گنجور

بخش ۷۲ - نداکردن حضرت آفریدگار عزّ شأنه با آدم علیه السّلام که چون عجز آوردی از عقوبت تو درگذشتم و امّا از بهشت بیرون رو

پس آنگه حق تعالی گفت آدم
عجب عجز آوریدی اندر این دم
ز عجزخویشتن مسکین نمودی
کنون اسرار ما را در فزودی
چو میگوئی که بد کردم بدی دان
بدی از نفسخود هر دم بدی دان
بدی کردی و اکنون راز گفتی
بعجز خویش با من باز گفتی
بدی کردی بدی آمد به پیشت
ولی مرهم نهم بر جان ریشت
بدی کردی گنهکار بساعت
فتادستی کنون اندر شقاوت
کنون از جنتّم خیز و برون رو
زمن اکنون نمود جان تو بشنو
تو اکنون راندهٔ مانند ابلیس
نمیگنجد برم سالوس و تلبیس
تو اکنون راندهٔ رو از بهشتم
که از عین عقوباتت گذشتم
عقوبت خواستم کردن ترا من
ولیکن هست رازت هم تو با من
کنون بیرون زجنّت بی عقوبت
بسی باشد ترا اندوه و محنت
ترا این بس بود در هردو عالم
که این خواری ترا باشد دمادم
ترا این بس بود در عین خواری
بلای قرب ما را پایداری
بلای قرب ما کش این زمان تو
که بخشیدیم اینجا رایگان تو
بلای قرب ما می کش در اینجا
که خواهی بود زنی بس تو به تنها
بلای قرب ما می کش تو از جان
که ما داریم با تو راز پنهان
بلای قرب میکش تا توانی
کنون چون خوار و رسوای جهانی
بلای قرب ماکش آدم پیر
که ازدستت برون شد رأی و تدبیر
بلای قرب ماکش خود بسوزان
که ناگاهت ببخشائیم آسان
کنون ازجنت ماتو برون شو
بدنیا خوار و سوئی رهنمون شو
سوی آن رهنمون شو خانهاش بین
ولی اینجایگه بیگانهاش بین
کنون خواهی شدن در سوی غدّار
در اینجا خویشتن اکنون نگهدار
کنون خواهی شدن نزدیک او تو
ابا اوهست اینجا گفتگو تو
کنون خواهی شدن با او رفاقت
بسوی ما بود هم اشتیاقت
کنون خواهی بُدن اندر بر تو
تو باشی دائمادر آذر تو
کنون آدم اباتست و یقین هم
زما بشنو کنون این راز آدم
چو خوردی گندم او بُد رهنمونت
کنون خواهد بُدن در بندخونت
که تا خونت بریزد او بخواری
سزد گر گفت ما را پایداری
چو اینجا دادهٔ انصاف از خود
بلا آید پیت ازنیک وز بد
بلا آید بسی اندر سرت باز
ولی من بگذرانم از برت باز
تو با من باش هر جائی که باشی
دمی باید ز ماغافل نباشی
تو با من باش اندر درد و محنت
که ناگاهت دهم هر لحظه راحت
تو با من باش وز من جو دوایت
که من خواهم بُدن کل رهنمایت
تو با من باش و اکنون یاد میدار
بهرحالی توام از یاد مگذار
تو با من باش اکنون راز گفتم
نمود عشق باتو باز گفتم
بهرکاری که پیش آید فراتو
درون جان نگر و اندر لقا تو
مرا بر خوان که ای ستّار سبحان
وجود آدم از این غم تو برهان

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پس آنگه حق تعالی گفت آدم
عجب عجز آوریدی اندر این دم
هوش مصنوعی: سپس خداوند به آدم گفت: عجب که در این لحظه این همه ناتوانی از خود نشان دادی.
ز عجزخویشتن مسکین نمودی
کنون اسرار ما را در فزودی
هوش مصنوعی: به خاطر ناتوانی خود، حالا دیگر خودت را ضعیف نشان می‌دهی و رازهای ما را بیشتر آشکار می‌کنی.
چو میگوئی که بد کردم بدی دان
بدی از نفسخود هر دم بدی دان
هوش مصنوعی: زمانی که می‌گویی من بدعمل کرده‌ام، بدان که بدی ناشی از نفس خودت است. هر لحظه از خودت بدی را درک کن.
