گنجور

بخش ۶۵ - در طلب دوست و اعیان کل و گنج حققی یافتن و اسرار امیرالمؤمنین علی کرّم اللّه وجهه در جاة گفتن فرماید

طلب کن گر بدیدی تو در اینجا
عیان دوست ای پیوسته شیدا
ز شیدائی نیابی عقل کل تو
بمانی دائما در عین ذل تو
ز شیدائی نیابی راز جانان
بمانی تا اَبَد در خویش پنهان
ز شیدائی نمیدانی سر از پای
روی چون سایهٔ از جای برجای
ز شیدائی بماندی در تف و سوز
از آن اندر گدازی در شب و روز
ز شیدائی دلت ناچیز داری
از آن مسکن تو در دهلیز داری
ز شیدائی شدی دیوانه و مست
اگر بر خود بگیری جای آن هست
ز شیدائی بمانی خوار و رسوا
نخواهی یافت اینجا سرّ یکتا
ز شیدائی بلای جان کشیدی
از ایرا درد بیدرمان کشیدی
ز شیدائی کجا یابی دل و جان
دل و جان خواهی ای اسرار پنهان
ز شیدائی ندیدی هیچ اینجا
بر دستی در ده دمی باش رسوا
دل و جانت بلای خویش دیدند
کسانی کان عیان از پیش دیدند
چنان آهسته بودند اندر این راه
همیشه با ادب در حضرت شاه
کنون از خود برون کردند یکبار
که تا آمد عیان کل پدیدار
نمیگنجد در اینجا دامن تر
کسی باید که باشد پیش دلبر
نهاده عاشق آسا جان و دل او
بکف تا مینگردد هم خجل او
کسی کو بر دل و بر جان بلرزد
بنزد عاشقان کاهی نیرزد
کسی کو وصل خواهد اصل جوید
درون را با برون کلّی بشوید
ز نقش بی نشانی در فنا باش
که تاگردد ترا اسرارها فاش
مگیر ای دوست بر جان تو زنهار
که جانت نیست جز بر دست دلدار
چرا خود دوست داری دائماً تو
که گنجی داری اینجا بی بها تو
نه از تست گنج تو از وی حذر کن
زمار و گنج اینجاگه حذر کن
نه آنِ تست گنج آخر چگوئی
ز بهر او تو اندر جستجوئی
یکی گنجی عجب داری درونت
ولی ماریست اندر بند خونت
یکی گنجی درون جان تو داری
نمود گنج را پنهان تو داری
یکی گنجی است ماری بر سر آن
فتاده دائما تو غمخور آن
یکی گنجی است مخفی زانِ یارست
ترا با گنج او اینجا چکار است
یکی گنجی است نزد آن طلسم است
مر آن را دائما مخفیش اسم است
در این گنجست جای اژدهائی
حذر کن تا نبینی زو بلائی
در این گنجست گوهرهای اسرار
نمیآید بهر کس آن پدیدار
تو گر این گنج میخواهی که بینی
چرا در بند خود دائم چنینی
تو گر این گنج میخواهی که یابی
چنین اینجایگه آسان نیابی
بآسان کی بدست آید چنین گنج
اگر این گنج میخواهی ببر رنج
اگر این گنج میخواهی بزودی
که یابی گنج حق اینجا تو بودی
در این گنج تو اسرار عیانست
کنون این گنج از دیده نهانست
در این گنجست گنج اریار جوئی
نهادتست و تو دیدار اوئی
ولی زن گنج دائم در حجیبی
که از مار طبیعت در نهیبی
ز مار نفس اگر یابی رهائی
بیابی گنج اینجا پادشاهی
تو داری گنج و اندر گنج خویشی
چرا پیوسته اندر رنج خویشی
طلسم آزاد کن اندر سوی گنج
نظر کن تا بیابی گنج بیرنج
زهی گنجی که اندر جمله پیداست
دل عشّاق اندر گنج شیداست
بسا کس از برای گنج مردند
بسوی گنج کل بوئی نبردند
کسی این گنج یابد از نهانی
هموفاش آورد اندر معانی
از این گنجست اینجا شور و غوغا
از این گنجست پنهانی و پیدا
از این گنجست اینجا پرده بسته
وجود پرده اندر پرده جسته
اگر خواهی که گنج آسان دهد دست
ترا باید طلسم اینجای بشکست
طلسم بود خود بشکن تو اینجا
مکن چون دیگران تو شور و غوغا
طلسم صورتِّ خود زود بشکن
مگو هرگز تو دیگر ما و یا من
طلسم چرخ اینجا صورت آمد
نمیدانی از آن معذورت آمد
همه مردان در اینجا گنج دیدند
ولی کلّی بلا و رنج دیدند
طلسم و گنج پیوستست با هم
ولی پیدا شد اینجاگه بآدم
از آن دم گنج حق آمد پدیدار
که آدم بود اینجا دید دیدار
از آدم گنج کل پیدا نمود است
از او این فتنه و غوغا نموداست
از آدم گنج اینجاگه شده فاش
ولی اینجا نمییابند نقّاش
طلسم آدم شکست و گنج دریافت
ولی او خویشتن زیر و زبر یافت
طلسم آدم شکست و گنج بنمود
وگرنه گنج دراوّل نهان بود
طلسم آدم شکست و راز دریافت
به پنهان و به پیدا راز دریافت
طلسم آدم شکست و راز پیداست
کنون آن گنج بر اصل هویداست
طلسم آدم شکست و بود آدم
حقیقت گشت گنج او در این دم
عیان شد آدم از گنج نمودار
ز گنج ذات او آمد پدیدار
ز گنج ذات بُد آدم حقیقت
سپرده راه کل اندر طریقت
ز گنج ذات بود آدم نهانی
وزو پیدا شد اینجا هرمعانی
ز گنج ذات بود آدم هویدا
از او افتاده اینجا شور و غوغا
ز گنج ذات بود و راز او دید
درون جنّت اینجاناز او دید
ز گنج ذات او سرّ نهان داشت
درون خودزمین و اسمان داشت
ز گنج ذات بود اندر صُوَر او
ولی از مار و شیطان بیخبر او
ز گنج ذات گر بوئی بری باز
در این میدان کل گوئی مر این راز
ز گنج ذات اسراری ز آدم
نَفَخْتَ فیه تو داری دمادم
ز گنج ذات داری زندگانی
نشاید گر چنین حیران بمانی
ز گنج ذات اعیانی در آفاق
بمعنی اوفتادی در جهان طاق
ز گنج ذات اینجا بهره برگیر
گهرها را از اینجا ناخبر گیر
بوقتی گنج یابی کز نمودار
تو بشناسی یقین شیطان ابا مار
بوقتی گنج یابی رایگانی
