گنجور

بخش ۳۱ - پسر در اعیان حقیقت کل گوید

منم دریای لاهوتی اسرّار
که در دریا شوم من ناپدیدار
منم دریای علم وحکمت حق
که خواهم گفت اینجا راز مطلق
منم دریای دید جمله مردان
که از بهر من است این چرخ گردان
منم دریای بیچون و چگونه
که کردم جمله کشتی باژگونه
منم دریای علم و بحر تنزیل
که صورت را کنم اینجای تبدیل
در این دریا منم بابا الهی
گواهی میدهندم مرغ و ماهی
در ین دریا منم اللّه بنگر
نمود دید الا اللّه بنگر
منم بابا نمود دید اللّه
در این دریا منم عین هواللّه
منم منصور وبنمایم ترا دید
که میگوئی ابا من عین تقلید
پدر در بحر افکندیم خود را
کنون بنگر مگو تو نیک و بد را
منم اینجا خدای هر دو عالم
درون بحر من سرّ دمادم
نمایم ای پدر در عین هستی
نخواهم همچو من در بت پرستی
منم بابا در این بحر هدایت
ولیکن این زمان عین عنایت
منم این دم ز وصل خود عنایت
کنم تحقیق بابا در پناهت
همه در من، من اندر جملگی گم
شدستم همچو قطره بحر قلزم
منم بابا در اینجا عین توحید
مگو با من دگر از راه تقلید
همه خلقان کشتی مانده در وی
در آن دریا و آن مستی و آن می
که بُودِ او از آن کشتی برون بود
حقیقت آفرینش رهنمون بود
همه دریا شده مستغرق او
اگر تو واقفی این راز برگو
مدان این راحکایت جز معانی
سزد گر این حکایت خود بخوانی
بپا برخواست آن قطب سرافراز
که او را بود کلّی عزّت و ناز
نمود واصلان بودست منصور
کجا همچون که او باشی تو مشهور
چنین گفت ای پدر اکنون وداعست
مرا زین دیدن دریا صداعست
وداعت کردم و خواهم شدن زود
ز بهر شرع از من باش خشنود
که ما را سرّ اسرارست اینجا
نمود من بسی کارست اینجا
اگرچه در کتابم می تو کردی
ز حد شرع بر من سعی بردی
شدم من حافظ قرآن و اسرار
نمود خود از آن دیدم سزاوار
بسی اسرار دانستم پدر من
کجا یابم ز ذات خود خبر من
دهم با تو نشانی این زمان شاد
که اسرار من اندر ملک بغداد
شود پیدا زبعد شصت و یکسال
مرا اینست اینجاگاه احوال
کنون بر قدر سرّی میگشایم
ولی دیدار با تو مینمایم
خدا بخشیده ما را هر دو عالم
که من دارم عیان عین آدم
خدا بخشید وهم از حق شود راست
بحکمت باز دید من بیاراست
ولیکن جرعهٔ خوردیم اینجا
که از مستی من حیرانست دریا
همه هستی دریاهای عالم
کجا گنجد که پیش ماست شبنم
مرا زان خمّ می جامی بدادند
مرا از کان کُل کامی بدادند
ز جام عشق دل رفت وشدم جان
ز پیدائی خود هستیم پنهان
خدا را عین جزو و کل بدیدم
در این دریا بدید حق رسیدم
در این دریا ببردم عین تحقیق
که جوهر یافتم از عین توفیق
پدر دریای وحدت جز یکی نیست
محقق را در این معنی شکی نیست
نخواندی سورة طلاه سراسر
ز موسی دار این معنی تو باور
درختی دید آن شب موسی از دور
ز صد ساله ره آنجا کُه پُر از نور
بیک جذبه بشد آن نیکبخت او
ز قربت تا سوی نور درخت او
همی زد آن درخت انّی انااللّه
که واصل بود ای بابا در این راه
از آنی در انااللّه بود پر نور
که حق کردست این آیات مشهور
درختی این چنین گوید انااللّه
که گردد از نمود شاه آگاه
درختی این چنین واصل ببودست
که او را این شرف حاصل ببودست
