بخش ۷۷ - حکایت
چنین گفتست عبّادی یکی روز
که از طاعت شدم اینجای فیروز
ز طاعت یافتم اسرار جمله
ز طاعت یافتم انوار جمله
ز طاعت روی جانانش بدیدم
ز طاعت من بکام دل رسیدم
ز طاعت یافتم جنّات اینجا
شدم در ذات کل یکباره اینجا
ز طاعت من شدم واصل حقیقت
که بسپردم عیان سرّ شریعت
ز طاعت هر که خواهد دولت یار
کند طاعت زدید دوست بسیار
هر آنکو جان جانان شد بتحقیق
کند طاعت که حق یابد ز توفیق
ز طاعت مرد ره واصل شود زود
مراورا جان جانحاصل شود زود
ز طاعت ذات کل آمد پدیدار
اگر مرد رهی طاعت پدیدآر
ز طاعت یافت مر منصور حلّاج
بفرق خویش از ذات عیان تاج
ز طاعت یافتم رحمان مطلق
در آخر گشت واصل از اناالحق
چنان شد او ز نور طاعت اینجا
که بیرون و درونش شد مصفّا
چنان شد ذات قدس نور بیچون
که یک روزن بُدش در پیش گردون
ز نور طاعت اینجاگه عیان دید
وجود خویش اینجا بی نشان دید
ز نور طاعت اینجا یافت دلدار
مقام خویش کرد او بر سر دار
چنان بد عاشق طاعت در اوّل
که جسمش کرد با جانان مبدّل
چنان بد عاشق طاعت در اسرار
که روز و شب بُد اندر خدمت یار
کمر بسته بدور جان گذشته
رهِ شیطان بیکره در نوشته
شده خالی ز وسواس شیاطین
گذشته ازوجود خود بتمکین
رسیده سوی ذات و جان شده او
چو جانان در همه پنهان شده او
ز وصل اینجایگه او اصل دریافت
نه همچون دیگران او فصل دریافت
بیک ره بود خود آزاد کرد او
همه ذرّات خود آباد کرد او
نهانی اندر اینجا او عیان کرد
وجودخویشتن را او بیان کرد
چنان عاشق بد اینجاگاه در ذات
که واصل گشت اندر عین ذرّات
چنان واصل بد او در عین جانان
که بُد پیدا ز پیدائیش پنهان
ز دیدار او دمی اینجا نگردید
یقین ذات بیچون جمله خود دید
چو حق میدید حق اینجا یقین بود
درونش اوّلین و آخرین بود
ز سلک معنوی شد پاک تن او
یکی میدید حق بیخویشتن او
یکی را یافت در سرّ معانی
نشان ذات او در بی نشانی
بگاه معنوی اسرار گفتن
نیارد این بیان هرگز شنفتن
بیان او بسی تقریر دارد
کلام او بسی تفسیر دارد
نه هرکس راز او اینجا بداند
کلام اونه هرکس باز خواند
کسی باید که همچون او شود حق
زند آنگاه در پاکی اناالحق
تو چون آلودهٔ اینجایگه خوار
کجا دانی که چونست سرّ این کار
اگر آلودهٔ، پالوده دل شو
چو او اینجایگه بی آب و گل شو
از این آلودگی پاک و مبّرا
شو اینجاگه ز حق درخویش یکتا
سلوک خویش را اینجا در افکن
گذر کن ازنمود جان وز تن
به یک ره پاکشو اینجایگه تو
که تا یابی مگر این پایگه تو
به یک ره پاکشو از جسم وز جان
دل خود بیش از این اینجامرنجان
به یک ره پاکشو مانند منصور
که تا ظلمت شود اینجایگه نور
به یک ره پاکشو از هستی خویش
که تا یابی ز حق سر مستی خویش
چو پاک آئی ز جمله حق سوی تو
بجان باید که این سر بشنوی تو
چو پاک آئی ز جمله یار گردی
ز ذات کل عیان یار فردی
چو پاک آئی در اینجا پاک رو باش
مکن اسرار چون منصور تو فاش
چو پاک آئی منزّه ذات باشی
همیشه عین هر ذرّات باشی
چو پاک آئی چو منصور اندر این راه
تو باشی دائما از راز آگاه
چو پاک آئی پلیدی هم شود پاک
نماند نار و ریح و آب با خاک
عناصر جملگی یکسان نماید
نه هر دم نفس دیگر سان نماید
نماند نقش هستی اندر این راه
کسی کو باشد از اسرار آگاه
