکندست و همی در گفتگویست
حقیقت خود بخود در جستجویست
عجایب در عجایب اندر اینجاست
در اینجا هیچ ناپیدا و پیداست
که این مر هیچکس نادیده باشد
نه کس این گفته نه بشنیده باشد
بجز منصور کین کرد آشکاره
مر او را کرد جانان پاره پاره
عجب خود گفت و هم خود گشت اینجا
حقیقت خود فکندی شور وغوغا
حقیقت خویش گفت و خویش در باخت
بیک ره این حجاب از کل برانداخت
چو خود گفت و ز خود بشنید اناالحق
هم از خود کرد پیدا کل اناالحق
ره حق دید و حق گفت و همه اوست
مبین عطار جز حق هیچ در پوست
چو موجودست مر آیینه اینجا
نظر میکن تو در آیینه اینجا
مر آیینه در این تو راز میگوی
چو ناپیدا شود آنگاه میجوی
چو ناپیداست در پیدا نموده
ترا اینجایگه شیدا نموده
چو ناپیداست پیدا اسم و صورت
در این صورت در آی و بین ضرورت
در این صورت توانی یافت دلدار
اگر دروی نباشد هیچ پندار
در این صورت توانی یافت رویش
اگر عاشق شوی بر گفتگویش
در این صورت جمال اونظر کن
هر آنکو بیخبر باشد خبر کن
در این صورت ببین در هفت پرده
جمال دوست خود را گم بکرده
در این صورت ببین و گرد واصل
از او مقصود بین کاینجاست حاصل
در این صورت نظر کن آفتابی
که در جانها فکنده تک و تابی
در این صورت نظر کن دید جانان
ببین آخر دمی خورشید تابان
در این صورت ببین دیدار عطّار
حجاب اینجا برافکنده بیکبار
در این صورت ببین اسرار جمله
حقیقت نقطه و پرگار جمله
در این صورت ببین تو جان جانها
که میپردازد این شرح و بیانها
در این صورت نگاهش کن زمانی
که از هر سوی میتابد عیانی
در این صورت ببین آن سر که جوئی
حقیقت او تو است و هم تو اوئی
در این صورت ببین گر مرد راهی
حقیقت سرّ دیدار الهی
در این صورت مبین جز عین جانان
که اینجا کعبه است و دیر جانان
در این صورت که او را کل ندیدی
تو چیزی گفتی و چیزی ندیدی
در این صورت گر او را باز دانی
حقیقت مرگ باشد زندگانی
در این صورت تجلّی جلالست
در این معنی یقین عین وصالست
در این صورت نمود و بس فنا کرد
اناالحق گویِ کل خود را فنا کرد
در این صورت اناالحق زد بتحقیق
در این معنی نمود او جمله توفیق
در این صورت هر آنکو راز بیند
یقین منصور اینجا باز بیند
در این صورت دو عالم رخ نمودست
در این صورت بگفت و خود شنودست
در این صورت نظر کن منظر یار
اگرچه نیست ذات حق پدیدار
وصال اوست صورت گر بدانی
حقیقت کور باشی گر ندانی
وصال او از این صورت توان یافت
خوشا آنکس کز این معنی نشان یافت
وصال او از این صورت پدید است
خوشا آنکس که روی خود بدیدست
وصالش عاشقان اینجا بدیدند
در او پنهان شدند و ناپدیدند
وصالش واصلان یابند اینجا
حقیقت باز بشتابند اینجا
وصال جانِ پنهانست بنگر
درونت ماه تابانست بنگر
وصالش از برون هرگز نیابی
مگر وقتی که سوی کل شتابی
وصال دنیی و عقبی حلالست
ولیکن برتر از حدّ کمالست
وصال دوست اینجا یافت حلاج
بفرق سالکان بنهاد او تاج
وصال دوست در بودست بنگر
درون جان از این معنی بمگذر
یقین در پیش دار و بیگمان شو
برافکن جان و آنگه جان جان شو
یقین را بیگمان بشناس در خود
حقیقت در یکی بین نیک یا بد
یقین بشناس در عین عیانی
قبولش کن مر این صاحب قرانی
چو منصور این بیان سرّ توحید
حقیقت گوش کن بگذر ز تقلید
ترا این سر نیاید راست اینجا
اگرچه یار ناپیداست اینجا
ترا این سر مسلّم کی شود دوست
که گردی مغز و بیرون آئی از پوست
ترا تا پوست باشد آن نباشد