که هم شیطان و تو هم مار دانی
بوقتی گنج یابی در صفا تو
که باشی در عیان مصطفی تو
همه گنج او زدید مصطفایست
درون گنج اویت رهنمایست
سوی آن گنج او راهت نماید
بنور شرع ناگاهت نماید
سوی آن گنج رو از وی بدانحال
که آسانت نماید گنج فی الحال
از او گنج حقیقت شد پدیدار
کسی کز شرع او باشد خبردار
نماید گنج اندر نور شرعش
نماید سرّ گنج از اصل و فرعش
نماید گنج او اندر دل و جان
که او آمد یقین اعیان دوجْهان
حقیقت گنج او بشناس مطلق
کزو دریافت منصور این اناالحق
حقیقت گنج ازو شد آشکاره
ولی کردندش اینجا پاره پاره
حقیقت گنج بنمود و فنا شد
ز راز خویشتن کلّی خدا شد
حقیقت گنج بنمود از نمودار
ز عشق خویشتن بر رفت بردار
حقیقت گنج بنمود او بعالم
که او را بود کل اعیان آدم
اناالحق حق عیان گفت و نمودش
درون جان او کلّی نمودش
یقین اسرار اینجا مصطفی گفت
همه سرّ عیان با مرتضی گفت
یقین اسرار او گفت از معانی
بحیدر گفت سرّ مَنْ رَآنی
بحیدر گفت گوید صاحبِ راز
علی نور خدا بُد بیشکی باز
بچاه صورت اینجاگه بیان گفت
درون چاه او راز نهان گفت
از آنجا چون برآمد نی کمر بست
در اسرار معانی راز پیوست
همه نالش از آن دارد درون او
که حیدر بودش اینجا رهنمون او
خروش و نالهٔ در تست بسیار
که میگوید عیان در عین گفتار
که میگوید چه میگوید نهان نی
که او در چاه تن خورده است از آن می
ازآن میخورد نِیْ اندر خروش است
گهی نالان شده گاهی خموش است
از آن میخورد نِیْ دریافت بوئی
همی گوید عیان در گفتگوئی
از آن میخورد نِیْ اندر بَنْ چاه
شدش ز اسرار حق اینجای آگاه
از آن میخورد نِیْ نالان و زارست
که اسرار خدائی بیشمار است
از آن میخورد نِیْ اسرار گوید
همه سرّ نهان یار گوید
از آن میخورد نِیْ تا مست آمد
درونش نیست شد تاهست آمد
از آن میخورد نِیْ کاندر نمودست
درونش نیستی اندر نمود است
از آن میخورد نِیْ تا زخم خوردست
در اینعالم بسی فریاد کردست
از آن فریاد می دارد نهانی
که بشنفتست اسرار نهانی
از آن فریاد میآید ز جانش
که بشنود از علی راز نهانش
از آن فریاد می دارد که خویشش
ز سوراخش نموده زخم ریشش
از آن فریاد می دارد که یارش
ز دَست اینجای ضرب بیشمارش
از آن فریاد می دارد که از خویش
نمود خویشتن برداشت از پیش
از آن فریاد می دارد نهانی
که بشنودست سرّ کل معانی
از آن فریاد می دارد نمودار
که اندر وی بُدی بیشک دم یار
دم یارست کآن فریاد دارد
کس کاین سرّ جانان یاد دارد
دم یارست یاری و خروشش
از آن اینجا نشاید شد خموشش
دم یارست اینجا شور و مستی
از این سرّ با خبر شو گر توهستی
دم یارست چون مردان دمادم
زند فریادها در عین عالم
بیان راز میگوید از آن دم
که اینجا چون فشاند اسرار آدم
همه دردست زیرا درد دارد
جراحت در درون مرد دارد
همه دردست او را عین درمان
بود پیوسته از اسرار جانان
همه دردش نهان اندر نهانست
همه گفتن زبان بیزبانست
همه درد وی از اسرار یارست
که زخم او عجائب بیشمارست
درون جان اودردست دائم
نَفَخْتُ فیه او دیدست قائم
دم رحمانست نالان نی دم نی
که هر دم میزند نفخات در وی
نفخت فیه مِنْ روحَست گفتش
کسی این راز او داند شنفتنش
که آدم باید اینجا اندر این دم
بداند تا چه بد مردرد آدم
نی از درد وی اینجا یافت دردی
که آدم همچو نی فریاد کردی
ز درد آدم اینجا نفخهٔ یافت
ازآن در رازها در عشق بشتافت
ز درد آدم اینجا اوست نالان
از آن در چرخ بین صاحب وصالان
کسی کو درد دارد در دم نی
نهانی بشنود اسرار از وی
همی گوید بزاری زار زاری
که گر مرد رهی پائی بداری
چوآدم باش تو کار اوفتاده
خر اندر گل شده بار اوفتاده
چو آدم باش با درد و ملامت
که صاحب درد را اندر قیامت
همی دیدار باشد اندر آن درد
میان انبیاء باشد بکل فرد
اگردردی درون جان تو داری
چو مردان اندر اینجا پایداری
چو نی باش اندر اینجا مرهم جان
بزن دمها تو در اسرار اعیان
چو نی باش اندر این عالم خروشان
که ذرّاتند اینجا حلقه گوشان
چو نی باش و کمر بر بند محکم
که تا یابی نهان اسرار آدم
چو نی باش و حقیقت دُر فشان تو
بگو با جملگی راز نهان تو
چو نی باش و درون جان همی نال
که بگشاید در او جان تو فی الحال
چو نی اندر سر خود معرفت باش
میان جزو و کل تو نی صفت باش
چو نی در سرّ خود می نال و می سوز
که ناگاهی ترا اینجا یکی روز
از آن دم این دم تو برگشاید
عیان دلدار خود رویت نماید
چو نی در شورش و در شوق آید
دل عشّاق اندر ذوق آید
یکی باید کز آن دم دم ببیند
نمود عالم و آدم ببیند
از آن دم دمدمه اندر وی افتد
همه ازنالش و راز نی افتد
از آن دم نی دمادم راز گفتست
همه با واصلان او باز گفتست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طلب کن گر بدیدی تو در اینجا
عیان دوست ای پیوسته شیدا
هوش مصنوعی: اگر در اینجا عشق و دوستی را به وضوح دیدی، طلب کن و خواهان آن باش، ای کسی که همیشه در پی عشق هستی.
