گنجور

بخش ۳۲ - پسر در قطع علایق این جهان فانی گوید

در این دریا همه ترسست و بیمست
عذاب صورت و عین الجحیم است
در این دریا همه خوف و رجایست
عذابست و نمودار بلایست
در این دریا همه سرگشتگی دان
دل خود زین بلا و رنج و برهان
در این دریا تو منشین یکزمان هم
وگرنه گم کنی جان و جهان هم
در این دریا که کشتی سرکشیدست
زهر لحظه ز جائی در رسید است
چو سرگردانی اندر عین دریا
کجا هرگز رسی در منزل ما
ز دریای منت گر قطرهٔ باز
رسد در مغز جان انجام و آغاز
شود پیدا و کشتی بشکنی تو
نمود خود بدریا افکنی تو
ببینی آن زمان دیدار بیخود
نگنجد پیش تو هر نیک و هر بد
گذر کن چند گویم از حقیقت
نشستی تو به کشتی طبیعت
ز کشتی طبیعت هیچ ناید
در این دریا ترا جز هیچ ناید
در این دریا دری مانند ماهی
که جز آبی در این دریا نخواهی
تو دریائی و بالا دود داری
ببین تو این زمان چه سود داری
تو در آبی و همراهان خسیسند
چگویم چون ترا نی هم جلیسند
تو در آبی و خوابت برده فارغ
بگو تا کی شوی ای طفل بالغ
درون بحر پر مار و نهنگست
تو درخوابی نهات هوش و نه حس است
همه در آب و کشتی شد روانه
چو تیری میشوی سوی نشانه
تو در آبی و خوابت برده بیخود
شدی فارغ ز مکر و دیو و هم دد
ز کشتی بی خبر وز رفتن او
خبر داری تو از آشفتن او
ز کشتی بیخبر حیران بماندی
عجائب زار و سرگردان بماندی
در این دریا اگر موجی برآید
ترا کشتی بیک دم در رباید
زند بر کوه و گردد پاره پاره
بگو تا خود چه خواهی کرد چاره
چو کشتی بر شکست و غرقه گشتی
ببینی عین دریا نیز و کشتی
چو کشتی غرقه شد جمله زیانست
که نامت بعد از این کل بی نشانست
مران کشتی زمانی گوشِ دل دار
که تا با تو چهها گفتست دلدار
مران کشتی زمانی کن توقف
جماعت را نگه میدار از تف
که موج و باد وکشتی درخلافند
در این دریا همه عین گزافند
مران کشتی و فارغ شو زمانی
اگرچه نیست دریا رامکانی
مران کشتی و جوهر را طلب کن
وجود خویشتن عین سبب کن
بهر نوعت که گفتم سرّ اسرار
نخواهی شد تو از این خواب بیدار
میان بحر و کشتی عین خوابی
در این کشتی عجائب میشتابی
همی ترسم که اندر خواب مانی
در این گرداب تن غرقاب مانی
دمی بیدار باش و گوش دل باز
بسوی من کن ای باب سرافراز
تو و این قوم جمله غافلانید
در این دریا عجب بی حاصلانید
تو و این قوم در غرقاب هستید
ز ترس و خوف اندر خواب هستید
میانه من شدم بیدار اینجا
که پاکم از نمود مال اینجا
ندارم هیچ و فارغ در جلالم
نه چون ایشان در اینجا پایمالم
مرادنیا همی یک قطره آبست
که کشتی وجودم در شتابست
برم دنیا و عقبی همچنانست
که شخصی یک نفس در بوستانست
برم دنیا و عقبی هیچ آمد
که چون سر موئی جمله هیچ آمد
برم دنیا و عقبی ناپدید است
که دائم جان جانان کل پدیدست
برم دنیا و عقبی در زوالست
که آن حضرت همه عین کمالست
برم دنیا و عقبی نیست چیزی
نیرزد نزد عاشق یک پشیزی
برم دنیا و عقبی چون خیالست
که بیشک خانهٔ رنج و وبالست
برم دنیا و عقبی محو شد پاک
نه باد و آتش ونی آب و نی خاک
ندیدم جز یکی و در یکیام
خدای پاک بیخود بیشکیام
از این دنیا همه رنج است ومحنت
که در این خانه هم ناز است و دولت
د راین دنیا همه درد و بلایست
در آنجا جملگی عین بقایست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در این دریا همه ترسست و بیمست
عذاب صورت و عین الجحیم است
هوش مصنوعی: در این دریا همه در حالت ترس و اضطراب هستند و عذابی که در اینجا وجود دارد، مانند آتش جهنم است.
