گنجور

بخش ۱۴ - در صفت دنیا فرماید

دلا چون آخر کارست در خاک
ترا جا و مقام از دید افلاک
چه دیدی باز بین از رنج دنیی
که خواهی رفت آخر سوی عقبی
در اوّل در بلا آخر ترا چیست
ندانم مونست در عاقبت کیست
چو زیر خاک خواهی رفتن ای دل
ترا جز این نخواهد بود حاصل
ترا حاصل حقیقت راز باشد
اگر چشمت در اینجا باز باشد
حقیقت ای دل بیچاره مانده
توئی پیوسته خود غمخواره مانده
چو جانست عاقبت اینست دیدی
در اینجا جز بیان کامی ندیدی
هم از شرح و بیان خویش بگذر
هم از شرح و بیان دوست بر خور
بجز جانان مبین مانند مردان
رخ از تحقیق خود اینجا مگردان
ره تحقیق گیر و در فنا کوش
بجز تحقیق منگر باش باهوش
بجز تحقیق غیری را مبین تو
اگر هستی بکل صاحب یقین تو
فنا خواهی شدن ای دل حقیقت
نخواهد بود جز خود کس رفیقت
نخواهد بود با تو جز تو همراه
یقین خواهی شدن در منزل شاه
چو زان منزل یقین آگاه گشتی
در آخر بیشکی این ره نوشتی
در آن منزل که نامش قبر باشد
اگر اینجا ترا مر صبر باشد
فنا خواهی شدن آنگه بقائی
چو گردی کل عیان آن دم لقائی
فنا خواهی چون مردان گشتن اینجا
در آن منزل شوی کلّی مصفّا
در آخر یافت خواهی عین توفیق
فنا خواهی شدن اوّل بتحقیق
فنا خواهی شدن در دید جانان
چو ذرّات جهان در شمس تابان
کنون صبری بگیر آنگه قراری
که جز این دو نبینی سه تو باری
کنون صبری کن ای دل همچو آدم
که تا زین دم رسی در قرب آن دم
کنون صبری کن ای دل همچو او تو
که تا کارت شود کلّی نکو تو
کنون صبری کن ای دل چون تراسیم
میان آتش غم باش تسلیم
کنون صبری کن ای دل همچون یعقوب
که تا در رنج گردی بیشکی خوب
کنون صبری کن ای دل همچو ایوب
بکش ای دل یقین تو رنج یعقوب
کنون صبری کن ای دل همچو عیسی
که ناگاهی رسی در سوی اعلا
کنون صبری کن ای دل چون محمد(ص)
که تا منصور گردی و مؤیّد
کنون صبری کن ای دل چون علی باز
که تا یابی عیان همچون علی باز
کنون صبری کن ای دل چون حسن تو
یکی شو در نمودجان و تن تو
کنون صبری کن ای دل چون حسینی
که سر در باخت او بی مکر و شینی
کنون کن صبر و کُشته شو چو منصور
بیک ره شو یقین نورٌ علی نور
کنون کن صبر چون خواهی شدن خاک
حقیقت آنگهی گردی بکل پاک
چو زیر خاک صبرست و سکونست
ترا مر عشق اینجا رهنمونست
چو زیر خاک خواهی بود ریزان
ز عشق جان تو خون از خود بریزان
دلا خونی و خواهی خفت در گِل
در اینجا گشت خواهی عین واصل
در اینجا وصل خواهی یافت بیچون
بوقتی کز نهاد آئی تو بیرون
میان خاک در خون اصل یابی
فنا گردی و آنگه وصل یابی
میان خاک و خون وصلست آخر
ترا چه غم چو کل اصلست آخر
در آخر وصل جانانست اینجا
در اینجا راز جانانست پیدا
شود پنهانی و پیدا بمانده
ترا این راز میباید بخوانده
بخوان این راز ای مرد حقیقت
منه دل بر سر نفس و طبیعت
بخوان این راز ای مرد یقین تو
چو مردان باش کلّی در یقین تو
فنا شو چون فنا خواهی شد ای دل
که اندر آن فنا گردی تو واصل
بریزان خون زچشم خود بیکبار
که خواهی گشت در خون ناپدیدار
