گنجور

بخش ۴۱ - حکایت

مگر پیری ز پیران رسیده
طلب میکرد مردی راز دیده
یکی پیری بزرگی با ادب بود
ز شوق دوست دائم در طلب بود
بسی در عین طاعت کرده کوشش
چو دریا بود او در عین جوشش
همیشه صاحب درد و الم بود
ولی در عشق او صاحب قدم بود
بخوانده علم صورت بود بسیار
نشسته دائما با یار بسیار
طلب میکرد اینجا واصلی او
که تا یابد ز اعیان حاصلی او
طلب میکرد اینجا پیش بینی
در اعیان خدا صاحب یقینی
نشان دادن او را صاحب راز
بشد تا می خبر یابد از او باز
چو نزدیک وی آمد زود آن پیر
سلامی کرد و بنشست آن زمان پیر
برش بنشست و در وی مانده بد او
که پیری بود او هم نیک و خوشخو
نظر میکرد او را دید خاموش
نمود عشق را میدید با هوش
دمی بنشست با ما او به خلوت
که بود آن پیر صادق مست حضرت
سؤالی کرد آنگاه از حقیقت
که ما را گوی ای پیر طریقت
سؤالی دارم و برگوی ما را
مرنجان مر مرا اینجا خدا را
بگفت ای دوست برگوچه سؤالست
که را ما آشتی نه قیل و قال است
بگو تا من بگویم مر جوابت
که تا چونست این عین صوابت
بگفت ای پیر من جان جهانم
خدا اندر کجایست تا من بدانم
مرا بنمای حق گر رهبری تو
که میدانم که نیکو اختری تو
جوابش داد کین نیکو سؤالست
بگویم این من اکنون بی مجال است
طلبکاری و هم از خود بیابی
اگرنه غرقه اندر بحر آبی
خدا باتست اگر او را بجوئی
حجاب از پیش برداری تو اوئی
حجاب از پیش خود بردار ای پیر
مکن دیگر تو مر این رای و تدبیر
خدا با تست و در جانت نهانست
ولی در دید جان عین العیانست
خدا با تست چون تو بنگری تو
چگونه راه او را بسپری تو
خدا با تست در دیدار بنگر
درون جان و دل دیدار بنگر
خدا با تست هرگز او ندیدی
در این دم او ببین چون در رسیدی
خدا با تست این دم زود دریاب
درون جان و دل معبود دریاب
خدا با تست بنموده جمالش
ولیکن چون بیابی تو وصالش
خدا با تست اندر دیده میبین
ولیکن مر ورا در دیده میبین
خدا با تست و در بینائی تست
عیان بنگر که در دانائی تست
خدا با تست در گفتار بنگر
ز من دریاب وین اسرار بنگر
خدا با تست اینجا رخ نموده
ولیکن در دلست و دل ربوده
خدا با تست اگر دانی بیندیش
حجاب صورتت بردار از پیش
خدا با تست صورت محو گردان
چنین کردند اینجاگاه مردان
خدا با تست جز او کس مبین تو
اگر اینجا شوی راز و یقین تو
خدا با تست او را میشناسی
نکو کردی که با شکر و سپاسی
خدا با تست و اندر گفتگویست
جز این پیرا بگو چیت آرزویست
خدا با تست ای پیر طریقت
که بسپردی بحق راه شریعت
خدا با تست میدانم که دانی
که هستی پیر و بس صاحب معانی
درون خود نظر کن یار خود را
که یکّی بینی اندر خود احد را
درون جان تو دیدار بنمود
مرا این لحظه کل اسرار بنمود
تو چندینی که در آفاق گشتی
ندیدی وین زمان کل طاق گشتی
درون جان نظر کن حق ببین تو
که داری اوّلین و آخرین تو
درون جان نظر کن روی دلدار
که از مستی شدی ای پیر هشیار
درون جان همه اسرار او بین
وجود نقطه در پرگار او بین
درون جان نظر کن تا بیابی
اگر هر جای از خود میشتابی
نبینی مرد را جز دیدن خویش
نظر کن این زمان بشنیدن خویش
زبانت نیز خود گویا به او است
دل و جانت بکل جویای او است
دو چشمت هست بینائی از او دان
زمانی رخ از این معنی بگردان
