بخش ۴۵ - در یاد کردن آدم و ذرّیّۀ وی و بلا و مشقّت کشیدن از شیطان و شرف انسان فرماید
توئی آدم از ذات حق نموده
بسی گفته اناالحق هم شنوده
درون جنّت جان بودی ای دل
کرا بر گویمش اینزار مشکل
که تا چون بود احوالت در آنجا
دگر چون آمدی بیخویش اینجا
ز ابلیست بسی زحمت کشیدی
اگرچه جنّت و رضوان بدیدی
چو مردان راز با جان باز دیدند
بکلّی خود طمع ازنان بریدند
طمع از خوردن اینجا بُر که جانی
چرا چندین تو اندر بند نانی
طمع بُر تا شوی پاکیزه جوهر
ز حسن لذّت و شهوت تو بگذر
ز لذّات بهیمی کن حذر تو
مخور جز اندکی هم مختصر تو
ز لذّات بهیمی دور گردی
ز خورد و خواب چندین گر تو مردی
مشو قانع که تو دُرّ لطیفی
نکو بنگر که بس ذات شریفی
چرا در صورت خردی تو ای دوست
ببر در مغز تا کی بردری پوست
تو خورد و خواب میدانی دگرنه
بخواهی مُرد اگر خواهی اگر نه
ترا درگوش باید کرد این قول
که تا فارغ شوی از گند آن بول
که دنیا سر بسر بولست دریاب
همه گفتش ابی قولست دریاب
در این بولی تو اندر گلخن تن
تو در این تنگنا بگرفته مسکن
مقام نور جوی و نور شو پاک
که در ظلمت کجا یابی تو افلاک
شبی گر ابر باشد در سیاهی
در آن شب بین تو مر سّر الهی
نه مه باشد نه خورشید منوّر
نباشد نور مه رخشنده اختر
بجز تاریک شب چیزی نبینی
سزد گر خود تو آنشب بازبینی
نباشد هیچ پیدا جز که ظلمت
بود ریزان دمادم عین رحمت
تو باشی نور بسته پرده آنجا
که ظلمت نیز هم پیوسته اینجا
تو آن دم دان که احوالت چه بودست
نمودت از همه حاصل ببود است
دگر چون رفت ظلمت نور بینی
همه ظملت ز صورت دوربینی
در آن دم خود بخود گر مرد رازی
که نور ظلمتی و پرده رازی
شبی کز لطف او عالم چو شب بود
سر موئی نه طالب نی طلب بود
عدم بود و صفاتش محو ظلمت
در آن تاریکهای عین قربت
ز برق عشق پیدا شد حقیقت
طلبکاری ز اسرار شریعت
ترا این سرّ بباید دیده اینجا
بکاری نایدت بشنیده اینجا
در اینجا گر بُری ره کاردانی
چو دانستی عجب حیران بمانی
تمامت انبیا اینجا بماندند
کتب بر هم نهادند و بخواندند
که دانستند کین اسرار چونست
که این سر از خیال دل برونست
در اینجاگاه خاموشی گزیدند
که جز خاموشی اینجاگه ندیدند
همه محو است در تو گر بیابی
زمانی در بشو تا سرّ بیابی
توئی اصل این ندانسته چه بودت
تو ره گم کردهٔ آخر چه بودت
چو ره گم کردهٔ خود بازیابی
سزد گر خود در این معنی شتابی
در این دنیا سر اینجا در میاور
برو وز هشت جنّت زود بگذر
خلیفه زادهٔ آخر چه بودت
مجو اینجایگه میبود بودت
خلیفه زاده و شاه جهانی
بمعنی برتر از هر دو جهانی
تو هستی آدم اندر عین جنّت
کنون دریافتی اسرار قربت
کمالت برتر آمد از ملایک
ز اوّل چیز کُل شئی هالک
همه فانیست اینجا گر بدانی
نهادت قائمست اینجا تو دانی
تو آن ذاتی که کردندت سجده
توئی از آفرینش عین زبده
تو مغروری نمیدانی کئی تو
که اینجاگاه کلّی در چهٔ تو
تو قدر خود نمیدانی که جانی
درون جان عیان اندر عیانی