در این دریا همه خوف و رجایست
عذابست و نمودار بلایست
هوش مصنوعی: در این دریا همه چیز آمیخته‌ای از ترس و امید است، عذاب وجود دارد و نشانه‌های مصیبت خود را نشان می‌دهد.
در این دریا همه سرگشتگی دان
دل خود زین بلا و رنج و برهان
هوش مصنوعی: در این دریا، همه بیم و نگرانی دارند و دل‌هایشان به خاطر این گرفتاری‌ها و دردها آشفته است.
در این دریا تو منشین یکزمان هم
وگرنه گم کنی جان و جهان هم
هوش مصنوعی: در این دریا هرگز در یک لحظه نایست، وگرنه هم جانت را گم می کنی و هم دنیا را.
در این دریا که کشتی سرکشیدست
زهر لحظه ز جائی در رسید است
هوش مصنوعی: در این دریا که کشتی در حال سفر است، در هر لحظه ممکن است بلایی از جایی به سرش بیاید.
چو سرگردانی اندر عین دریا
کجا هرگز رسی در منزل ما
هوش مصنوعی: وقتی که در میان دریا سرگردان هستی، چگونه می‌توانی به منزل ما برسی؟
ز دریای منت گر قطرهٔ باز
رسد در مغز جان انجام و آغاز
هوش مصنوعی: اگر از دریای لطف و کرامت تو حتی یک قطره به جان برسد، آغاز و پایان زندگی‌ام رقم می‌خورد.
شود پیدا و کشتی بشکنی تو
نمود خود بدریا افکنی تو
هوش مصنوعی: اگر کشتی را بشکنی، دریا خود را به تو نشان خواهد داد.
ببینی آن زمان دیدار بیخود
نگنجد پیش تو هر نیک و هر بد
هوش مصنوعی: وقتی که به دیدار آن زمان می‌رسی، دیگر نمی‌توانی هیچ نیکی یا بدی را در پیش خود جا بدهی.
گذر کن چند گویم از حقیقت
نشستی تو به کشتی طبیعت
هوش مصنوعی: به چند بار به حقیقت اشاره می‌کنم؛ تو در کشتی طبیعت نشسته‌ای.
ز کشتی طبیعت هیچ ناید
در این دریا ترا جز هیچ ناید
هوش مصنوعی: هیچ چیزی از کشتی طبیعت به این دریا نمی‌رسد، جز اینکه هیچ چیز به تو نخواهد رسید.
در این دریا دری مانند ماهی
که جز آبی در این دریا نخواهی
هوش مصنوعی: در این دریا، هیچ موجودی شبیه به ماهی وجود ندارد و تنها چیزی که می‌توانی پیدا کنی، آب است.
تو دریائی و بالا دود داری
ببین تو این زمان چه سود داری
هوش مصنوعی: تو همچون دریایی که در آن بخاراتی وجود دارد، بنگر که در این زمان چه نفعی برای تو حاصل می‌شود.
تو در آبی و همراهان خسیسند
چگویم چون ترا نی هم جلیسند
هوش مصنوعی: تو در حالت آسوده‌ای و اطرافیانت بخیل و تنگ‌نظر هستند، چطور بگویم که تو را هم‌صحبتانی نیست که با تو همدل باشند؟
تو در آبی و خوابت برده فارغ
بگو تا کی شوی ای طفل بالغ
هوش مصنوعی: تو در زندگی غرق در آرامش هستی و بی‌خیالی، پس بگو تا کی می‌خواهی این‌گونه بی‌دغدغه بمانی، ای کودک بزرگ شده؟
درون بحر پر مار و نهنگست
تو درخوابی نهات هوش و نه حس است
هوش مصنوعی: در دل دریا پر از موجودات خطرناک و بزرگ است، اما تو غرق در خوابی هستی که نه هوشیاری داری و نه حسی از اطرافت.
همه در آب و کشتی شد روانه
چو تیری میشوی سوی نشانه
هوش مصنوعی: همه به سمت مقصد خود در حرکت هستند، مثل این که تیر به سمت هدف پرتاب می‌شود.