ز شیدائی نیابی عقل کل تو
بمانی دائما در عین ذل تو
هوش مصنوعی: از دیوانگی و شیدایی نمی‌توانی به عقل کامل دست پیدا کنی، و همیشه در حال ذلت باقی خواهی ماند.
ز شیدائی نیابی راز جانان
بمانی تا اَبَد در خویش پنهان
هوش مصنوعی: از عشق نمی‌توانی رازی از محبوب را دریابی، اگر بمانی و برای همیشه در دل خود پنهان بمان.
ز شیدائی نمیدانی سر از پای
روی چون سایهٔ از جای برجای
هوش مصنوعی: از شیدایی و عشق خود بی‌خبر هستی، مانند سایه‌ای که در هر جا به دنبال توست و همیشه برجا می‌ماند.
ز شیدائی بماندی در تف و سوز
از آن اندر گدازی در شب و روز
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و شیدایی، دائما در حال تپش و سوزی هستی و این وضعیت باعث می‌شود که در طول شب و روز به شدت دچار آتش‌سوزی و سوزش باشی.
ز شیدائی دلت ناچیز داری
از آن مسکن تو در دهلیز داری
هوش مصنوعی: از عشق و شیدایی تو چه چیز کمی دارید، چرا که خانه‌ و مکانت در راهرو و در عمیق قلب من قرار دارد.
ز شیدائی شدی دیوانه و مست
اگر بر خود بگیری جای آن هست
هوش مصنوعی: اگر از عشق و شیدایی به دیوانگی و مستی دچار شده‌ای، اشکالی ندارد که اگر روی خودت کنترلی داشته باشی.
ز شیدائی بمانی خوار و رسوا
نخواهی یافت اینجا سرّ یکتا
هوش مصنوعی: اگر در شیدایی و عشق بمانی، خوار و رسوا خواهی شد و در اینجا هرگز نخواهی یافت راز و سرّ یکتایی.
ز شیدائی بلای جان کشیدی
از ایرا درد بیدرمان کشیدی
هوش مصنوعی: از شدت شیدایی، بلای جان خود را به دوش کشیدی و از ایران درد بی‌درمان را تحمل کردی.
ز شیدائی کجا یابی دل و جان
دل و جان خواهی ای اسرار پنهان
هوش مصنوعی: از کجا می‌توانی دل و جان را در شیدایی پیدا کنی، اگر که حقیقت دل و جان را می‌خواهی، ای اسرار نهفته؟
ز شیدائی ندیدی هیچ اینجا
بر دستی در ده دمی باش رسوا
هوش مصنوعی: از عشق و شیدایی، هیچ چیزی ندیدی، پس بدون هیچ عذری، در اینجا یک لحظه به حال خود باش و رسوا شو.
دل و جانت بلای خویش دیدند
کسانی کان عیان از پیش دیدند
هوش مصنوعی: دل و جانت در برابر بلاها و مشکلات، شاهدی دارند که از قبل آنها را مشاهده کرده‌اند.
چنان آهسته بودند اندر این راه
همیشه با ادب در حضرت شاه
هوش مصنوعی: آن‌ها در این مسیر به قدری با احتیاط و آرام بودند که همیشه با احترام در حضور شاه قرار می‌گرفتند.
کنون از خود برون کردند یکبار
که تا آمد عیان کل پدیدار
هوش مصنوعی: اکنون یک بار خود را از درون بیرون کردند تا همه چیز به وضوح آشکار شود.
نمیگنجد در اینجا دامن تر
کسی باید که باشد پیش دلبر
هوش مصنوعی: در این مکان، هیچ‌کس نمی‌تواند دامن خود را تر کند، مگر آنکه نزد معشوق باشد.
نهاده عاشق آسا جان و دل او
بکف تا مینگردد هم خجل او
هوش مصنوعی: عاشق با دل و جانش در معرض خطر قرار دارد، به طوری که اگر محبوبش به او توجه نکند یا از او روی بگرداند، او در عذاب و شرمندگی خواهد بود.
کسی کو بر دل و بر جان بلرزد
بنزد عاشقان کاهی نیرزد
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر عشق و اشتیاق، دل و جانش بلرزد، به نظر عاشقان، ارزش چندانی ندارد.
کسی کو وصل خواهد اصل جوید
درون را با برون کلّی بشوید
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال اتصال و پیوند باشد، باید درون خود را با دقت بررسی کند و تمام جنبه‌های خارجی‌اش را در نظر بگیرد.
ز نقش بی نشانی در فنا باش
که تاگردد ترا اسرارها فاش
هوش مصنوعی: در زندگی به دنبال نشانه‌ها و انگاره‌هایی نباش که در نهایت از بین می‌روند. سعی کن در انزوا و فراموشی باش تا رازهای بسیاری برایت روشن شود.
مگیر ای دوست بر جان تو زنهار
که جانت نیست جز بر دست دلدار
هوش مصنوعی: دوست عزیز، مواظب باش که جان خودت را از دست ندهی، چرا که زندگی‌ات تنها به دست محبوبت بستگی دارد.
چرا خود دوست داری دائماً تو
که گنجی داری اینجا بی بها تو
هوش مصنوعی: چرا خودت را به چیزهای بی‌ارزش مشغول می‌کنی در حالی که گنجینه‌ای باارزش در درونت هست؟
نه از تست گنج تو از وی حذر کن
زمار و گنج اینجاگه حذر کن
هوش مصنوعی: از گنج و ثروت تو نهراسید، بلکه از انسان‌های ناپاک و فاسد دوری کن. بهتر است از این‌گونه اشخاص و گنج‌های نامشروع احتیاط کنی.
نه آنِ تست گنج آخر چگوئی
ز بهر او تو اندر جستجوئی
هوش مصنوعی: این روایت به معنای آن است که چیزی که به دنبالش هستی، در حقیقت متعلق به تو نیست. تو در جستجوی آن هستی، اما در واقع آن گنج، برای تو نیست.
یکی گنجی عجب داری درونت
ولی ماریست اندر بند خونت
هوش مصنوعی: درون تو یک گنج ارزشمند وجود دارد، اما در عوض، ماری هم هست که تو را به بند کشیده و مضطربت کرده است.
یکی گنجی درون جان تو داری
نمود گنج را پنهان تو داری
هوش مصنوعی: درون وجود تو یک گنج و ثروت بزرگ نهفته است که به صورتی پنهان قرار دارد.