شود لوح دل اینجا پاک و روشن
مصفّا کن در اینجا جان اباتن
صفا اندر صفا آید پر از نور
حقیقت رخ نماید دید منصور
اگر چون او شوی واصل زاعیان
نمائی همچو او اسرار پنهان
وگرنه تن زن و خاموش میباش
چو دیگی دائما در جوش میباش
که تا پخته شوی مانند منصور
زنی زاندم دمت تا نفخهٔ صور
اگر پخته شوی مانند او تو
یقین بینی بدیها هم نکو تو
اگر پخته شوی در جوهردل
گشاده گردد اینجا راز مشکل
اگر پخته شوی دلدارگردی
ز بود خویشتن بیزار گردی
بهمّت زین بیان یابی تو گنجی
اگر اینجا کشی از جان تو رنجی
بهمّت این توانی یافت اینجا
که تا گردی در اینجاگاه یکتا
بهمّت راز بتوانی نمودن
بهمّت گوی از این میدان ربودن
بهمّت گر شوی یکتا در این کار
بهمّت هم شوی تو تاج سردار
بهمّت بگذری از چرخ و انجم
بهمّت بود خودآری یقین گم
بهمّت رازدار آئی چومنصور
بماند نام تو تا نفخهٔ صور
بهمّت هرکه این اسرار یابد
مقام خویشتن بردار یابد
بهمّت جان کند با دِل بَدَل او
نیابد هیچ اینجاگه خلل او
بهمّت او زند اینجا اناالحق
بگوید راز کل با یار مطلق
بهمّت گر دم اینجاگه زنی تو
به یک ره بیخ اندُه برکنی تو
بهمّت ذات کن اینجا صفاتت
که تا پیدا کنی اعیان ذاتت
بهمّت در یکی اینجا قدم زن
وجود خویشتن را بر عدم زن
بهمّت در یکیّ لانگر تو
عیان خویش در الّا نگرتو
بهمّت این بیان از من نگهدار
که بی عقلانه میگویم ز اسرار
بهمّت چون همه برداری از پیش
یکی بینی حقیقت جملگی خویش
همه حق بینی و در لاشوی تو
زدید خویش در الّا شوی تو
بخش ۷۶ - در سؤال کردن کسی از منصور حلّاج در سرّ دوستی حق تعالی و جواب گفتن او با تمام فرماید: یکی پرسید ازمنصور حلّاجبخش ۷۸ - در حق بینی و آداب بجای آوردن فرماید: همه حق بینی اینجا در یقین باز
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنین گفتست عبّادی یکی روز
که از طاعت شدم اینجای فیروز
هوش مصنوعی: عبادی در روزی گفت که از عبادت و طاعت خداوند به این خوشبختی و سعادت رسیدم.
ز طاعت یافتم اسرار جمله
ز طاعت یافتم انوار جمله
هوش مصنوعی: از پیروی و اطاعت، همه اسرار را به دست آوردم و از همین طریق، همه روشنیها و نورها را به دست آوردم.
ز طاعت روی جانانش بدیدم
ز طاعت من بکام دل رسیدم
هوش مصنوعی: با انجام خواستهها و فرمانهای محبوبم، به آرامش و خواسته دلم دست یافتم.
ز طاعت یافتم جنّات اینجا
شدم در ذات کل یکباره اینجا
هوش مصنوعی: از اطاعت و بندگی خود به بهشتهایی دست یافتهام و ناگهان در وجود خداوند مستقر شدهام.
ز طاعت من شدم واصل حقیقت
که بسپردم عیان سرّ شریعت
هوش مصنوعی: از پیروی و اطاعت من به حقیقت رسیدم، زیرا راز شریعت را کاملاً درک کردم و آن را به وضوح فهمیدم.
ز طاعت هر که خواهد دولت یار
کند طاعت زدید دوست بسیار
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد به خوشبختی و سرشکفتی برسد، باید به فرمانبرداری و بندگی ادامه دهد، زیرا اطاعت از دوست بهشتی، بسیار ارزشمند است.
هر آنکو جان جانان شد بتحقیق
کند طاعت که حق یابد ز توفیق
هوش مصنوعی: هرکس که به عشق و محبت معشوق جان بگیرد، با یقین به انجام طاعات و عبادات خود میپردازد تا به برکت و لطف الهی نائل شود.