چو بود تست او را می چه جوئی
چو او اینجاست با تو، تو چه گوئی
نهان تست و در صورت هویداست
نمودتست او پنهان و پیداست
ترا گفتم اگر دانی تو ای دوست
که دیدار همه در دید تو اوست
تو خود بشناس و حق شو در حقیقت
برون آ از هوا و از طبیعت
تو خود بشناس تا او را بدانی
اگر هستی تو مر صاحب معانی
تو خود بشناس کاینجا یار باتست
حقیقت بیشکی دلدار با تست
تو خود بشناس اگر حق میشناسی
چرا در علم حق تو ناسپاسی
تو خود بشناس آنگاهی خدا بین
نمود خود از او در ابتدا بین
تو خود بشناس تا واقف شوی تو
ز دید دید حق واصف شوی تو
تو خود بشناس تا واقف شوی هان
دل خود از بلای نفس برهان
تو خود بشناس و خود دیدار او بین
نمود جان و تن اسرار او بین
تو خود بشناس کاین جاگه قبولی
چو حق دیدی عیان صاحب وصولی
تو خود بشناس چون حقی تو در حق
خبر دادم ترا از راز مطلق
تو خود بشناس و همچون خود فنا باش
در آن دید فنا سّر خدا باش
تو خود بشناس تا جانان شوی کل
ز دید خویشتن پنهان شوی کل
تو خود بشناس و جز حق هیچ منگر
صور هیچست اندر هیچ منگر
تو خود بشناس و اندر حق نظر کن
دل خود را از این معنی خبر کن
تو خود بشناس و آنگه پادشا شو
ز اسم صورت و معنی خدا شو
تو خود بشناس تا جانان شوی تو
اگر معنی خدا الحق شوی تو
خدا شو گر تو جانان دوست داری
تو مغزی چون نظر با پوست داری
تو جانانی و آگاهی نداری
که این دم ملکت و شاهی نداری

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مگر پیری ز پیران رسیده
طلب میکرد مردی راز دیده
هوش مصنوعی: شاید مردی از بزرگان در پیری خواهان راز و رمزی بود که درونش نهفته است.
یکی پیری بزرگی با ادب بود
ز شوق دوست دائم در طلب بود
هوش مصنوعی: یک بزرگمرد سالخورده‌ای بود که به خاطر عشق به دوستش، همواره در جستجوی او بود و رفتار بسیار باادبی داشت.
بسی در عین طاعت کرده کوشش
چو دریا بود او در عین جوشش
هوش مصنوعی: خیلی وقت‌ها در حالی که در حال اطاعت و انجام وظایف هستیم، تلاش‌های ما مانند جنبش بی‌پایان دریا می‌باشد. یعنی می‌توانیم با وجود اطاعت و پذیرش، همواره پویا و فعال باشیم.
همیشه صاحب درد و الم بود
ولی در عشق او صاحب قدم بود
هوش مصنوعی: او همیشه در رنج و سختی بود، اما به خاطر عشقش، قدمی در مسیر عشق برداشت.
بخوانده علم صورت بود بسیار
نشسته دائما با یار بسیار
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که شخصی که علم و دانش را آموخته، همیشه در کنار دوستان و همراهانش نشسته و به یادگیری و گفتگو درباره مسائل مختلف می‌پردازد. این فرد به خاطر نزدیکی و ارتباط با یارانش، قادر است به تبادل نظر و دریافت تجربیات جدید بپردازد.
طلب میکرد اینجا واصلی او
که تا یابد ز اعیان حاصلی او
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی درخواست می‌کند که اصول و ویژگی‌های کسی را پیدا کند تا به حقیقت و جوهر وجود او دست یابد.
طلب میکرد اینجا پیش بینی
در اعیان خدا صاحب یقینی
هوش مصنوعی: در اینجا، شخصی از خدا خواسته است که در امور و واقعیت‌های موجود، نشانه‌هایی از علم و یقین خود را نشان دهد. او به دنبال درک و شناخت عمیق‌تری از حقایق زندگی و وجود خداوند است.