بریزان خون دلا از خود بیک ره
که تا گردی ز راه دوست آگه
چو تن با تست و تو در تن فتاده
حقیقت تو از او او از تو زاده
چو تن با تست و تو در تن یقینی
در او اینجا حقیقت پیش بینی
چو تن با تست و تو در تن پدیدار
حقیقت راز هم در تو پدیدار
چو تن در تن یقین پیدا شدستی
در این غمخانه ناپیدا شدستی
چرا می نگذری ای دل تو از تن
دو روزی شاد باشد ای دل بمسکن
از او وصلِ یقینِ یار دریاب
درون خانهٔ اوئی تو دریاب
از او وصل یقین دریاب اینجا
مکن با او یقین اشتاب اینجا
از او بشناس اسرار حقیقی
که او با تست و تو با او رفیقی
از او بشناس مر دیدار بیچون
که با او رفت خواهی سوی گردون
از او بشناس و هم در وی فنا گرد
از او واصل شو و عین خدا گرد
از او بشناس اینجا دید دلدار
که خواندستی تو از تقلید دلدار
از او بشناس داد و دان غنیمت
که او را نیست اینجا هیچ نیّت
ندانی ار ز دل ای تن ندانی
چگویم چون تو این مشکل ندانی
ندانی ار ز تن ای دل حقیقت
که تن پنداشتی اینجا طبیعت
ندانستی تو قدر این تن خود
ولی تا در رسی در مسکن خود
اگر امروز قدر تن ندانی
در آخر چون بدانی خیره مانی
بدان قدر وجود ای دل حقیقت
که بگشاید ترا مشکل حقیقت
تو تن را کی شناسی زانکه جانی
در او پیداست اسرار معانی
در او پیداست اینجا ذات بیچون
که تکرارست و گفتم بیچه و چون
در او پیداست اینجا راز پنهان
در او بنگر حقیقت راز جانان
در او پیداست آن چیزی که بنمود
در این آینه خود عطار بنمود
در او پیداست اسرار الهی
بیابی هر چه زین آیینه خواهی
در او پیداست آنچه کس ندیدست
خدا اینجای در گفت و شنیدست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلا چون آخر کارست در خاک
ترا جا و مقام از دید افلاک
هوش مصنوعی: ای دل، چون کار تو به پایان می‌رسد، در خاک جا و مقام تو به چشم افلاک دیده نخواهد شد.
چه دیدی باز بین از رنج دنیی
که خواهی رفت آخر سوی عقبی
هوش مصنوعی: به چه چیزی دقت می‌کنی وقتی که از رنج‌های این دنیا صحبت می‌کنی، در حالی که در نهایت به سوی دنیای دیگری خواهی رفت؟
در اوّل در بلا آخر ترا چیست
ندانم مونست در عاقبت کیست
هوش مصنوعی: در آغاز مشکلات و سختی‌ها نمی‌دانم در پایان چه سرنوشتی در انتظار توست. فقط می‌دانم که در پایان چه چیزی به تو خواهد رسید.
چو زیر خاک خواهی رفتن ای دل
ترا جز این نخواهد بود حاصل
هوش مصنوعی: وقتی که به زیر خاک خواهی رفت، ای دل، جز این نیست که چیزی جز این نخواهی داشت.
ترا حاصل حقیقت راز باشد
اگر چشمت در اینجا باز باشد
هوش مصنوعی: اگر چشمانت را در اینجا باز کنی، می‌توانی به عمق حقیقت و رازهای آن پی ببری.
حقیقت ای دل بیچاره مانده
توئی پیوسته خود غمخواره مانده
هوش مصنوعی: ای دل بیچاره، تو در حقیقت همیشه در غم و اندوه مانده‌ای و از آن رهایی نیافته‌ای.
چو جانست عاقبت اینست دیدی
در اینجا جز بیان کامی ندیدی
هوش مصنوعی: این زندگی در نهایت به همین شکل است؛ دیدی که در این دنیا جز اظهار شادی و موفقیت چیزی نیست.
