گنجور

بخش ۴۴ - در افعال شیطان و سخن گفتن ومکر او فرماید

حدیث خوش دمی شیطان نگوید
همیشه جمله را آزار جوید
چه گوید هرچه گوید ناصوابست
همه کارش در اینجا خورد و خوابست
بجز خمر و زنا کاری ندارد
که او زین ذات خود عاری ندارد
ره فسق و فجورت او نمودست
که عین آتش او پر ز دود است
همیشه هست کارش بی نمازی
چو آتش دارد اینجا سرفرازی
تکبّر دارد وسواس و فحّاش
بود مغزش تهی مانند خفّاش
چو آتش ذات او دارد ندیدی
میان آتشت خوش آرمیدی
بسوزد آتش اینجا هرچه بیند
کسی هرگز در این آتش نشیند
میان آتشی خوابت ببرده
بمانی در درون هفت پرده
ترا آتش درون پرده دریافت
بسوزانید اینجا هرچه دریافت
تو درخوابی چرا اینجا نداری
که آتش سوخت اینجایت بخواری
زخمر حرص و شهوت زار و مستی
چنین چون کافران بت پرستی
چو شیطان کافر است و بت پرستست
ز خمرو حرص جانش زار و مستست
ترا هر لحظه بفریبد بصد لون
برد بیرون ترا ناگاه از کون
بصد ره می ترا اینجا دواند
ولی چون در دل آید باز ماند
درون پردهٔ دل ره ندارد
از آن اینجا دل آگه ندارد
ز خود بینی ره خود میسپارد
از آن عمری بضایع میگذارد
ز خود بینی میان آتش افتاد
نهاد و بود او بس ناخوش افتاد
ز خود بینی او اسرار آدم
در اینجا ماند اندر نیش ارقم
ز خود بینی غرورش هست اینجا
کجا گردد بذات حق هویدا
ز خود بینی برون در بماندست
چوآبی عین در آذر بماندست
ز خود بینی شده مفلق ز حق او
وگرچه برده بود از کل سبق او
ز خود بینی که کرد او دور شد باز
ستد او را ز جای عزّت و ناز
ز خود بینی بسر افتاد در چاه
نمیدانست او افتاد ناگاه
ز خود بینی دون چه بماندست
چو عکسی بر سر اینره بماندست
از اول بود در عزّت و ناز
میان جزو و کل بودی سرافراز
سرافرازی او برتر ز جان بود
بدست او همه کون و مکان بود
بدست او بُد اینجاهشت جنّت
ولیکن بیخبر از طوق لعنت
که چون بر لوح لعنت دید اینجا
نمیدانست این تا آن شد او را
ز طوق لعنت اینجا بیخبر بود
که استاد ملایک سر بسر بود
هم او را بود در عین حقیقت
ولیکن بیخبر بود از طبیعت
چه نوری بود روحانی و ناری
سزد گر این معانی پایداری
چو نور و نار باهم متصّل شد
نهاد صورت اندر آب و گل شد
چه گویم شرح آن چون میدهد دست
ولیکن چون بگویم نکته بامست
رسم اندر سلوک و شرح گویم
که این دم در عجب مانند گویم
چو در اوّل چنان اسرار حق دید
خود از جمله ببرده او سبق دید
چو لوح آنجا بخواند ودید لعنت
نیندیشید کو را بود قربت
بخود اندیشه کرد آیا که باشد
که او را این سزا اینجا بباشد
مگر جبریل باشد یا که دیگر
نمیدانست سرّ ربّ داور
مکن اندیشهٔ بد نیک بیندیش
بکس مپسند چو نپسندی تو بر خویش
دگر ره گفت این سرّیست اعظم
مگر باشد کسی اینجا بعالم
مرا خود این نباشد هست مطلق
که نیکی داده است اینجا مرا حق
چو نیکم داد هرگز او کند بد
چنین میگفت آن بیچاره با خود
ز سّر حق کس آگاهی ندارد
کسی دیگر کجا این سر بخارد
که نالی و اگرنه کار رفتست
همه نقشی از این پرگار رفتست
قضا بنوشته بد اینجا یکایک
بیاید بر سر جمله یکایک
تو از پیش قضا چون میگریزی
که با حق این زمان برمیستیزی
قضای حق همه بر سر نوشته است
عزیزاندر همه طینت سرشتست
قضای نیک و بد کل از خدایست
ولیکن قول ما بر انبیایست
براه انبیا رو از بدی دور
بشو ای جان که مانی غرقه در نور
رضا ده بر قضا گر حق شناسی
مکن اینجای جانا ناسپاسی
ز فعل بد تو کاری کن ز هر کار
تو این هر بیت را یک یک بکار آر
بفعل بد مرو نیکی گزین تو
بجز نیکوئی اینجاگه مبین تو
بفعل بد نظر اینجا مکن هان
دل خود را ز دست دیو برهان
چرا مغرور دیوی رفته از دست
اگر بر خود بگیری جای آن هست
ترا شیطان ببرد از ره ندانی
