بخش ۵۰ - در معنی ان اللّه خلق ادم فی صورت الرّحمان فرماید
صفات و ذات با هم خلوتی ساخت
نمود آدم از خود کل بپرداخت
صفات عشق و عقل وجان و تن بین
نمود ذرّهها راتن به تن بین
که در وی جمع شد در چل صباح آن
نمود عشق در عین رواح آن
به پیوستند با هم جمله ذرّات
ز ترکیب عناصر آنچه از ذات
نمود آدم اندر دست جانان
نبینی از لعینی راز جانان
به قدرت خویشتن پیدا نمود او
همه ذرّات را شیدا نمود او
ز عشق و عقل اینجا کارگاهست
ولی دیدار آدم دید شاهست
بهشت اینجاست لیکن کس نداند
وگر داند ز ما حیران بماند
همه ذرّات عالم عشق جانند
ز ترکیب عناصر جان جانند
نمیداند کسی مر راز جانان
اگرچه دیدهاند ایثار جانان
تو خانه دیدهٔ جانان ندیده
مر آن خورشید را رخشان ندیده
تو خانه دیدهٔ خان خدائی
بگویم فاش تو دید خدائی
تو خانه دیدی و دیوانه گشتی
ز بود خویشتن بیگانه گشتی
درون خانه معشوقست دریاب
زبانت گوش کن جانت در این باب
درون خانه رو و روی جانان
ببین ای بی وفا تو مانده حیران
درون خانه بین و خانه کن حل
بعشق آی و نمود خویش کن سهل
درون خانه دلدارست پنهان
وجود اوست بشنو این سخن هان
درون خانه و بیرون یکی است
بنزدیک محقق بیشکی است
که ره با راه او پیوسته باشد
ولیکن ره بجان پیوسته باشد
چو تو خارج شوی داخل ببینی
چو تو دیوانهٔ عاقل نبینی
بعقل این سر ندانی تا بدانی
که او پیداست درجانت نهانی
گرفته یار تو اینجای در بر
ز گفت حق بحق اینجاست رهبر
ز نحن و اقرب اینجا جان جان بین
بخود پیوسته یار اندر نهان بین
ز نحن اقرب اینجا راز کن فاش
که نقش است این جهان بنگر تو نقاش
چرا بر نقش اینجا غرّه باشی
تو خورشیدی چرا در ذرّه باشی
چرا بر نقش خود واله بماندی
حروف معنی ابجدنخواندی
چرا بر نقش خود مغرور گشتی
از این کل از وصالش دور گشتی
چرا بر نقش خود عاشق شدستی
که حق را تو یقین صادق شدستی
تو هستی در نشان و بی نشانی
کنون جانی و این دم جان جانی
چرا در نقش جانان مینبینی
که چون نقشت شود جانان ببینی
چرا در نقش مغروری چو ابلیس
چرا چندین کنی ای دوست تلبیس
بخود منگر دمی تا عین زحمت
شوی فارغ تو اندر عین رحمت
ز لعنت دور شو رحمت طلب کن
نمود جسم و جان را تو ادب کن
مگو من همچو آدم ربّنا گوی
نمود وصل جانان در وفا جوی
جفای یار بینی تن فرو ده
در این اندیشه جان و تن فرو ده
چو معشوقت درون خانه پیداست
چرا جان ودلت اینجای شیداست
همه در تست و تو در جمله پیدا
شدست اینجایگه عین مصفّا
از آن گفت آدم صافی که بُد صاف
کنون اینجا مزن از خویشتن لاف
چو آدم صاف شو تا پاک باشی
نه نار و ریح و باد و خاک باشی
چو آدم باش عین لامکان تو
گذر کن از زمین و از زمان تو
مشو آلودهٔ دنیای غدّار
مر او را ترک کن اینجا بیکبار
مشو آلودهٔ دنیا و شو پاک
که عین جان توئی منگر بدین خاک
توئی اینجا خلاصه گر بدانی
که دید عالم انسی و جانی
بخش ۴۹ - و ایضاً در اسرار شیطان فرماید: منت حیران و لعنت باز ماندهبخش ۵۱ - در اثبات ذات و دل گوید: تو ذاتی در صفات آدم نموده
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صفات و ذات با هم خلوتی ساخت
نمود آدم از خود کل بپرداخت
هوش مصنوعی: آدمی در خود فضائل و ویژگیها را با هم ترکیب کرده و از وجود خودش برای ایجاد هویت و کمال استفاده کرده است.