نشان دادن او را صاحب راز
بشد تا می خبر یابد از او باز
هوش مصنوعی: او را به عنوان کسی که صاحب راز است معرفی کرد تا از طریق او به حقیقتی دست پیدا کند.
چو نزدیک وی آمد زود آن پیر
سلامی کرد و بنشست آن زمان پیر
هوش مصنوعی: وقتی آن مرد به او نزدیک شد، آن پیرمرد به سرعت سلام کرد و در همان لحظه نشسته بود.
برش بنشست و در وی مانده بد او
که پیری بود او هم نیک و خوشخو
هوش مصنوعی: او نشسته و در دلش مانده بود که پیری نیز می‌تواند نیکوکار و خوش‌خلق باشد.
نظر میکرد او را دید خاموش
نمود عشق را میدید با هوش
هوش مصنوعی: او به طرف او نگاه کرد و دید که خاموش است، عشق را می‌دید و در عین حال با ذکاوت و هوش رفتار می‌کرد.
دمی بنشست با ما او به خلوت
که بود آن پیر صادق مست حضرت
هوش مصنوعی: لحظه‌ای او به تنهایی با ما نشست، همان پیر فرزانه و راستگویی که در حالتی سرمست بود.
سؤالی کرد آنگاه از حقیقت
که ما را گوی ای پیر طریقت
هوش مصنوعی: سپس از حقیقت پرسش کرد و از پیر طریقت خواست که او را آگاه کند.
سؤالی دارم و برگوی ما را
مرنجان مر مرا اینجا خدا را
هوش مصنوعی: من پرسشی دارم، اما تو را به دردسر نمی‌اندازم. خواهش می‌کنم از من دلخور نشو، چون اینجا فقط خدا را دارم.
بگفت ای دوست برگوچه سؤالست
که را ما آشتی نه قیل و قال است
هوش مصنوعی: دوست عزیز، بگو چه چیزی باعث می‌شود که ما با هم به توافق برسیم، چرا که این موضوع نیاز به بحث و جدل ندارد.
بگو تا من بگویم مر جوابت
که تا چونست این عین صوابت
هوش مصنوعی: بگو تا من هم پاسخ تو را بگویم؛ تا ببینیم حقیقت این موضوع چیست.
بگفت ای پیر من جان جهانم
خدا اندر کجایست تا من بدانم
هوش مصنوعی: بزرگ‌تر من، به من بگو که خدا کجاست تا من بتوانم او را بشناسم و درک کنم که زندگی‌ام به چه معناست.
مرا بنمای حق گر رهبری تو
که میدانم که نیکو اختری تو
هوش مصنوعی: من را به راستی نشان بده ای رهبری، زیرا می‌دانم که تو نیکوکار و شایسته‌ای.
جوابش داد کین نیکو سؤالست
بگویم این من اکنون بی مجال است
هوش مصنوعی: او پاسخش داد که این پرسش خوبی است، اما بگویم که اکنون فرصت بحث کردن درباره‌اش نیست.
طلبکاری و هم از خود بیابی
اگرنه غرقه اندر بحر آبی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال چیزی هستی و از خودت آگاه نیستی، در این صورت در عمق مشکلات غرق می‌شوی.
خدا باتست اگر او را بجوئی
حجاب از پیش برداری تو اوئی
هوش مصنوعی: اگر خدا را بخواهی و به دنبالش باشی، می‌توانی موانع را از سر راه برداری و به او دسترسی پیدا کنی؛ در این حالت او خود را به تو نشان می‌دهد.
حجاب از پیش خود بردار ای پیر
مکن دیگر تو مر این رای و تدبیر
هوش مصنوعی: ای پیر، دیگر این روش و تدبیر را کنار بگذار و از خودت حجاب را کنار بزن.
خدا با تست و در جانت نهانست
ولی در دید جان عین العیانست
هوش مصنوعی: خداوند در درون تو وجود دارد و در زندگی‌ات حاضر است، اما در حقیقت، او را با چشم دل می‌توان دید.