که همچون او تو در لعنت بمانی
بکس اندیشهٔ کژّی مکن تو
برو استاد خود کن این سخن تو
بد از خود بین و نیکی هم زخود بین
درون جان و دل دید اَحَدبین
منی را دور ساز و من مگو تو
منی را کم شمر نیم من بجو تو
تو خود را خفته دان و بلکه کمتر
که تا اینجا نمانی تو در آذر
منی شیطان سزد تو آدمی هان
از آن ای آدمی تو آدمی هان
تو برتر ز آدمی گر گوئی اسرار
تو داری نور حق اینجا مکن خوار
بترس از حق بقدر خود دمی زن
که هرگز مینباشد مرد چون زن
ولی فعل بد و باطل پدید است
ز عین حق عیان دل ندیدست
بترس ازدوست هرگز مینیندیش
وگرنه از منی گردی تو دلریش
منی شیطان بگفت و در منی شد
بگردن طوق لعنت صدمنی شد
منی دیوست تو فرزند آدم
چرا مانندهٔ دیوی دمادم
منی دورت کند از عین هستی
ترا اندازد اندر بت پرستی
منی دورت کند از خانهٔ دل
شود اینجایگه بیگانهٔ دل
منی دورت کند از سرّ مردان
ازین معنی دلت آگاه گردان
منی دورت کند از سِرّ اسرار
کند از ناگهانت عشق بردار
منی دورت فکند از هر دو عالم
شدی دور از همه سّر دمادم
منی دورت فکند از خانهٔ انس
فروماندی میان نور جان قدس
طبیعت رهزنت شد در وجودت
طبیعت کی کند اینجای سودت
طبیعت میکند مر سجده اینجا
که او دیو است دائم خوار و رسوا
طبیعت رهزنست و راه گم کرد
از آن آدم فتاد اینجای در درد
طبیعت نزد آدم گشت گندم
که آدم میکند اینجایگه گم
طبیعت عین شیطانست دریاب
از این معنی مکن تو نیز اشتاب
طبیعت راه دارد در صفت او
زند دستان تو در معرفت او
بپرهیز از طبیعت در خدا شو
ز بود فعل بد اینجا جدا شو
بپرهیز از طبیعت گر تو رازی
مدان اسرار من اینجا ببازی
ببازی نیست اسرار شریعت
بپرهیز از پلیدیّ طبیعت
ببازی نیست اسرار خداوند
که با شیطان بگیری خویش و پیوند
تو بازی میکنی ای دوست بازی
که با اسبان تازی لاشه تازی
تو بازی دان که کار کودکانست
کناری گیر کاینجا خوف جانست
ببازی نیست اسرار دو عالم
که تا بازی شماری سّر آدم
همه ذرّات در بازی فتادند
از آن در راه کلّی سر نهادند
چو ذرّه باش اینجا پای کوبان
ز عشق دوست خود جان تو خندان
ز ابلیس و ز ابلیسان بیندیش
همان زنهار اندر گفت و در کیش
بجز جانان مجوی و هرچه دیدی
نداد آن کز خوشی خوش آرمیدی
چو حق باشد نگنجد مگر و تلبیس
رها کن مکر را اینجا به ابلیس
جهان بر نام حق اِستاد قائم
نماند مکر شیطان نیز دائم
چو باشد مکر شیطان مکر اللّه
نظر کن تا شوی زین راز آگاه
ز دست نفس و شیطان کن کناره
مکن در فعل او هرگز نظاره
ز آدم دم زن ای آدم بچه دم
که این دم جز تو آدم نیست آدم
ز آدم دم زنی وز دید آن دم
که بنماید ترا رخساره دم دم
دم توحید آدم جوید اینجا
حکایت باز کن تا گوید اینجا
در ایندم ماندهٔ از حق توغافل
نهاده نام خود اینجای عاقل
در این دم در فنا و در بقائی
یقین میدان که در عین لقائی
تو درعین بقائی و بهشتی
چو آدم تو بهشت جان بهشتی بهشتت
بهشتت حاصلست ای آدم جان
ز دوری دور مانده از تو شیطان
ندارد نزد تو ابلیس راهی
گرفته در درختت او پناهی
امید بسته کآید او به جنّت
برحمت اوفتد از عین لعنت
ز عین لعنت آید تا بر تو
بگندم خوردن آید رهبر تو
کند تا از بهشت جاودان دور
تراگرداندت در خویش مغرور
تو در جنّت حذر کن شاد بنشین
ز ابلیس صور آزاد بنشین
مجو هم صحبتی با او تو بشنو
باین نصّ کلام حق تو بگرو
مخور گندم بدان کین سرّ تمامست
مرا سرّ با خواص آمد نه عامست
خواص اینجا نماید این نمودار
کسی کز عشق باشد راز دلدار

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حدیث خوش دمی شیطان نگوید
همیشه جمله را آزار جوید
هوش مصنوعی: شیطان هرگز در مورد خوبی‌ها صحبت نمی‌کند و همیشه به دنبال آزار و اذیت افراد است.