صفات عشق و عقل وجان و تن بین
نمود ذرّهها راتن به تن بین
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره به این است که عشق، عقل، روح و جسم را به گونهای جلوهگری میکند که هر ذره را به طور فردی و به صورت تنی مستقل میبیند. به عبارتی، عشق و عقل به شکلی عمیق و متعالی وجود را درک میکنند و همه چیز را به هم مرتبط میسازند.
که در وی جمع شد در چل صباح آن
نمود عشق در عین رواح آن
هوش مصنوعی: در آن صبح زیبا و دلانگیز، عشق به وضوح در چشمان زیبای او نمایان شد.
به پیوستند با هم جمله ذرّات
ز ترکیب عناصر آنچه از ذات
هوش مصنوعی: همه ذرات و اجزا به هم متصل شدهاند و از ترکیب عناصر به وجود آمدهاند، و این ناشی از ذات آنهاست.
نمود آدم اندر دست جانان
نبینی از لعینی راز جانان
هوش مصنوعی: اگر دقت کنی، نمیتوانی زیبایی و ویژگیهای حقیقی انسان را در دست محبوب ببینی، زیرا این چهرهی زشت و ناپسند است که راز محبوب را پنهان میکند.
به قدرت خویشتن پیدا نمود او
همه ذرّات را شیدا نمود او
هوش مصنوعی: او با قدرت خود، همه ذرات را تحت تأثیر قرار داد و مجذوب خود ساخت.
ز عشق و عقل اینجا کارگاهست
ولی دیدار آدم دید شاهست
هوش مصنوعی: در اینجا عشق و عقل در کنار هم فعالیت میکنند، اما حقیقت و ارزش واقعی در دیدار و شناخت انسانهاست.
بهشت اینجاست لیکن کس نداند
وگر داند ز ما حیران بماند
هوش مصنوعی: بهشت همین جاست، اما کسی از آن خبر ندارد و اگر هم بداند، از شگفتی نمیتواند باور کند.
همه ذرّات عالم عشق جانند
ز ترکیب عناصر جان جانند
هوش مصنوعی: تمام ذرات جهان از عشق سرشارند و از ترکیب عناصر، جان به وجود آمده است.
نمیداند کسی مر راز جانان
اگرچه دیدهاند ایثار جانان
هوش مصنوعی: هیچ کس راز عشق معشوق را نمیداند، حتی اگر دیگران ایثار و فداکاری او را دیده باشند.
تو خانه دیدهٔ جانان ندیده
مر آن خورشید را رخشان ندیده
هوش مصنوعی: تو در خانهٔ محبوب خود، حتی آن خورشید درخشان را هم که در چهرهٔ جانان است، ندیدهای.
تو خانه دیدهٔ خان خدائی
بگویم فاش تو دید خدائی
هوش مصنوعی: من در دل خود میگویم که تو خانهٔ چشم پروردگار هستی و بهطور روشن میبینم که تو تجلی خدایی.
تو خانه دیدی و دیوانه گشتی
ز بود خویشتن بیگانه گشتی
هوش مصنوعی: تو در خانهات را دیدی و از آنچه هستی به شدت دچار حیرت و شگفتی شدی و از خودت دور افتادی.
درون خانه معشوقست دریاب
زبانت گوش کن جانت در این باب
هوش مصنوعی: در قلب معشوق حقیقتی نهفته است، به همین خاطر به سخنان خود گوش کن و به احساساتت توجه کن.