ز طاعت مرد ره واصل شود زود
مراورا جان جانحاصل شود زود
هوش مصنوعی: اگر انسان در مسیر اطاعت قرار گیرد، به سرعت به مقصود و هدف روحی خود دست مییابد.
ز طاعت ذات کل آمد پدیدار
اگر مرد رهی طاعت پدیدآر
هوش مصنوعی: از اطاعت ذات حق همه چیز نمایان شده است، اگر انسان در مسیر درست قدم بگذارد و به اطاعت بپردازد، آنچه باید نمایان خواهد شد.
ز طاعت یافت مر منصور حلّاج
بفرق خویش از ذات عیان تاج
هوش مصنوعی: به خاطر اطاعت و بندگی، منصور حلاج به حقیقت خود دست یافت و از ذات واقعیاش جدا شد و تاجی بر سر نهاد.
ز طاعت یافتم رحمان مطلق
در آخر گشت واصل از اناالحق
هوش مصنوعی: از پیروی و اطاعت، به رحمت الهی رسیدم و در نهایت به حقیقتی عمیق دست یافتم که به من نشان داد همه چیز یکی است.
چنان شد او ز نور طاعت اینجا
که بیرون و درونش شد مصفّا
هوش مصنوعی: او به قدری از نور عبادت و طاعت پر شده است که خودش و تمام وجودش پاک و خالص گشته است.
چنان شد ذات قدس نور بیچون
که یک روزن بُدش در پیش گردون
هوش مصنوعی: ذات پاک و بینهایت خداوند به گونهای است که مانند یک روزنه در آسمان به نظر میرسد.
ز نور طاعت اینجاگه عیان دید
وجود خویش اینجا بی نشان دید
هوش مصنوعی: از پرتو عبادت، در این مکان، وجود خود را به وضوح مشاهده کرد و بدون نشانی از خود، او را دید.
ز نور طاعت اینجا یافت دلدار
مقام خویش کرد او بر سر دار
هوش مصنوعی: به واسطه نور بندگی، دلدار جایگاه واقعی خود را پیدا کرد و بر بالای دار قرار گرفت.
چنان بد عاشق طاعت در اوّل
که جسمش کرد با جانان مبدّل
هوش مصنوعی: عاشق به قدری در ابتدای عشق خود تحت تأثیر معشوق قرار گرفت که وجودش را با جانان خود تغییر داد.
چنان بد عاشق طاعت در اسرار
که روز و شب بُد اندر خدمت یار
هوش مصنوعی: عاشق آنقدر به بندگی معشوق مشغول است که شب و روز در خدمت او به سر میبرد.
کمر بسته بدور جان گذشته
رهِ شیطان بیکره در نوشته
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی با عزم و اراده، به دور از وسوسههای شیطانی و چالشها، مسیر خود را در زندگی طی میکند. او از گذشته خود عبور کرده و به جلو نگاه میکند، با هدفی مشخص و قوی در ادامهی راه.
شده خالی ز وسواس شیاطین
گذشته ازوجود خود بتمکین
هوش مصنوعی: از وسواس و اصرار شیطانها رها شده، و حالا از وجود خود به آرامش و سکون رسیدهام.
رسیده سوی ذات و جان شده او
چو جانان در همه پنهان شده او
هوش مصنوعی: او به ذات و جان خود نزدیک شده و مانند محبوبی در همه جا پنهان گشته است.
ز وصل اینجایگه او اصل دریافت
نه همچون دیگران او فصل دریافت
هوش مصنوعی: از پیوند با او، این عشق و وصال را به درستی میشناسم و نه مانند دیگران که فقط سطحی درک میکنند.
بیک ره بود خود آزاد کرد او
همه ذرّات خود آباد کرد او
هوش مصنوعی: او با یک راه به آزادی دست یافت و تمامی ذرات وجودش را شکوفا و پربار کرد.
نهانی اندر اینجا او عیان کرد
وجودخویشتن را او بیان کرد
هوش مصنوعی: او به طرز پنهانی در اینجا وجود واقعی خود را آشکار کرد و خود را بیان نمود.
چنان عاشق بد اینجاگاه در ذات
که واصل گشت اندر عین ذرّات
هوش مصنوعی: عاشق به حدی عمیق و واقعی در این مقام است که به حقیقتی پیوسته و در نهاد هر ذرهای از وجود وجود دارد.
