گنجور

بخش ۳۷ - در فنای این جهان و بقای آن جهان فرماید

ز اوّل جمله اشیاهست پیدا
که هر یک درچه خواهد بود پیدا
ز اوّل جان و صورت باشد و بس
نداند هیچکس جز حق مراین بس
ز اوّل صورت اندر تخت این خاک
که نگذارد ورا دوران افلاک
ز اوّل جمله چون رفتی سرآمد
بجز تو این همه نقشی برآمد
ز اوّل کشتی اندر عین دریا
بود وقتی که موج آید هویدا
زوالی هست مر هر روز خورشید
که در مغرب شود پیوسته نومید
زوالی هست مه را در سر ماه
که بگذارد ز عشق دوست در راه
زوالی هست جمله کوکبان هم
که ازخورشید میگردند آن هم
زوالی هست هر چیزی که یابی
ولیکن این معانی تونیابی
همه دنیا زوال اندر زوالست
ره جانان وبال اندر وبال است
همه دنیا خرابی در خرابی است
شده پیری نه هنگام شبابی است
گذر کن زین سرای پر ز ماتم
که هر دم رنج بینی زو دمادم
وصالی بی فراقی قسم کس نیست
که گل بی خار و شِکّر بی مگس نیست
وصالست آنگهی بعدش فراقست
کسی داند که او در اشتیاق است
جهان جان نه همچون این جهانست
که آنجا گه عیان جاودانست
جهان جان به جز جانان نبینی
سزد گر جان جان اعیان نبینی
جهان جان طلب گر یار خواهی
وگرنه همچو برف و کوه و کاهی
جهان جان طلب بگذر ز بودت
بگو ای دل که آخر می چه بودت
جهان جان طلب بگذر ز هستی
که چون هستی رها کردی برستی
جهان جان طلب در کلّ احوال
رها کن بعد از این هم قیل و هم قال
بمیر از خود تو و صورت برافکن
که خورشید است در آفاق روشن
چو خورشید است ذرّه می چه باشی
بدین صورت تو غرّه می چه باشی
رها کن صورت و گشتی صفاتت
طلب کن در میان ذرّات ذاتت
ز دریا جوی دُرهای معانی
ز کشتی جز نمود خودندانی
در این کشتی بسی گشتند غرقه
در این بودند هفتادو دو فرقه
یکی کشتیّ دیگر هست دریاب
در آن کشتی حقیقت زود و بشتاب
در آن کشتی ببین دُرهای معنی
بخود بگشا همی دَرهای معنی
محمد(ص) با علی اینجا مقیمست
از ان ذرات کل با ترس و بیمست
دم ایشانست در دریا فتاده
نهاد عشق در غوغا فتاده
دم ایشان زن و هر دو جهان شو
نمودار زمین و آسمان شو
دم ایشان زن و دریاب آن دُر
که اینجا درنگنجد گفتن پُر
دم ایشان زن و تحقیق دریاب
در این دریا دل توفیق شان یاب
دم از ایشان زن و دریاب جانت
که ایشانند این شرح و بیانت
دم از ایشان زن و دیدارشان بین
حقیقت جملگی انوارشان بین
دم از ایشان زن و آدم نظر کن
ز ذات خود عیان کل خبر کن
من از ایشان زدستم دم حقیقت
سپردم من همی راه شریعت
شریعت دارم اندر اینقدر سال
نظر کردند ایشان عین احوال
بقای جاودان دیدم از ایشان
از آن هرگز نبودم من پریشان
بقای جاودانی یافتم من
همی نزدیکشان بشتافتم من
بقای جاودانی ذات ایشانست
عیان عشق در آیات ایشانست
محمد(ص) با علی ذات خدایند
حقیقت در یکی ونی جدایند
از ایشان گشتم اندر بحر واصل
وز ایشان شد مرا مقصود حاصل
از ایشان یافتم هر دو جهان من
بدیدم کام از ایشان رایگان من
از ایشان یافتم اسرار بیچون
که ایشانند ماه و مهر گردون

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز اوّل جمله اشیاهست پیدا
که هر یک درچه خواهد بود پیدا
هوش مصنوعی: از ابتدا همه چیز به وضوح مشخص است و هر چیزی نشان می‌دهد که به چه شکل خواهد بود.
