گنجور

بخش ۸۹ - در التماس کردن فناء کل حضرت سلطان العارفین از شیخ حسین منصور قدّس اللّه روحهما فرماید

زبان بگشاد و گفت ای راز مطلق
ابر حق میزنی اینجا اناالحق
ابر حق میزنی اینجا یقین تو
که هستی اوّلین و آخرین تو
ابر حق میزنی دم نی ببازی
که مرد عشق و صاحب درد رازی
ابر حق میزنی این دم حقیقت
که بسپردی شریعت بی طبیعت
منم واقف ز حالت اندر اینجا
که میبینم ترا من ذات یکتا
تو ذاتی این زمان رخ کل نموده
نمود جمله اشیا در ربوده
تو ذاتی ای صفاتت لامکانی
حقیقت این جهان و آن جهانی
تو ذاتی و نمودی رویم ای جان
مراتو بیشکی اینجا مرنجان
بگو اسرار با من این دم ای دوست
حقیقت مغز گردانم همه پوست
که یک سالست تا روی تو در خواب
چنین دیدم مرا امروز دریاب
مرا امروز گردان شاد و خرّم
که بُد در بند جانم بهر این دم
بسی سالست تا اینجا نشستم
بت صورت بمعنی برشکستم
بسی اینجا کشیدستم ریاضت
به بهر رویت ای کان سعادت
بسی اینجا کشیدم رنج بسیار
ز بهر رویت ای خورشید انور
کنونم چارهٔ درد این زمان ساز
که تا سر رشته یابم من کنون باز
دوای درد من کن ای دل و جان
که اینجاگه توئی هم درد و درمان
نظر داری تو اندر درد جانم
تو میدانی یقین راز نهانم
بسی در انتظار رویت ای شاه
نشستم تا برون آئی ز خرگاه
کنون چون آمدی زینجای بیرون
بدیدم رویت ای جان بیچه و چون
چنانم مست کردی تو ز دیدار
که گشتستم بیک ره ناپدیدار
نمیدانم که اکنون در کجایم
ولی دانم که در عین لقایم
لقایت دیدهام ناگاه امروز
مر از دید خود کردی تو پیروز
لقایت دیدهام جان داده بر باد
هزاران جان فدای روی تو باد
چه باشد جان بر جانان یقین تو
نظر کن درد جانم را ببین تو
چنان در درد عشقم جان گرفتار
شدست اینجا ز دیدارت بگفتار
که از اندوه دردت مبتلایم
فتاده در میان صد بلایم
کنون بیشک مرا بیرون تو آری
که اینجا دستگیر و دوستداری
کنون دردم در اینجا کن بدرمان
مرا از درد خود آزاد گردان