یکی گنجی است ماری بر سر آن
فتاده دائما تو غمخور آن
هوش مصنوعی: وقتی به چیزی با ارزش و گرانبها دسترسی داریم، اما نگرانی و غم دائم آن را از ما دور می‌کند، باید مراقب باشیم و تلاش کنیم که از آن بهره‌مند شویم.
یکی گنجی است مخفی زانِ یارست
ترا با گنج او اینجا چکار است
هوش مصنوعی: یک گنج پنهانی از سوی یار وجود دارد، پس با این گنج چه کار در اینجا داری؟
یکی گنجی است نزد آن طلسم است
مر آن را دائما مخفیش اسم است
هوش مصنوعی: یک گنجی وجود دارد که به وسیله طلسمی محفوظ شده و همیشه نامش مخفی و ناشناخته است.
در این گنجست جای اژدهائی
حذر کن تا نبینی زو بلائی
هوش مصنوعی: در این گنجینه، مکانی وجود دارد که باید از اژدهایی که در آن جاست، دوری کنی تا با عواقب و مشکلات آن روبرو نشوی.
در این گنجست گوهرهای اسرار
نمیآید بهر کس آن پدیدار
هوش مصنوعی: در این گنجینه، رازهای ارزشمندی وجود دارد که فقط برای برخی افراد قابل درک و مشاهده است.
تو گر این گنج میخواهی که بینی
چرا در بند خود دائم چنینی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی این گنج را ببینی، پس چرا همواره خود را در این قید و بند نگه می‌داری؟
تو گر این گنج میخواهی که یابی
چنین اینجایگه آسان نیابی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به این گنج دقیق و ارزشمند دست پیدا کنی، باید بدانی که به این راحتی به دست نمی‌آید و تلاش و کوشش زیادی را می‌طلبد.
بآسان کی بدست آید چنین گنج
اگر این گنج میخواهی ببر رنج
هوش مصنوعی: به سادگی نمی‌توان به چنین گنجی دست یافت؛ اگر این گنج را می‌خواهی، باید تلاش و سختی بکشی.
اگر این گنج میخواهی بزودی
که یابی گنج حق اینجا تو بودی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به گنج واقعی دست پیدا کنی، باید بدانی که آن گنج در درون خود تو قرار دارد و باید به زودی به آن پی ببری.
در این گنج تو اسرار عیانست
کنون این گنج از دیده نهانست
هوش مصنوعی: در این گنجینه، رازها به وضوح آشکار است، اما اکنون این گنج از دید دیگران پنهان شده است.
در این گنجست گنج اریار جوئی
نهادتست و تو دیدار اوئی
هوش مصنوعی: در این خزانه، گنجی نهفته است که تو به دنبال آن هستی؛ اما تو خود لایق دیدن آن هستی.
ولی زن گنج دائم در حجیبی
که از مار طبیعت در نهیبی
هوش مصنوعی: زنی که در پوشش خود مانند گنجی ارزشمند است، به گونه‌ای که از خطرات و مشکلات طبیعت و زندگی در امان است.
ز مار نفس اگر یابی رهائی
بیابی گنج اینجا پادشاهی
هوش مصنوعی: اگر از خطر نفس خود رهایی یابی، به گنجی دست پیدا خواهی کرد که در این مکان حکم می‌راند.
تو داری گنج و اندر گنج خویشی
چرا پیوسته اندر رنج خویشی
هوش مصنوعی: تو دارای ثروت و نعمت‌های زیادی هستی، پس چرا همیشه در سختی و زحمت به سر می‌بری؟
طلسم آزاد کن اندر سوی گنج
نظر کن تا بیابی گنج بیرنج
هوش مصنوعی: طلسم را بشکن و به سمت گنج نگاه کن تا گنج بی‌درد را پیدا کنی.
زهی گنجی که اندر جمله پیداست
دل عشّاق اندر گنج شیداست
هوش مصنوعی: برای دل عاشقان، گنجی وجود دارد که در همه جا نمایان است و آن گنج احساس شور و شیدایی است.
بسا کس از برای گنج مردند
بسوی گنج کل بوئی نبردند
هوش مصنوعی: بسیاری به خاطر ثروت و گنج جان خود را از دست دادند، اما هیچ‌گاه بویی از آن گنج نمی‌برند.
کسی این گنج یابد از نهانی
هموفاش آورد اندر معانی
هوش مصنوعی: کسی که این گنجینه را از راز و سربست بودن پیدا کند، آن را در معنا و مفهوم به دیگران خواهد رساند.
از این گنجست اینجا شور و غوغا
از این گنجست پنهانی و پیدا
هوش مصنوعی: این هیاهو و شلوغی در اینجا به خاطر یک گنج بزرگ است، که هم به صورت آشکار و هم به صورت پنهان وجود دارد.
از این گنجست اینجا پرده بسته
وجود پرده اندر پرده جسته
هوش مصنوعی: این مکان پر از گنجینه‌است، اما وجود آن مانند پرده‌ای است که بر روی گنج‌ها کشیده شده و برای دست یابی به آن‌ها نیاز به شکستن این پرده‌ها داریم.
اگر خواهی که گنج آسان دهد دست
ترا باید طلسم اینجای بشکست
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به راحتی به گنج و ثروت دست پیدا کنی، باید ابتدا رمز و رازهایی که مانع از رسیدن به آن است را بشکنی و از میان برداری.
طلسم بود خود بشکن تو اینجا
مکن چون دیگران تو شور و غوغا
هوش مصنوعی: دست خود را به کار بزن و از دیگران تقلید نکن، بلکه با شور و شوق خودت را نشان بده و محدودیت‌ها را کنار بزن.
طلسم صورتِّ خود زود بشکن
مگو هرگز تو دیگر ما و یا من
هوش مصنوعی: زود دست از خودخواهی و تردید بردار و به همه‌چیز با دیدی تازه نگاه کن. هرگز نگویید که ما یا من به تنهایی وجود داریم.
طلسم چرخ اینجا صورت آمد
نمیدانی از آن معذورت آمد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زندگی و حوادث آن مانند یک مکعب در هم پیچیده هستند و تو از حقیقت این مسائل آگاهی نداری و ممکن است از برخی جوانب آن هم بی‌خبر باشی. آنچه که به نظر می‌رسد، ممکن است تنها بخشی از واقعیت باشد و درک کامل آن برای تو دشوار است.