مهت در ابر شد رخشان نباشد
مه تو این زمان در زیر ابرست
ترا مر چاره و درمانت صبرست
مهت در زیر ابر است ار بدانی
تو مانده در حجابی کی بدانی
مه تو زیر ابر اندر خسوفست
حقیقت مانده در عین کسوفست
همه اشیا از او گردند روشن
نماید نور خود در هفت گلشن
مهت تابان شود بهر ستاره
شوند آنجایگه در پی نظاره
چو ماه تو شود در عین خود گم
دگر چون قطره در دریای قلزم
نماند ماه و آنگه خور بماند
پس آنگه نور بر ذرّه فشاند
پس آنگه روشنی یابد ز خورشید
دگر مر محو گردد عین جاوید
همه خورشید گردد عین ذرّات
نهد آنگاه سر در عین آن ذات
همه ذرّات آنجاگه شود نور
نماند ذرّه جز نور علی نور
بجز خورشید در عالم نماند
وجود اندر دم آدم نماند
بجز خورشید می تابان نباشد
ندیدی این ترا تا آن نباشد
در آن خورشید بیچون کن نظر تو
گرفته پرتو از زیر و زبر تو
یکی را بین تو اندر عین خورشید
نماید سایه محو اینجا به جاوید
چو خورشید حقیقت رخ نمودست
حقیقت ابر پرده برگشودست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از این آیینه بتوانی تو دیدن
جمال روی جانان باز دیدن
هوش مصنوعی: اگر بتوانی از این آینه، زیبایی چهره محبوب را ببینی، دوباره می‌توانی آن را تماشا کنی.
در این آیینه بتوانی جمالش
حقیقت دید در عین کمالش
هوش مصنوعی: در این آینه می‌توانی زیبایی او را به وضوح ببینی، حتی در اوج کمالش.
از این آیینه بتوانی رخ یار
حقیقت دیدن اندر لیسَ فی الدار
هوش مصنوعی: اگر از این آیینه به خوبی استفاده کنی، می‌توانی چهره واقعی محبوب را در این دنیا ببینی.
از این آیینه موجودست اشیا
در او بنموده رخ پنهان و پیدا
هوش مصنوعی: از این آینه، اشیا به طور واضح و پنهان در آن نمایان شده‌اند.
از این آیینه خورشیدست تابان
که کس او را نداند یافت ازینسان
هوش مصنوعی: این آینه، نور خورشید را منعکس می‌کند و تابناک است، اما هیچ‌کس از حقیقت او آگاه نیست و به این شکل به وجود آمده است.
از این آیینه گر خورشید یابی
در او تو طلعت ناهید یابی
هوش مصنوعی: اگر در این آینه به دوربین نگاه کنی، می‌توانی روشنایی خورشید را ببینی و زیبایی ناهید را در آن تشخیص دهی.
در این آیینه ماه و مشتری یاب
حقیقت آینه خود مشتری یاب
هوش مصنوعی: در این آینه، به حقیقت وجود خود توجه کن و ببین که ماه و مشتری چه معنایی دارند. هر چه می‌جویی، در واقع به شناخت خودت برمی‌گردی.
در این آیینه افلاکست گردان
مه و خورشید در وی کور گردان
هوش مصنوعی: در این آینه، آسمان در حال چرخش است و ماه و خورشید در آن وجود دارند؛ اما انسان به خاطر ناتوانی‌اش نمی‌تواند آن‌ها را ببیند.
نمییابند اینجا هیچکس راز
در این آیینه مر انجام و آغاز
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در اینجا نمی‌تواند راز را در این آینه ببیند، نه انتهای کار را و نه آغاز آن را.
نمییابند از این آیینه جز دوست
که برخوردار این آیینه هم اوست
هوش مصنوعی: در این آیینه فقط دوستی دیده می‌شود و هیچ کس دیگری نمی‌تواند از آنچه در این آیینه بازتاب می‌یابد، بهره‌مند شود، زیرا خود این دوست نیز همان کسی است که در این آیینه منعکس شده است.
در اینجا وصل دلدارست خسرو
عجب سر تن در این آیینه پرتو
هوش مصنوعی: در اینجا، وصل شدن به محبوب بسیار عجیب و دل‌انگیز است، به طوری که تصویر این عشق در آینه به خوبی نمایان است.