بهشت نیک خُلق اوست صورت
تو این معنی حقیقت دان ضرورت
جهنّم مردم آزاریّ خود دان
در اینجا دائم آزاریّ خود دان
برو نیکی کن از بدها بپرهیز
ز دام نفس اگر مردی تو بگریز
ز جان بگذر در اینجاگاه از خود
که دیدی اندر اینجانیک یا بد
بسی محنت کشیدستی ز صورت
که ابلیسست او اندر نفورت
زهی ابلیس اینجا کاردانی
که در اینجا تو سّر کاردانی
زهی آنکس که اینجا طوق لعنت
بگردن درفکند از دور قربت
شده در عین قربت لعنتی شد
اگرچه عین لعنش لعنتی بُد
بسی اسرار داند نیز ابلیس
دل پر مکر دارد ذات تلبیس
ز اصل او که واصل بود اینجا
نمودش جمله حاصل بود اینجا
در آن قربت زوصل یار جان داشت
نمود عشق سّر جان جان داشت
بخش ۴۴ - در افعال شیطان و سخن گفتن ومکر او فرماید: حدیث خوش دمی شیطان نگویدبخش ۴۶ - در اسرار قربت شیطان فرماید: حقیقت بشنو از اسرار او تو
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
توئی آدم از ذات حق نموده
بسی گفته اناالحق هم شنوده
هوش مصنوعی: تو انسان هستی که از وجود حقیقت الهی بسیار سخن گفتهای و همچنین این سخنان را شنیدهای.
درون جنّت جان بودی ای دل
کرا بر گویمش اینزار مشکل
هوش مصنوعی: درون بهشت، جان واقعی وجود دارد، ای دل! به کسی که این مشکل را بفهمد، چه باید بگویم؟
که تا چون بود احوالت در آنجا
دگر چون آمدی بیخویش اینجا
هوش مصنوعی: وقتی به آنجا میروید، وضعیت شما چگونه است؟ و وقتی به اینجا بازمیگردید، چه تغییراتی در خود حس میکنید؟
ز ابلیست بسی زحمت کشیدی
اگرچه جنّت و رضوان بدیدی
هوش مصنوعی: تو اگرچه در زندگی لذتها و نعمتهای زیادی را تجربه کردهای، اما با وجود این، از مشکلات و زحمتهایی که به خاطر ابلیس متحمل شدهای، رنج کشیدهای.
چو مردان راز با جان باز دیدند
بکلّی خود طمع ازنان بریدند
هوش مصنوعی: وقتی مردان حقیقی رازهای زندگی را با تمام وجود درک کردند، به طور کامل از خواستههای دنیوی خود دست برداشتند.
طمع از خوردن اینجا بُر که جانی
چرا چندین تو اندر بند نانی
هوش مصنوعی: طمع به اینجا را کنار بگذار، زیرا چرا باید جانت را به خاطر لقمهای در بند نگهداری؟
طمع بُر تا شوی پاکیزه جوهر
ز حسن لذّت و شهوت تو بگذر
هوش مصنوعی: برای اینکه روح تو خالص و پاک شود، باید از طمع و هوسهای دنیوی چشم پوشی کنی و به زیباییهای روحانی و معنوی متمرکز شوی.
ز لذّات بهیمی کن حذر تو
مخور جز اندکی هم مختصر تو
هوش مصنوعی: از لذتهای حیوانی دوری کن و فقط به مقدار اندکی از آنها بپرداز.
ز لذّات بهیمی دور گردی
ز خورد و خواب چندین گر تو مردی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از لذتهای حیوانی دور بمانی و از خواب و خوراک زیاد اجتناب کنی، باید در زندگیات با اراده و شجاعت عمل کنی.
مشو قانع که تو دُرّ لطیفی
نکو بنگر که بس ذات شریفی
هوش مصنوعی: هرگز راضی به کم نباش، زیرا تو جواهر ارزشمندی هستی. به خودت نگاه کن؛ ذاتت بسیار شرافت دارد.