همه مردان در اینجا گنج دیدند
ولی کلّی بلا و رنج دیدند
هوش مصنوعی: تمام مردان در اینجا ثروت و گنج را مشاهده کردند، اما در عوض با مشکلات و سختی‌های زیادی مواجه شدند.
طلسم و گنج پیوستست با هم
ولی پیدا شد اینجاگه بآدم
هوش مصنوعی: طلسم و گنج به هم مرتبط هستند، اما در اینجا به راحتی برای انسان مشخص شده‌اند.
از آن دم گنج حق آمد پدیدار
که آدم بود اینجا دید دیدار
هوش مصنوعی: در آن لحظه، گنج بزرگ حقیقت آشکار شد، زیرا آدم در این مکان، به مشاهده و درک حقیقت پرداخت.
از آدم گنج کل پیدا نمود است
از او این فتنه و غوغا نموداست
هوش مصنوعی: از وجود آدم، تمام گنجینه‌ها و ثروت‌ها پیدا شده‌اند و از اوست که این آشفتگی و هیاهو به وجود آمده است.
از آدم گنج اینجاگه شده فاش
ولی اینجا نمییابند نقّاش
هوش مصنوعی: در این مکان، به وضوح از دل و اندیشه‌ی انسان گنجینه‌ای عظیم وجود دارد، اما اینجا کسی نیست که توانایی ترسیم و بیان آن را داشته باشد.
طلسم آدم شکست و گنج دریافت
ولی او خویشتن زیر و زبر یافت
هوش مصنوعی: آدم توانست طلسم را بشکند و ثروتی به دست آورد، اما در عین حال خود را دچار مشکلات و سردرگمی دید.
طلسم آدم شکست و گنج بنمود
وگرنه گنج دراوّل نهان بود
هوش مصنوعی: طلسم انسان شکسته شد و گنجی آشکار گردیده است؛ در غیر این صورت، این گنج در ابتدا پنهان بود.
طلسم آدم شکست و راز دریافت
به پنهان و به پیدا راز دریافت
هوش مصنوعی: آدم از طلسم رهایی یافت و توانست به رازهای نهان و آشکار دست یابد.
طلسم آدم شکست و راز پیداست
کنون آن گنج بر اصل هویداست
هوش مصنوعی: طلسم آدم شکسته شده و رازها اکنون روشن شده‌اند؛ حالا آن گنج از اصل خود نمایان شده است.
طلسم آدم شکست و بود آدم
حقیقت گشت گنج او در این دم
هوش مصنوعی: آدم رمز و راز خود را شکست و حقیقت وجود او در این لحظه به ظهور رسید، و گنج درونش نمایان شد.
عیان شد آدم از گنج نمودار
ز گنج ذات او آمد پدیدار
هوش مصنوعی: آدم از وجود و باطن خودش نمایان شد و ماهیت او به وضوح آشکار گردید.
ز گنج ذات بُد آدم حقیقت
سپرده راه کل اندر طریقت
هوش مصنوعی: از گنجینه وجود آدمی، حقیقتی به ودیعه گذاشته شده که راه اصلی و راستین در مسیر عرفان را مشخص می‌کند.
ز گنج ذات بود آدم نهانی
وزو پیدا شد اینجا هرمعانی
هوش مصنوعی: آدم از گنج وجود خودش به دنیا آمده و همه معانی و مفاهیم از او آشکار شده‌اند.
ز گنج ذات بود آدم هویدا
از او افتاده اینجا شور و غوغا
هوش مصنوعی: آدم از گنجینه وجود خود پیدا شده و به این دنیا آمده است، جایی که از او سروصدا و هیاهو به وجود آمده است.
ز گنج ذات بود و راز او دید
درون جنّت اینجاناز او دید
هوش مصنوعی: از گنجینه وجود و راز درونی‌اش، جمال او را در بهشت اینجا مشاهده کرد.
ز گنج ذات او سرّ نهان داشت
درون خودزمین و اسمان داشت
هوش مصنوعی: او از گنجینه وجود خود، راز های پنهانی دارد که در درونش نهفته است و این راز ها شامل زمین و آسمان می‌شود.
ز گنج ذات بود اندر صُوَر او
ولی از مار و شیطان بیخبر او
هوش مصنوعی: در اصل وجود او، گنجینه‌ای نهفته است که در قالب‌های مختلف نمایان می‌شود، اما او از وجود خطرات و دشمنان بی‌خبر است.
ز گنج ذات گر بوئی بری باز
در این میدان کل گوئی مر این راز
هوش مصنوعی: اگر از وجود درونی خود بویی به مشام تو برسد، در این میدان بگو که این راز را دریافته‌ای.
ز گنج ذات اسراری ز آدم
نَفَخْتَ فیه تو داری دمادم
هوش مصنوعی: در وجود تو گنجینه‌ای از اسرار الهی نهفته است که از زمان آفرینش آدم در تو دمیده شده و این حقیقت همیشه در تو جاری است.
ز گنج ذات داری زندگانی
نشاید گر چنین حیران بمانی
هوش مصنوعی: از گنجینه وجود خود بهره‌مند هستی، پس نبايد در چنین سرگردانی باقی بمانی.
ز گنج ذات اعیانی در آفاق
بمعنی اوفتادی در جهان طاق
هوش مصنوعی: از گنجینه وجود موجودات در عالم، به معنای او دچار شگفتی و حیرت شدي و در جهان به اوج رسیدی.
ز گنج ذات اینجا بهره برگیر
گهرها را از اینجا ناخبر گیر
هوش مصنوعی: از گنجینه وجود خود بهره‌مند شو و از اینجا (دنیا) جواهرات و حقیقت‌ها را بی‌خبر گرفته و کشف کن.
بوقتی گنج یابی کز نمودار
تو بشناسی یقین شیطان ابا مار
هوش مصنوعی: وقتی به گنجی دست پیدا کنی که از روی نشانه‌ها و ویژگی‌های تو بشناسی، به‌طور حتم پی خواهی برد که شیطان همزمان با این گنج، در کنارت حضور دارد.
بوقتی گنج یابی رایگانی
که هم شیطان و تو هم مار دانی
هوش مصنوعی: زمانی که تو به گنجی دست پیدا کنی که هیچ هزینه‌ای برای آن پرداخت نکرده‌ای، همه چیز به سادگی برایت نمایان می‌شود؛ حتی شیطان و خطرات هم به وضوح دیده می‌شوند.
بوقتی گنج یابی در صفا تو
که باشی در عیان مصطفی تو
هوش مصنوعی: زمانی که در دل پاکی و صفا قرار بگیری، همانند این است که در حضور پیامبر خدا قرار داری.
