بخش ۷ - در خطاب کردن با دل و دریافتن اسرار معانی فرماید
دلا معراج داری هست معراج
چرا تیری نیندازی بآماج
چو بازوئی نداری چون کنم من
که شک را از دلت بیرون کنم من
تو بیشک برتر از کون و مکانی
تو بیشک در عیان عین جهانی
جهان بگذار و صورت برفکن تو
بت صورت بمعنی برشکن تو
چو ابراهیم این بت بر زمین زن
نفس از لا احبّ الآفلین زن
حقیقت بازجوئی از دل و جان
که باشد در حقیقت دید جانان
حقیقت باز جو اندر دلِ خود
بمعنی برگشا این مشکل خود
حقیقت این همه در تو نهان است
ولی صورت در این عین جهانست
ز صورت برگشا این راز تحقیق
که جان جانان بیابد عین توفیق
اگر توفیق میجوئی ترا هست
درونِ جان و دل عین خدا هست
چو مردان جهان در خود سفر کن
چو مشتاقان یکی در خود نظر کن
چو مشتاقی کنون در دیدن یار
برون شو از حجاب و عین پندار
حجابت صورتست و دل حجابست
از آنت این همه راز و حسابست
حجابت چون رود تو نور گردی
ز عین جزو و کل منصور گردی
براندازی ز پیشت عین اعداد
برون آئی تو از پندار چون باد
براندازی حجاب جان وصورت
یکی بینی حقیقت بی کدورت
براندازی حجاب جمله اشیاء
ز پنهانی شوی در دوست پیدا
براندازی حجاب باد و آتش
زبون گردانی اینجا نفس سرکش
براندازی حجاب آب با خاک
تو باشی در حقیقت صانع پاک
براندازی حجاب شش جهت تو
صفات کل بیابی بی صفت تو
براندازی حجاب آسمانت
یکی بینی مکین را با مکانت
براندازی حجاب هر چه بینی
درونِ خلوتت با حق نشینی
براندازی حجاب شمس مر تو
شوی آنگاه مانند قمر تو
براندازی حجاب تیر و زهره
چگویم چون نداری هیچ زَهره
براندازی حجاب مشتری را
ببین در خویشتن گل گستری را
براندازی حجاب نجم و افلاک
یکی بینی تو اندر عین جان پاک
براندازی حجاب و پاک گردی
زمین و آسمان را در نوردی
براندازی حجاب از بود و نابود
ببینی در زمان تو عین مقصود
براندازی حجاب از عین کونین
کنی پس محو کل دید ما بین
براندازی حجاب و ذات بینی
نمود جمله در ذرّات بینی
براندازی حجاب از روی دلدار
چو بینی در عیانت لیس فی الدّار
براندازی حجابِ جوهرِ کل
به بینی در صفاتت کشورِ کل
براندازی حجاب از روی جانان
بیابی راز پیدائی ز پنهان
براندای حجاب و حق تو باشی
جهانِ جانِ جان مطلق تو باشی
چو جائی نه عدد باشد نه اعراض
نه اجرام و نه انجام و نه ابعاض
نه صورت باشد و عین معانی
چگویم تا رموز کل بدانی
بر آن حکمی که کردی آن تو باشی
حکیم و عالم دیّان تو باشی
نگر تا در گمان اینجا نیفتی
که خوابت برده است و خوش نخفتی
مشو در خواب و بیداری طلب کن
نمودِ عینِ دل را در ادب کن
در اینجا عاشق هشایر میباش
حقیقت در عیان دلدار میباش
در اینجا بازجوی و امنِ ره بین
نمودت جان خود را دید شه بین
در اینجا بازبین و می مشو گم
مثالِ قطرهٔ در عین قلزم
در اینجا گر حقیقت باز بینی
حقیقت در مکان اعزاز بینی
در اینجا هرچه گفتم گر بدانی
حقیقت بی صفت تو جان جانی
در اینجا مینماید روی دلدار
عیان عشق باشد لیس فی الّدار
در اینجا در حقیقت ذات باشد
تمامت او عیان آیات باشد
در اینجا نیست جسم و جان پدیدار
در اینجا نیست بیشک خار دیوار