ز اوّل جان و صورت باشد و بس
نداند هیچکس جز حق مراین بس
هوش مصنوعی: از ابتدا، تنها جان و صورت وجود دارد و هیچ‌کس جز خداوند، حقیقت این موضوع را نمی‌داند.
ز اوّل صورت اندر تخت این خاک
که نگذارد ورا دوران افلاک
هوش مصنوعی: از ابتدا، درون قالب این زمین، چیزی نیست که از دایره زمان بیرون برود.
ز اوّل جمله چون رفتی سرآمد
بجز تو این همه نقشی برآمد
هوش مصنوعی: از زمانی که تو از زندگی‌ام رفتی، دیگر هیچ چیزی برایم باقی نمانده جز یاد تو و آثار وجودت.
ز اوّل کشتی اندر عین دریا
بود وقتی که موج آید هویدا
هوش مصنوعی: کشتی در آغاز در عمق دریا بود و زمانی که موج می‌آید، مشخص می‌شود.
زوالی هست مر هر روز خورشید
که در مغرب شود پیوسته نومید
هوش مصنوعی: هر روز خورشید به سمت مغرب غروب می‌کند و این نشان‌دهنده زوال و ناامیدی است که به همراه دارد.
زوالی هست مه را در سر ماه
که بگذارد ز عشق دوست در راه
هوش مصنوعی: در ابتدای ماه، زمانی که مه در آسمان وجود دارد، حالتی به وجود می‌آید که عشق دوست مسیر را تغییر می‌دهد.
زوالی هست جمله کوکبان هم
که ازخورشید میگردند آن هم
هوش مصنوعی: همه ستاره‌ها به نوعی در حال افول هستند، همان‌طور که خود خورشید نیز در حال گردش است و از بین نمی‌رود.
زوالی هست هر چیزی که یابی
ولیکن این معانی تونیابی
هوش مصنوعی: هر چیزی که پیدا می‌شود، روزی کم‌کم از بین می‌رود، اما معانی عمیق و واقعی را نمی‌توان به راحتی به دست آورد.
همه دنیا زوال اندر زوالست
ره جانان وبال اندر وبال است
هوش مصنوعی: تمامی دنیا در حال زوال و نابودی است و پیروی از محبوب در این شرایط، خود بر دوش انسان سنگینی می‌کند.
همه دنیا خرابی در خرابی است
شده پیری نه هنگام شبابی است
هوش مصنوعی: دنیا در حالت نابودی و ویرانی به سر می‌برد و زندگی به گونه‌ای پیش می‌رود که دیگر زمان جوانی و نشاط به پایان رسیده است.
گذر کن زین سرای پر ز ماتم
که هر دم رنج بینی زو دمادم
هوش مصنوعی: از این مکان پر از غم و اندوه بگذر، چرا که هر لحظه باید رنج و درد را از آن تجربه کنی.
وصالی بی فراقی قسم کس نیست
که گل بی خار و شِکّر بی مگس نیست
هوش مصنوعی: هیچ انسانی نمی‌تواند وصالی بدون جدایی را تجربه کند، چرا که مانند این است که گلی بدون خار یا شکر بدون مگس وجود داشته باشد.
وصالست آنگهی بعدش فراقست
کسی داند که او در اشتیاق است
هوش مصنوعی: بزرگترین خوشبختی و نزدیکی در وصال است، اما بعد از آن، دوری و جدایی پیش می‌آید. تنها کسی می‌داند که آن‌قدر دلتنگ است که چه عذابی را تحمل می‌کند.
