بخش ۴۲ - در عین حقیقت بودن و از آن بی خبر شدن فرماید
همه ملک جهان پیش تو هیچ است
همه همچون طلسمی پیچ پیچ است
همه زان تو است و تو منزّه
دریغا چون بری در این سخن ره
همه زان تو است و تو فنائی
فنا شو تا شوی عین خدائی
همه زان تو است و بود بودی
نبودی تا نمودی ذات بودی
همه بهر تو پیدا کرده دریاب
ترا از بهر خود این نکته دریاب
همه فانی شوند و تو بمانی
خدا ماند چو تو بیخود بمانی
بهرچیزی که میگویم ترا من
کجا ره میبری زین راه روشن
نداری درد آن تا جان شوی پاک
برون آئی دمی زین آب و زین خاک
نداری درد آن و فرد باشی
چو مردان دائماً با درد باشی
نداری درد آن تا در صور تو
برون آئی ز گرد راهبر تو
نداری درد آن تا جان دهندت
زمانی صحبت جانان دهندت
نداری درد و بی درمان بماندی
چو چرخت زار و سرگردان بماندی
نداری درد و درمانی طلب کن
نداری جان و جانانی طلب کن
نداری طاقت دیدار جانان
نیاری تا کنون دشوار آسان
نداری طاقت فردانیت تو
نداری عالم روحانیت تو
نداری هیچ جز گفتار چیزی
ندیدی هرگز از این یک پشیزی
چووصل واصلان اینجا ندیدی
ز کوری دیدهٔ بینا ندیدی
ز وصل واصلان بوئی نبردی
میان زندگانی تو بمردی
ز وصل واصلان گامی نرفتی
در این وادیّ غولان خوش نخفتی
ز وصل واصلان دلدار دریاب
زمانی تو دل بیدار دریاب
ز وصل واصلان کامی بران تو
دراین وادی در این صورت ممان تو
ز وصل واصلان شو ذات آیات
گذر کن از نمود و بود ذرات
ز وصل واصلان گر حق بدیدی
در این جانب دلت مر حق بدیدی
عذاب جاودانی باز دان تو
دمی خود را بفردوست رسان تو
بهشت جان ندیدی گشتی اعما
فروماندی درون چاه دنیا
ز جانان دوری و معذور ماندی
ز نزدیکی خود تو دور ماندی
ز جانان تا به تو ره نیست بسیار
در این ره مرخودی تست دیوار
ره جانان خرابی در خرابیست
در آن عین خرابی جمله شادیست
چو جانان را نمیدانی چگویم
که تا درمان تو این لحظه جویم
بهر نوعی که گفتم سرّ اسرار
نظر داری تو بر این نقش دیوار
در این دیوار گنجی زیر او بین
چه میگویم نظر در گنج کن بین
یکی گنجی درون سینهٔ تست
از آن شیطان شده در کینهٔ تست
ز شیطان گنج تو مخفی بماندست
ترا آن گنج آسان میدهد دست
مبر فرمان این شیطان تو زنهار
که گرداند ترا او خوار و مردار
مبر فرمان این شیطان ملعون
که ناگاهت بریزد ناگهی خون
مبر فرمان شیطان و جدا شو
از این شیطان بد نفسی رها شو
مبر فرمان شیطان و بیندیش
حجاب نفس را بردار از پیش
مبر فرمان این شیطان و کل بین
وگر فرمانبری تو رنج و ذل بین
ز شیطان گرچه میگویند بسیار
شده شیطان ز دیده ناپدیدار
ترا شیطان بصورت مبتلا کرد
تنت را زیر این کوه بلا کرد
ترا شیطان صورت دم فروبست
درون خانهٔ تاریک پیوست
چرا در بند این شیطان دری تو
از آن رو پردهٔ خود میدری تو
ز شیطان نیز کاری نیک ناید
که میخواهد که این دل در رباید
ز شیطان نیکنامی نیست پیدا
که این جا میکند این دید رسوا
بخش ۴۱ - حکایت: مگر پیری ز پیران رسیدهبخش ۴۳ - در روی گردانیدن از شیطان و فرمان ناکردن او فرماید: همه رسوائی عالم از او دان
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
همه ملک جهان پیش تو هیچ است
همه همچون طلسمی پیچ پیچ است
هوش مصنوعی: همه چیز در این دنیا در برابر تو هیچ ارزشی ندارد، همه چیز مانند طلسمی پیچیده و غیرقابل درک است.