خدا با تست چون تو بنگری تو
چگونه راه او را بسپری تو
هوش مصنوعی: خداوند با توست، حالا اگر تو به او نگاه کنی، چگونه می‌توانی راه او را رها کنی؟
خدا با تست در دیدار بنگر
درون جان و دل دیدار بنگر
هوش مصنوعی: خداوند در کنار توست؛ به عمق جان و دل خود نگاهی بینداز و حضور او را حس کن.
خدا با تست هرگز او ندیدی
در این دم او ببین چون در رسیدی
هوش مصنوعی: خدا همیشه با توست، هرگز او را در این لحظه نمی‌بینی؛ اما وقتی به او نزدیک شوی، او را تجربه خواهی کرد.
خدا با تست این دم زود دریاب
درون جان و دل معبود دریاب
هوش مصنوعی: خداوند در کنار توست، پس با سرعت توجهی به درون جان و دل خود داشته باش و به احوال محبوب واقعی‌ات پی ببر.
خدا با تست بنموده جمالش
ولیکن چون بیابی تو وصالش
هوش مصنوعی: خداوند زیبایی خود را به تو نشان داده است، اما وقتی تو به وصال او دست یابی، آن زیبایی را به درستی درک خواهی کرد.
خدا با تست اندر دیده میبین
ولیکن مر ورا در دیده میبین
هوش مصنوعی: خداوند را در وجود تو می‌بینم، اما او را فراتر از دیدگاه‌ها و تصوراتم نیز شناسایی می‌کنم.
خدا با تست و در بینائی تست
عیان بنگر که در دانائی تست
هوش مصنوعی: خداوند در کنار توست و با چشم خود می‌توانی او را مشاهده کنی. به وضوح ببین که دانایی و علم در وجود تو نهفته است.
خدا با تست در گفتار بنگر
ز من دریاب وین اسرار بنگر
هوش مصنوعی: خدا را در کلامت مشاهده کن و از من بپرس و این رازها را در نظر بگیر.
خدا با تست اینجا رخ نموده
ولیکن در دلست و دل ربوده
هوش مصنوعی: خداوند در این مکان خود را به نمایش گذاشته است، اما در حقیقت او در دل‌ها است و دل‌ها را تسخیر کرده است.
خدا با تست اگر دانی بیندیش
حجاب صورتت بردار از پیش
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی که خدا را بشناسی، به عمق وجود خود نگاه کن و برای یکتا پرستی از هر نوع مانع و پوششی که می‌تواند تو را از او دور کند، رها شو.
خدا با تست صورت محو گردان
چنین کردند اینجاگاه مردان
هوش مصنوعی: خداوند با تأثیر خود، چهره‌ها را از جلوه‌های دنیا پاک کرده است؛ اینجا مردان بزرگ و با بصیرت را شکل داده‌اند.
خدا با تست جز او کس مبین تو
اگر اینجا شوی راز و یقین تو
هوش مصنوعی: خدا را با کسی دیگری مقایسه نکن و فقط او را ببین. اگر به این آگاهی و حقایق پی ببری، تمام شک و تردیدها از بین خواهد رفت.
خدا با تست او را میشناسی
نکو کردی که با شکر و سپاسی
هوش مصنوعی: خداوند را با کسانی که به او نزدیکند بشناس و این کار خوبی است که با سپاسگزاری و قدردانی از او به او نزدیک شوی.
خدا با تست و اندر گفتگویست
جز این پیرا بگو چیت آرزویست
هوش مصنوعی: خداوند همیشه با تو در ارتباط و گفتگوست. به جز این، بگو که آرزویت چیست؟
خدا با تست ای پیر طریقت
که بسپردی بحق راه شریعت
هوش مصنوعی: ای استاد راه و حقیقت، خداوند با توست، چرا که تو به درستى و با امانت، راه شریعت را به دیگران آموختی.
خدا با تست میدانم که دانی
که هستی پیر و بس صاحب معانی
هوش مصنوعی: خدا با توست و می‌دانم که تو هم می‌دانی که همواره تجربه‌دار و صاحب دانش‌های عمیق هستی.