جهان جان نه همچون این جهانست
که آنجا گه عیان جاودانست
هوش مصنوعی: جهان روح و زندگی متفاوت از این دنیای مادی است و آنجا حقیقتی واضح و همیشگی وجود دارد.
جهان جان به جز جانان نبینی
سزد گر جان جان اعیان نبینی
هوش مصنوعی: در این دنیا، دیدن چیزی جز حقیقت و اصل وجود، کار درستی نیست. اگر به اصل وجود و جوهره واقعیات توجه نداشته باشی، این جای تعجب و ناراحتی نیست.
جهان جان طلب گر یار خواهی
وگرنه همچو برف و کوه و کاهی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی دوست و یاری داشته باشی، باید به دنبال جان و روح زندگی باشی، وگرنه مانند برف، کوه و چوب، بی‌هدف و بی‌معنا خواهی بود.
جهان جان طلب بگذر ز بودت
بگو ای دل که آخر می چه بودت
هوش مصنوعی: به زندگی و خواسته‌هایت توجه نکن و نگران چیزهایی که نداریم نباش. ای دل، در نهایت چه چیزی از شراب (زندگی) باقی می‌ماند؟
جهان جان طلب بگذر ز هستی
که چون هستی رها کردی برستی
هوش مصنوعی: جهان به دنبال جان و روح است، از وجود خود عبور کن، زیرا وقتی که از حالت وجودی خود آزاد شدی، به اوج می‌رسی.
جهان جان طلب در کلّ احوال
رها کن بعد از این هم قیل و هم قال
هوش مصنوعی: به دنبال زیبایی‌های دنیای مادّی نباش و از بحث و جدل‌های بیهوده دوری کن.
بمیر از خود تو و صورت برافکن
که خورشید است در آفاق روشن
هوش مصنوعی: از خودت دست بکش و از محدودیت‌ها و ظاهر خویش فراتر برو، زیرا نور حقیقت و روشنایی در دنیای پیرامون وجود دارد.
چو خورشید است ذرّه می چه باشی
بدین صورت تو غرّه می چه باشی
هوش مصنوعی: تو همچون دانه‌ای کوچک هستی که نمی‌توانی به بزرگی و روشنایی خورشید قد علم کنی. اگر حس کنی به خاطر ظاهرت می‌توانی برتری پیدا کنی، در اشتباهی.
رها کن صورت و گشتی صفاتت
طلب کن در میان ذرّات ذاتت
هوش مصنوعی: از ظاهر و شکل خود دست بردار و به دنبال ویژگی‌ها و صفات درونی‌ات در عمق وجودت بگرد.
ز دریا جوی دُرهای معانی
ز کشتی جز نمود خودندانی
هوش مصنوعی: از دریا جوی های درخشانی از معانی وجود دارد، اما تنها کشتی خود را نمی‌بیند و نمی‌داند.
در این کشتی بسی گشتند غرقه
در این بودند هفتادو دو فرقه
هوش مصنوعی: در این کشتی، افراد زیادی غرق شدند و در آنجا هفتاد و دو گروه مختلف وجود داشتند.
یکی کشتیّ دیگر هست دریاب
در آن کشتی حقیقت زود و بشتاب
هوش مصنوعی: یک کشتی دیگر وجود دارد، آن را دریاب و سوار شو. در این کشتی، حقایق را سریعاً بیاب و سریع اقدام کن.
در آن کشتی ببین دُرهای معنی
بخود بگشا همی دَرهای معنی
هوش مصنوعی: در آن کشتی، دُرهای معنا را ببین و درها را به روی این معنا باز کن.
محمد(ص) با علی اینجا مقیمست
از ان ذرات کل با ترس و بیمست
هوش مصنوعی: حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع) در این مکان حضور دارند و از تمام ذرات هستی دچار ترس و نگرانی هستند.