چه گوید هرچه گوید ناصوابست
همه کارش در اینجا خورد و خوابست
هوش مصنوعی: هر چیزی که می‌گوید درست نیست و تمامی فعالیت‌های او در اینجا تنها خواب و خوراک است.
بجز خمر و زنا کاری ندارد
که او زین ذات خود عاری ندارد
هوش مصنوعی: جز نوشیدنی و گناه، او هیچ کار دیگری ندارد که از ذات خود خالی باشد.
ره فسق و فجورت او نمودست
که عین آتش او پر ز دود است
هوش مصنوعی: او راه فساد و گناه را نشان داده و مانند آتش، پر از دود و暗 است.
همیشه هست کارش بی نمازی
چو آتش دارد اینجا سرفرازی
هوش مصنوعی: هرگز از کار او عاری از توجه به نماز نیست، زیرا او در این جا دارای شجاعت و افتخار است.
تکبّر دارد وسواس و فحّاش
بود مغزش تهی مانند خفّاش
هوش مصنوعی: کسی که خودخواه و متکبر است، در درونش خالی از فهم و درک بوده و مانند خفاش که در تاریکی می‌ماند، از حقیقت دور است و مدام به دیگران ناسزا می‌گوید.
چو آتش ذات او دارد ندیدی
میان آتشت خوش آرمیدی
هوش مصنوعی: اگر درون او شعله‌ای وجود دارد، تو در میان آتش او خوش و آسوده به سر می‌بردی را نمی‌دیدی.
بسوزد آتش اینجا هرچه بیند
کسی هرگز در این آتش نشیند
هوش مصنوعی: هر کس که چیزی را ببیند که در اینجا در حال سوختن است، هرگز از آن آتش استفاده نخواهد کرد.
میان آتشی خوابت ببرده
بمانی در درون هفت پرده
هوش مصنوعی: در میانه‌ی آتش، خواب تو را می‌برد و تو در عمق هفت پرده باقی می‌مانی.
ترا آتش درون پرده دریافت
بسوزانید اینجا هرچه دریافت
هوش مصنوعی: در اینجا به کسی اشاره می‌شود که شعله‌های عشق و احساسات عمیق‌اش، تمام آنچه را که در درونش جمع کرده، می‌سوزاند. این عشق و احساسات باعث می‌شود که او نتواند چیزی را که در دل دارد، نگه دارد و همه چیز را به آتش بکشد.
تو درخوابی چرا اینجا نداری
که آتش سوخت اینجایت بخواری
هوش مصنوعی: تو در خواب هستی، چرا متوجه نیستی که اینجا آتش سوزیده و تو بی‌خبر مانده‌ای؟
زخمر حرص و شهوت زار و مستی
چنین چون کافران بت پرستی
هوش مصنوعی: از شراب حرص و شهوات به شدت زار و مست شده‌اند، مانند کافران که به پرستش بت‌ها مشغولند.
چو شیطان کافر است و بت پرستست
ز خمرو حرص جانش زار و مستست
هوش مصنوعی: شیطان کافر و بت‌پرست است و از شوق و حرص، جانش در عذاب و پریشانی است.
ترا هر لحظه بفریبد بصد لون
برد بیرون ترا ناگاه از کون
هوش مصنوعی: هر لحظه ممکن است تو را به شیوه‌های مختلف فریب دهد و ناگهان از دنیا و زندگی‌ات خارج کند.
بصد ره می ترا اینجا دواند
ولی چون در دل آید باز ماند
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که با وجود اینکه انسان می‌تواند در بسیاری از مسیرها و با عجله حرکت کند، اما وقتی به عمق و حقیقت موضوعی می‌رسد و آن را در دل خود می‌پذیرد، دیگر نمی‌تواند به راحتی از آن دل بکند و فراموشش کند.
درون پردهٔ دل ره ندارد
از آن اینجا دل آگه ندارد
هوش مصنوعی: درون دل، راهی به بیرون وجود ندارد و از اینجا دل هیچ اطلاعی ندارد.
ز خود بینی ره خود میسپارد
از آن عمری بضایع میگذارد
هوش مصنوعی: هرگاه که به خودمشغولی و خودخواهی مشغول شوی، مسیر و راه خود را گم می‌کنی و در نتیجه مدت زیادی از عمرت را در امور بی‌ارزش صرف می‌کنی.
ز خود بینی میان آتش افتاد
نهاد و بود او بس ناخوش افتاد
هوش مصنوعی: او که به خودبینى دچار شد، در میان آتش افتاد و وضعیت ناگواری را تجربه کرد.
ز خود بینی او اسرار آدم
در اینجا ماند اندر نیش ارقم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان با توجه به خود و ویژگی‌هایش، می‌تواند به عمق اسرار وجودی و حقیقت آفرینش پی ببرد، اما در اینجا، دانشی که می‌تواند از آن دست یابد، تنها به صورت محدود و جزئی باقی مانده است. به عبارتی، انسان قادر است به شناختی عمیق دست یابد، اما همچنان با موانع و محدودیت‌هایی روبه‌رو است که او را از درک کامل حقیقت بازمی‌دارد.