چرا در صورت خردی تو ای دوست
ببر در مغز تا کی بردری پوست
هوش مصنوعی: دوست عزیز، چرا در ظاهرت کوچک به نظر میرسید؟ آیا تا کی میخواهی فقط به ظاهرت بپردازی و به عمق وجودت توجه نکنید؟
تو خورد و خواب میدانی دگرنه
بخواهی مُرد اگر خواهی اگر نه
هوش مصنوعی: تو میدانی که زندگی در خوردن و خوابیدن خلاصه میشود، اما اگر بخواهی، میتوانی خود را از مرگ نجات دهی، و اگر نخواهی، باز هم به همین مسیر ادامه میدهی.
ترا درگوش باید کرد این قول
که تا فارغ شوی از گند آن بول
هوش مصنوعی: باید به تو گفت که تا از بوی ناخوش آن خلاص نشوی، باید به خودت توجه کنی و در این زمینه دقت داشته باشی.
که دنیا سر بسر بولست دریاب
همه گفتش ابی قولست دریاب
هوش مصنوعی: دنیا در حقیقت مانند بول است، پس همه چیز را درک کن، زیرا هر چه گفته شود، فقط حرف است.
در این بولی تو اندر گلخن تن
تو در این تنگنا بگرفته مسکن
هوش مصنوعی: در این دنیا، تو در قالب جسم خود به دام افتادهای و در این وضعیت سخت، جایی برای ماندن پیدا کردهای.
مقام نور جوی و نور شو پاک
که در ظلمت کجا یابی تو افلاک
هوش مصنوعی: مقام نور را جستجو کن و خود را پاک ساز، زیرا در تاریکی نمیتوانی افلاک را ببینی.
شبی گر ابر باشد در سیاهی
در آن شب بین تو مر سّر الهی
هوش مصنوعی: اگر شبی در تاریکی ابر باشد، در آن شب تو به رازهای الهی نخواهی پی برد.
نه مه باشد نه خورشید منوّر
نباشد نور مه رخشنده اختر
هوش مصنوعی: نه ماه وجود دارد و نه خورشید، روشنی تنها به خاطر نور چهرهی زیبا و درخشان اوست.
بجز تاریک شب چیزی نبینی
سزد گر خود تو آنشب بازبینی
هوش مصنوعی: اگر شب سیاه را دوباره نگاه کنی، جز تاریکی چیزی نمیبینی و این برای تو مناسب است.
نباشد هیچ پیدا جز که ظلمت
بود ریزان دمادم عین رحمت
هوش مصنوعی: هیچ چیز قابل مشاهده نیست، مگر اینکه تاریکی به طور مداوم جاری باشد و در حقیقت، همین تاریکی نشانهی رحمت است.
تو باشی نور بسته پرده آنجا
که ظلمت نیز هم پیوسته اینجا
هوش مصنوعی: در آنجا که تاریکی و ناامیدی وجود دارد، تو همچون نوری هستی که پردهها را کنار زده و زندگی را روشن میکنی.
تو آن دم دان که احوالت چه بودست
نمودت از همه حاصل ببود است
هوش مصنوعی: در آن لحظه بدان که وضعیت تو چگونه است؛ آنچه در تو مینمایاند، تمام دستاوردهای زندگیات است.
دگر چون رفت ظلمت نور بینی
همه ظملت ز صورت دوربینی
هوش مصنوعی: وقتی تاریکی برطرف میشود و نور نمایان میشود، همهی نادانیها و زشتیها از چشمانت دور میشوند.
در آن دم خود بخود گر مرد رازی
که نور ظلمتی و پرده رازی
هوش مصنوعی: در آن لحظه که ناگهان راز مردی فاش میشود، نور حقیقت خود را نمایان میکند و پردههای پنهانی کنار میرود.