چنان واصل بد او در عین جانان
که بُد پیدا ز پیدائیش پنهان
هوش مصنوعی: او به قدری به محبوبش نزدیک شده بود که گرچه وجودش نمایان بود، اما حقیقتش در پس پردهای نامرئی پنهان مانده بود.
ز دیدار او دمی اینجا نگردید
یقین ذات بیچون جمله خود دید
هوش مصنوعی: در لحظهای که به او نگاه کردی، دیگر در اینجا نماندی و بهطور کامل وجود بینظیر خود را مشاهده کردی.
چو حق میدید حق اینجا یقین بود
درونش اوّلین و آخرین بود
هوش مصنوعی: زمانی که حقیقت را میدیدی، آنجا بود که یقین وجود داشت و در درون او، هم آغاز و هم پایان همه چیز وجود داشت.
ز سلک معنوی شد پاک تن او
یکی میدید حق بیخویشتن او
هوش مصنوعی: او از لایههای معنوی و روحانی پاک شده و وجودش به یک حقیقت عمیق رسیده است، به طوری که تنها حقیقت را میبیند و دیگر هیچگونه خودی را در میان نمیبیند.
یکی را یافت در سرّ معانی
نشان ذات او در بی نشانی
هوش مصنوعی: شخصی را پیدا کرد که در عمق معانی، نشانهای از وجود او را در غیبت و عدم وجودی میدید.
بگاه معنوی اسرار گفتن
نیارد این بیان هرگز شنفتن
هوش مصنوعی: در موقعیتهای معنوی، نمیتوان اسرار را به زبان آورد و شنیدن این نوع اظهار نظرات برای کسی ممکن نیست.
بیان او بسی تقریر دارد
کلام او بسی تفسیر دارد
هوش مصنوعی: سخنان او بسیار قابل توضیح و تفسیر هستند و معناهای زیادی در آنها نهفته است.
نه هرکس راز او اینجا بداند
کلام اونه هرکس باز خواند
هوش مصنوعی: هرکس که در اینجا از راز او مطلع باشد، نمیتواند بهراحتی دربارهاش صحبت کند و کلام او را به روشنی بازگو کند.
کسی باید که همچون او شود حق
زند آنگاه در پاکی اناالحق
هوش مصنوعی: کسی باید پیدا شود که مانند او به حقیقت برسد و زمانی که به این حقیقت رسید، در پاکی و صفای وجود خود، حقیقت را بشناسد.
تو چون آلودهٔ اینجایگه خوار
کجا دانی که چونست سرّ این کار
هوش مصنوعی: تو که در این مکان آلوده به مشکلات و ناهنجاریها هستی، چگونه میتوانی درک کنی که راز این وضعیت چیست؟
اگر آلودهٔ، پالوده دل شو
چو او اینجایگه بی آب و گل شو
هوش مصنوعی: اگر دلت آلوده است، مانند او دلت را پاک کن و در این مکان که خالی از مادیات است، به آرامش و صفا برس.
از این آلودگی پاک و مبّرا
شو اینجاگه ز حق درخویش یکتا
هوش مصنوعی: از این پلیدیها دوری کن و خود را از آنها پاک کن، چرا که در اینجا فقط حق و حقیقت وجود دارد.
سلوک خویش را اینجا در افکن
گذر کن ازنمود جان وز تن
هوش مصنوعی: در اینجا به مسیر خود ادامه بده و از ظاهر و نمای زندگی، چه روح و چه جسم، عبور کن.
به یک ره پاکشو اینجایگه تو
که تا یابی مگر این پایگه تو
هوش مصنوعی: به یک راه درست و خالص برو که شاید به اینجا برسی و در این مکان دوام پیدا کنی.
به یک ره پاکشو از جسم وز جان
دل خود بیش از این اینجامرنجان
هوش مصنوعی: در یک مسیر درست و پاک پیش برو و از تن و جانت جدا شو، دل خود را بیشتر از این درگیر عذاب نکن.
به یک ره پاکشو مانند منصور
که تا ظلمت شود اینجایگه نور
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی باید مانند منصور پاک و بیغش باشی، تا زمانی که در زندگی با تاریکی و دشواری مواجه میشوی، نور و روشنی را در همان جا بیابی.
به یک ره پاکشو از هستی خویش
که تا یابی ز حق سر مستی خویش
هوش مصنوعی: به یک راه درست و صحیح گام بردار و از وجود خود عبور کن تا از حق و حقیقت به خوشحالی و نشئگی دست یابی.