ز خود بینی غرورش هست اینجا
کجا گردد بذات حق هویدا
هوش مصنوعی: غرور و خودبینی انسان، مانع از درک حقیقت و حضور واقعی خداوند در وجود اوست. در واقع، هنگامی که فرد در خود غرق است، نمی‌تواند به ذات حق و فهم عمیق او دست یابد.
ز خود بینی برون در بماندست
چوآبی عین در آذر بماندست
هوش مصنوعی: اگر از خودخواهی و خودبینی فراتر بروی، می‌توانی به آرامش و ثباتی دست یابی که مانند آب در دل آتش می‌ماند.
ز خود بینی شده مفلق ز حق او
وگرچه برده بود از کل سبق او
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی فردی به خودخواهی و خود بینیش دچار می‌شود، از حقیقت عظیم و اصلی دور می‌شود. هر چند که او در ابتدا به خوبی‌ها و دستاوردهای کلان دست یافته است، اما این خودبینی او را باطل کرده است.
ز خود بینی که کرد او دور شد باز
ستد او را ز جای عزّت و ناز
هوش مصنوعی: به خودت نگاه کن، او چگونه از تو فاصله گرفت و سپس تو را از مقام و جایگاه باعزت و بااحتشام خود دور کرد.
ز خود بینی بسر افتاد در چاه
نمیدانست او افتاد ناگاه
هوش مصنوعی: انسان وقتی دچار خودپرستی و غرور می‌شود، ممکن است ناگهان به وضعیتی دشوار و نامناسب دچار شود و حتی از آن بی‌خبر باشد.
ز خود بینی دون چه بماندست
چو عکسی بر سر اینره بماندست
هوش مصنوعی: وقتی انسان به خودبینی و خودخواهی دچار می‌شود، در واقع همانند تصویری است که بر روی آب باقی می‌ماند و ارزش واقعی ندارد. تنها چیزی که از این خودبینی باقی می‌ماند، تداوم همین تصویر و نداشتن ارزش واقعی است.
از اول بود در عزّت و ناز
میان جزو و کل بودی سرافراز
هوش مصنوعی: از ابتدا در شکوه و زیبایی بودی، و همیشه در مقام برتر میان جزئیات و کلیات قرار داشتی.
سرافرازی او برتر ز جان بود
بدست او همه کون و مکان بود
هوش مصنوعی: عزت و شرافت او بیشتر از جانش است و به دست او تمامی موجودات و جهان قرار دارد.
بدست او بُد اینجاهشت جنّت
ولیکن بیخبر از طوق لعنت
هوش مصنوعی: در دست او بود، اینجا را بهشتی می‌دانست، اما از لعنت و عذاب غافل بود.
که چون بر لوح لعنت دید اینجا
نمیدانست این تا آن شد او را
هوش مصنوعی: وقتی که او بر لوح سرنوشت نگاهی انداخت و دید که در اینجا چه تقدیری نوشته شده است، نمی‌دانست که این سرنوشت او تا آن زمان چگونه رقم خواهد خورد.
ز طوق لعنت اینجا بیخبر بود
که استاد ملایک سر بسر بود
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالتی می‌پردازد که دچار عذاب و لعنتی شده‌ایم، در حالی که موجودات پاک و فرشته‌نما در اطراف ما هستند و از واقعیت ما بی‌خبرند. در واقع، شاعر به تضاد میان حالت دردناک خود و ناآگاهی دیگران اشاره می‌کند.
هم او را بود در عین حقیقت
ولیکن بیخبر بود از طبیعت
هوش مصنوعی: او در حقیقت وجود دارد و واقعی است، اما از ویژگی‌ها و ماهیت خود بی‌خبر است.
چه نوری بود روحانی و ناری
سزد گر این معانی پایداری
هوش مصنوعی: چه نوری از روح و صفات معنوی وجود دارد و چه دلیلی دارد که این معانی پایدار نباشند؟
چو نور و نار باهم متصّل شد
نهاد صورت اندر آب و گل شد
هوش مصنوعی: زمانی که نور و آتش با هم ترکیب شدند، شکل و صورت در آب و گل به وجود آمد.
چه گویم شرح آن چون میدهد دست
ولیکن چون بگویم نکته بامست
هوش مصنوعی: چه بگویم از آن موضوع، زیرا که خود احساسش می‌کنم، اما زمانی که قصد بیان کردنش را دارم، به نکته‌ای عمیق و شگفت‌انگیز می‌رسم.
رسم اندر سلوک و شرح گویم
که این دم در عجب مانند گویم
هوش مصنوعی: در مسیر سلوک و سفر روحی، توضیحاتی را به میان می‌آورم که این لحظه، شگفتی‌هایی را به تصویر می‌کشد که به زبان می‌آورم.