درون خود نظر کن یار خود را
که یکّی بینی اندر خود احد را
هوش مصنوعی: به عمق وجود خود نگاه کن و محبوب واقعی‌ات را بیاب، چرا که اگر درون خود بیندیشی، یکی از عالم وجود را پیدا خواهی کرد.
درون جان تو دیدار بنمود
مرا این لحظه کل اسرار بنمود
هوش مصنوعی: این لحظه به وضوح درون جان تو را دیدم و تمام اسرار را نمایان کرد.
تو چندینی که در آفاق گشتی
ندیدی وین زمان کل طاق گشتی
هوش مصنوعی: تو به اندازه‌ای هستی که در جهان سفر کردی و چیزهایی را ندیدی، و اکنون که به اینجا رسیده‌ای، به همه چیز نگاه کرده‌ای.
درون جان نظر کن حق ببین تو
که داری اوّلین و آخرین تو
هوش مصنوعی: به عمق وجودت نگاهی بینداز و حقیقت را ببین؛ تو صاحب آغاز و پایان هستی.
درون جان نظر کن روی دلدار
که از مستی شدی ای پیر هشیار
هوش مصنوعی: به درون خودت نگاه کن و با دلدار خودت ارتباط برقرار کن، چرا که از شوق و سرمستی به حالت یقین رسیده‌ای ای انسان با تجربه و آگاه.
درون جان همه اسرار او بین
وجود نقطه در پرگار او بین
هوش مصنوعی: در دل هر انسان، تمام اسرار وجود خدا نهفته است. اگر به دقت نگاه کنیم، وجود خدا را می‌توان در آن نقطه‌ای که پرگار به دورش می‌چرخد، مشاهده کرد.
درون جان نظر کن تا بیابی
اگر هر جای از خود میشتابی
هوش مصنوعی: به درون خود نگاه کن تا بفهمی اگر در هر جایی از وجودت دچار تزلزل هستی.
نبینی مرد را جز دیدن خویش
نظر کن این زمان بشنیدن خویش
هوش مصنوعی: انسان‌ها را تنها از طریق دیده‌ی خودشان نشناسید. اکنون به صدای خود توجه کنید و بشنوید.
زبانت نیز خود گویا به او است
دل و جانت بکل جویای او است
هوش مصنوعی: زبانت خودش به او می‌گوید و دل و جانت کاملاً در پی او هستند.
دو چشمت هست بینائی از او دان
زمانی رخ از این معنی بگردان
هوش مصنوعی: دو چشمت به خاطر وجود او بینا هستند، بنابراین زمانی که به این حقیقت پی بردی، چهره‌ات را از این معنا دور کن.
چو بود تست او را می چه جوئی
چو او اینجاست با تو، تو چه گوئی
هوش مصنوعی: وقتی او پیش توست، چرا دنبال می‌گردی؟ او همین‌جا با تو است، پس چه چیزی می‌خواهی بگویی؟
نهان تست و در صورت هویداست
نمودتست او پنهان و پیداست
هوش مصنوعی: تو در باطن خود پنهانی و در ظاهر واضح و آشکار هستی. وجود تو هم به طرز ظاهری نمایان است و هم در عمق وجود، رازهای نهفته‌ای دارد.
ترا گفتم اگر دانی تو ای دوست
که دیدار همه در دید تو اوست
هوش مصنوعی: اگر تو نمی‌دانی، باید بگویم که همه کسانی که می‌بینی، در واقع به خاطر تو و دیدگان تو قابل مشاهده‌اند.
تو خود بشناس و حق شو در حقیقت
برون آ از هوا و از طبیعت
هوش مصنوعی: خودت را بشناس و با حقیقت آشنا شو، خالصانه از دنیای مادی و ظاهری خارج شو.
تو خود بشناس تا او را بدانی
اگر هستی تو مر صاحب معانی
هوش مصنوعی: خودت را بشناس تا بتوانی او را بشناسی، چون اگر وجود داشته باشی، تو مالک معانی هستی.