هم از شرح و بیان خویش بگذر
هم از شرح و بیان دوست بر خور
هوش مصنوعی: به توصیف و توضیح خود نپرداز و از توصیف و توضیح دیگران نیز دوری کن.
بجز جانان مبین مانند مردان
رخ از تحقیق خود اینجا مگردان
هوش مصنوعی: به جز محبوب، به هیچ چیز دیگری نگاه نکن و مانند مردان واقعی، از جستجوی حقیقت خود در اینجا غافل نشو.
ره تحقیق گیر و در فنا کوش
بجز تحقیق منگر باش باهوش
هوش مصنوعی: در راه تحقیق و جستجو کوشا باش و به جز تحقیق به چیز دیگری نگاه نکن. باهوش باش و به عمق مسائل بپرداز.
بجز تحقیق غیری را مبین تو
اگر هستی بکل صاحب یقین تو
هوش مصنوعی: جز تحقیق چیزی را نگاه نکن، اگر به طور کامل به حقیقت پی برده‌ای.
فنا خواهی شدن ای دل حقیقت
نخواهد بود جز خود کس رفیقت
هوش مصنوعی: ای دل، اگر می‌خواهی به فنا برسی، بدانی که حقیقت جز خود هیچ‌کس نمی‌تواند رفیق تو باشد.
نخواهد بود با تو جز تو همراه
یقین خواهی شدن در منزل شاه
هوش مصنوعی: با تو کسی دیگر نخواهد بود و تنها خودت را خواهد داشت، در جایی که به یقین به مقام و منزلت بالا خواهی رسید.
چو زان منزل یقین آگاه گشتی
در آخر بیشکی این ره نوشتی
هوش مصنوعی: وقتی به حقیقت و معرفت واقعی پی‌بردی، در نهایت متوجه خواهی شد که این مسیر، سرانجامی شیرین دارد.
در آن منزل که نامش قبر باشد
اگر اینجا ترا مر صبر باشد
هوش مصنوعی: در منزلی که به آن قبر گفته می‌شود، اگر در اینجا صبر و تحمل داشته باشی، می‌توانی در آنجا نیز آرامش پیدا کنی.
فنا خواهی شدن آنگه بقائی
چو گردی کل عیان آن دم لقائی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی که نابود شوی، در آن لحظه جاودان خواهی شد؛ وقتی که در آن لحظه، همه چیز را روشن و آشکار ببینی.
فنا خواهی چون مردان گشتن اینجا
در آن منزل شوی کلّی مصفّا
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به مقام فنا دست یابی، باید مانند مردان راستین و صادق زندگی کنی، و سپس در آن حال، به مرتبه‌ای کاملاً خالص و پاک می‌رسی.
در آخر یافت خواهی عین توفیق
فنا خواهی شدن اوّل بتحقیق
هوش مصنوعی: در نهایت، به این درک خواهی رسید که موفقیت واقعی در از خود گذشتگی و فنا است. ابتدا باید به عمق این حقیقت پی ببری.
فنا خواهی شدن در دید جانان
چو ذرّات جهان در شمس تابان
هوش مصنوعی: اگر بخواهی در عشق معشوق ذوب شوی، مانند ذرات کوچک که در نور خورشید ناپدید می‌شوند، باید خود را کاملاً تسلیم و فنا کنی.
کنون صبری بگیر آنگه قراری
که جز این دو نبینی سه تو باری
هوش مصنوعی: اکنون صبر کن و آرامشی در خود پیدا کن، زیرا که جز این دو حالت (صبر و آرامش) نمی‌توانی چیزی را ببینی و تجربه کنی.
کنون صبری کن ای دل همچو آدم
که تا زین دم رسی در قرب آن دم
هوش مصنوعی: اکنون ای دل، مانند آدم زمان صبوری را بگذران تا به زمانی برسی که در نزدیکی خداوند قرار بگیری.
کنون صبری کن ای دل همچو او تو
که تا کارت شود کلّی نکو تو
هوش مصنوعی: اکنون صبر کن ای دل، مانند او، تا کارت به خوبی انجام شود.