همه زان تو است و تو منزّه
دریغا چون بری در این سخن ره
هوش مصنوعی: همه چیز از تو نشأت میگیرد و تو از هر ناپاکی پاکی، وای بر من که در این سخن راهی نمییابم.
همه زان تو است و تو فنائی
فنا شو تا شوی عین خدائی
هوش مصنوعی: همه چیز از تو نشأت میگیرد و تو باید خود را فانی کنی تا به حقیقت خداوندی برســــی.
همه زان تو است و بود بودی
نبودی تا نمودی ذات بودی
هوش مصنوعی: همه چیز به خاطر توست و وجود دارد. اگر تو وجود نداشتی، هیچ چیزی نمیتوانست نشاندهندهی وجود باشد.
همه بهر تو پیدا کرده دریاب
ترا از بهر خود این نکته دریاب
هوش مصنوعی: همه به خاطر تو تلاش کردهاند، حالا تو نیز باید به خاطر خودت این نکته را درک کنی.
همه فانی شوند و تو بمانی
خدا ماند چو تو بیخود بمانی
هوش مصنوعی: همه موجودات نابود میشوند و تنها تو باقی میمانی. خداوند نیز مانند تو، وقتی خود را فراموش کنی، باقی میماند.
بهرچیزی که میگویم ترا من
کجا ره میبری زین راه روشن
هوش مصنوعی: هر بار که درباره چیزی صحبت میکنم، میپرسم که تو کجا میخواهی مرا با این مسیر روشنی که در پیش داریم، ببری؟
نداری درد آن تا جان شوی پاک
برون آئی دمی زین آب و زین خاک
هوش مصنوعی: اگر دردی نداری، نمیتوانی به جانی خالص دست یابی و از این آب و خاک جدا شوی حتی برای یک لحظه.
نداری درد آن و فرد باشی
چو مردان دائماً با درد باشی
هوش مصنوعی: اگر دردی نداری و به مانند مردان عمل کنی، همواره با سختیها مواجه میشوی.
نداری درد آن تا در صور تو
برون آئی ز گرد راهبر تو
هوش مصنوعی: اگر تو از دردی رنج نبری، هرگز نمیتوانی به عرش و بلندیهای روحانی دست یابی و فراتر از این دنیا برسی.
نداری درد آن تا جان دهندت
زمانی صحبت جانان دهندت
هوش مصنوعی: اگر دردی نداشته باشی، زمانی که جانت را فدای چیزی میکنی، دیگر از عشق و محبت نمیشنوی.
نداری درد و بی درمان بماندی
چو چرخت زار و سرگردان بماندی
هوش مصنوعی: اگر دردی نداشته باشی و بیعلاج بمانی، مثل این است که در میان مشکلات و بیراههها سرگردان و ناتوان میمانی.
نداری درد و درمانی طلب کن
نداری جان و جانانی طلب کن
هوش مصنوعی: اگر دردی نداری، به دنبال راه حلی برای آن باش؛ اگر زندگی و جانت کم است، به دنبال کسی شو که جانت را تازه کند.
نداری طاقت دیدار جانان
نیاری تا کنون دشوار آسان
هوش مصنوعی: اگر نتوانی در دیدن محبوبت تحمل کنی، بهتر است هنوز هم به آن نزدیک نشوی، زیرا که این کار، از چالشهای سختی که با آن روبهرو خواهی شد، آسانتر نیست.