فکندست و همی در گفتگویست
حقیقت خود بخود در جستجویست
هوش مصنوعی: او به وضوح در حال بیان افکار و احساساتش است و حقیقتی که در درونش وجود دارد، به‌طور طبیعی در جستجوی خودش است.
عجایب در عجایب اندر اینجاست
در اینجا هیچ ناپیدا و پیداست
هوش مصنوعی: در اینجا دنیایی پر از شگفتی وجود دارد و هیچ‌چیز نیست که به طور کامل پنهان یا کاملاً آشکار باشد.
که این مر هیچکس نادیده باشد
نه کس این گفته نه بشنیده باشد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس این حقیقت را ندیده و نشنیده است.
بجز منصور کین کرد آشکاره
مر او را کرد جانان پاره پاره
هوش مصنوعی: مگر منصور که به وضوح مورد کینه قرار گرفته، جانان او را تکه تکه کرده است.
عجب خود گفت و هم خود گشت اینجا
حقیقت خود فکندی شور وغوغا
هوش مصنوعی: تعجب‌آور است که خودش این سخن را گفت و به همین خاطر در اینجا به حقیقت خودش اشاره کرد و شروع به ایجاد هیاهو و جنب و جوش کرد.
حقیقت خویش گفت و خویش در باخت
بیک ره این حجاب از کل برانداخت
هوش مصنوعی: شخص از حقیقت خود سخن گفت و با این کار، خود را در مسیر خاصی گم کرد؛ به گونه‌ای که این پرده را از تمام وجودش کنار زد.
چو خود گفت و ز خود بشنید اناالحق
هم از خود کرد پیدا کل اناالحق
هوش مصنوعی: اين جمله به اين معناست که زمانی که انسان به حقيقت وجود خود پي می‌برد و به صدایی درون خود گوش می‌دهد، در واقع به حقيقتی بزرگ‌تر که در وجودش نهفته است، دست می‌يابد. اين شناخت از خود، موجب بروز حقايق اساسی‌تر در زندگی‌اش می‌شود.
ره حق دید و حق گفت و همه اوست
مبین عطار جز حق هیچ در پوست
هوش مصنوعی: راه حق را مشاهده کرد و حق را بیان کرد و تمام آنچه هست در وجود اوست. عطار می‌گوید جز حق هیچ‌چیز در این دنیا اعتبار ندارد.
چو موجودست مر آیینه اینجا
نظر میکن تو در آیینه اینجا
هوش مصنوعی: وقتی که اینجا آینه‌ای وجود دارد، تو هم در آن آینه نگاه کن.
مر آیینه در این تو راز میگوی
چو ناپیدا شود آنگاه میجوی
هوش مصنوعی: آیینه به تو رازها را می‌گوید؛ وقتی که ناپیدا شد، آن وقت است که به دنبال آن می‌روی.
چو ناپیداست در پیدا نموده
ترا اینجایگه شیدا نموده
هوش مصنوعی: وقتی که تو در بین مردم ظاهری نداشته و نامرئی هستی، با این حال من می‌بینم که تو در اینجا با محبت و عشق به من شناسانده شده‌ای.
چو ناپیداست پیدا اسم و صورت
در این صورت در آی و بین ضرورت
هوش مصنوعی: وقتی که وجود ناپیداست، نام و شکل هم در این حالت وجود دارند. بیایید در این قالب حضور یابید و ضرورت‌ها را مشاهده کنید.
در این صورت توانی یافت دلدار
اگر دروی نباشد هیچ پندار
هوش مصنوعی: اگر درویشی در کار نباشد، دلبر هیچ امیدی نخواهد داشت که توانی پیدا کند.
در این صورت توانی یافت رویش
اگر عاشق شوی بر گفتگویش
هوش مصنوعی: اگر عاشق شوی و به گفتگو با او بپردازی، توانایی دیدن زیبایی‌هایش را خواهی یافت.
در این صورت جمال اونظر کن
هر آنکو بیخبر باشد خبر کن
هوش مصنوعی: به زیبایی او بنگر و هر کسی که از این زیبایی غافل است، آگاهش کن.
در این صورت ببین در هفت پرده
جمال دوست خود را گم بکرده
هوش مصنوعی: در این حالت، می‌بینی که در هفت پرده زیبایی، دوست خود را گم کرده‌ام.
در این صورت ببین و گرد واصل
از او مقصود بین کاینجاست حاصل
هوش مصنوعی: در این وضعیت به اطراف خود نگاه کن و تلاش کن تا به هدفی که در نظر داری برسی، زیرا اینجا جایی است که می‌توانی به دستاورد خود دست یابی.