کنون صبری کن ای دل چون تراسیم
میان آتش غم باش تسلیم
هوش مصنوعی: ب اکنون صبر کن ای دل، زیرا در حال حاضر تو در میان آتش اندوه قرار داری؛ پس باید تسلیم باشی.
کنون صبری کن ای دل همچون یعقوب
که تا در رنج گردی بیشکی خوب
هوش مصنوعی: حالا ای دل، مثل یعقوب صبر کن، تا وقتی که در سختی و رنج بیشتری قرار بگیری، شاید در نهایت به خوبی برسیم.
کنون صبری کن ای دل همچو ایوب
بکش ای دل یقین تو رنج یعقوب
هوش مصنوعی: اکنون ای دل، همانند ایوب صبر کن و تحمل کن، چرا که درد و رنج یعقوب را هم از سر گذرانده‌ای.
کنون صبری کن ای دل همچو عیسی
که ناگاهی رسی در سوی اعلا
هوش مصنوعی: اکنون ای دل، همانند عیسی صبر کن؛ زیرا ناگهان به رفعت و جایگاه بلندتری خواهی رسید.
کنون صبری کن ای دل چون محمد(ص)
که تا منصور گردی و مؤیّد
هوش مصنوعی: اکنون ای دل، همچون محمد (ص) صبر کن تا اینکه به مقام و عظمت واقعی خود برسی و مورد تأیید قرار گیری.
کنون صبری کن ای دل چون علی باز
که تا یابی عیان همچون علی باز
هوش مصنوعی: اکنون ای دل، صبر کن مانند علی، تا اینکه به حقیقتی واضح و روشن دست یابی.
کنون صبری کن ای دل چون حسن تو
یکی شو در نمودجان و تن تو
هوش مصنوعی: اکنون ای دل، صبر کن و اجازه بده که زیبایی تو در وجود و جان و بدن تو یکی شود.
کنون صبری کن ای دل چون حسینی
که سر در باخت او بی مکر و شینی
هوش مصنوعی: اکنون ای دل، صبر کن مانند حضرت حسین که خود را با تمام وجود برای حق فدا کرد و هیچ نیرنگ و فریبی در این کار نبود.
کنون کن صبر و کُشته شو چو منصور
بیک ره شو یقین نورٌ علی نور
هوش مصنوعی: حالا صبر کن و مانند منصور جان بده، در یک مسیر قرار بگیر که حتماً روشنایی و روشنی به دنبالش خواهد بود.
کنون کن صبر چون خواهی شدن خاک
حقیقت آنگهی گردی بکل پاک
هوش مصنوعی: حالا که می‌خواهی به حقیقت برسی، باید صبر کنی؛ زمانی که به حقیقت دست یافتی، کاملاً پاک و خالص خواهی شد.
چو زیر خاک صبرست و سکونست
ترا مر عشق اینجا رهنمونست
هوش مصنوعی: در دل خاک، سکوت و بردباری نهفته است، اما عشق می‌تواند تو را هدایت کند و راه نشان دهد.
چو زیر خاک خواهی بود ریزان
ز عشق جان تو خون از خود بریزان
هوش مصنوعی: وقتی که زیر خاک خواهی بود، به خاطر عشق، جان تو مانند خون از وجودت جاری خواهد شد.
دلا خونی و خواهی خفت در گِل
در اینجا گشت خواهی عین واصل
هوش مصنوعی: ای دل، تو در درد و رنجی و اگر بخواهی، به خواب در گِل خواهی رفت. در این مکان، آنچه می‌خواهی همانند حقیقتی ناب خواهد بود.
در اینجا وصل خواهی یافت بیچون
بوقتی کز نهاد آئی تو بیرون
هوش مصنوعی: اگر به اینجا بیایی، به وصالی دست خواهی یافت که هیچ چیز مانع ارتباط تو با آن نخواهد شد، به گونه‌ای که دیگر نیازی به خروج از خودت نیست.
میان خاک در خون اصل یابی
فنا گردی و آنگه وصل یابی
هوش مصنوعی: در دل ماجرای زندگی و سختی‌ها، اگر به حقیقت وجود خود پی ببری و از تمام نگرانی‌ها رها شوی، در نهایت به وصال و نزدیکی مطلوبی دست پیدا خواهی کرد.
