بخش ۱۱ - در عیان دیدن جانان فرماید
منم در بود تو بودم تو بنگر
حقیقت عین معبودم تو بنگر
منم بودِ رخت تا بنگری تو
ز وصلم هر زمانی برخوری تو
ره شرعت سپردم همچو عشاق
که تا کردی مرا در جزو و کل طاق
ره شرعت سپردم سالکانه
که تا دادی رهم را بی بهانه
ره شرعت سپردم من چو مردان
که تا دادی مرا اسرار جانان
ره شرعت سپردستم تو دیدی
که بیشک در همه گفت و شنیدی
کنون در شرع تو آباد گشتم
که همچون آتش اندر باد گشتم
دلم در شرع تو عین العیان یافت
بهر دم بیشکی راز نهان یافت
دلم در شرع تو شد در خدائی
خدائی دید در دید خدائی
دلم در شرع تو بیچون فتادست
برون از فتنهٔ گردون فتادست
دلم در شرع تو دیدار کل دید
اگرچه پر بلا و رنج و ذل دید
دلم در شرع تو دم از یکی زد
دو همدم بود کلّی در یکی زد
یکی دیدم من اندر شرعت ای ماه
ز یکّی من نبودم اوّل آگاه
چو گشتم آگه از شرع تو آخر
شدم اسرار اینجاگاه بی سر
ز سرّ تو شدم روشن تمامت
چو حشر و نشر در یوم القیامت
ز شرع تو شدم روشن شب تار
امید من برآمد کل بیکبار
کنون ای خسرو و سُلطان جمله
تو خورشیدی مه تابان جمله
نظر کن پیش اندر سوی مسکین
که از تو دارد اینجا عز و تمکین
ره تو یافت اینجا بی مجازی
که راه تو نخواهد بود بازی
ره تو هر که بسپارد وی از دل
رسد در عاقبت او سوی منزل
ره تو هر که بسپرد او در آخر
بدیدی روی خوبت را بظاهر
ره عشقت ابی حدّ و کمال است
در آخر سالکانت را وصالست
تمامت سالکانت راه کرده
برون رفته ولی در سوی پرده
بمانده عاقبت چندی بره باز
همی دون نارسیده در سوی راز
تو ره بنمای آخر دوستان را
بکن مر سجن ایشان بوستان را
که ایشان از خودی راهی ندارند
که تا خود در سوی وصل تو آرند
تو ره بنمودهٔ عشاق عالم
شده ذرّات تو جویان دمادم
در آخر منزل این دیدار رویت
ببینند و زنندت های و هویت
اگر بنمائی اینجاگاه رهشان
تو باشی عاقبت جانان بهشان
گره بگشای از راه تمامت
به منزل در رسان اندر سلامت
بجان آیند اوّل در سوی دل
که ذات کل بود آخر به منزل
بخش ۱۰ - در عین ذات وصفات وقدرت و قوّت اسرار الهی فرماید: تعالی اللّه از دیدار ذاتمبخش ۱۲ - در آگاهی دادن دل در عین منزل و او از آن عاشق بودن فرماید: الا تا چند در منزل شتابی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منم در بود تو بودم تو بنگر
حقیقت عین معبودم تو بنگر
هوش مصنوعی: من در وجود تو هستم و تو در وجود من، بنگر که چگونه حقیقت من و معبودی تو یکی است.
منم بودِ رخت تا بنگری تو
ز وصلم هر زمانی برخوری تو
هوش مصنوعی: من همیشه در کنار تو هستم تا هر وقت که بخواهی به یاد من باشی و از عشق و وصالم بهرهمند شوی.
ره شرعت سپردم همچو عشاق
که تا کردی مرا در جزو و کل طاق
هوش مصنوعی: من مسیر دین و قانون را مانند عاشقان بر خود پذیرفتهام، تا زمانی که مرا به وحدت و کمال برسانی.
ره شرعت سپردم سالکانه
که تا دادی رهم را بی بهانه
هوش مصنوعی: من در مسیر درست زندگی پیش میروم و به راهنماییهای دین و مذهب اعتماد کردهام تا راه را بدون هیچ مشقت و دلیلی پیدا کنم.
ره شرعت سپردم من چو مردان
که تا دادی مرا اسرار جانان
هوش مصنوعی: من راه دین و شریعت را اختیار کردم، مانند مردان، تا این که تو به من رموز و اسرار معشوق را عطا کنی.
ره شرعت سپردستم تو دیدی
که بیشک در همه گفت و شنیدی
هوش مصنوعی: من مسیر دین و شریعت را به تو سپردم و تو خود شاهدی که در همه گفتوگوها و شنیدهها این حقیقت روشن است.
کنون در شرع تو آباد گشتم
که همچون آتش اندر باد گشتم
هوش مصنوعی: امروز در راه تو به آرامش و کمال رسیدم، درست همانگونه که آتش در میان باد میسوزد و شعلهور است.
دلم در شرع تو عین العیان یافت
بهر دم بیشکی راز نهان یافت
هوش مصنوعی: دل من در قوانین عشق تو به وضوح حقیقت را مشاهده کرد و هر لحظه به رازی پنهان پی برد.
دلم در شرع تو شد در خدائی
خدائی دید در دید خدائی
هوش مصنوعی: دل من در پی محبت تو به مقام خدایی رسید و تصویری از حق را در وجود خود یافتم.