همه گنج او زدید مصطفایست
درون گنج اویت رهنمایست
هوش مصنوعی: همه ثروت او در حقیقت به زیبایی و کمال او مربوط می‌شود، و در دل این ثروت، راهنمایی وجود دارد که به سوی روشنایی و هدایت می‌برد.
سوی آن گنج او راهت نماید
بنور شرع ناگاهت نماید
هوش مصنوعی: این جمله به این مفهوم اشاره دارد که راه رسیدن به گنج و ثروت حقیقی از طریق نور و روشنگری اصول و قوانین دینی نمایان می‌شود. به عبارت دیگر، پیروی از اصول شرع و دین می‌تواند راه را برای دستیابی به هدف‌ها و نیات مثبت هموار کند.
سوی آن گنج رو از وی بدانحال
که آسانت نماید گنج فی الحال
هوش مصنوعی: به آن گنج برو و به آن حالت نگاه کن که در آن لحظه به تو آرامش می‌دهد.
از او گنج حقیقت شد پدیدار
کسی کز شرع او باشد خبردار
هوش مصنوعی: کسی که از اصول و دستورات او آگاه باشد، به حقیقت واقعی دست پیدا می‌کند و به گنجی از دانش و فهم نائل می‌شود.
نماید گنج اندر نور شرعش
نماید سرّ گنج از اصل و فرعش
هوش مصنوعی: در نور و روشنایی اصول و قوانین شرع، راز گنج و دارایی‌ها آشکار می‌شود و ارتباط و ریشه‌اش در جزئیات و فروع آن به وضوح نمایان است.
نماید گنج او اندر دل و جان
که او آمد یقین اعیان دوجْهان
هوش مصنوعی: گنج واقعی او در دل و جان آدمی نمایان می‌شود، زیرا او با یقین به وجود خود در زندگی ما آمده است و نشانه‌هایی از دو جهان را به ما می‌نمایاند.
حقیقت گنج او بشناس مطلق
کزو دریافت منصور این اناالحق
هوش مصنوعی: برای درک کل وجود و حقیقت، باید به شناخت خویش و سرچشمه‌های عمیق آن بپردازیم. چرا که این درک می‌تواند به ما یاری رساند تا به نهایت حقیقت برسیم، همان‌طور که منصور حلاج به بیان "من حقیقت هستم" رسید.
حقیقت گنج ازو شد آشکاره
ولی کردندش اینجا پاره پاره
هوش مصنوعی: حقیقت مانند گنجی ارزشمند به وضوح نمایان شده است، اما آن را به قطعاتی تقسیم کرده و در اینجا پراکنده کرده‌اند.
حقیقت گنج بنمود و فنا شد
ز راز خویشتن کلّی خدا شد
هوش مصنوعی: حقیقت مانند یک گنج خود را نشان داد و به واسطه راز وجودش ناپدید شد و به کلی در وجود خدا محو گردید.
حقیقت گنج بنمود از نمودار
ز عشق خویشتن بر رفت بردار
هوش مصنوعی: حقیقت مانند گنجی خود را نشان داد و از طریق عشق به خود، از میان برداشته شد.
حقیقت گنج بنمود او بعالم
که او را بود کل اعیان آدم
هوش مصنوعی: حقیقت مانند گنجی خود را به دنیا نشان داده است، زیرا او تمام وجود انسان‌ها را دربر دارد.
اناالحق حق عیان گفت و نمودش
درون جان او کلّی نمودش
هوش مصنوعی: او حقیقت را به وضوح بیان کرد و این حقیقت را در وجود خود به طور کامل نشان داد.
یقین اسرار اینجا مصطفی گفت
همه سرّ عیان با مرتضی گفت
هوش مصنوعی: یقیناً در اینجا، پیامبر (مصطفی) تمامی رازها را بیان کرده و همه چیزهای آشکار را با حضرت علی (مرتضی) در میان گذاشته است.
یقین اسرار او گفت از معانی
بحیدر گفت سرّ مَنْ رَآنی
هوش مصنوعی: به یقین، رازهای او را از معانی و حقایق بیان کرد و همچنین در گفتگوهایش به سرّی اشاره کرد که مربوط به کسی است که من را دیده است.
بحیدر گفت گوید صاحبِ راز
علی نور خدا بُد بیشکی باز
هوش مصنوعی: حضرت علی، که صاحب راز و دانش است، نور خداوند به شمار می‌آید و این مسأله به‌طور قطع روشن و آشکار است.
بچاه صورت اینجاگه بیان گفت
درون چاه او راز نهان گفت
هوش مصنوعی: در اینجا، کودک به چهره‌ی این مکان اشاره می‌کند و در چاه، رازی پنهان را بیان می‌کند.
از آنجا چون برآمد نی کمر بست
در اسرار معانی راز پیوست
هوش مصنوعی: پس از آنکه او برآمد، به دست زدن به کارهای مهم و معنوی پرداخت و به جستجوی اسرار عمیق و پنهان معانی مشغول شد.
همه نالش از آن دارد درون او
که حیدر بودش اینجا رهنمون او
هوش مصنوعی: همه‌ی درد و غم او ناشی از وجود حیدر در درونش است که راهنمای او در اینجا بوده است.
خروش و نالهٔ در تست بسیار
که میگوید عیان در عین گفتار
هوش مصنوعی: هرچند که صدای اعتراض و نالهٔ درونم زیاد است، اما حقیقت این است که این کلمات و صحبت‌ها، خودم را به روشنی نشان می‌دهند.
که میگوید چه میگوید نهان نی
که او در چاه تن خورده است از آن می
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که او در راز و درونیات خود سخن می‌گوید، اما نه به طور واضح. او از اتفاقی که در زندگی‌اش رخ داده سخن می‌گوید که به نوعی به عمق وجودش ارتباط دارد؛ مانند کسی که در چاهی افتاده و نمی‌تواند خود را نجات دهد، اشاره به موضوعی تلخ و دردناک دارد.
ازآن میخورد نِیْ اندر خروش است
گهی نالان شده گاهی خموش است
هوش مصنوعی: نغمه‌خوانی نی به خاطر نوعی حال و احساس است، گاه به شدت ناله می‌کند و گاه به سکوت می‌گذرد.
از آن میخورد نِیْ دریافت بوئی
همی گوید عیان در گفتگوئی
هوش مصنوعی: آنکه از این نوشیدنی می‌خورد، بویی را حس نمی‌کند؛ اما در صحبت‌هایش، حقیقت و معنی آن روشن است.