دم ایشانست در دریا فتاده
نهاد عشق در غوغا فتاده
هوش مصنوعی: حضور آن‌ها مانند دم دریایی است که در میان طوفان عشق غرق شده‌اند.
دم ایشان زن و هر دو جهان شو
نمودار زمین و آسمان شو
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که به جایگاه و مقام آن‌ها توجه کن و به راحتی زندگی و وجود خودت را در این دو دنیا، یعنی زمین و آسمان، نمایان کن.
دم ایشان زن و دریاب آن دُر
که اینجا درنگنجد گفتن پُر
هوش مصنوعی: به نزدیکی آنها برو و از وجود ارزشمندشان بهره‌مند شو، زیرا جملات زیبا و عمیق درباره آنها قابل بیان نیست.
دم ایشان زن و تحقیق دریاب
در این دریا دل توفیق شان یاب
هوش مصنوعی: به نزد آن‌ها برو و به دقت در دریای دلشان در جست‌وجوی توفیق و موفقیت بپرداز.
دم از ایشان زن و دریاب جانت
که ایشانند این شرح و بیانت
هوش مصنوعی: به آنها اشاره کن و زندگی خود را درک کن، زیرا آنها همین تفسیر و توضیح تو هستند.
دم از ایشان زن و دیدارشان بین
حقیقت جملگی انوارشان بین
هوش مصنوعی: با آن‌ها صحبت کن و دیدارشان کن، حقیقت را در همه نورها و روشنایی‌هایشان مشاهده خواهی کرد.
دم از ایشان زن و آدم نظر کن
ز ذات خود عیان کل خبر کن
هوش مصنوعی: با آنان دوستی کن و از صفات خود آگاه باش، چون همه چیز از خودت برمی‌خیزد.
من از ایشان زدستم دم حقیقت
سپردم من همی راه شریعت
هوش مصنوعی: من از آنان دور شدم و به حقیقت روی آوردم، بنابراین به راه شریعت پایبند شدم.
شریعت دارم اندر اینقدر سال
نظر کردند ایشان عین احوال
هوش مصنوعی: من در این سال‌ها به دیانت و قوانینی که دارم، توجه کرده‌ام و نظرات دیگران را در مورد وضعیت خودم دیده‌ام.
بقای جاودان دیدم از ایشان
از آن هرگز نبودم من پریشان
هوش مصنوعی: من در میان آنها جاودانگی را دیدم، اما هرگز نگران و آشفته نبودم.
بقای جاودانی یافتم من
همی نزدیکشان بشتافتم من
هوش مصنوعی: من در نزدیکی آن‌ها به جستجوی جاودانگی پرداختم و موفق شدم.
بقای جاودانی ذات ایشانست
عیان عشق در آیات ایشانست
هوش مصنوعی: وجود جاودانه‌ی آن‌ها به وضوح دیده می‌شود و عشق در نشانه‌های آن‌ها نمایان است.
محمد(ص) با علی ذات خدایند
حقیقت در یکی ونی جدایند
هوش مصنوعی: محمد و علی در حقیقت و ذات الهی یکی هستند و از هم جدا نیستند.
از ایشان گشتم اندر بحر واصل
وز ایشان شد مرا مقصود حاصل
هوش مصنوعی: من در دل این دریاهای عمیق به دنبال آنها رفته‌ام و از طریق آن‌ها به هدف و مقصودم دست یافته‌ام.
از ایشان یافتم هر دو جهان من
بدیدم کام از ایشان رایگان من
هوش مصنوعی: من در دنیای خود هر چیزی که می‌خواستم را از آنها پیدا کردم و به راحتی و بدون هیچ هزینه‌ای به خواسته‌هایم رسیدم.
از ایشان یافتم اسرار بیچون
که ایشانند ماه و مهر گردون
هوش مصنوعی: از آن‌ها دانستم رازهای بزرگی را، زیرا که آنها همچون ماه و خورشید در آسمان بی‌مانندند.