بدی کردی و اکنون راز گفتی
بعجز خویش با من باز گفتی
هوش مصنوعی: تو بدی کردی و حالا رازهایت را با ناچاری برای من فاش کردی.
بدی کردی بدی آمد به پیشت
ولی مرهم نهم بر جان ریشت
هوش مصنوعی: اگر بدی کرده‌ای، بدی در انتظار توست، اما من بر زخم‌های دل‌ات مرهم می‌گذارم.
بدی کردی گنهکار بساعت
فتادستی کنون اندر شقاوت
هوش مصنوعی: تو در گذشته کار بدی کرده‌ای و حالا نتیجه‌اش را می‌بینی که به بدبختی افتاده‌ای.
کنون از جنتّم خیز و برون رو
زمن اکنون نمود جان تو بشنو
هوش مصنوعی: هم اکنون از بهشت خود بیرون بیا و به من ملحق شو. حالا زمان آن است که جان تو را بشنوی.
تو اکنون راندهٔ مانند ابلیس
نمیگنجد برم سالوس و تلبیس
هوش مصنوعی: تو اکنون مانند ابلیس از جمع دوری می‌کنی و در دل من جا نمی‌گیری، که من آدمی مملو از نفاق و فریب هستم.
تو اکنون راندهٔ رو از بهشتم
که از عین عقوباتت گذشتم
هوش مصنوعی: تو اکنون از بهشت من رانده شده‌ای، زیرا من از وسوسه‌ها و عذاب‌های تو عبور کرده‌ام.
عقوبت خواستم کردن ترا من
ولیکن هست رازت هم تو با من
هوش مصنوعی: من می‌خواستم که تو را مجازات کنم، اما راز تو نزد من محفوظ است.
کنون بیرون زجنّت بی عقوبت
بسی باشد ترا اندوه و محنت
هوش مصنوعی: اکنون که از بهشت خارج شده‌ای و عذاب و کیفر وجود ندارد، باید در نظر داشته باشی که غم و دردهای زیادی در پیش‌رویت خواهد بود.
ترا این بس بود در هردو عالم
که این خواری ترا باشد دمادم
هوش مصنوعی: تو همواره در هر دو جهان باید به این بسنده کنی که این ذلت و حقارت برای تو کافی است.
ترا این بس بود در عین خواری
بلای قرب ما را پایداری
هوش مصنوعی: این برای تو کافی است که در عین ذلت و نادانی، بر مشکلات نزدیک شدن به ما پایبند باشی.
بلای قرب ما کش این زمان تو
که بخشیدیم اینجا رایگان تو
هوش مصنوعی: در این زمان، تو که به خاطر نزدیکی ما دچار سختی و دردسر شده‌ای، باید بدانی که ما اینجا چیزی را به راحتی به تو بخشیده‌ایم.
بلای قرب ما می کش در اینجا
که خواهی بود زنی بس تو به تنها
هوش مصنوعی: در اینجا، مشکلات و چالش‌های عشق و نزدیکی به معشوق وجود دارد. تو در هر جایی که بخواهی می‌توانی باشی، اما حواست باشد که تنها نمانی و با دردی که عشق به همراه دارد، روبه‌رو شوی.
بلای قرب ما می کش تو از جان
که ما داریم با تو راز پنهان
هوش مصنوعی: عشق و محبت ما به تو چنان عمیق است که تمام سختی‌ها و مشکلات را تحمل می‌کنیم. ما حرمت و رازی در دل داریم که فقط برای توست.
بلای قرب میکش تا توانی
کنون چون خوار و رسوای جهانی
هوش مصنوعی: باید تا جایی که می‌توانی از مشکلات و دشواری‌های نزدیک شدن به محبوب خود بگذرانی، زیرا در غیر این صورت، به حالت ذلت و رسوایی در این دنیا دچار خواهی شد.
بلای قرب ماکش آدم پیر
که ازدستت برون شد رأی و تدبیر
هوش مصنوعی: پس از آنکه آدمی به عشق و نزدیکی محبوبش دچار مصیبت شد، تدبیر و فکرش از دستش خارج شد.
بلای قرب ماکش خود بسوزان
که ناگاهت ببخشائیم آسان
هوش مصنوعی: عشق و محبت خود را به خوبی درک کن و با آن بسوز، زیرا ممکن است به سرعت به تو اجازه بخشش داده شود.
کنون ازجنت ماتو برون شو
بدنیا خوار و سوئی رهنمون شو
هوش مصنوعی: حالا از بهشت خارج شو و به دنیای پر از خوار و ذلت راه پیدا کن.