از آن میخورد نِیْ اندر بَنْ چاه
شدش ز اسرار حق اینجای آگاه
هوش مصنوعی: او از آن می‌نوشد که به چاه افتاده و از اسرار حق در اینجا آگاه شده است.
از آن میخورد نِیْ نالان و زارست
که اسرار خدائی بیشمار است
هوش مصنوعی: این نِی از درد و اندوه می‌گوید و ناله می‌کند، زیرا رازهای بسیاری از خداوند در درونش نهفته است.
از آن میخورد نِیْ اسرار گوید
همه سرّ نهان یار گوید
هوش مصنوعی: از آن نوشیدنی می‌نوشد که تمام رازها را فاش می‌کند و تنها عشق پنهان را بازگو می‌کند.
از آن میخورد نِیْ تا مست آمد
درونش نیست شد تاهست آمد
هوش مصنوعی: او از آن می‌نوشد تا خود را به مستی برساند، اما درونش چیزی ندارد و هنوز به حالت مستی نرسیده است.
از آن میخورد نِیْ کاندر نمودست
درونش نیستی اندر نمود است
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که انسان‌ها از آن‌چه در درونشان وجود دارد و به نمایش می‌گذارند، تاثیر می‌گیرند. به عبارت دیگر، آن‌چه که در دل و باطن فرد هست، توانسته بر رفتار و ظاهر او تأثیر بگذارد.
از آن میخورد نِیْ تا زخم خوردست
در اینعالم بسی فریاد کردست
هوش مصنوعی: این نوا از درد و رنج‌های بسیار می‌آید و در این دنیا بارها فریاد زده است.
از آن فریاد می دارد نهانی
که بشنفتست اسرار نهانی
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که فریادی در دل وجود دارد که از رازهای پنهان خبر می‌دهد و کسی که به آن توجه کند، می‌تواند به اسرار نهفته دست یابد.
از آن فریاد میآید ز جانش
که بشنود از علی راز نهانش
هوش مصنوعی: فریادی که از دل او بلند می‌شود، نشان‌دهنده‌ی این است که او می‌خواهد رازهای پنهان علی را بشنود.
از آن فریاد می دارد که خویشش
ز سوراخش نموده زخم ریشش
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی که به دیگران آسیب می‌رساند، در واقع خود نیز دچار آسیب شده است. او بر اثر رفتار خود، زخم‌ها و دردهایی را تجربه می‌کند که منبع آن خود اوست.
از آن فریاد می دارد که یارش
ز دَست اینجای ضرب بیشمارش
هوش مصنوعی: او از شدت درد و فریاد می‌کشد که یارش از دست رفت و نمی‌تواند این ضربه‌های پرشمار را تحمل کند.
از آن فریاد می دارد که از خویش
نمود خویشتن برداشت از پیش
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که فردی از درون خود فریاد می‌زند و احساساتش را ابراز می‌کند، چون که در گذشته از ویژگی‌های واقعی خود فاصله گرفته و آن‌ها را از خود دور کرده است.
از آن فریاد می دارد نهانی
که بشنودست سرّ کل معانی
هوش مصنوعی: فریادی که از دل برمی‌خیزد، به طور نامحسوس و نهانی است، به گونه‌ای که هر کسی بتواند راز همهٔ معانی را درک کند.
از آن فریاد می دارد نمودار
که اندر وی بُدی بیشک دم یار
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که صدای بلند و نمایان از عشق و محبت یار در دل وجود دارد و این نشان می‌دهد که یار به‌طور یقین در دل ما حضور دارد.
دم یارست کآن فریاد دارد
کس کاین سرّ جانان یاد دارد
هوش مصنوعی: زمانی است که یار به یاد می‌آید و آن فریاد از دل برمی‌خیزد. هیچ‌کس نمی‌تواند این راز دل‌انگیز را فراموش کند.
دم یارست یاری و خروشش
از آن اینجا نشاید شد خموشش
هوش مصنوعی: زمانی که یار و محبوب حضور دارد، صدا و آواز او در اینجا باید شاداب و زنده باشد و سکوت در این فضا جایز نیست.
دم یارست اینجا شور و مستی
از این سرّ با خبر شو گر توهستی
هوش مصنوعی: زمانی که یار در اینجا حضور دارد، هیجان و شوق به اوج خود می‌رسد. از این راز آگاه شو اگر خودت هستی و وجود داری.
دم یارست چون مردان دمادم
زند فریادها در عین عالم
هوش مصنوعی: زمانی که محبوب می‌رسد، مانند مردان، پیوسته فریادها و نداها در دل جهان برمی‌خیزد.
بیان راز میگوید از آن دم
که اینجا چون فشاند اسرار آدم
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که از زمانی که انسان در این دنیا زندگی می‌کند و رازهای خود را بازگو می‌کند، آن رازها و اسرار به تدریج نمایان می‌شوند. انسان‌ها به نوعی در گسترش و بیان این اسرار نقش دارند و از همان ابتدا صحبت کردن و افشا کردن رازها بخش جدایی‌ناپذیر از وجود آن‌ها بوده است.
همه دردست زیرا درد دارد
جراحت در درون مرد دارد
هوش مصنوعی: همه در دنیا به دلیل جراحت‌ها و مشکلات درونی‌شان، درد و رنج می‌کشند.
همه دردست او را عین درمان
بود پیوسته از اسرار جانان
هوش مصنوعی: تمام دردها و مشکلاتی که انسان‌ها دارند در دست او قرار دارد، و او همیشه در اسرار و رموز عشق و جانان، راه حل و درمانی برای آن‌ها ارائه می‌دهد.
همه دردش نهان اندر نهانست
همه گفتن زبان بیزبانست
هوش مصنوعی: تمامی دردها و غم های او در دلش پنهان است و توانایی بیان آنچه در دل دارد را ندارد.
همه درد وی از اسرار یارست
که زخم او عجائب بیشمارست
هوش مصنوعی: تمامی رنج و دردی که او می‌کشد، ناشی از رازهای معشوقش است که زخمش عجایب و شگفتی‌های زیادی به همراه دارد.
درون جان اودردست دائم
نَفَخْتُ فیه او دیدست قائم
هوش مصنوعی: در دل او همیشه دردی وجود دارد که من دائماً در آن دمیده‌ام و او را در حالت ایستاده و ثابت دیده‌ام.