در اینجا نیست صورت نیز معنی
نمیگنجد در اینجا عین دعوی
در اینجا نیست چشم عقل و ادراک
نمودارست اینجا صانع پاک
در اینجا بود کلّی مینماید
ولی هر لحظه جانی میرباید
در اینجا بودِ بود ار میتوانی
ببینی هم بدو راز نهانی
در اینجا باز بینی جوهر ذات
که بر بستست بر هم جمله ذرّات
در اینجا باز بینی صورت خویش
ز رجعت مرهمی نه بر دل ریش
در اینجا انبیاء و اولیایند
حقیقت جمله مردان خدایند
در اینجا هم فلک هم عرش و هم لوح
دمادم میدهد ذرّات را روح
در اینجا هم قلم هم عین کرسی
همی گویم ترا تا خود نپرسی
در اینجا آسمانها بازمین هم
نمودار مکانندو مکین هم
در اینجا آفتاب و ماهتابست
تمامت ذرّهها در عین تابست
در اینجا دوزخ و عین بهشتست
همه در عین ذات تو سرشتست
در اینجا باز بین انجام و آغاز
بهر نوعت همی گوید از این راز
در اینجا باز بین گم کردهٔ خود
درون دل نظر کن پردهٔ خود
همه در تست و تو بیرون از آنی
چه گویم قدر خود چون می ندانی
چو قدر خود نمیدانی دمی تو
که بر ریشت نهی یک مرهمی تو
تو قدر خود کجا هرگز بدانی
کز این معنی من بیتی نخوانی
تو قدر خود نمیدانی که چونی
که بیشک هم درون و هم برونی
تو قدر خود نمیدانی از اسرار
که چونی اندرین صورت گرفتار
تو قدر خود نمیدانی حقیقت
فتادستی در این عین طبیعت
تو قدر خود نمیدانی چه چیزی
که تو بس جوهر و عین عزیزی
تو قدر خود نمیدانی زمانی
که تا بنمایدت کل عیانی
تو قدر خود نمیدانی که یاری
زمانی کن در اینجا پایداری
تو قدر خود نمیدانی که ذاتی
چرا افتاده در عین صفاتی
تو قدر خود نمیدانی ز خود باز
که تا پرده براندازی ز رخ باز
تو قدر خود نمیدانی بتحقیق
که تا یابی ز جان جانان بتحقیقت
تو قدر خود نمیدانی که یارت
چه گونه پاک کرده آشکارت
تو قدر خود نمیدانی که بودست
ترا اینجا چه کس گفت و شنود است
تو قدر خود نمیدانی که دلدار
ز دیدخود در آوردت بدیدار
تو قدر خود نمیدانی که در تُست
حقیقت بازدان از خویشتن جست
تو قدر خود نمیدانی که رازی
در اینجا که تو عشق پرده بازی
تو قدر خود نمیدانی چه گویم
ز بهر تو چنین در جستجویم
تو قدر خود نمیدانی بدان این
که میگویم ترا اسرار کل بین
تو قدر خود نمیدانی که اشیاء
درون تست پنهانی و پیدا
بخش ۶ - در صفت معراج حضرت محمّد علیه الصّلوة و التسلیم فرماید: شبی آمد برش جبریل از دوربخش ۸ - در معنی من عرف نفسه فقد عرف ربه فرماید: تو قدر خود نمیدانی که عرشی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلا معراج داری هست معراج
چرا تیری نیندازی بآماج
هوش مصنوعی: ای دل، تو مقام بلندی داری، پس چرا به هدفهای پایین تیراندازی میکنی؟
چو بازوئی نداری چون کنم من
که شک را از دلت بیرون کنم من
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم شک و تردید را از دل تو بیرون کنم، وقتی توانایی و قدرتی برای این کار ندارم؟
تو بیشک برتر از کون و مکانی
تو بیشک در عیان عین جهانی
هوش مصنوعی: تو قطعاً از تمام موجودات و مکانها بالاتر هستی و یقیناً در روشنایی و واضحی، خودت جهانی را به نمایش میگذاری.