چو در اوّل چنان اسرار حق دید
خود از جمله ببرده او سبق دید
هوش مصنوعی: در آغاز، او رازهای حقیقت را به گونه‌ای مشاهده کرد که از تمامی دیگران پیشی گرفت و با دید خود، به این اسرار دست یافت.
چو لوح آنجا بخواند ودید لعنت
نیندیشید کو را بود قربت
هوش مصنوعی: وقتی که آن لوح خوانده می‌شود و دیده می‌شود که لعنتی در کار نیست، کسی که به خدا نزدیک است دیگر نیازی به اندیشیدن به این مسائل ندارد.
بخود اندیشه کرد آیا که باشد
که او را این سزا اینجا بباشد
هوش مصنوعی: او به خود فکر کرد که آیا واقعاً شایستگی این را دارد که در اینجا باشد.
مگر جبریل باشد یا که دیگر
نمیدانست سرّ ربّ داور
هوش مصنوعی: آیا ممکن است جبرئیل باشد یا اینکه کسی دیگر از اسرار پروردگار قضاوت آگاه نباشد؟
مکن اندیشهٔ بد نیک بیندیش
بکس مپسند چو نپسندی تو بر خویش
هوش مصنوعی: بدفکری نکن و به خوبی فکر کن؛ چرا که آنچه را که تو نمی‌پسندی، دیگران هم ممکن است نپسندند.
دگر ره گفت این سرّیست اعظم
مگر باشد کسی اینجا بعالم
هوش مصنوعی: این شخص گفت که این یک راز بزرگ است، اما آیا کسی در اینجا وجود دارد که بتواند به این دنیا بیاید؟
مرا خود این نباشد هست مطلق
که نیکی داده است اینجا مرا حق
هوش مصنوعی: من خودم وجود مطلق ندارم، اما این حقیقت که من در اینجا نیکویی دریافت کرده‌ام، از جانب حق است.
چو نیکم داد هرگز او کند بد
چنین میگفت آن بیچاره با خود
هوش مصنوعی: وقتی که من کار نیکو انجام می‌دهم، او هرگز بدی نمی‌کند. این را آن فرد بیچاره در دل خود می‌گفت.
ز سّر حق کس آگاهی ندارد
کسی دیگر کجا این سر بخارد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از راز حقیقت باخبر نیست، و کسی دیگر نمی‌داند که این راز کجا خودش را نشان می‌دهد.
که نالی و اگرنه کار رفتست
همه نقشی از این پرگار رفتست
هوش مصنوعی: اگر گریه کنی یا نه، دیگر کاری از دست رفته است و همه چیز به مانند نقشی که این پرگار کشیده، از بین رفته است.
قضا بنوشته بد اینجا یکایک
بیاید بر سر جمله یکایک
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر هر شخص به تدریج و به ترتیب بر او آشکار می‌شود و در نهایت همه افراد با شرایط و وقایع زندگی خود روبرو خواهند شد.
تو از پیش قضا چون میگریزی
که با حق این زمان برمیستیزی
هوش مصنوعی: تو از قضا و تقدیر فرار می‌کنی، اما در این لحظه به حق و حقیقت مقابله می‌کنی.
قضای حق همه بر سر نوشته است
عزیزاندر همه طینت سرشتست
هوش مصنوعی: سرنوشت هر انسان بر اساس نوشته‌ای از قبل تعیین شده است و این سرنوشت در ذات و سرشت او نهفته است.
قضای نیک و بد کل از خدایست
ولیکن قول ما بر انبیایست
هوش مصنوعی: سرنوشت خوب و بد همه از خداوند ناشی می‌شود، اما سخن ما بر عهده پیامبران است.
براه انبیا رو از بدی دور
بشو ای جان که مانی غرقه در نور
هوش مصنوعی: ای جان، از راه پیامبران پیروی کن و خود را از زشتی‌ها فاصله بده، چون که در این صورت در نور و روشنی قرار خواهی گرفت.
رضا ده بر قضا گر حق شناسی
مکن اینجای جانا ناسپاسی
هوش مصنوعی: اگر واقعا به حقایق و واقعیت‌ها آگاه هستی، زمان آن است که در برابر تقدیر و سرنوشت تسلیم باشی و از نارضایتی و ناسپاسی خودداری کنی.
ز فعل بد تو کاری کن ز هر کار
تو این هر بیت را یک یک بکار آر
هوش مصنوعی: از کارهای ناپسند خود اجتناب کن و به گونه‌ای عمل کن که از هر حرکتی که انجام می‌دهی، نتیجه‌ای خوب و شایسته حاصل شود.
بفعل بد مرو نیکی گزین تو
بجز نیکوئی اینجاگه مبین تو
هوش مصنوعی: بدی نکن و نیکی را انتخاب کن، غیر از خوب بودن در این مکان ننگر.
بفعل بد نظر اینجا مکن هان
دل خود را ز دست دیو برهان
هوش مصنوعی: به کار بد اینجا توجه نکن و مراقب باش که دل خود را از دست شیطانی که در کمین است نجات دهی.