در این صورت نظر کن آفتابی
که در جانها فکنده تک و تابی
هوش مصنوعی: به این حالت نگاه کن؛ مانند خورشیدی که در دل‌ها روشنایی و زندگی بخشیده است.
در این صورت نظر کن دید جانان
ببین آخر دمی خورشید تابان
هوش مصنوعی: در این حالت به اطراف خود نگاه کن و ببین که محبوب چگونه در آخرین لحظات خویش درخشان و تابناک است.
در این صورت ببین دیدار عطّار
حجاب اینجا برافکنده بیکبار
هوش مصنوعی: در اینجا مشاهده کن که چگونه عطّار حجاب و پرده‌های این مکان را یکباره کنار زده است.
در این صورت ببین اسرار جمله
حقیقت نقطه و پرگار جمله
هوش مصنوعی: در این وضعیت، ببین که تمام رازهای حقیقت چگونه در یک نقطه جمع شده و شکل می‌گیرند.
در این صورت ببین تو جان جانها
که میپردازد این شرح و بیانها
هوش مصنوعی: در این حالت، ببین جان‌های جان‌پرور چگونه از این توصیف‌ها و بیان‌ها جان می‌گیرند و شادابی می‌یابند.
در این صورت نگاهش کن زمانی
که از هر سوی میتابد عیانی
هوش مصنوعی: به چشمش نگاه کن زمانی که از هر طرف نور می‌تابد و جلوه می‌کند.
در این صورت ببین آن سر که جوئی
حقیقت او تو است و هم تو اوئی
هوش مصنوعی: در این حالت نگاه کن، آن حقیقتی که به دنبالش هستی خود تو هستی و تو همان حقیقتی.
در این صورت ببین گر مرد راهی
حقیقت سرّ دیدار الهی
هوش مصنوعی: در این حالت، اگر کسی در جستجوی حقیقت و درک عمیق الهی باشد، باید به درون خود نگاهی بیفکند و به دنبال نشانه‌هایی از دیدار با حقیقت باشد.
در این صورت مبین جز عین جانان
که اینجا کعبه است و دیر جانان
هوش مصنوعی: در این حالت، جز خود معشوق هیچ‌چیز نمی‌توان دید، زیرا اینجا کعبه و مکان اصلی محبوب است.
در این صورت که او را کل ندیدی
تو چیزی گفتی و چیزی ندیدی
هوش مصنوعی: اگر تو او را به طور کامل نشناختی، در واقع نه چیزی گفته‌ای و نه چیزی دیده‌ای.
در این صورت گر او را باز دانی
حقیقت مرگ باشد زندگانی
هوش مصنوعی: اگر بتوانی حقیقت مرگ را درک کنی، در واقع به زندگی واقعی دست یافته‌ای.
در این صورت تجلّی جلالست
در این معنی یقین عین وصالست
هوش مصنوعی: در این وضعیت، نمایان شدن عظمت الهی به وضوح دیده می‌شود و این نشان‌دهنده ارتباط واقعی و ناگسستنی با اوست.
در این صورت نمود و بس فنا کرد
اناالحق گویِ کل خود را فنا کرد
هوش مصنوعی: در این حالت، فقط تجلی و ظهور حقیقت است که نشان‌دهنده فانی شدن است. کسی که به معرفت دست یافته و حقیقت را فهمیده، خود را به کلی از میان برمی‌دارد.
در این صورت اناالحق زد بتحقیق
در این معنی نمود او جمله توفیق
هوش مصنوعی: در این حالت، او با بیان حقیقت روشن و واضح، به همه نشان داد که درک صحیح از این موضوع چه اندازه مهم است و به عنوان دستاوردی بزرگ به شمار می‌رود.
در این صورت هر آنکو راز بیند
یقین منصور اینجا باز بیند
هوش مصنوعی: اگر کسی راز را ببیند، مطمئناً می‌تواند حضور منصور را در اینجا احساس کند.
در این صورت دو عالم رخ نمودست
در این صورت بگفت و خود شنودست
هوش مصنوعی: در این وضعیت، دو جهان به نمایش درآمده است و در این حالت، گفتاری وجود دارد که خودش را می‌شنود.