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زبان بگشاد و گفت ای راز مطلق
ابر حق میزنی اینجا اناالحق
هوش مصنوعی: زبانش را باز کرد و گفت: ای راز بی‌نهایت، تو که باران حق را در اینجا می‌بارانی، من حقیقت مطلق هستم.
ابر حق میزنی اینجا یقین تو
که هستی اوّلین و آخرین تو
هوش مصنوعی: ابر حق را در اینجا می‌باران می‌کنید، بی‌تردید تو که هستی آغاز و پایان همه چیز.
ابر حق میزنی دم نی ببازی
که مرد عشق و صاحب درد رازی
هوش مصنوعی: ابر به آسمان اشاره دارد که برنده‌ی آتش و شور و عشق می‌شود. در واقع، این جمله می‌گوید که کسی که عاشق و دارای درد و رازهای خاصی است، باید با همه وجود به زندگی و عشق خود پایبند باشد و از آن دور نشود. اینجا درگیری میان عشق و مشکلات زندگی را به تصویر می‌کشد.
ابر حق میزنی این دم حقیقت
که بسپردی شریعت بی طبیعت
هوش مصنوعی: ابر حقیقت، در این لحظه به تو باریده و تو با این بارش، شریعت را بدون در نظر گرفتن طبیعت واقعی آن ارائه داده‌ای.
منم واقف ز حالت اندر اینجا
که میبینم ترا من ذات یکتا
هوش مصنوعی: من از وضعیت تو در اینجا آگاه هستم و می‌بینم که تو وجودی یکتا و خاص هستی.
تو ذاتی این زمان رخ کل نموده
نمود جمله اشیا در ربوده
هوش مصنوعی: تو در واقعیت این زمان، خود را به نمایش گذاشته‌ای و تمامی چیزها را تحت تأثیر قرار داده‌ای.
تو ذاتی ای صفاتت لامکانی
حقیقت این جهان و آن جهانی
هوش مصنوعی: تو ذات پاک و اصلی هستی که ویژگی‌هایت فراتر از مکان و زمان است. حقیقت وجود تو، سرچشمه‌ای برای جهانی که در آن زندگی می‌کنیم و جهانی دیگر است.
تو ذاتی و نمودی رویم ای جان
مراتو بیشکی اینجا مرنجان
هوش مصنوعی: تو ذات و حقیقت منی، ای جانم، پس مرا در اینجا آزرده‌خاطر نکن.
بگو اسرار با من این دم ای دوست
حقیقت مغز گردانم همه پوست
هوش مصنوعی: ای دوست، در این لحظه به من بگو رازها را؛ من می‌خواهم همه ظواهر را کنار بگذارم و به عمق و حقیقت آنچه وجود دارد، پی ببرم.
که یک سالست تا روی تو در خواب
چنین دیدم مرا امروز دریاب
هوش مصنوعی: مدتی است که من خواب تو را می‌بینم و امروز به یاد تو هستم. لطفاً به من کمک کن.
مرا امروز گردان شاد و خرّم
که بُد در بند جانم بهر این دم
هوش مصنوعی: امروز مرا شاد و خوشحال کن، چون برای این لحظه جانم در سختی است.
بسی سالست تا اینجا نشستم
بت صورت بمعنی برشکستم
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که اینجا نشسته‌ام و به شکلی به تصویر او نگاه کرده‌ام.
بسی اینجا کشیدستم ریاضت
به بهر رویت ای کان سعادت
هوش مصنوعی: من در اینجا سختی‌ها و زحمت‌های زیادی را تحمل کرده‌ام تا به خاطر تو به سعادت برسم.
بسی اینجا کشیدم رنج بسیار
ز بهر رویت ای خورشید انور
هوش مصنوعی: من در اینجا درد و رنج زیادی را به خاطر دیدن روی تو تحمل کرده‌ام، ای خورشید درخشان.
کنونم چارهٔ درد این زمان ساز
که تا سر رشته یابم من کنون باز
هوش مصنوعی: الان باید راه حلی برای درد این لحظه پیدا کنم تا بتوانم دوباره به اصل موضوع دست یابم.
دوای درد من کن ای دل و جان
که اینجاگه توئی هم درد و درمان
هوش مصنوعی: ای دل و جان، تو درمان دردهای منی. تو هم دردی و هم درمانی که من تنها در کنار تو می‌توانم آرامش بگیرم.
نظر داری تو اندر درد جانم
تو میدانی یقین راز نهانم
هوش مصنوعی: تو به حال و روز دلbroken من توجه داری و مطمئنی که رازهای درونم را می‌دانی.
بسی در انتظار رویت ای شاه
نشستم تا برون آئی ز خرگاه
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که به انتظار دیدنت نشسته‌ام، ای پادشاه، تا زمانی که از کاخ بیرون بیایی.
کنون چون آمدی زینجای بیرون
بدیدم رویت ای جان بیچه و چون
هوش مصنوعی: هم اکنون که از اینجا خارج شدی، چهره‌ات را دیدم ای جان بی‌همتا.
چنانم مست کردی تو ز دیدار
که گشتستم بیک ره ناپدیدار
هوش مصنوعی: تو به قدری من را از دیدار خود شگفت‌زده و مست کرده‌ای که دیگر نمی‌توانم در این دنیا پیدایم.
نمیدانم که اکنون در کجایم
ولی دانم که در عین لقایم
هوش مصنوعی: نمی‌دانم در حال حاضر در کجا قرار دارم، اما می‌دانم که در حال ملاقات با او هستم.
لقایت دیدهام ناگاه امروز
مر از دید خود کردی تو پیروز
هوش مصنوعی: امروز ناگهان چشمم به تو افتاد و تو با ظاهر خودم را شکست دادی.
لقایت دیدهام جان داده بر باد
هزاران جان فدای روی تو باد
هوش مصنوعی: چشمانم تو را می‌بیند و جانم به خاطر تو قربانی هزاران جان دیگر می‌شود.
چه باشد جان بر جانان یقین تو
نظر کن درد جانم را ببین تو
هوش مصنوعی: دلتنگی و درد خود را با چشمانت ببین و به معشوقت توجه کن، شاید چیزی از حال و روزم متوجه شوی.
چنان در درد عشقم جان گرفتار
شدست اینجا ز دیدارت بگفتار
هوش مصنوعی: دل من به شدت درگیر عشق توست و از زمانی که تو را دیده‌ام، انگار جانم در این درد اسیر شده است.
که از اندوه دردت مبتلایم
فتاده در میان صد بلایم
هوش مصنوعی: من به خاطر اندوه و درد تو دچار مشکلات زیادی شده‌ام و در میان صد نوع بلا و مصیبت گرفتار هستم.
کنون بیشک مرا بیرون تو آری
که اینجا دستگیر و دوستداری
هوش مصنوعی: هم اکنون به طور قطع می‌دانم که تو از من دل کنده‌ای، چرا که در اینجا احساس رهایی و محبت نمی‌کنم.
کنون دردم در اینجا کن بدرمان
مرا از درد خود آزاد گردان
هوش مصنوعی: الان دردم را در اینجا درمان کن و من را از دردهای خود آزاد کن.