چرا مغرور دیوی رفته از دست
اگر بر خود بگیری جای آن هست
هوش مصنوعی: چرا باید به خودت مغرور باشی وقتی که دیو بدی از دلت دور شده؟ اگر به خودت تکیه کنی، می‌توانی بر آن غلبه کنی.
ترا شیطان ببرد از ره ندانی
که همچون او تو در لعنت بمانی
هوش مصنوعی: شیاطین تو را به راهی می‌برند که خودت نمی‌دانی، و مانند آنها تا همیشه در عذاب و بدبختی باقی می‌مانی.
بکس اندیشهٔ کژّی مکن تو
برو استاد خود کن این سخن تو
هوش مصنوعی: بهتر است که در اندیشه‌های نادرست غرق نشوی و به استاد خود مراجعه کنی تا از او راهنمایی بگیری.
بد از خود بین و نیکی هم زخود بین
درون جان و دل دید اَحَدبین
هوش مصنوعی: انسان وقتی به خود نگاه می‌کند، هم می‌تواند بدی‌های خود را ببیند و هم خوبی‌هایش را. در درون دل و جانش، حقیقت وجودش را درک می‌کند.
منی را دور ساز و من مگو تو
منی را کم شمر نیم من بجو تو
هوش مصنوعی: من را از خود دور کن و به من نگو که من چقدر کم هستم. در واقع، من را در جستجوی خود فراموش نکن.
تو خود را خفته دان و بلکه کمتر
که تا اینجا نمانی تو در آذر
هوش مصنوعی: خودت را خوابزده و کمتر از آنچه هستی تصور کن تا اینکه نتوانی در این آتش بمانی.
منی شیطان سزد تو آدمی هان
از آن ای آدمی تو آدمی هان
هوش مصنوعی: ای انسان، تو باید مراقب باشی؛ زیرا در وجود تو هم وجهی از شیطان است و هم از انسان. پس به خود بیا و به حقیقت انسانیت‌ات توجه کن.
تو برتر ز آدمی گر گوئی اسرار
تو داری نور حق اینجا مکن خوار
هوش مصنوعی: اگر برتر از انسان هستی و ادعا می‌کنی که اسرار عظیمی داری، پس نور الهی‌ات را در اینجا کوچک نکن.
بترس از حق بقدر خود دمی زن
که هرگز مینباشد مرد چون زن
هوش مصنوعی: از حقیقت به اندازه‌ی خودت بترس و هرگز به اندازه‌ای که زن هستی، در این دنیا نمان. به عبارت دیگر، مراقب باش که شناخت و احساسات خود را در دنیای واقعی فراموش نکنی و خود را دست کم نگیری.
ولی فعل بد و باطل پدید است
ز عین حق عیان دل ندیدست
هوش مصنوعی: اما اعمال نادرست و بی‌ارزش از حقیقت وجود پیدا شده، که دل هیچ‌گاه نتوانسته به طور واضح آن را ببیند.
بترس ازدوست هرگز مینیندیش
وگرنه از منی گردی تو دلریش
هوش مصنوعی: از دوستت بترس و هرگز به او اعتماد نکن، وگرنه ممکن است دلت را بشکند و غمگینت کند.
منی شیطان بگفت و در منی شد
بگردن طوق لعنت صدمنی شد
هوش مصنوعی: شیطان به من گفت و من هم به او پیوستم، و به همین خاطر طوق لعنت به دور گردن من افتاده است.
منی دیوست تو فرزند آدم
چرا مانندهٔ دیوی دمادم
هوش مصنوعی: من موجودی هستم که از جنبه‌ی انسانی دور شده‌ام، چرا همچنان به خصوصیات ناپسند خود ادامه می‌دهم؟
منی دورت کند از عین هستی
ترا اندازد اندر بت پرستی
هوش مصنوعی: وجود تو از واقعیت دور می‌شود و به سمت پرستش بت‌ها می‌افتد.
منی دورت کند از خانهٔ دل
شود اینجایگه بیگانهٔ دل
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر خود را از عشق و محبت دور بکنی، در حقیقت از خانه و مکان اصلی قلب خود فاصله گرفته‌ای و در آن‌جا به یک بیگانه تبدیل می‌شوی. در واقع، دوری از عشق، انسان را از هویت واقعی‌اش دور می‌کند.
منی دورت کند از سرّ مردان
ازین معنی دلت آگاه گردان
هوش مصنوعی: تو را از راز و رمزهای مردان دور می‌کند، پس دلت را از این معنا آگاه کن.
منی دورت کند از سِرّ اسرار
کند از ناگهانت عشق بردار
هوش مصنوعی: عشق تو می‌تواند انسان را از اسرار پنهان دور کند و ناگهانی او را تحت تاثیر قرار دهد.
منی دورت فکند از هر دو عالم
شدی دور از همه سّر دمادم
هوش مصنوعی: تو را از هر دو جهان دور کرده‌ام، و اکنون از تمام رازها و اسرار به دور هستی.