میان خاک و خون وصلست آخر
ترا چه غم چو کل اصلست آخر
هوش مصنوعی: در میان رنج و مشکلات زندگی، آیا بر تو چه فرقی می‌کند، زمانی که همه چیز به یک حقیقت بزرگ و اساسی مرتبط است؟
در آخر وصل جانانست اینجا
در اینجا راز جانانست پیدا
هوش مصنوعی: در این مکان، در نهایت، پیوندی با معشوق وجود دارد و راز عشق او به وضوح مشهود است.
شود پنهانی و پیدا بمانده
ترا این راز میباید بخوانده
هوش مصنوعی: راز تو باید حفظ شود و در خفا باقی بماند، اما گاهی این راز به شکل واضحی ظاهر می‌شود.
بخوان این راز ای مرد حقیقت
منه دل بر سر نفس و طبیعت
هوش مصنوعی: این را از من بشنو ای مرد حقیقت، دل خود را فدای نفس و خواسته‌های طبیعی‌ات نکن.
بخوان این راز ای مرد یقین تو
چو مردان باش کلّی در یقین تو
هوش مصنوعی: ای مرد، این راز را بشنو که باید مانند مردان واقعی، به طور کامل و با یقین زندگی کنی.
فنا شو چون فنا خواهی شد ای دل
که اندر آن فنا گردی تو واصل
هوش مصنوعی: دل، اگر به دنبال فنا و نابودی هستی، خود را به فنا برسان، زیرا در آن فنا می‌توانی به حقیقت و اتصال به منبع واقعی دست یابی.
بریزان خون زچشم خود بیکبار
که خواهی گشت در خون ناپدیدار
هوش مصنوعی: به یکباره اشک و خون از چشمانت ریزش کن، چون در این حال دیگر برایت جای گم شدن در عذاب و رنج نخواهد بود.
بریزان خون دلا از خود بیک ره
که تا گردی ز راه دوست آگه
هوش مصنوعی: خون دل خود را بریز، تا از یک مسیر خاص به راهی برسی که از عشق و دوستی آگاه شوی.
چو تن با تست و تو در تن فتاده
حقیقت تو از او او از تو زاده
هوش مصنوعی: وقتی که جسم تو با تو یکی شده و تو درون جسم هستی، حقیقت تو از او نشأت می‌گیرد و او نیز از تو به وجود آمده است.
چو تن با تست و تو در تن یقینی
در او اینجا حقیقت پیش بینی
هوش مصنوعی: وقتی که تو همراه جسمی و در آن وجود داری، در اینجا حقیقت را می‌توانی به خوبی درک کنی.
چو تن با تست و تو در تن پدیدار
حقیقت راز هم در تو پدیدار
هوش مصنوعی: وقتی که بدنت با تو یکی است و تو در آن ظهور کرده‌ای، حقیقت درونت نیز نمایان می‌شود.
چو تن در تن یقین پیدا شدستی
در این غمخانه ناپیدا شدستی
هوش مصنوعی: وقتی که در دل و جانت به یقین و اعتماد رسیده‌ای، در این مکان پر از غم، دیگر ناپیدا شده‌ای.
چرا می نگذری ای دل تو از تن
دو روزی شاد باشد ای دل بمسکن
هوش مصنوعی: ای دل، چرا از جسم و زندگی زودگذر می‌گذری؟ فقط دو روز خوش باش و در جایگاه خود آرامش را تجربه کن.
از او وصلِ یقینِ یار دریاب
درون خانهٔ اوئی تو دریاب
هوش مصنوعی: به او نزدیک شو و پیامدهای واقعی محبت را درک کن، زیرا در درون وجود تو، عشق و وصل یار وجود دارد.
از او وصل یقین دریاب اینجا
مکن با او یقین اشتاب اینجا
هوش مصنوعی: از او به وصل و دوستی پی ببر و در اینجا به تردید نپرداز.
از او بشناس اسرار حقیقی
که او با تست و تو با او رفیقی
هوش مصنوعی: از او حقایق واقعی را بشناس، زیرا او در درون توست و تو با او در ارتباطی نزدیک هستی.