چو پاک آئی ز جمله حق سوی تو
بجان باید که این سر بشنوی تو
هوش مصنوعی: زمانی که از تمام ناپاکیها و گناهان پاک شوی و به سوی حق برگردی، باید با جان و دل به این نکته توجه کنی که این سرّ و راز را بشنوی و درک کنی.
چو پاک آئی ز جمله یار گردی
ز ذات کل عیان یار فردی
هوش مصنوعی: وقتی که با دلی پاک و خالص به عالم بیایی، از میان تمام یاران، خود را به حقیقت یکتا و پنهان میرسی.
چو پاک آئی در اینجا پاک رو باش
مکن اسرار چون منصور تو فاش
هوش مصنوعی: وقتی که با نیتی پاک و خالص به اینجا میآیی، باید خودت را نیز پاک نگهداری و اجازه ندهی اسرارت فاش شود، مانند منصور که رازهایش را فاش کرد.
چو پاک آئی منزّه ذات باشی
همیشه عین هر ذرّات باشی
هوش مصنوعی: اگر به پاکی و خلوص برسید، همیشه در جوهر و حقیقت خود همچون یک جزء کوچک از کل عالم خواهید بود.
چو پاک آئی چو منصور اندر این راه
تو باشی دائما از راز آگاه
هوش مصنوعی: اگر خالص و پاک بیایی، مانند منصور در این مسیر خواهی بود و همیشه از اسرار آگاه خواهی شد.
چو پاک آئی پلیدی هم شود پاک
نماند نار و ریح و آب با خاک
هوش مصنوعی: هنگامی که انسان درونش را تصفیه کند، ناپاکیها نیز از بین میروند. هیچ چیز نمیتواند در شرایط پاکی باقی بماند؛ حتی آتش، گل و آب نیز وقتی با خاک همراه شوند تغییر میکنند.
عناصر جملگی یکسان نماید
نه هر دم نفس دیگر سان نماید
هوش مصنوعی: عناصر و اجزای دنیا همگی به شکل واحدی دیده میشوند و هر لحظه نفس متفاوتی نمیکشند.
نماند نقش هستی اندر این راه
کسی کو باشد از اسرار آگاه
هوش مصنوعی: هیچکس در این مسیر نخواهد ماند که از رازهای هستی آگاه باشد.
شود لوح دل اینجا پاک و روشن
مصفّا کن در اینجا جان اباتن
هوش مصنوعی: دل را در این مکان پاک و روشن کن، و جان خود را در اینجا خالص و پاک بگردان.
صفا اندر صفا آید پر از نور
حقیقت رخ نماید دید منصور
هوش مصنوعی: زیبایی و خوشی در دل انسان وارد میشود و با نور واقعی خود را نشان میدهد و چشمها را به حقیقت باز میکند.
اگر چون او شوی واصل زاعیان
نمائی همچو او اسرار پنهان
هوش مصنوعی: اگر همانند او شوی و به فرزانگی برسی، میتوانی مانند او حقایق پنهان را نمایان کنی.
وگرنه تن زن و خاموش میباش
چو دیگی دائما در جوش میباش
هوش مصنوعی: اگر زن در سکوت و بیخبر بماند، مثل دیگی خواهد بود که همیشه در حال جوشیدن است.
که تا پخته شوی مانند منصور
زنی زاندم دمت تا نفخهٔ صور
هوش مصنوعی: برای اینکه به کمال برسی و به مقام بلند و والایی دست پیدا کنی، باید تجربهها و چالشهای زندگی را پشت سر بگذاری. من به تو کمک میکنم تا این مسیر را طی کنی و به عوالم بالاتر برسیم.
اگر پخته شوی مانند او تو
یقین بینی بدیها هم نکو تو
هوش مصنوعی: اگر به کمال برسی و رشد کنی، به درستی متوجه میشوی که حتی چیزهای بد نیز میتوانند دارای جنبههای مثبت باشند.
اگر پخته شوی در جوهردل
گشاده گردد اینجا راز مشکل
هوش مصنوعی: اگر به کمال و پختگی برسی، دل تو باز خواهد شد و رموز سختیها برایت نمایان میشود.
اگر پخته شوی دلدارگردی
ز بود خویشتن بیزار گردی
هوش مصنوعی: اگر به کمال و پختگی برسی، دیگر از خودخواهی و خودپرستی دور میشوی و به عشق و محبت به دیگران روی میآوری.