نداری طاقت فردانیت تو
نداری عالم روحانیت تو
هوش مصنوعی: تو توانایی تحمل تنهایی را نداری و از درک واقعیتهای روحانی نیز ناتوانی.
نداری هیچ جز گفتار چیزی
ندیدی هرگز از این یک پشیزی
هوش مصنوعی: تو هیچ چیز جز سخن نمیدانی و هرگز چیزی از حقیقت واقعی ندیدهای، حتی اگر از آن چیز کمارزش باشد.
چووصل واصلان اینجا ندیدی
ز کوری دیدهٔ بینا ندیدی
هوش مصنوعی: هرگز در اینجا افرادی که به حقیقت پیوستهاند را نخواهی دید و نتوانستهای به درستی ببینی کسانی را که از بینایی حقیقی برخوردارند.
ز وصل واصلان بوئی نبردی
میان زندگانی تو بمردی
هوش مصنوعی: در زندگیات بویی از وصال یافتگان حس نکردی و از این رو، به سوی مرگ رفتی.
ز وصل واصلان گامی نرفتی
در این وادیّ غولان خوش نخفتی
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از موانع و مشکلات است، تو هیچ قدمی به سمت افرادی که به نور وصال و اتحاد رسیدهاند برنداشتی و در این راه با آرامش خوابیدهای.
ز وصل واصلان دلدار دریاب
زمانی تو دل بیدار دریاب
هوش مصنوعی: از ملاقات و نزدیکی با عاشقان و معشوقان بهرهمند شو، اکنون که وقتش رسیده است، دل خود را نیز بیدار کن و از این لحظه خوش بهرهبرداری کن.
ز وصل واصلان کامی بران تو
دراین وادی در این صورت ممان تو
هوش مصنوعی: در این مکان، از وصال و ارتباط با کسانی که به حقیقت نزدیک شدهاند، بهرهمند خواهی شد. اما در این حالت، خود را از غم و اندوه دور نگهدار.
ز وصل واصلان شو ذات آیات
گذر کن از نمود و بود ذرات
هوش مصنوعی: از ارتباط با افرادی که به حقیقت وصل شدهاند جدا شو و به عمق معانی آیات بپرداز. از ظواهر و وجود مادیات عبور کن.
ز وصل واصلان گر حق بدیدی
در این جانب دلت مر حق بدیدی
هوش مصنوعی: اگر با اهل وصال و نزدیکی به حق آشنا بودی، در این سو دل تو هم به حق میرسید.
عذاب جاودانی باز دان تو
دمی خود را بفردوست رسان تو
هوش مصنوعی: هرگز فراموش نکن که عذاب ابدی، بهخاطر یک لحظه غفلت و دوری از دوست، بسیار دردناک خواهد بود.
بهشت جان ندیدی گشتی اعما
فروماندی درون چاه دنیا
هوش مصنوعی: اگر به زیباییهای بهشت توجه نکردی، در زندگی مادی غرق شدی و در عمق مشکلات و چالشهای دنیوی گیر افتادی.
ز جانان دوری و معذور ماندی
ز نزدیکی خود تو دور ماندی
هوش مصنوعی: دوری از محبوب باعث شده است که نتوانی به خاطر نزدیکی به خودت، به او نزدیک شوی.
ز جانان تا به تو ره نیست بسیار
در این ره مرخودی تست دیوار
هوش مصنوعی: از عشق جانان تا به تو راهی نیست، در این مسیر، تو خود را فراموش کردهای و تنها دیواری میان شما وجود دارد.
ره جانان خرابی در خرابیست
در آن عین خرابی جمله شادیست
هوش مصنوعی: راه رسیدن به محبوب، پر از آسیب و ویرانی است، اما در دل این ویرانیها، همه شادیها نهفته است.