در این صورت نظر کن منظر یار
اگرچه نیست ذات حق پدیدار
هوش مصنوعی: به زیبایی و شگفتی چهره محبوبت نگاه کن، حتی اگر حقیقت حق به وضوح نمایان نیست.
وصال اوست صورت گر بدانی
حقیقت کور باشی گر ندانی
هوش مصنوعی: اگر واقعاً به وصال او برسید، متوجه می‌شوید که دیدن و نادیده گرفتن حقیقت یکسان است. اگر حقیقت را درک کنید، در واقع چشم شما بسته است و اگر نتوانید درک کنید، همچنان نابینا هستید.
وصال او از این صورت توان یافت
خوشا آنکس کز این معنی نشان یافت
هوش مصنوعی: با ارتباطی که با او داریم، می‌توان به حقیقت شیرین و خوشایند رسید. چه خوب است کسی که از این معنا، نشانه‌ای پیدا کند.
وصال او از این صورت پدید است
خوشا آنکس که روی خود بدیدست
هوش مصنوعی: این ارتباط و همبستگی با او از این شکل و ظاهر به وجود می‌آید. چه خوب است کسی که توانسته چهره‌اش را مشاهده کند.
وصالش عاشقان اینجا بدیدند
در او پنهان شدند و ناپدیدند
هوش مصنوعی: عاشقان با دیدن وصل محبوبشان در اینجا، به گونه‌ای پنهان شدند که دیگر نتوان آنها را پیدا کرد.
وصالش واصلان یابند اینجا
حقیقت باز بشتابند اینجا
هوش مصنوعی: کسانی که به وصال و ارتباط او رسیده‌اند، در اینجا حقیقت را می‌یابند و باید هر چه زودتر به این مکان بیایند.
وصال جانِ پنهانست بنگر
درونت ماه تابانست بنگر
هوش مصنوعی: اتحاد با حقیقت درونی انسان باعث می‌شود که نور روشنی از وجودش تابیده شود. به عمق وجودت نگاه کن و زیبایی را ببین.
وصالش از برون هرگز نیابی
مگر وقتی که سوی کل شتابی
هوش مصنوعی: برای رسیدن به وصال و اتحاد با معشوق، تنها زمانی ممکن است که به سوی کل و هدف حقیقی حرکت کنی و از خودت عبور کنی.
وصال دنیی و عقبی حلالست
ولیکن برتر از حدّ کمالست
هوش مصنوعی: ارتباط و نزدیکی به دنیا و آخرت جایز است، اما این ارتباط بالاتر از سطح کمال است.
وصال دوست اینجا یافت حلاج
بفرق سالکان بنهاد او تاج
هوش مصنوعی: دوستی در اینجا به دست آمد و حلاج، با جدایی سالکان، تاجی بر سر نهاد.
وصال دوست در بودست بنگر
درون جان از این معنی بمگذر
هوش مصنوعی: دوستی با معشوق در درون وجود انسان است، پس به عمق جانت نگاه کن و از این مفهوم به سادگی عبور نکن.
یقین در پیش دار و بیگمان شو
برافکن جان و آنگه جان جان شو
هوش مصنوعی: با اعتماد به نفس عمل کن و تمام تردیدها را کنار بگذار. خودت را فدای هدف کن و سپس به جایگاه واقعی و عمیق خود پی ببر.
یقین را بیگمان بشناس در خود
حقیقت در یکی بین نیک یا بد
هوش مصنوعی: حقیقت را با یقین و بدون شک در وجود خود بشناس، و این را در یک چیز، چه خوب و چه بد، مشاهده کن.
یقین بشناس در عین عیانی
قبولش کن مر این صاحب قرانی
هوش مصنوعی: به یقین، آنچه را که به وضوح می‌بینی، بپذیر و این صاحب قرآن را ارج نه.
چو منصور این بیان سرّ توحید
حقیقت گوش کن بگذر ز تقلید
هوش مصنوعی: به مانند منصور، این حقیقت و راز توحید را خوب بشناس و از تقلید و پیروی از دیگران بگذر.
ترا این سر نیاید راست اینجا
اگرچه یار ناپیداست اینجا
هوش مصنوعی: اینجا برای تو مناسب نیست، حتی اگر عشق پنهانی در اینجا وجود داشته باشد.
ترا این سر مسلّم کی شود دوست
که گردی مغز و بیرون آئی از پوست
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو درون خودت را نشناسی و از لایه‌های ظاهری خود فراتر نروی، نمی‌توانی به دوستی واقعی با خود و دیگران دست پیدا کنی.