بهمّت زین بیان یابی تو گنجی
اگر اینجا کشی از جان تو رنجی
هوش مصنوعی: اگر با تلاش و کوشش به این صحبتها توجه کنی، میتوانی به گنجی ارزشمند دست یابی، حتی اگر در این مسیر از جانت رنج ببری.
بهمّت این توانی یافت اینجا
که تا گردی در اینجاگاه یکتا
هوش مصنوعی: به خاطر تلاش و اراده تو، اینجا به قدرتی دست یافتهای که میتوانی در این مکان ویژه بگردی و جستجو کنی.
بهمّت راز بتوانی نمودن
بهمّت گوی از این میدان ربودن
هوش مصنوعی: با تلاش و همت میتوانی رازهای پنهان را آشکار کنی و از این میدان برتری کسب کنی.
بهمّت گر شوی یکتا در این کار
بهمّت هم شوی تو تاج سردار
هوش مصنوعی: اگر در این کار با اراده و تلاش دوچندان عمل کنی، قطعاً به عنوان یک پیشرو و سردار در آن زمینه شناخته خواهی شد.
بهمّت بگذری از چرخ و انجم
بهمّت بود خودآری یقین گم
هوش مصنوعی: با تلاش و ارادهات میتوانی بر چرخ و ستارهها غلبه کنی، و تنها با همین اراده است که میتوانی خود را بیابی و یقین پیدا کنی.
بهمّت رازدار آئی چومنصور
بماند نام تو تا نفخهٔ صور
هوش مصنوعی: با اراده و کوشش تو، به رازی دست مییابم که نام تو مانند نام منصور تا زمان دم بیداری جاودانه خواهد ماند.
بهمّت هرکه این اسرار یابد
مقام خویشتن بردار یابد
هوش مصنوعی: با تلاش و همت افرادی که به این اسرار دست پیدا میکنند، جایگاه و مقام واقعی خود را درک خواهند کرد.
بهمّت جان کند با دِل بَدَل او
نیابد هیچ اینجاگه خلل او
هوش مصنوعی: با تلاش و اراده، انسان میتواند بر مشکلات و موانع فائق آید و اگر دلش به خوبی باشد، هیچ گزندی نمیتواند او را آزرده کند.
بهمّت او زند اینجا اناالحق
بگوید راز کل با یار مطلق
هوش مصنوعی: به واسطه وجود او، در این مکان حقیقت مطلق به زبان میآید و رازهای کل با معشوق واقعی بیان میشود.
بهمّت گر دم اینجاگه زنی تو
به یک ره بیخ اندُه برکنی تو
هوش مصنوعی: اگر با اراده و تلاش در این مکان صدایت را بلند کنی، میتوانی به راحتی غم و اندوه را از دل خود پاک کنی.
بهمّت ذات کن اینجا صفاتت
که تا پیدا کنی اعیان ذاتت
هوش مصنوعی: با تلاش و اراده خود، ویژگیها و خصوصیات وجودت را درک کن تا بتوانی حقیقت وجود خود را بشناسی.
بهمّت در یکی اینجا قدم زن
وجود خویشتن را بر عدم زن
هوش مصنوعی: با تلاش و ارادهات، در این مکان قدم بزن و وجود خود را بر عدم و نیستی غلبه کن.
بهمّت در یکیّ لانگر تو
عیان خویش در الّا نگرتو
هوش مصنوعی: با ارادهای قوی، خود را در یک نقطه متمرکز کن و حقیقت وجود خود را تنها در تو بیاب.
بهمّت این بیان از من نگهدار
که بی عقلانه میگویم ز اسرار
هوش مصنوعی: به خاطر تلاش و بیان من، نگهدار که من گاهی بیخود و بیفکر از رازها سخن میگویم.
بهمّت چون همه برداری از پیش
یکی بینی حقیقت جملگی خویش
هوش مصنوعی: وقتی با اراده و تلاش خود تمامی موانع را کنار بزنی، میتوانی حقیقت وجود خود را به طور کامل مشاهده کنی.
همه حق بینی و در لاشوی تو
زدید خویش در الّا شوی تو
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این نکته میپردازد که در حالی که انسانها خود را از دیگران برتر و حقمدار میدانند، در واقع در رفتار و کردار خود به گونهای عمل میکنند که نشاندهندهی ضعفها و نقصهایشان است. به عبارت دیگر، برخی افراد ممکن است در ظاهر به دنبال حق و حقیقت باشند، اما در عمل به خود یا دیگران آسیب میزنند.