تو خود بشناس کاینجا یار باتست
حقیقت بیشکی دلدار با تست
هوش مصنوعی: خودت را بشناس، زیرا اینجا یار توست و حقیقتاً عشق واقعی در دل تو نهفته است.
تو خود بشناس اگر حق میشناسی
چرا در علم حق تو ناسپاسی
هوش مصنوعی: خودت را بشناس اگر واقعاً حقیقت را می‌دانی، پس چرا در دانش حقیقت ناسپاسی می‌کنی؟
تو خود بشناس آنگاهی خدا بین
نمود خود از او در ابتدا بین
هوش مصنوعی: خودت را بشناس، وقتی که خدا را در وجود خود پیدا کردی، در حقیقت او را از ابتدا دیده‌ای.
تو خود بشناس تا واقف شوی تو
ز دید دید حق واصف شوی تو
هوش مصنوعی: خودت را بشناس تا بتوانی به درستی حقیقت را درک کنی و وصف آن را بیان کنی.
تو خود بشناس تا واقف شوی هان
دل خود از بلای نفس برهان
هوش مصنوعی: خودت را بشناس تا بتوانی آگاه شوی و قلبت را از آسیب‌های نفس نجات دهی.
تو خود بشناس و خود دیدار او بین
نمود جان و تن اسرار او بین
هوش مصنوعی: خودت را بشناس و به ملاقات او برو، رازهای روح و جسم را درک کن.
تو خود بشناس کاین جاگه قبولی
چو حق دیدی عیان صاحب وصولی
هوش مصنوعی: خودت را بشناس که در اینجا، هنگامی که حقیقت را به وضوح دیدی، صاحب دسترسی و رسیدن به آن هستی.
تو خود بشناس چون حقی تو در حق
خبر دادم ترا از راز مطلق
هوش مصنوعی: خودت را بشناس، زیرا من در مورد حقیقتی با تو صحبت کرده‌ام که به راز مطلق مربوط می‌شود.
تو خود بشناس و همچون خود فنا باش
در آن دید فنا سّر خدا باش
هوش مصنوعی: خودت را بشناس و همان‌طور که فانی هستی، در آن حالت به حقیقت خداوند پی ببر.
تو خود بشناس تا جانان شوی کل
ز دید خویشتن پنهان شوی کل
هوش مصنوعی: برای رسیدن به معشوق و محبوب واقعی، ابتدا باید خود را بشناسی. تنها با درک عمق وجود خود می‌توانی از دیدگاه واقعی و عمیق خود پنهان شوی و به عشق حقیقی دست یابی.
تو خود بشناس و جز حق هیچ منگر
صور هیچست اندر هیچ منگر
هوش مصنوعی: خودت را بشناس و جز حق به چیزی نگاه نکن؛ همه چیز در واقع هیچ است و نباید به هیچ چیز دیگری توجه کنی.
تو خود بشناس و اندر حق نظر کن
دل خود را از این معنی خبر کن
هوش مصنوعی: خودت را بشناس و در مورد حقیقت فکر کن، دل خود را از این مفهوم آگاه کن.
تو خود بشناس و آنگه پادشا شو
ز اسم صورت و معنی خدا شو
هوش مصنوعی: خودت را بشناس و بعد به مقام والایی دست پیدا کن، به درک واقعی و معنای عمیق وجود خدا برس.
تو خود بشناس تا جانان شوی تو
اگر معنی خدا الحق شوی تو
هوش مصنوعی: خودت را بشناس تا به معشوق دسترسی پیدا کنی؛ اگر واقعاً درک کنی که خدا چیست.
خدا شو گر تو جانان دوست داری
تو مغزی چون نظر با پوست داری
هوش مصنوعی: اگر به محبوب خود عشق می‌ورزی، باید با دل و جان به او نزدیک شوی و فقط به ظواهر بسنده نکنید، چون تنها داشتن ظاهر کافی نیست.
تو جانانی و آگاهی نداری
که این دم ملکت و شاهی نداری
هوش مصنوعی: تو محبوبی و نمی‌دانی که در این لحظه، دیگر سلطنت و قدرتی نداری.