شبی کز لطف او عالم چو شب بود
سر موئی نه طالب نی طلب بود
هوش مصنوعی: شبی که در آن نعمت و رحمت او بر حال جهان سایه انداخته بود، مانند شبی تاریک و سخت مینمود؛ در آن شب نه کسی بود که خواهان چیزی باشد و نه کسی در پی طلب آن.
عدم بود و صفاتش محو ظلمت
در آن تاریکهای عین قربت
هوش مصنوعی: در نبود، ویژگیها و صفات آن به تاریکیهای عمیق و گمگشتگی میپردازند و در آن حسی از دوری و جدایی وجود دارد.
ز برق عشق پیدا شد حقیقت
طلبکاری ز اسرار شریعت
هوش مصنوعی: عشق مانند برقی است که حقیقت جویان را به شناخت و درک عمیقتری از رازهای دین و شریعت میکشاند.
ترا این سرّ بباید دیده اینجا
بکاری نایدت بشنیده اینجا
هوش مصنوعی: باید بفهمی که این راز را باید در اینجا مشاهده کنی و شنیدن آن در این مکان برای تو کافی نیست.
در اینجا گر بُری ره کاردانی
چو دانستی عجب حیران بمانی
هوش مصنوعی: اگر در این جا راهی را انتخاب کنی که به دانش و مهارت تو بستگی دارد، وقتی به آن پی ببری و ببینی چقدر عجیب و حیرتانگیز است، حتماً شگفتزده خواهی شد.
تمامت انبیا اینجا بماندند
کتب بر هم نهادند و بخواندند
هوش مصنوعی: تمام پیامبران در اینجا جمع شدند و کتابها را بر روی هم گذاشتند و مطالعه کردند.
که دانستند کین اسرار چونست
که این سر از خیال دل برونست
هوش مصنوعی: آنها متوجه شدند که این رازها چگونه است، که این اندیشه از دل و خیال بیرون آمده است.
در اینجاگاه خاموشی گزیدند
که جز خاموشی اینجاگه ندیدند
هوش مصنوعی: در این مکان، سکوت را انتخاب کردند چرا که جز سکوت چیزی دیگر در اینجا ندیدند.
همه محو است در تو گر بیابی
زمانی در بشو تا سرّ بیابی
هوش مصنوعی: اگر زمانی فرصتی پیدا کنی، خود را در وجود تو غرق کن تا رازهای نهفته را کشف کنی.
توئی اصل این ندانسته چه بودت
تو ره گم کردهٔ آخر چه بودت
هوش مصنوعی: تو اصل و ریشهی وجودی، حالا نمیدانی که چه چیزی باعث شده که راهت را گم کنی و به نتیجهای نرسی.
چو ره گم کردهٔ خود بازیابی
سزد گر خود در این معنی شتابی
هوش مصنوعی: اگر کسی از مسیر خود منحرف شده و راه را گم کرده باشد، شایسته است که برای پیدا کردن خود و مسیر درست تلاش کند و در این کار جدی باشد.
در این دنیا سر اینجا در میاور
برو وز هشت جنّت زود بگذر
هوش مصنوعی: در این دنیا، بیشتر از این وقت را تلف نکن و به زودتر از لذتهای بهشت عبور کن.
خلیفه زادهٔ آخر چه بودت
مجو اینجایگه میبود بودت
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که تو فرزند خلیفه آخر هستی، پس چه نیازی است که در این مکان بمانی و به آنجا بیاویزی؟
خلیفه زاده و شاه جهانی
بمعنی برتر از هر دو جهانی
هوش مصنوعی: فرزند خلیفه و پادشاه زمین، به معنای برتر و ممتاز از هر دو جهان.
تو هستی آدم اندر عین جنّت
کنون دریافتی اسرار قربت
هوش مصنوعی: تو انسان هستی و در بهشت قرار داری، اکنون رازهای نزدیکی به معشوق را درک کردهای.
کمالت برتر آمد از ملایک
ز اوّل چیز کُل شئی هالک
هوش مصنوعی: پرورش و ویژگیهای تو، از فرشتگان نیز بالاتر و برتر است، چرا که اولین چیز در هر موجودی، زوال و فناپذیری آن است.