تو در آبی و خوابت برده بیخود
شدی فارغ ز مکر و دیو و هم دد
هوش مصنوعی: تو در این دنیای پررنگ و لعاب غرق شده‌ای و از واقعیات دور شده‌ای، بی‌آنکه متوجه باشی. از مکر و فریب و نیرنگ دوری کرده‌ای و به سمت آرامش رفته‌ای.
ز کشتی بی خبر وز رفتن او
خبر داری تو از آشفتن او
هوش مصنوعی: تو از رفتن او بی‌خبر هستی، اما می‌دانی که او در درونش درگیر و پریشان است.
ز کشتی بیخبر حیران بماندی
عجائب زار و سرگردان بماندی
هوش مصنوعی: اگر از کشتی خبری نداشته باشی، در حیرت و شگفتی باقی خواهی ماند و همچنان سرگردان و بی‌هدف خواهی بود.
در این دریا اگر موجی برآید
ترا کشتی بیک دم در رباید
هوش مصنوعی: در این دریا اگر موجی برافراشته شود، ممکن است کشتی تو را در یک لحظه به خود بگیرد و ببرد.
زند بر کوه و گردد پاره پاره
بگو تا خود چه خواهی کرد چاره
هوش مصنوعی: زند بر کوه و پاره پاره می‌شود، بگو چه کار می‌کنی و چه تدبیری خواهی اندیشید.
چو کشتی بر شکست و غرقه گشتی
ببینی عین دریا نیز و کشتی
هوش مصنوعی: وقتی که کشتی شکست و غرق شد، هر دو، یعنی دریا و کشتی، را به وضوح خواهی دید.
چو کشتی غرقه شد جمله زیانست
که نامت بعد از این کل بی نشانست
هوش مصنوعی: وقتی کشتی غرق می‌شود، همه چیز از دست می‌رود و پس از آن نام تو به کلی فراموش می‌شود.
مران کشتی زمانی گوشِ دل دار
که تا با تو چهها گفتست دلدار
هوش مصنوعی: گوش دل خود را به صداها و احساساتی که معشوق برایت بیان کرده، باز کن و به یاد داشته باش که همیشه زمان مناسبی برای درک و شنیدن آنچه که دلدار می‌گوید وجود دارد.
مران کشتی زمانی کن توقف
جماعت را نگه میدار از تف
هوش مصنوعی: کشتی را در مدت زمان مشخصی متوقف نکن، زیرا از وجود جمعیت جلوگیری می‌کند و باعث می‌شود که درگیری‌های بی‌مورد پیش بیاید.
که موج و باد وکشتی درخلافند
در این دریا همه عین گزافند
هوش مصنوعی: موج‌ها، باد و کشتی همه در این دریا در حال جنگ و رویارویی هستند و در این turbulent وضعیت، همه چیز بی‌معنی و ناخواسته به نظر می‌رسد.
مران کشتی و فارغ شو زمانی
اگرچه نیست دریا رامکانی
هوش مصنوعی: اگرچه دریا آرام و بی‌خطر نیست، اما از نگرانی و مشغله‌های زندگی دست بردار و لحظه‌ای را برای خودت اختصاص بده.
مران کشتی و جوهر را طلب کن
وجود خویشتن عین سبب کن
هوش مصنوعی: کشتی را رها کن و به دنبال جوهر و عمق وجود خود برو، خودت را به اصل و معنای واقعی‌ات برسان.
بهر نوعت که گفتم سرّ اسرار
نخواهی شد تو از این خواب بیدار
هوش مصنوعی: من هرچه درباره‌ی ذات و رازهای وجود تو گفتم، تو از این خواب و غفلت بیدار نخواهی شد.
میان بحر و کشتی عین خوابی
در این کشتی عجائب میشتابی
هوش مصنوعی: در دل دریا و درون کشتی، مانند خواب و رویا در این کشتی، شگفتی‌ها را تجربه می‌کنی.
همی ترسم که اندر خواب مانی
در این گرداب تن غرقاب مانی
هوش مصنوعی: می‌ترسم که در خواب بمانی و در این گرداب بدن، غرق شوی.
دمی بیدار باش و گوش دل باز
بسوی من کن ای باب سرافراز
هوش مصنوعی: لحظه‌ای بیدار باش و با دل خود به من توجه کن، ای پدر بزرگوار.