دم رحمانست نالان نی دم نی
که هر دم میزند نفخات در وی
هوش مصنوعی: زمانی که رحمت الهی نازل می‌شود، انسان باید در حال ناله و گریه باشد، نه اینکه به طرز بی‌توجهی به زندگی خود ادامه دهد، زیرا هر لحظه نفحات و برکات الهی در او جریان دارد.
نفخت فیه مِنْ روحَست گفتش
کسی این راز او داند شنفتنش
هوش مصنوعی: او گفت: "در آن نفخه‌ای از روح من بود"، اما کسی نمی‌داند این راز چیست، مگر اینکه آن را بشنود.
که آدم باید اینجا اندر این دم
بداند تا چه بد مردرد آدم
هوش مصنوعی: انسان باید در این لحظه بداند که چه چیزهایی او را رنج می‌دهد و به او آسیب می‌زند.
نی از درد وی اینجا یافت دردی
که آدم همچو نی فریاد کردی
هوش مصنوعی: در اینجا، شخصی از درد و رنجی که دارد صحبت می‌کند و مانند نی که از درد خود آواز می‌خواند، او نیز به شیوه‌ای رنجش را بیان می‌کند. به عبارتی، آدمی به اندازه نی در فریاد زدن بابت دردش ناتوان و احساساتی است.
ز درد آدم اینجا نفخهٔ یافت
ازآن در رازها در عشق بشتافت
هوش مصنوعی: از محبت و احساسات عمیق انسان، اینجا به شکلی خاص به رازها و ابعاد عشق نزدیک شده‌ایم.
ز درد آدم اینجا اوست نالان
از آن در چرخ بین صاحب وصالان
هوش مصنوعی: از درد آدمی در اینجا کسی ناله می‌کند که در آسمان، صاحب وصال‌ها دیده می‌شود.
کسی کو درد دارد در دم نی
نهانی بشنود اسرار از وی
هوش مصنوعی: شخصی که در دل خود غم و دردی دارد، به راحتی می‌تواند رازهای مهم را در لحظه‌ای که در جمع است، از دیگران بشنود.
همی گوید بزاری زار زاری
که گر مرد رهی پائی بداری
هوش مصنوعی: او در اینجا می‌گوید که اگر کسی در زندگی سختی می‌کشد و دچار مشکلات شده، نباید ناامید شود، زیرا اگر مرد باشد و تلاش کند، می‌تواند بر مشکلات غلبه کند و راهش را پیدا کند.
چوآدم باش تو کار اوفتاده
خر اندر گل شده بار اوفتاده
هوش مصنوعی: اگر مثل آدم باشید، در کارهای دشوار مانند الاغی که در گل مانده و بارش سنگین است، به مشکل خواهید افتاد.
چو آدم باش با درد و ملامت
که صاحب درد را اندر قیامت
هوش مصنوعی: همچون آدمی با درد و نارضایتی زندگی کن، زیرا در روز قیامت کسانی که درد و رنج کشیده‌اند، مورد توجه و محبت خواهند بود.
همی دیدار باشد اندر آن درد
میان انبیاء باشد بکل فرد
هوش مصنوعی: در آنجا که درد و رنج وجود دارد، دیدار و ملاقات هم هست، و این درد مخصوصاً برای پیامبران کامل و یگانه است.
اگردردی درون جان تو داری
چو مردان اندر اینجا پایداری
هوش مصنوعی: اگر در دل تو دردی وجود دارد، همچون مردان در اینجا باید استقامت کنی.
چو نی باش اندر اینجا مرهم جان
بزن دمها تو در اسرار اعیان
هوش مصنوعی: سخن از این است که باید مانند نی در این مکان به تسکین روح پرداخته و با نفس‌های خود به اسرار واقعیات بپردازی.
چو نی باش اندر این عالم خروشان
که ذرّاتند اینجا حلقه گوشان
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از سر و صدا و همهمه است، همانند نی باش که در آنجا، ذرات مانند گوش‌هایی در حال شنیدن هستند.
چو نی باش و کمر بر بند محکم
که تا یابی نهان اسرار آدم
هوش مصنوعی: خود را مانند نی نرم و منعطف کن و با اراده محکم به سوختن و تلاش بپرداز تا بتوانی به رازهای نهفته انسان دست یابی.
چو نی باش و حقیقت دُر فشان تو
بگو با جملگی راز نهان تو
هوش مصنوعی: مثل نی باش و حقایق درونت را با کلامی روشن بیان کن. رازهای نهفته خود را به همه بگو.
چو نی باش و درون جان همی نال
که بگشاید در او جان تو فی الحال
هوش مصنوعی: بمان مانند نی و در دل خود ناله کن، تا شاید جان تو در همین حال آزاد شود.
چو نی اندر سر خود معرفت باش
میان جزو و کل تو نی صفت باش
هوش مصنوعی: در درون خود به درک و آگاهی برس و مانند نی، که همواره در ارتباط با کل وجودش است، در میان جزئیات و کلیات زندگی، خود را بشناس.
چو نی در سرّ خود می نال و می سوز
که ناگاهی ترا اینجا یکی روز
هوش مصنوعی: نفس خود را به اشک و فریاد مشغول کن و در دل خود به مشکلاتت بپرداز، چرا که ممکن است روزی ناگهانی با حقایق جدیدی روبه‌رو شوی.
از آن دم این دم تو برگشاید
عیان دلدار خود رویت نماید
هوش مصنوعی: از آن لحظه به بعد، دلدار تو چهره‌اش را نشان خواهد داد و دل را شاد خواهد کرد.
چو نی در شورش و در شوق آید
دل عشّاق اندر ذوق آید
هوش مصنوعی: وقتی نی به حالت شور و شوق می‌آید، دل عاشقان نیز در حالت شوق و اشتیاق فرو می‌رود.
یکی باید کز آن دم دم ببیند
نمود عالم و آدم ببیند
هوش مصنوعی: کسی باید وجود داشته باشد که در هر لحظه و زمان، نشانه‌های دنیا و انسان‌ها را ببیند و درک کند.
از آن دم دمدمه اندر وی افتد
همه ازنالش و راز نی افتد
هوش مصنوعی: در زمان صبح، وقتی که روشنی آغاز می‌شود، همه چیز از ناله‌ها و رازها و اسرار بیرون می‌آید و نمایان می‌شود.
از آن دم نی دمادم راز گفتست
همه با واصلان او باز گفتست
هوش مصنوعی: از آن لحظه که نی شروع به نواختن کرد، هر لحظه رازی را بیان کرده است و همه این اسرار را با کسانی که به حقیقت رسیده‌اند در میان گذاشته است.