درختی این چنین قربت بیابد
که در دیدار این وحدت بیابد
درختی این چنین گفتست این راز
بکرده پرده از اسرار کل باز
درختی این چنین مشهور بنمود
که موسی را عیان نور بنمود
درختی این چنین در منزلاتست
که گفتارش گشود مشکلاتست
درختی این چنین اسرار گفتست
روا باشد اگرچه در نهفتست
درختی یافتست این قربت دوست
که میداند که بود بودش از اوست
درختی یافتست اینجانمودار
که میگوید نمود سرّ اسرار
رواست انّی انااللّه گفتن او
که پنهان نیست گوهر سفتن او
رواست انّی انااللّه از درختی
ز وصل اینجا نگوید نیکبختی
رواست انّی انااللّه گر بگوئی
بوقتی کز خودی خود نکوئی
چو حق دیدم پدر در عین تحقیق
حقیقت حق شدم از سر توفیق
چو حق بودم من و واصل ببودم
نمود ذات او حاصل نمودم
چو حق دیدم فنای خود گزیدم
که در عین بقای کل رسیدم
چو حق دیدم شدم با حق در آنجاست
گواه مننمود حق ز دریاست
منم حق ای پدر بنموده رویم
ز شوق خویشتن در گفتگویم
منم حق هیچ باطل نیست ذاتم
ببین اکنون تو اعیان صفاتم
منم حق لیک تا وقتم درآید
نمودم سوی وصل کل درآید
ز حق در حق حقیقت من بگویم
اناالحق در میان مطلق بگویم
اناالحق گویم اندر ملک بغداد
ز عین عالم و معنی وهم داد
اناالحق گویم اینجا نیز من هم
نهم بر ریش و بر درد تو مرهم
اناالحق گویم و در حق شوم گم
مثال قطرهٔ در عین قلزم
اناالحق گویم و خواهم شدن من
حقیقت کل خدا خواهم بُدن من
اناالحق گویم و در حق نمودم
تو حق بین ای پدر گفت و شنودم
اناالحق گویم از دریای وحدت
فرو نوشم کنون در عین قربت
خدا با ماست با ما هیچکس نیست
نمود عشق جز اللّه بس نیست
خدا با ماست کن در ما نظر باز
حجاب از پیش خود بابا برانداز
خدا با ماست بابا این زمان بین
مرا در عین حق در آسمان بین
خدا با ماست جز من کس نبیند
کسی باید که همچون من ببیند
خدا با ماست در دریا و کشتی
پدر اکنون نظر کن تا چه کشتی
خدا با ماست و اندر گفتگویست
هزاران سر در این دریا چو گویست
در این دریا منم اللّه مطلق
زده دم همچو مردان از اناالحق
اناالحق میزنم بابا و گفتم
جواب خود زحق کلّی شنفتم
اناالحق میزنم در عین دریا
نخواهیدم دگر دیدن در اینجا
اناالحق میزنم بر جوهر بحر
که کردستم حقیقت لطف را قهر
اناالحق میزنم و اندر بیانم
چو دریا من ابا نام و نشانم
اناالحق میزنم چون جمله دیدم
اگر بینی مرا هم ناپدیدم
اناالحق حق ز دست ای باب دریاب
در این دریا چو کشتی عین غرقاب
در این کشتیِ تن دریا نظر کن
پس آنگه این تن شیدا نظر کن
در این کشتی تویی جان و دل من
که بنمودستی این آب و گل من
در این کشتی بماندی و بمانی
که از رمزم پدر موئی ندانی
حقیقت گر تو خواهی آمدن بین
مرا بنگر کنون و کل مرا بین
بیا تا همسفر باشیم با هم
چو من شو تا شوی در عشق محرم
بیا تا بگذریم از عین دریا
ز دریای دگر گردیم یکتا
در آن دریا که این دریا از آنست
که این یک قطره زان عین العیانست
در آن دریا قدم زن با من ای باب
نمود عشق من اینجا تو دریاب
در آن دریا قدم زن تا شوی گل
رهی یکبارگی از رنج وز ذل
در آن دریا قدم زن تا الهی
شوی بیشک یکی در ماه و ماهی