تو و این قوم جمله غافلانید
در این دریا عجب بی حاصلانید
هوش مصنوعی: شما و این مردم کاملاً از حقیقت غافل هستید، در این دریا که هیچ نتیجه‌ای ندارد.
تو و این قوم در غرقاب هستید
ز ترس و خوف اندر خواب هستید
هوش مصنوعی: شما و این جمعیت در خطر بزرگی قرار دارید، اما به خاطر ترس و وحشت در خواب و بی‌خبر از واقعیت به سر می‌برید.
میانه من شدم بیدار اینجا
که پاکم از نمود مال اینجا
هوش مصنوعی: در اینجا من بیدار و آگاه شدم، جایی که پاک هستم و از نمایش دنیوی و مادیات دورم.
ندارم هیچ و فارغ در جلالم
نه چون ایشان در اینجا پایمالم
هوش مصنوعی: من هیچ چیز ندارم و بی‌غم هستم، نه مثل آن‌ها که در اینجا زیر پا قرار گرفته‌اند.
مرادنیا همی یک قطره آبست
که کشتی وجودم در شتابست
هوش مصنوعی: زندگی مانند یک قطره آب است که در آن کشتی وجود من با سرعت در حال حرکت است.
برم دنیا و عقبی همچنانست
که شخصی یک نفس در بوستانست
هوش مصنوعی: در دنیا و آخرت زندگی به گونه‌ای است که مانند یک نفسی در باغ می‌گذرد.
برم دنیا و عقبی هیچ آمد
که چون سر موئی جمله هیچ آمد
هوش مصنوعی: اگر من دنیا و آخرت را ترک کنم، هیچ چیزی باقی نمی‌ماند، همین‌طور که اگر سر مویی وجود داشته باشد، نمی‌توان گفت که هیچ چیز وجود ندارد.
برم دنیا و عقبی ناپدید است
که دائم جان جانان کل پدیدست
هوش مصنوعی: در این دنیا و جهان بعد از آن، تنها چیزی که همیشه قابل مشاهده است، ایشان و روح عشق است که همواره در حال ظهور است.
برم دنیا و عقبی در زوالست
که آن حضرت همه عین کمالست
هوش مصنوعی: دنیا و آخرت در حال گذر و زوال هستند، در حالی که آن معصوم همه زیبایی‌ها و کمالات را در خود دارد.
برم دنیا و عقبی نیست چیزی
نیرزد نزد عاشق یک پشیزی
هوش مصنوعی: عاشق به هیچ چیز در این دنیا و آخرت بها نمی‌دهد، زیرا برای او ارزش واقعی تنها در عشق و محبت نهفته است و بقیه چیزها برایش بی‌فایده و بی‌ارزش است.
برم دنیا و عقبی چون خیالست
که بیشک خانهٔ رنج و وبالست
هوش مصنوعی: دنیا و آخرت مانند خیال هستند، و به‌راستی، اینجا جایی است پر از رنج و عذاب.
برم دنیا و عقبی محو شد پاک
نه باد و آتش ونی آب و نی خاک
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که هر آنچه در دنیا و آخرت وجود دارد، شامل تنها چیزهایی مانند باد، آتش، آب و خاک، به طور کامل ناپدید و از بین رفته‌اند. این به نوعی نشان‌دهنده بی‌اهمیتی و فانی بودن این عناصر در مقایسه با حقیقتی عمیق‌تر است.
ندیدم جز یکی و در یکیام
خدای پاک بیخود بیشکیام
هوش مصنوعی: من در عالم جز یک حقیقت نمی‌بینم و آن حقیقت، خداوند پاک و یکتاست که از هر نظر فراسوی هر گونه نقص و عیب است.
از این دنیا همه رنج است ومحنت
که در این خانه هم ناز است و دولت
هوش مصنوعی: در این دنیا تنها درد و سختی وجود دارد، اما در همین دنیا گاهی خوشی و نعمت نیز به چشم می‌خورد.
د راین دنیا همه درد و بلایست
در آنجا جملگی عین بقایست
هوش مصنوعی: در این دنیا همه چیز همراه با سختی و مشکلات است، اما در آن سرای دیگر، همه چیز به زندگی واقعی و جاودانگی می‌رسد.