دلم در شرع تو بیچون فتادست
برون از فتنهٔ گردون فتادست
هوش مصنوعی: دل من در محبت تو هرگونه که هست، در ناامیدی از دنیا فرورفته است.
دلم در شرع تو دیدار کل دید
اگرچه پر بلا و رنج و ذل دید
هوش مصنوعی: دل من در قوانین عشق تو، حتی با وجود همه دردها و رنجها و ذلتها، مشتاق دیدارت بود.
دلم در شرع تو دم از یکی زد
دو همدم بود کلّی در یکی زد
هوش مصنوعی: دل من در عشق تو از یکی سخن گفت، در حالی که با دو دوست همنشین بود. در واقع، این دو همدم به یک حقیقت بزرگ اشاره داشتند.
یکی دیدم من اندر شرعت ای ماه
ز یکّی من نبودم اوّل آگاه
هوش مصنوعی: من کسی را دیدم که در نور و زیبایی ماه میدرخشد، اما من در ابتدا از اینکه به حقیقت وجود او آگاه بودم، بیخبر بودم.
چو گشتم آگه از شرع تو آخر
شدم اسرار اینجاگاه بی سر
هوش مصنوعی: وقتی که به قوانین و اصول تو آشنا شدم، در نهایت به رازهایی در این مکان پی بردم که بینظیر و سرراست بودند.
ز سرّ تو شدم روشن تمامت
چو حشر و نشر در یوم القیامت
هوش مصنوعی: از حقیقت وجود تو آگاه شدم، همانطور که در روز قیامت، همه چیز برای انسان روشن میشود.
ز شرع تو شدم روشن شب تار
امید من برآمد کل بیکبار
هوش مصنوعی: از قوانین تو، در تاریکی شب راهیروشن پیدا کردم و امیدم به یکباره تابید.
کنون ای خسرو و سُلطان جمله
تو خورشیدی مه تابان جمله
هوش مصنوعی: حالا ای پادشاه و فرمانروا، تو همچون خورشیدی درخشانی و همه چیز به دور تو میچرخد.
نظر کن پیش اندر سوی مسکین
که از تو دارد اینجا عز و تمکین
هوش مصنوعی: به شخصی که در وضعیت ناتوانی و فقر قرار دارد، نگاه کن و ببین که او به خاطر تو و به خاطر محبت تو در اینجا توانسته عزت و وقاری پیدا کند.
ره تو یافت اینجا بی مجازی
که راه تو نخواهد بود بازی
هوش مصنوعی: اینجا که تو آمدهای، هیچ راهی غیر از حقیقت وجود ندارد و مسیر تو تنها بازی و فریب نخواهد بود.
ره تو هر که بسپارد وی از دل
رسد در عاقبت او سوی منزل
هوش مصنوعی: هر کس که راه تو را به دل بسپارد، در پایان کار به منزل مقصود خواهد رسید.
ره تو هر که بسپرد او در آخر
بدیدی روی خوبت را بظاهر
هوش مصنوعی: هر کسی که به تو اعتماد کند و راه تو را در پیش بگیرد، در نهایت چهره زیبا و خوبی تو را خواهد دید.
ره عشقت ابی حدّ و کمال است
در آخر سالکانت را وصالست
هوش مصنوعی: راه عشق تو نهایتی ندارد و بیپایان است، در نهایت سالکان این راه به وصال و نزدیکی به تو خواهند رسید.
تمامت سالکانت راه کرده
برون رفته ولی در سوی پرده
هوش مصنوعی: تمامی رهروان تو از این راه عبور کرده و بیرون رفتهاند، اما هنوز در پشت پردهای قرار دارند.
بمانده عاقبت چندی بره باز
همی دون نارسیده در سوی راز
هوش مصنوعی: چندین سال گذشته اما هنوز هم در سفر به سوی حقیقت و اسرار نرسیدهام.
تو ره بنمای آخر دوستان را
بکن مر سجن ایشان بوستان را
هوش مصنوعی: ای دوست، راه و چاه را به دوستان نشان بده و تبدیل زندان آنان را به باغ و بوستان کن.
که ایشان از خودی راهی ندارند
که تا خود در سوی وصل تو آرند
هوش مصنوعی: آنها از خود هیچ راهی ندارند که بتوانند به سوی وصال تو بیایند.
تو ره بنمودهٔ عشاق عالم
شده ذرّات تو جویان دمادم
هوش مصنوعی: تو راه را به عاشقان نشان دادی و ذرات عالم همیشه در جستجوی تو هستند.
در آخر منزل این دیدار رویت
ببینند و زنندت های و هویت
هوش مصنوعی: در پایان سفر، چهره زیبایت را میبینند و به خاطر تو به خوشحالی و شادمانی میپردازند.
اگر بنمائی اینجاگاه رهشان
تو باشی عاقبت جانان بهشان
هوش مصنوعی: اگر تو در این مکان راه را به آنها نشان دهی، در نهایت محبوب به آنها خواهد رسید.
گره بگشای از راه تمامت
به منزل در رسان اندر سلامت
هوش مصنوعی: راهت را باز کن تا به راحتی به مقصدت برسی و به سلامت به آنجا برسی.
بجان آیند اوّل در سوی دل
که ذات کل بود آخر به منزل
هوش مصنوعی: روح و جان انسان در ابتدا به سمت دل و احساسات میآید؛ زیرا در نهایت، ذات و حقیقت همه چیز در قلب و درون انسان نهفته است.