از او بشناس مر دیدار بیچون
که با او رفت خواهی سوی گردون
هوش مصنوعی: شناخت دیدار واقعی را از او بگیر، چرا که با او رفتن، تو را به آسمان خواهد برد.
از او بشناس و هم در وی فنا گرد
از او واصل شو و عین خدا گرد
هوش مصنوعی: از او شناخت پیدا کن و در او ذوب شو؛ از او به حقیقت وصل شو و همانند خداوند قرار بگیر.
از او بشناس اینجا دید دلدار
که خواندستی تو از تقلید دلدار
هوش مصنوعی: از او بشناس که در اینجا به ملاقات محبوب آمده‌ای و تو هم باید یاد بگیری چگونه از عشق واقعی در دل خود تقلید کنی.
از او بشناس داد و دان غنیمت
که او را نیست اینجا هیچ نیّت
هوش مصنوعی: از او بفهم که حقیقت و دانش چیست، زیرا او در اینجا هیچ هدف خاصی ندارد.
ندانی ار ز دل ای تن ندانی
چگویم چون تو این مشکل ندانی
هوش مصنوعی: تو نمی‌دانی که از درون دلم چه می‌گذرد، و نمی‌فهمی که چقدر تو برای من این کار را دشوار کرده‌ای.
ندانی ار ز تن ای دل حقیقت
که تن پنداشتی اینجا طبیعت
هوش مصنوعی: ای دل، نمی‌دانی که حقیقت چیست؛ تو بدن را طبیعت پنداشته‌ای، اما این فقط یک ظاهرسازی است.
ندانستی تو قدر این تن خود
ولی تا در رسی در مسکن خود
هوش مصنوعی: تو قدر و ارزش وجود خود را نمی‌دانستی، اما وقتی به آرامش و جایگاه واقعی خود برسی، متوجه آن خواهی شد.
اگر امروز قدر تن ندانی
در آخر چون بدانی خیره مانی
هوش مصنوعی: اگر امروز ارزش جسم و وجود خود را درک نکنی، در نهایت وقتی بفهمی که چه چیزی را از دست داده‌ای، در حیرت و سرگردانی خواهی ماند.
بدان قدر وجود ای دل حقیقت
که بگشاید ترا مشکل حقیقت
هوش مصنوعی: بدان که وجودت، ای دل، به اندازه‌ای است که می‌تواند تو را از پیچیدگی‌های حقیقت آگاه کند و آن را برایت آسان کند.
تو تن را کی شناسی زانکه جانی
در او پیداست اسرار معانی
هوش مصنوعی: تو نمی‌توانی به‌درستی وجود خود را بشناسی، زیرا حقیقت وجودت به وسعت جانت در وجودت نهفته است. اسرار و معانی عمیق تنها در پرتو روح و جان تو نمایان می‌شود.
در او پیداست اینجا ذات بیچون
که تکرارست و گفتم بیچه و چون
هوش مصنوعی: در او مشخص است که وجود حقیقی و خالی از نقص است، زیرا آنچه که در اینجا می‌بینیم، تکرار است و به همین دلیل نامش را بی‌چون گذاشته‌ام.
در او پیداست اینجا راز پنهان
در او بنگر حقیقت راز جانان
هوش مصنوعی: در او نشانه‌های راز نهفته‌ای وجود دارد. به او نگاه کن تا حقیقت عشق واقعی را دریابی.
در او پیداست آن چیزی که بنمود
در این آینه خود عطار بنمود
هوش مصنوعی: در او چیزی نمایان است که در این آینه، خود عطار نشان داده است.
در او پیداست اسرار الهی
بیابی هر چه زین آیینه خواهی
هوش مصنوعی: در او رازهای خداوند آشکار است و هر چه را که از این آینه بخواهی، می‌توانی ببینی.
در او پیداست آنچه کس ندیدست
خدا اینجای در گفت و شنیدست
هوش مصنوعی: در او چیزی نمایان است که هیچ‌کس آن را ندیده است و تنها خداوند است که به درستی از آن آگاه است.