جهان بگذار و صورت برفکن تو
بت صورت بمعنی برشکن تو
هوش مصنوعی: دنیا را رها کن و خود را بساز و شکل تازهای از خودت را ارائه بده.
چو ابراهیم این بت بر زمین زن
نفس از لا احبّ الآفلین زن
هوش مصنوعی: مانند ابراهیم (علیهالسلام) این بت را بر زمین بزن و نفس خود را از کسانی که به سراغ چیزهای فانی میروند، دور نگهدار.
حقیقت بازجوئی از دل و جان
که باشد در حقیقت دید جانان
هوش مصنوعی: حقیقت در مورد دل و جان پرسشی است که در واقع تنها از دیدن محبوب میتوان به آن دست یافت.
حقیقت باز جو اندر دلِ خود
بمعنی برگشا این مشکل خود
هوش مصنوعی: حقیقت را در درون خود جستجو کن و به معنا و مفهوم آن بیندیش تا این مشکل خود را روشن کنی.
حقیقت این همه در تو نهان است
ولی صورت در این عین جهانست
هوش مصنوعی: حقیقت و ژرفای وجود تو در درونت پنهان است، اما شکل و ظاهرت در این دنیای مادی نمایان است.
ز صورت برگشا این راز تحقیق
که جان جانان بیابد عین توفیق
هوش مصنوعی: رازهای حقیقت را از چهرهات بیرون بیاور، چرا که جان دوست، به واقعیترین موفقیتها دست پیدا میکند.
اگر توفیق میجوئی ترا هست
درونِ جان و دل عین خدا هست
هوش مصنوعی: اگر به دنبال موفقیت هستی، باید بدانی که این موفقیت درون جان و دل تو قرار دارد و به نوعی همانند وجود خداوند در توست.
چو مردان جهان در خود سفر کن
چو مشتاقان یکی در خود نظر کن
هوش مصنوعی: مانند مردان بزرگ و پخته، به درون خود سفر کن و در نیکاندیشی و خواستههای خود تعمق کن. مانند عاشقان، به درون خود نگاهی بینداز.
چو مشتاقی کنون در دیدن یار
برون شو از حجاب و عین پندار
هوش مصنوعی: اگر اکنون مشتاق دیدن یار هستی، از حجابهای ذهنی و اوهام بیرون بیا و به سوی او برو.
حجابت صورتست و دل حجابست
از آنت این همه راز و حسابست
هوش مصنوعی: حجاب تو ظاهر و صورتت است، ولی حجاب اصلی در دل تو نهفته است. این نکته نشاندهندهی عمق و رمز و رازهای درونیات است.
حجابت چون رود تو نور گردی
ز عین جزو و کل منصور گردی
هوش مصنوعی: وقتی حجاب تو مانند رودخانهای میشود، تو نیز از نظر وجودی به نور تبدیل میگردی و هم در جزئیات و هم در کل، به عظمت و مقام بلندی میرسی.
براندازی ز پیشت عین اعداد
برون آئی تو از پندار چون باد
هوش مصنوعی: اگر از خودت خارج شوی و بر اساس واقعیتها حرکت کنی، مانند اعداد دقیق و روشن، از خیال و توهم رها خواهی شد و مانند باد آزاد خواهی بود.
براندازی حجاب جان وصورت
یکی بینی حقیقت بی کدورت
هوش مصنوعی: برای درکِ حقیقت و مشاهدهی واقعیات، باید موانع و حجابهای موجود بر سر راه را کنار بزنید. زمانی که این حجابها از بین بروند، میتوانید عین حقیقت را بدون هر گونه ابهام و شفافیت ببینید.
براندازی حجاب جمله اشیاء
ز پنهانی شوی در دوست پیدا
هوش مصنوعی: تمام موانع و پوششهای موجود را کنار بزن و سعی کن حقیقت و معانی پنهان را در دوست و آشنای خود آشکار کنی.
براندازی حجاب باد و آتش
زبون گردانی اینجا نفس سرکش
هوش مصنوعی: باد حجابها را کنار میزند و آتش زبانها به گردآوری میآید؛ در اینجا نفس سرکش به تلاطم افتاده است.