ترا تا پوست باشد آن نباشد
مهت در ابر شد رخشان نباشد
هوش مصنوعی: هر زمان که تو زنده‌ای و در پوست هستی، زیبایی‌ات همواره درخشان است و هیچ ابهامی آن را نمی‌پوشاند.
مه تو این زمان در زیر ابرست
ترا مر چاره و درمانت صبرست
هوش مصنوعی: ماه در حال حاضر پشت ابر قرار دارد، بنابراین برای تو بهترین راه صبر کردن است.
مهت در زیر ابر است ار بدانی
تو مانده در حجابی کی بدانی
هوش مصنوعی: اگر بدانی که ماه در زیر ابر است، متوجه می‌شوی که چیزی در پشت پرده وجود دارد. در واقع، زمانی که چیزی پنهان است، ممکن است از آن بی‌خبر باشی و نتوانی آن را شناسایی کنی.
مه تو زیر ابر اندر خسوفست
حقیقت مانده در عین کسوفست
هوش مصنوعی: ماه تو زیر ابر پنهان شده و در حالتی تاریک به سر می‌برد، اما حقیقت هنوز در دل این تاریکی باقی مانده است.
همه اشیا از او گردند روشن
نماید نور خود در هفت گلشن
هوش مصنوعی: همه چیزها به واسطه او روشن می‌شوند و نور او در هفت باغ جلوه‌گری می‌کند.
مهت تابان شود بهر ستاره
شوند آنجایگه در پی نظاره
هوش مصنوعی: ماه روشن می‌شود تا ستاره‌ها در پی دیدن آن به حرکت درآیند.
چو ماه تو شود در عین خود گم
دگر چون قطره در دریای قلزم
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی و نور تو به اوج خود برسد، همچون قطره‌ای در دریای وسیع و عمیق گم می‌شود.
نماند ماه و آنگه خور بماند
پس آنگه نور بر ذرّه فشاند
هوش مصنوعی: اگر ماه نماند و خورشید باقی بماند، سپس نور خورشید بر ذرات زمین خواهد تابید.
پس آنگه روشنی یابد ز خورشید
دگر مر محو گردد عین جاوید
هوش مصنوعی: سپس نور دیگری از خورشید تابیده می‌شود و آن چیز جاودانی که بود، از بین می‌رود.
همه خورشید گردد عین ذرّات
نهد آنگاه سر در عین آن ذات
هوش مصنوعی: وقتی همه موجودات به نور و روشنی تبدیل شوند، در آن زمان همه وجودها به حقیقت واحد می‌رسند.
همه ذرّات آنجاگه شود نور
نماند ذرّه جز نور علی نور
هوش مصنوعی: در آن مکان همه ذرات به نور تبدیل می‌شوند و هیچ ذره‌ای جز نور باقی نخواهد ماند. نور بر نور می‌درخشد.
بجز خورشید در عالم نماند
وجود اندر دم آدم نماند
هوش مصنوعی: جز خورشید، هیچ وجودی در جهان باقی نماند و در نفس آدم نیز چیزی نمانده است.
بجز خورشید می تابان نباشد
ندیدی این ترا تا آن نباشد
هوش مصنوعی: جز خورشید که می‌تابد، هیچ نوری وجود ندارد؛ آیا تو این را ندیدی که اگر او نباشد، چیزی نخواهد بود؟
در آن خورشید بیچون کن نظر تو
گرفته پرتو از زیر و زبر تو
هوش مصنوعی: در آن آفتاب بی‌نظیر، نگاه تو نور را از تمام جهات و ابعاد خود جذب کرده است.
یکی را بین تو اندر عین خورشید
نماید سایه محو اینجا به جاوید
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که شخصی در برابر نور خورشید، سایه‌ای را می‌بیند که به قدری کمرنگ است که به سختی قابل مشاهده است و این وضعیت به نوعی نشان‌دهنده وجود یا عدم وجود حقیقتی در زندگی است. این سایه ممکن است نمادی از لحظاتی از زندگی باشد که به نظر می‌رسد زودگذر یا ناپایدارند.
چو خورشید حقیقت رخ نمودست
حقیقت ابر پرده برگشودست
هوش مصنوعی: زمانی که حقیقت مانند خورشید ظاهر می‌شود، ابرهای تردید و پنهانی از مقابل آن کنار می‌روند و روشنایی و روشنی به وجود می‌آید.