سوی آن رهنمون شو خانهاش بین
ولی اینجایگه بیگانهاش بین
هوش مصنوعی: به آنجا برو و خانه‌هایش را ببین، اما در این مکان، بیگانه‌ها را هم مشاهده کن.
کنون خواهی شدن در سوی غدّار
در اینجا خویشتن اکنون نگهدار
هوش مصنوعی: اکنون اگر می‌خواهی به سوی کسی مغرض بروی، بهتر است که در همین لحظه خودت را کنترل کنی و از کارهای ناپسند دوری کنی.
کنون خواهی شدن نزدیک او تو
ابا اوهست اینجا گفتگو تو
هوش مصنوعی: اکنون اگر بخواهی به او نزدیک شوی، باید از اینجا دوری کنی و گفتگو را ترک کنی.
کنون خواهی شدن با او رفاقت
بسوی ما بود هم اشتیاقت
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی با او دوستی کنی، باید به سمت ما بیایی؛ چون اشتیاق تو به ما نیز مرتبط است.
کنون خواهی بُدن اندر بر تو
تو باشی دائمادر آذر تو
هوش مصنوعی: اکنون اگر می‌خواهی که در آتش عشق باقی بمانی، باید دائماً در شعله‌های آن حضور داشته باشی.
کنون آدم اباتست و یقین هم
زما بشنو کنون این راز آدم
هوش مصنوعی: اکنون آدم از عادت‌های خود دور و بی‌خبر است، و یقیناً این موضوع از زمان ما به گوش می‌رسد. پس به این راز آدم توجه کن.
چو خوردی گندم او بُد رهنمونت
کنون خواهد بُدن در بندخونت
هوش مصنوعی: زمانی که گندم را خوردی، اگرچه راهنمایی‌ات کرده، اکنون خود را در درد و رنج خواهی یافت.
که تا خونت بریزد او بخواری
سزد گر گفت ما را پایداری
هوش مصنوعی: تا زمانی که خونت ریخته نشده، سزاوار است که در برابر او خوار باشی اگر او ادعا کند که ما پایداریم.
چو اینجا دادهٔ انصاف از خود
بلا آید پیت ازنیک وز بد
هوش مصنوعی: وقتی انصاف را در اینجا به خود واگذار کنی، بلا و مشکلات از آنجا سر بر می‌آورد، چه از نیکی و چه از بدی.
بلا آید بسی اندر سرت باز
ولی من بگذرانم از برت باز
هوش مصنوعی: مشکلات و سختی‌ها بارها به سراغت می‌آید، اما من می‌توانم این دشواری‌ها را از کنار تو عبور دهم و رهاییت دهم.
تو با من باش هر جائی که باشی
دمی باید ز ماغافل نباشی
هوش مصنوعی: هرجایی که هستی، باید همیشه به یاد من باشی و از فکر کردن به من غافل نشوی.
تو با من باش اندر درد و محنت
که ناگاهت دهم هر لحظه راحت
هوش مصنوعی: در کنار من بمان و با هم مشکلات را تحمل کنیم، زیرا در هر لحظه می‌توانم آرامش را به تو هدیه دهم.
تو با من باش وز من جو دوایت
که من خواهم بُدن کل رهنمایت
هوش مصنوعی: با من باش و از من چیزی نپرس چون من تنها خواسته‌ام که تمام راه‌هایت را نشان دهم.
تو با من باش و اکنون یاد میدار
بهرحالی توام از یاد مگذار
هوش مصنوعی: با من باش و هر لحظه‌ای که گذشت را فراموش نکن.
تو با من باش اکنون راز گفتم
نمود عشق باتو باز گفتم
هوش مصنوعی: اکنون که تو در کنار من هستی، رازهایی را که درباره عشق به تو دارم، برایت افشا کرده‌ام.
بهرکاری که پیش آید فراتو
درون جان نگر و اندر لقا تو
هوش مصنوعی: هر کاری که پیش می‌آید، درون خودت را وارسی کن و در ملاقات با دیگران، خود را به خوبی بشناس.
مرا بر خوان که ای ستّار سبحان
وجود آدم از این غم تو برهان
هوش مصنوعی: هستی‌ام را بر سر سفره‌ات بنه، ای پوشاننده عیب‌ها، وجود انسان را از این غم و اندوه نجات بده.