براندازی حجاب آب با خاک
تو باشی در حقیقت صانع پاک
هوش مصنوعی: اگر بخواهی پرده آب را از بین ببری، باید در حقیقت خالق خالصی باشی که خاک تو را به وجود آورده است.
براندازی حجاب شش جهت تو
صفات کل بیابی بی صفت تو
هوش مصنوعی: اگر پردهها و حجابهای ششگانه را کنار بزنی، میتوانی تمام صفات الهی را کشف کنی، چراکه در اصل، ذات تو چیزی جز بیصفتی نیست.
براندازی حجاب آسمانت
یکی بینی مکین را با مکانت
هوش مصنوعی: اگر پرده آسمان را کنار بزنی، خود را در جایگاه والایی خواهی دید.
براندازی حجاب هر چه بینی
درونِ خلوتت با حق نشینی
هوش مصنوعی: هر آنچه در درون خلوتت و ارتباطت با حقیقت میبینی، حجابها را کنار بزن و آشکار کن.
براندازی حجاب شمس مر تو
شوی آنگاه مانند قمر تو
هوش مصنوعی: اگر حجاب شمس را کنار بزنی، آنگاه مانند ماه درخشان خواهی شد.
براندازی حجاب تیر و زهره
چگویم چون نداری هیچ زَهره
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از زیبایی و جذابیتهای عشق بگویم در حالی که خودت هیچ گونه زیبایی نداری؟
براندازی حجاب مشتری را
ببین در خویشتن گل گستری را
هوش مصنوعی: به شکوه زیبایی درون خود توجه کن و آن را مانند گلی درخشان جلوه بده که پردهها و موانع را کنار زده است.
براندازی حجاب نجم و افلاک
یکی بینی تو اندر عین جان پاک
هوش مصنوعی: وقتی به عمق وجود خود نگاه کنی، متوجه میشوی که تمام زیباییها و ر wondersاهای آسمانی در درون تو نهفته است.
براندازی حجاب و پاک گردی
زمین و آسمان را در نوردی
هوش مصنوعی: برچیدن حجابها و پاکسازی زمین و آسمان به همراه عبور از موانع.
براندازی حجاب از بود و نابود
ببینی در زمان تو عین مقصود
هوش مصنوعی: اگر پردهها را در هم بکشی و از بین ببری، در زمان خود میتوانی هدف واقعی را مشاهده کنی.
براندازی حجاب از عین کونین
کنی پس محو کل دید ما بین
هوش مصنوعی: اگر پرده را از چهره هستی کنار بزنی، سپس تمام چیزهایی که میبینی از بین میرود.
براندازی حجاب و ذات بینی
نمود جمله در ذرّات بینی
هوش مصنوعی: برچیدن پردهها و دیدن ذات و حقیقت تمامی موجودات در ذرات عالم.
براندازی حجاب از روی دلدار
چو بینی در عیانت لیس فی الدّار
هوش مصنوعی: وقتی که عشق و زیبایی محبوبت را بدون هیچ پوششی ببینی، دیگر در خانه هیچ چیز دیگری ارزش تماشا ندارد.
براندازی حجابِ جوهرِ کل
به بینی در صفاتت کشورِ کل
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این مفهوم اشاره دارد که وقتی تمام ویژگیهای یک چیز را کنار بگذاریم، به جوهر اصلی و حقیقت واقعی آن دست مییابیم. به عبارتی دیگر، اگر در ثبت ویژگیها و وصفها دقت کنیم، به درک عمیقتری از کل آن چیز میرسیم.
براندازی حجاب از روی جانان
بیابی راز پیدائی ز پنهان
هوش مصنوعی: اگر حجاب و مانع را از روی محبوب برداری، میتوانی راز وجود او را از پس پردهها بیابی.
براندای حجاب و حق تو باشی
جهانِ جانِ جان مطلق تو باشی
هوش مصنوعی: تو باید پردهها را کنار بزنی و حقیقت خود را بشناسی؛ تو اصل و بنیاد زندگی هستی و تمام وجود تو به معنی مطلق جان است.