درون خانه رو و روی جانان
ببین ای بی وفا تو مانده حیران
هوش مصنوعی: به خانه برو و چهره محبوبت را ببین، ای وفادار ناپدید! تو در حیرت ماندهای.
درون خانه بین و خانه کن حل
بعشق آی و نمود خویش کن سهل
هوش مصنوعی: به درون خانه نگاه کن و در عشق غرق شو و خودت را به راحتی نشان بده.
درون خانه دلدارست پنهان
وجود اوست بشنو این سخن هان
هوش مصنوعی: درون خانه دل محبوب، وجود او پنهان است. به این سخن خوب گوش کن!
درون خانه و بیرون یکی است
بنزدیک محقق بیشکی است
هوش مصنوعی: در خانه و بیرون، بودن و نبودن یکسان است؛ نزد محقق، هیچ شکی در این موضوع وجود ندارد.
که ره با راه او پیوسته باشد
ولیکن ره بجان پیوسته باشد
هوش مصنوعی: مسیر باید به راه او متصل باشد، اما این ارتباط باید به دل و جان باشد.
چو تو خارج شوی داخل ببینی
چو تو دیوانهٔ عاقل نبینی
هوش مصنوعی: وقتی که تو از یک موضوع دور شوی، میتوانی دیدگاه روشنی پیدا کنی. در غیر این صورت، نمیتوانی دیوانگی در عاقلی را درک کنی.
بعقل این سر ندانی تا بدانی
که او پیداست درجانت نهانی
هوش مصنوعی: با عقل خود نمیتوانی درک کنی که او در درونت وجود دارد، در حالی که خود را در جهان آشکار میکند.
گرفته یار تو اینجای در بر
ز گفت حق بحق اینجاست رهبر
هوش مصنوعی: یار تو به اینجا آمده و در کنارت است، چرا که حقیقت و حق در اینجا وجود دارد و همچنین رهبری بر حق هم حضور دارد.
ز نحن و اقرب اینجا جان جان بین
بخود پیوسته یار اندر نهان بین
هوش مصنوعی: از ما و نزدیکترین زنجیرها، جان جان را در هم تنیده میبینیم و یار را در نهان و نهفته مییابیم.
ز نحن اقرب اینجا راز کن فاش
که نقش است این جهان بنگر تو نقاش
هوش مصنوعی: از ما نزدیکتر کسی نیست، بنابراین رازی را فاش کن که این جهان تنها نقشی است که باید به آن نگاه کنی، که نقاش آن را ترسیم کرده است.
چرا بر نقش اینجا غرّه باشی
تو خورشیدی چرا در ذرّه باشی
هوش مصنوعی: چرا بر تصویر این مکان فخر میکنی؟ تو که خورشیدی، چرا در ذرهای کوچک محدود باشی؟
چرا بر نقش خود واله بماندی
حروف معنی ابجدنخواندی
هوش مصنوعی: چرا دلخوش به ظاهر خود ایستادهای، در حالی که معنا و مفهوم عمیقتر این حروف را نتوانستهای بفهمی؟
چرا بر نقش خود مغرور گشتی
از این کل از وصالش دور گشتی
هوش مصنوعی: چرا به تصویر خود افتخار کردی و از حقیقت وجودش فاصله گرفتی؟
چرا بر نقش خود عاشق شدستی
که حق را تو یقین صادق شدستی
هوش مصنوعی: چرا عاشق تصویر خود شدهای در حالی که به حقیقت و صداقت پی بردهای؟
تو هستی در نشان و بی نشانی
کنون جانی و این دم جان جانی
هوش مصنوعی: تو در حال حاضر در حالتی از وجود هستی که هم شناسایی شدهای و هم نادیدنی. اکنون تو روحی هستی و این لحظه، لحظهای است که میتوانی رازی از جان خود را درک کنی.