چو جانان را نمیدانی چگویم
که تا درمان تو این لحظه جویم
هوش مصنوعی: اگر نمیدانی جانان کیست، چگونه میتوانم بگویم که در این لحظه به دنبال درمان تو هستم؟
بهر نوعی که گفتم سرّ اسرار
نظر داری تو بر این نقش دیوار
هوش مصنوعی: هر چند من درباره رازهای عمیق و پیچیدهای که به آن اشاره کردم صحبت میکنم، تو همیشه توجهی خاص به این تصویر روی دیوار داری.
در این دیوار گنجی زیر او بین
چه میگویم نظر در گنج کن بین
هوش مصنوعی: در این دیوار گنجی پنهان است، به آنچه میگویم توجه کن و به جستجوی گنج بپرداز.
یکی گنجی درون سینهٔ تست
از آن شیطان شده در کینهٔ تست
هوش مصنوعی: در دل تو گنجینهای از خوبیها و ارزشها وجود دارد که به خاطر کینه و دشمنیات با شیطان، تحت تأثیر قرار گرفته است.
ز شیطان گنج تو مخفی بماندست
ترا آن گنج آسان میدهد دست
هوش مصنوعی: خزانهات از شیطان پنهان مانده است، چون آن گنج به آسانی در دسترس تو قرار میگیرد.
مبر فرمان این شیطان تو زنهار
که گرداند ترا او خوار و مردار
هوش مصنوعی: از دستور این شیطان پیروی نکن که تو را به ذلت و نابودی میکشاند.
مبر فرمان این شیطان ملعون
که ناگاهت بریزد ناگهی خون
هوش مصنوعی: احتیاط کن از این شیطان نفرینشده که به ناگاه میتواند تو را به دردسر بیندازد و به ناگاه باعث بروز مشکلاتی شود.
مبر فرمان شیطان و جدا شو
از این شیطان بد نفسی رها شو
هوش مصنوعی: از دست حکمرانی شیطان آزاد شو و از این شیطان نفس بد خود را جدا کن.
مبر فرمان شیطان و بیندیش
حجاب نفس را بردار از پیش
هوش مصنوعی: به شیطان فرمان نده و فکر کن، پردههایی که جلوی چشمانت است را کنار بزن.
مبر فرمان این شیطان و کل بین
وگر فرمانبری تو رنج و ذل بین
هوش مصنوعی: به حرفهای شیطان گوش نده و هرچه را میبینی با دقت بررسی کن، وگرنه اگر از او پیروی کنی، به رنج و ذلت دچار خواهی شد.
ز شیطان گرچه میگویند بسیار
شده شیطان ز دیده ناپدیدار
هوش مصنوعی: با اینکه بعضیها میگویند که شیطان خیلی زیاد شده، اما به چشم نمیآید و در دسترس نیست.
ترا شیطان بصورت مبتلا کرد
تنت را زیر این کوه بلا کرد
هوش مصنوعی: تو را شیطان به یک وضعیت دشوار دچار کرده و بدنت را زیر بار مشکلات سنگین قرار داده است.
ترا شیطان صورت دم فروبست
درون خانهٔ تاریک پیوست
هوش مصنوعی: شیطان تو را در خانهای تاریک به دام انداخته و از تو چهرهات را پنهان کرده است.
چرا در بند این شیطان دری تو
از آن رو پردهٔ خود میدری تو
هوش مصنوعی: چرا تو خود را در چنگال این شیطان قرار میدهی، زمانی که با وجود آن، میتوانی پردهٔ خود را کنار زدی و به آزادی دست یابی؟
ز شیطان نیز کاری نیک ناید
که میخواهد که این دل در رباید
هوش مصنوعی: از شیطان هم هیچ کار خوبی برنمیآید، زیرا او فقط میخواهد دلها را به دست آورد و از آنها سوءاستفاده کند.
ز شیطان نیکنامی نیست پیدا
که این جا میکند این دید رسوا
هوش مصنوعی: در اینجا نشان داده شده که از شیطان، هیچ خوبی و نیکی دیده نمیشود و حضور او فقط رسوایی به بار میآورد.