چو جائی نه عدد باشد نه اعراض
نه اجرام و نه انجام و نه ابعاض
هوش مصنوعی: جایی وجود ندارد که در آن نه عددی باشد، نه ویژگیهایی مثل رنگ و شکل، نه اشیاء مادی و نه قسمتها و جزئیات.
نه صورت باشد و عین معانی
چگویم تا رموز کل بدانی
هوش مصنوعی: نه ظاهر و شکل، بلکه معنای واقعی را بیان میکنم تا به رازهای کلی پی ببری.
بر آن حکمی که کردی آن تو باشی
حکیم و عالم دیّان تو باشی
هوش مصنوعی: اگر بر اساس آن حکمی که صادر کردهای، تو باید خودت را عاقل و دانشمند تصور کنی، و در روز قیامت نیز با همین استدلال مورد بازخواست قرار خواهی گرفت.
نگر تا در گمان اینجا نیفتی
که خوابت برده است و خوش نخفتی
هوش مصنوعی: مراقب باش که در اینجا به اشتباه فکر نکنی که در خواب به سر میبری و خوشحال خوابیدهای.
مشو در خواب و بیداری طلب کن
نمودِ عینِ دل را در ادب کن
هوش مصنوعی: در خواب و بیداری، از خواستههای درونیات غافل نشو و همیشه تلاش کن تا تجلی واقعی احساسات و عشق درونت را با ادب و احترام نشان دهی.
در اینجا عاشق هشایر میباش
حقیقت در عیان دلدار میباش
هوش مصنوعی: در اینجا عاشق به وضوح دیده میشود و حقیقت همیشه در دل یار آشکار است.
در اینجا بازجوی و امنِ ره بین
نمودت جان خود را دید شه بین
هوش مصنوعی: در اینجا از تو سوال میکنند و تو با دقت درخور دیدگاههای دیگر را بررسی میکنی و در این راه، ارزش وجودی خود را میشناسی.
در اینجا بازبین و می مشو گم
مثالِ قطرهٔ در عین قلزم
هوش مصنوعی: در اینجا به خودت توجه کن و در دنیای پر زرق و برق غرق نشو، مثل یک قطره در دریا گم نشو.
در اینجا گر حقیقت باز بینی
حقیقت در مکان اعزاز بینی
هوش مصنوعی: اگر در این مکان به حقیقت نگاه کنی، حقیقت را در مرتبهای بلند و والاتر مشاهده خواهی کرد.
در اینجا هرچه گفتم گر بدانی
حقیقت بی صفت تو جان جانی
هوش مصنوعی: در اینجا هرچه بگویم، اگر حقیقت را بشناسی، صفات تو را میفهمی و جان تو برای من اهمیت دارد.
در اینجا مینماید روی دلدار
عیان عشق باشد لیس فی الّدار
هوش مصنوعی: در این مکان، چهره معشوق به وضوح نمایان است و عشق در دل وجود دارد، اما در این خانه چیزی نیست جز عشق.
در اینجا در حقیقت ذات باشد
تمامت او عیان آیات باشد
هوش مصنوعی: در اینجا حقیقت تمام وجود او به وضوح نمایان است و نشانههای او در جلوهگری است.
در اینجا نیست جسم و جان پدیدار
در اینجا نیست بیشک خار دیوار
هوش مصنوعی: در اینجا نه جسمی وجود دارد و نه روحی، و به طور قطع در اینجا تنها خاری در دیوار است.
در اینجا نیست صورت نیز معنی
نمیگنجد در اینجا عین دعوی
هوش مصنوعی: در اینجا شکل و صورت هیچ معنایی ندارد و همه چیز فقط در دنیای ادعا و مفهوم وجود دارد.
در اینجا نیست چشم عقل و ادراک
نمودارست اینجا صانع پاک
هوش مصنوعی: این مکان جایی نیست که بتوان با چشم عقل و درک به آن پی برد، بلکه اینجا خالق نیکو صفاتی وجود دارد.
در اینجا بود کلّی مینماید
ولی هر لحظه جانی میرباید
هوش مصنوعی: در اینجا همه چیز به خوبی و روشنی به نظر میرسد، اما در هر لحظه، جان و روحی از بین میرود.