چرا در نقش جانان مینبینی
که چون نقشت شود جانان ببینی
هوش مصنوعی: چرا در تصویری که از محبوب خود میبینی، اینقدر غرق شدهای که نمیتوانی ببینی او چگونه به تو نگاه میکند؟
چرا در نقش مغروری چو ابلیس
چرا چندین کنی ای دوست تلبیس
هوش مصنوعی: چرا ای دوست، مانند ابلیس با غرور و فریب، اینقدر تلاش میکنی تا دیگران را گمراه کنی؟
بخود منگر دمی تا عین زحمت
شوی فارغ تو اندر عین رحمت
هوش مصنوعی: به خودت نگاه نکن و از زحماتت دلسرد نشو، زیرا در دل زحمتها، رحمت و آرامش واقعی وجود دارد.
ز لعنت دور شو رحمت طلب کن
نمود جسم و جان را تو ادب کن
هوش مصنوعی: از نفرین دوری کن و نعمت و رحمت بخواه. باید رفتار و روح خود را اصلاح کنی.
مگو من همچو آدم ربّنا گوی
نمود وصل جانان در وفا جوی
هوش مصنوعی: نمیگویم که من مانند آدمی هستم که خداوند او را خلق کرده است، بلکه از عشق و پیوند با معشوق سخن میگویم و در جستجوی وفاداری و وفا هستم.
جفای یار بینی تن فرو ده
در این اندیشه جان و تن فرو ده
هوش مصنوعی: اگر بیمهری و نادانی محبوب را ببینی، باید جان و جسمت را برای رسیدن به او فدای این تفکر کنی.
چو معشوقت درون خانه پیداست
چرا جان ودلت اینجای شیداست
هوش مصنوعی: وقتی محبوبت در خانه حاضر و مشخص است، چرا دل و جانت در اینجا در حال بیتابی و شیدایی هستند؟
همه در تست و تو در جمله پیدا
شدست اینجایگه عین مصفّا
هوش مصنوعی: همه چیز در امتحان و آزمایش وجود دارد، اما تو در لابهلای جملهها مشخص شدهای؛ مانند یک مروارید در دریا.
از آن گفت آدم صافی که بُد صاف
کنون اینجا مزن از خویشتن لاف
هوش مصنوعی: آدم پاک و بیآلایش برای ما سخن میگوید، بنابراین اینجا نیازی نیست که از خود به زبان بیاوری و شعار بدهی.
چو آدم صاف شو تا پاک باشی
نه نار و ریح و باد و خاک باشی
هوش مصنوعی: برای اینکه پاک و خالص باشی، باید مانند آدمی صاف و بیآلایش شوی، نه مانند آتش، عطر، باد یا خاک که هرکدام ویژگیهای خاص خود را دارند.
چو آدم باش عین لامکان تو
گذر کن از زمین و از زمان تو
هوش مصنوعی: مثل آدم باش و از محدودیتهای مکان و زمان فراتر برو.
مشو آلودهٔ دنیای غدّار
مر او را ترک کن اینجا بیکبار
هوش مصنوعی: به دام دنیا و فریبهایش گرفتار نشو و این مکان را یکبار برای همیشه رها کن.
مشو آلودهٔ دنیا و شو پاک
که عین جان توئی منگر بدین خاک
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از این است که نباید به دنیای مادی و دلبستگیهای آن آلوده شد. بلکه باید تلاش کرد که خود را از خواستهها و نگرانیهای دنیوی پاک نگهداشت، زیرا وجود واقعی و ارزشمند انسان، در روح و معنویت او نهفته است و نه در دنیا و چیزهای فانی آن.
توئی اینجا خلاصه گر بدانی
که دید عالم انسی و جانی
هوش مصنوعی: تو اینجا موجودی هستی که اگر بدانی، کاملاً میتوانی درک کنی که جهان به چه شکل است؛ هم دنیای انسانها و هم دنیای موجودات روحانی.