منی دورت فکند از خانهٔ انس
فروماندی میان نور جان قدس
هوش مصنوعی: من از لحاظ روحی و احساسی به دور از محیط آرامش و دوستی قرار گرفته‌ام و در میان نور روحانی و مقدس تنها مانده‌ام.
طبیعت رهزنت شد در وجودت
طبیعت کی کند اینجای سودت
هوش مصنوعی: طبیعت تو را در وجودت فریب داد، اما آیا طبیعت می‌تواند در اینجا به تو سودی برساند؟
طبیعت میکند مر سجده اینجا
که او دیو است دائم خوار و رسوا
هوش مصنوعی: طبیعت در اینجا به حالت سجده در آمده است، زیرا این موجود که در حال حاضر در اینجا هست، همیشه خوار و رسوا خواهد بود.
طبیعت رهزنست و راه گم کرد
از آن آدم فتاد اینجای در درد
هوش مصنوعی: طبیعت به گونه‌ای است که انسان را به بی‌راهه می‌برد و به همین خاطر آدمی به این درد و رنج دچار شده است.
طبیعت نزد آدم گشت گندم
که آدم میکند اینجایگه گم
هوش مصنوعی: طبیعت به آدم گندم می‌دهد، اما آدم در این دنیا گم است و نمی‌داند چه کند.
طبیعت عین شیطانست دریاب
از این معنی مکن تو نیز اشتاب
هوش مصنوعی: طبیعت همانند شیطان است؛ پس این نکته را درک کن و از آن غافل نشو.
طبیعت راه دارد در صفت او
زند دستان تو در معرفت او
هوش مصنوعی: طبیعت به شکل و ویژگی‌های او توجه دارد، در حالی که شناخت و آگاهی تو از او نیازمند تلاش و پیگیری است.
بپرهیز از طبیعت در خدا شو
ز بود فعل بد اینجا جدا شو
هوش مصنوعی: از طبیعت دوری کن و به خداوند نزدیک شو، زیرا اعمال ناپسند را باید از خود دور کنی.
بپرهیز از طبیعت گر تو رازی
مدان اسرار من اینجا ببازی
هوش مصنوعی: احتیاط کن از طبیعت؛ اگر چیزی را نمی‌دانی، بهتر است در اینجا اسرار من را فاش نکنی.
ببازی نیست اسرار شریعت
بپرهیز از پلیدیّ طبیعت
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که اسرار دین را باید با احتیاط و دور از آلودگی‌های طبیعی بررسی کرد. به عبارتی دیگر، برای درک عمیق‌تر آموزه‌های دینی، باید از زشتی‌ها و ناپاکی‌های دنیوی دوری کرد.
ببازی نیست اسرار خداوند
که با شیطان بگیری خویش و پیوند
هوش مصنوعی: اسرار خداوند آن‌قدر ارزشمند و با اهمیت هستند که نمی‌توان آنها را با شیطان و وسوسه‌هایش معامله کرد یا ارتباط برقرار کرد.
تو بازی میکنی ای دوست بازی
که با اسبان تازی لاشه تازی
هوش مصنوعی: ای دوست، تو در حال بازی هستی، بازی که در آن با اسب‌های تازی سر و کار داری و این بازی مانند شکنندگی و زوال است.
تو بازی دان که کار کودکانست
کناری گیر کاینجا خوف جانست
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که بازی را می‌دانی، پس دور و بر اینجا را بگیر؛ زیرا اینجا کارها برای جوانان و بی‌تجربه‌هاست و ممکن است جانت در خطر باشد.
ببازی نیست اسرار دو عالم
که تا بازی شماری سّر آدم
هوش مصنوعی: در این دنیا، اسرار زیادی وجود دارد که اگر به دقت نگاه کنی، می‌توانی درک کنی که انسان چطور در این دنیا عمل می‌کند و به چه چیزی پی می‌برد.
همه ذرّات در بازی فتادند
از آن در راه کلّی سر نهادند
هوش مصنوعی: تمام ذرات و موجودات در این دنیا به نوعی در حال بازی و تلاش هستند و همه در مسیر اصلی و کلی خود قرار گرفته‌اند.
چو ذرّه باش اینجا پای کوبان
ز عشق دوست خود جان تو خندان
هوش مصنوعی: مانند یک ذره در اینجا با عشق به دوستت پایکوبی کن، تا جان تو پر از شادی و خنده باشد.
ز ابلیس و ز ابلیسان بیندیش
همان زنهار اندر گفت و در کیش
هوش مصنوعی: بهتر است درباره ابلیس و پیروان او فکر کنی و در گفتار و شخصیت خود احتیاط کنی.
بجز جانان مجوی و هرچه دیدی
نداد آن کز خوشی خوش آرمیدی
هوش مصنوعی: جز معشوق خود کسی را جستجو نکن و هر چه دیدی اگر شادی نمی‌آورد، ارزش نخواهد داشت.
چو حق باشد نگنجد مگر و تلبیس
رها کن مکر را اینجا به ابلیس
هوش مصنوعی: هرگاه حقیقت وجود داشته باشد، نمی‌توان آن را پنهان کرد. پس فریبکاری را کنار بگذار و نیرنگ را مانند ابلیس فراموش کن.