در اینجا بودِ بود ار میتوانی
ببینی هم بدو راز نهانی
هوش مصنوعی: اگر بتوانی در اینجا حضور داشته باشی، میتوانی رازهایی نهفته را که در دل آن وجود دارد، مشاهده کنی.
در اینجا باز بینی جوهر ذات
که بر بستست بر هم جمله ذرّات
هوش مصنوعی: در اینجا به شناخت عمیق ماهیت و اصل وجود میپردازیم که تمامی ذرات عالم به همدیگر مرتبط و وابستهاند.
در اینجا باز بینی صورت خویش
ز رجعت مرهمی نه بر دل ریش
هوش مصنوعی: در اینجا، دوباره به چهرهام نگاه میکنم و میبینم که هیچ چیزی نمیتواند زخمهای قلبم را درمان کند.
در اینجا انبیاء و اولیایند
حقیقت جمله مردان خدایند
هوش مصنوعی: در این مکان پیامبران و افراد بزرگی حضور دارند که همه آنها از بندگان خاص خداوند به شمار میروند.
در اینجا هم فلک هم عرش و هم لوح
دمادم میدهد ذرّات را روح
هوش مصنوعی: در اینجا آسمان، عرش و لوح به طور مداوم به ذرات وجود زندگی و روح میبخشند.
در اینجا هم قلم هم عین کرسی
همی گویم ترا تا خود نپرسی
هوش مصنوعی: در اینجا من به وضوح و روشنی صحبت میکنم و همه چیز را برای تو توضیح میدهم، تا اینکه نیازی به پرسیدن نداشته باشی.
در اینجا آسمانها بازمین هم
نمودار مکانندو مکین هم
هوش مصنوعی: در اینجا آسمانها و زمین به وضوح قابل مشاهده هستند و هر دو در یک مکان قرار دارند.
در اینجا آفتاب و ماهتابست
تمامت ذرّهها در عین تابست
هوش مصنوعی: در این مکان، هم آفتاب و هم ماهتاب وجود دارد و تمام ذرات به وضوح در حال درخشش هستند.
در اینجا دوزخ و عین بهشتست
همه در عین ذات تو سرشتست
هوش مصنوعی: در اینجا به وضوح مشاهده میشود که تمام خوبیها و بدیها در وجود تو نهفته است و هر دو حالت در ذات تو وجود دارد.
در اینجا باز بین انجام و آغاز
بهر نوعت همی گوید از این راز
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که در این مکان، در فاصلهای میان انجام یک کار و شروع کار دیگری، به تو میگوید که درباره این موضوع خاص فکر کنی و به راز آن پی ببری.
در اینجا باز بین گم کردهٔ خود
درون دل نظر کن پردهٔ خود
هوش مصنوعی: در اینجا به درون قلب خود نگاه کن و ببین که چگونه گمشدهات را پیدا کنی، به آنچه که در درونت است توجه کن.
همه در تست و تو بیرون از آنی
چه گویم قدر خود چون می ندانی
هوش مصنوعی: همه در امتحان و آزمایش هستند و تو از آن بیرونی، پس چه بگویم از ارزش خود وقتی که نمیدانی؟
چو قدر خود نمیدانی دمی تو
که بر ریشت نهی یک مرهمی تو
هوش مصنوعی: زمانی که نسبت به ارزش خود آگاهی نداری، چه فایدهای دارد که به زخمهای خود تسکینی بدهی؟
تو قدر خود کجا هرگز بدانی
کز این معنی من بیتی نخوانی
هوش مصنوعی: آیا میدانی که چقدر ارزش داری؟ هرگز نمیتوانی این را بفهمی، چون تا به حال درباره این موضوع صحبت نکردهای.
تو قدر خود نمیدانی که چونی
که بیشک هم درون و هم برونی
هوش مصنوعی: تو نمیدانی که چه ارزشمندی، زیرا هم درونت و هم برونت پر از زیبایی و استعداد است.
تو قدر خود نمیدانی از اسرار
که چونی اندرین صورت گرفتار
هوش مصنوعی: تو ارزش واقعی خود را نمیدانی و از رازهای وجودت بیخبر هستی، در حالی که در این دنیا به شکلی خاص گرفتار شدهای.