همه فانیست اینجا گر بدانی
نهادت قائمست اینجا تو دانی
هوش مصنوعی: در این دنیا همه چیز زودگذر و ناپایدار است. اگر آگاه باشی، میفهمی که وجود تو در اینجا ثابت و پایدار است.
تو آن ذاتی که کردندت سجده
توئی از آفرینش عین زبده
هوش مصنوعی: تو خود آن هستی که به خاطر وجودت سجده کردند و تو حقیقتی هستی از بهترین و والاترین آفریدهها.
تو مغروری نمیدانی کئی تو
که اینجاگاه کلّی در چهٔ تو
هوش مصنوعی: تو خودت را خیلی با اعتماد به نفس میدانی، اما نمیدانی که چه تعداد از افراد به خاطر تو اینجا هستند.
تو قدر خود نمیدانی که جانی
درون جان عیان اندر عیانی
هوش مصنوعی: تو به ارزش واقعی خود آگاه نیستی، که درون وجودت حقیقتی عمیق و نمایان وجود دارد.
بهشت نیک خُلق اوست صورت
تو این معنی حقیقت دان ضرورت
هوش مصنوعی: بهشت واقعی در رفتار نیک او وجود دارد و تو باید بدانی که این به حقیقت نزدیکتر است.
جهنّم مردم آزاریّ خود دان
در اینجا دائم آزاریّ خود دان
هوش مصنوعی: جهنم را ناشی از آزار دیگران بدان، در اینجا هم همیشه رنج و آزار خود را درک کن.
برو نیکی کن از بدها بپرهیز
ز دام نفس اگر مردی تو بگریز
هوش مصنوعی: به خوبی رفتار کن و از کارهای زشت دوری کن. اگر میخواهی مردانگی را نشان دهی، از دامهای نفس خود دوری کن و فرار کن.
ز جان بگذر در اینجاگاه از خود
که دیدی اندر اینجانیک یا بد
هوش مصنوعی: در این مکان، خود را فراموش کن و از جانت بگذر، زیرا هر چه که در اینجا دیدی، خوب یا بد، تنها یک تجربه است.
بسی محنت کشیدستی ز صورت
که ابلیسست او اندر نفورت
هوش مصنوعی: بسیار زحمت کشیدی و تلاش کردی تا به این صورت رسیدی که خود ابلیس است و در نفرت تو وجود دارد.
زهی ابلیس اینجا کاردانی
که در اینجا تو سّر کاردانی
هوش مصنوعی: چه خوب است که ابلیس در اینجا مهارت دارد، زیرا در اینجا حقیقتاً تدبیر و دانایی به کار میرود.
زهی آنکس که اینجا طوق لعنت
بگردن درفکند از دور قربت
هوش مصنوعی: فرد با شجاعت و خودخواهی از نزدیک شدن به مشکلات یا نفرینها دوری میکند و از آنها فاصله میگیرد. کسی که بتواند به راحتی از این مسائل عبور کند، واقعاً شایسته تحسین است.
شده در عین قربت لعنتی شد
اگرچه عین لعنش لعنتی بُد
هوش مصنوعی: اگرچه در فاصلهی دوری از من است، اما با این حال او را نفرین میکنم، زیرا کینهی او در درونش وجود دارد.
بسی اسرار داند نیز ابلیس
دل پر مکر دارد ذات تلبیس
هوش مصنوعی: ابلیس دانش فراوانی دارد و به خاطر دلی پر از نیرنگ، ماهرانه خود را به شکلهای مختلف نشان میدهد.
ز اصل او که واصل بود اینجا
نمودش جمله حاصل بود اینجا
هوش مصنوعی: از اصل او که به اینجا رسیده است، همه چیزهای خوب و کامل در اینجا آشکار شدهاند.
در آن قربت زوصل یار جان داشت
نمود عشق سّر جان جان داشت
هوش مصنوعی: در آن دوری از معشوق، عشق به گونهای بود که جان را زنده میکرد و عشق به حقیقت هم روح را جان میبخشید.