جهان بر نام حق اِستاد قائم
نماند مکر شیطان نیز دائم
هوش مصنوعی: دنیا بر اساس نام و حقیقت الهی پایه‌گذاری شده است و هرگز بر عکس آن، که فریب و نیرنگ شیطان باشد، دوام نخواهد آورد.
چو باشد مکر شیطان مکر اللّه
نظر کن تا شوی زین راز آگاه
هوش مصنوعی: وقتی فریب شیطان وجود دارد، لطف خداوند هم در کار است. توجه کن تا به این راز پی ببری.
ز دست نفس و شیطان کن کناره
مکن در فعل او هرگز نظاره
هوش مصنوعی: از دست نفس و شیطان دوری کن، و هرگز در اعمال آنها دقت نکن.
ز آدم دم زن ای آدم بچه دم
که این دم جز تو آدم نیست آدم
هوش مصنوعی: ای آدم، از روح خودت دم بزن و به فرزندانت بگویید این نفس و روحی که دارند، فقط متعلق به تو است و هیچ کس دیگری مانند تو وجود ندارد.
ز آدم دم زنی وز دید آن دم
که بنماید ترا رخساره دم دم
هوش مصنوعی: به محض اینکه به آدم اشاره‌ای می‌کنی و از آن لحظه که چهره‌ات را به او نشان می‌دهی، جلوه‌ای دلنشین و دلربا خواهی داشت.
دم توحید آدم جوید اینجا
حکایت باز کن تا گوید اینجا
هوش مصنوعی: آدم در جستجوی وحدت و یگانگی به اینجا آمده است تا داستانی بگوید و دیگران را از حال خود آگاه کند.
در ایندم ماندهٔ از حق توغافل
نهاده نام خود اینجای عاقل
هوش مصنوعی: من از حق تو غافل مانده‌ام و همین باعث شده که نام و یاد خود را در اینجا بگذارم.
در این دم در فنا و در بقائی
یقین میدان که در عین لقائی
هوش مصنوعی: در این لحظه، در حالی که به زوال و نابودی نزدیک می‌شوم، به بقا و حیات واقعی مطمئن باش که در عین ملاقات و دیدار، به حقیقتی پی خواهی برد.
تو درعین بقائی و بهشتی
چو آدم تو بهشت جان بهشتی بهشتت
هوش مصنوعی: تو در حالی که وجود داری و بهشتی هستی مانند آدم، جان تو بهشت است و بهشت تو نیز برتر از بهشت‌های دیگر است.
بهشتت حاصلست ای آدم جان
ز دوری دور مانده از تو شیطان
هوش مصنوعی: بهشت تو، ای آدم عزیز، ناشی از دوری و جدایی تو از شیطان است.
ندارد نزد تو ابلیس راهی
گرفته در درختت او پناهی
هوش مصنوعی: ابلیس نمی‌تواند به تو نزدیک شود و در سایه درخت تو پناهی برای خود پیدا کند.
امید بسته کآید او به جنّت
برحمت اوفتد از عین لعنت
هوش مصنوعی: امید دارم که او به بهشت بیاید و رحمت او شامل حالش شود، نه اینکه از چشم لعنت دور باشد.
ز عین لعنت آید تا بر تو
بگندم خوردن آید رهبر تو
هوش مصنوعی: از چشمه‌ی نفرین بر تو، بدم برسانم، که برایت بد افتاده است ره‌بر تو.
کند تا از بهشت جاودان دور
تراگرداندت در خویش مغرور
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی هشدار می‌دهد که اگر کسی به غرور و خودپسندی دچار شود، ممکن است از سعادت و آرامش دور شود و به بی‌راهه برود. در واقع، این موضوع نشان‌دهنده این است که غرور می‌تواند فرد را از نعمت‌های بزرگ زندگی دور کند.
تو در جنّت حذر کن شاد بنشین
ز ابلیس صور آزاد بنشین
هوش مصنوعی: در بهشت مراقب باش و با آرامش زندگی کن، از وسوسه‌های شیطان دوری کن و خودت را در آرامش نگه‌دار.
مجو هم صحبتی با او تو بشنو
باین نصّ کلام حق تو بگرو
هوش مصنوعی: با او هم‌صحبت نشو و از کلام حق گوش کن و آن را بپذیر.
مخور گندم بدان کین سرّ تمامست
مرا سرّ با خواص آمد نه عامست
هوش مصنوعی: گندم را نخور، زیرا این راز فقط برای من است و به افراد عادی نمی‌رسد. این موضوع خاص است و فقط برای کسانی که درک عمیق‌تری دارند، قابل فهم است.
خواص اینجا نماید این نمودار
کسی کز عشق باشد راز دلدار
هوش مصنوعی: کسی که به عشق دلبسته باشد، می‌تواند احساسات و رازهای دل محبوبش را در اینجا نشان دهد.