تو قدر خود نمیدانی حقیقت
فتادستی در این عین طبیعت
هوش مصنوعی: تو ارزش وجودی خود را نمیدانی، در حالی که حقیقتاً زیبایی و عظمت در ذات طبیعت نهفته است.
تو قدر خود نمیدانی چه چیزی
که تو بس جوهر و عین عزیزی
هوش مصنوعی: تو ارزش خود را نمیدانی، در حالی که تو خود جوهری باارزش و وجودی عزیز هستی.
تو قدر خود نمیدانی زمانی
که تا بنمایدت کل عیانی
هوش مصنوعی: تو نسبت به ارزش واقعی خود آگاهی نداری تا زمانی که همه چیزهای موجود در وجودت را به تو نشان دهند.
تو قدر خود نمیدانی که یاری
زمانی کن در اینجا پایداری
هوش مصنوعی: تو ارزش واقعی خود را نمیشناسی، در حالی که برای مدت زمانی در اینجا به حمایت و پایداری نیاز داری.
تو قدر خود نمیدانی که ذاتی
چرا افتاده در عین صفاتی
هوش مصنوعی: تو نمیدانی که خودت چه جایگاهی داری؛ چطور ممکن است ذات تو در میان صفات دیگران دچار افت و ضعف شود؟
تو قدر خود نمیدانی ز خود باز
که تا پرده براندازی ز رخ باز
هوش مصنوعی: تو خودت رو نمیشناسی و نمیدونی چه ارزشی داری، تا زمانی که از حجاب و پردهای که بین تو و خودت هست عبور کنی و به خودت نگاه کنی.
تو قدر خود نمیدانی بتحقیق
که تا یابی ز جان جانان بتحقیقت
هوش مصنوعی: تو نمیدانی چقدر ارزش داری، تا زمانی که به حقیقت جمال معشوق خود پی ببری.
تو قدر خود نمیدانی که یارت
چه گونه پاک کرده آشکارت
هوش مصنوعی: تو به ارزش خود آگاه نیستی و نمیدانی که محبوبت چگونه اشکهایت را با محبت و خلوص از چهرهات پاک کرده است.
تو قدر خود نمیدانی که بودست
ترا اینجا چه کس گفت و شنود است
هوش مصنوعی: تو ارزش خود را نمیدانی و نمیدانی چه کسی اینجا با تو صحبت کرده و چه چیزی را شنیدهای.
تو قدر خود نمیدانی که دلدار
ز دیدخود در آوردت بدیدار
هوش مصنوعی: تو خود را نمیشناسی و ارزش خود را نمیدانی، در حالی که محبوبت به خاطر تو از دوری با چشمانش تو را میبیند.
تو قدر خود نمیدانی که در تُست
حقیقت بازدان از خویشتن جست
هوش مصنوعی: تو ارزش خود را نمیدانی، در حالی که حقیقت در وجود تو نهفته است. باید از خودت جستجو کنی و آن را پیدا کنی.
تو قدر خود نمیدانی که رازی
در اینجا که تو عشق پرده بازی
هوش مصنوعی: تو ارزش خود را نمیدانی، در حالی که در اینجا یک راز وجود دارد و تو در حال بازی با عشق هستی.
تو قدر خود نمیدانی چه گویم
ز بهر تو چنین در جستجویم
هوش مصنوعی: تو ارزش خود را نمیدانی، به همین خاطر من برای تو اینگونه به دنبال پیدا کردن نکات برجستهات هستم.
تو قدر خود نمیدانی بدان این
که میگویم ترا اسرار کل بین
هوش مصنوعی: تو به ارزش واقعی خود آگاهی ندارى، چون من میگویم تو از اسرار بزرگ عالم آگاه هستی.
تو قدر خود نمیدانی که اشیاء
درون تست پنهانی و پیدا
هوش مصنوعی: تو ارزش و مقام خود را نمیدانی، در حالی که نیروها و استعدادهایی در درون تو وجود دارد که هم بهخوبی آشکار است و هم در نهان.