در آن دریا قدم زن در قدم تو
اگر داری نمود دم بدم تو
در آن دریا قدم زن تا شوی یار
پدر یکی شهر اینجای بسیار
در آن دریا ترا یکی نمایند
ترا عین نمود کل فزایند
در آن دریا نبینی دید کشتی
بوقتی کز صور اندر گذشتی
در آن دریا منم حق الیقینم
نمود اوّلین و آخرینم
در آن دریا یکی دیدم سراسر
نهاده جان و دل او را برابر
در آن دریا شدم بیخود ابا خود
نمیگنجد در آن دریا چرا بد
در آن دریا همی یکسان نمودم
از آن دریا من این برهان نمودم
در آن دریا نمودندم همه راز
بدیدم اندر او انجام و آغاز
در آن دریا همه جانست و جانان
نمودش عین پیدایست و پنهان
در آن دریا حقیقت نور دیدم
نظر کردم به کل معبود دیدم
در آن دریا نمیگنجد سر و پای
کجا باشد در آنجا بود دنیای

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منم دریای لاهوتی اسرّار
که در دریا شوم من ناپدیدار
هوش مصنوعی: من همان دریا هستم که اسرار معنوی در آن نهفته است و وقتی به عمق این دریا می‌روم، خودم را ناپدید می‌بینم.
منم دریای علم وحکمت حق
که خواهم گفت اینجا راز مطلق
هوش مصنوعی: من مانند دریایی از دانایی و حکمت الهی هستم که می‌خواهم در اینجا از اسرار بی‌نهایت سخن بگویم.
منم دریای دید جمله مردان
که از بهر من است این چرخ گردان
هوش مصنوعی: من همان دریای آگاهی هستم که همه مردان برای من زندگی و تلاش می‌کنند و این دنیا به خاطر من در حال چرخش است.
منم دریای بیچون و چگونه
که کردم جمله کشتی باژگونه
هوش مصنوعی: من مانند دریایی هستم که نه حدودی دارد و نه ویژگی خاصی، و همه کشتی‌ها و و خود را درون او قرار داده‌ام.
منم دریای علم و بحر تنزیل
که صورت را کنم اینجای تبدیل
هوش مصنوعی: من همچون دریای علم و منبع الهام هستم که می‌توانم به راحتی ظاهر را به معنای عمیق‌تری تبدیل کنم.
در این دریا منم بابا الهی
گواهی میدهندم مرغ و ماهی
هوش مصنوعی: در این دریا، من مثل یک پدر هستم و خداوند گواهی می‌دهد که پرنده‌ها و ماهی‌ها هم به این موضوع شهادت می‌دهند.
در ین دریا منم اللّه بنگر
نمود دید الا اللّه بنگر
هوش مصنوعی: در این دریا من فقط خدا را می‌بینم، و به جز او هیچ چیز دیگری نمی‌بینم.
منم بابا نمود دید اللّه
در این دریا منم عین هواللّه
هوش مصنوعی: من در این دریا تجلی خدا هستم و به نوعی نمایانگر وجود او هستم.
منم منصور وبنمایم ترا دید
که میگوئی ابا من عین تقلید
هوش مصنوعی: من منصور هستم و وقتی تو مرا می‌بینی، می‌گویی که من مانند تو هستم و فقط تقلید می‌کنم.
پدر در بحر افکندیم خود را
کنون بنگر مگو تو نیک و بد را
هوش مصنوعی: ما خودمان را به عمق بحران انداختیم، حالا باید ببینیم و درباره خوب و بد صحبت نکنیم.
منم اینجا خدای هر دو عالم
درون بحر من سرّ دمادم
هوش مصنوعی: من در اینجا، در بستر دریای وجود، خدای هر دو عالم هستم و رازهای درونم دائما در حال جوشش و تغییر است.
نمایم ای پدر در عین هستی
نخواهم همچو من در بت پرستی
هوش مصنوعی: ای پدر، در حالی که وجود دارم، نمی‌خواهم مانند دیگری به بت‌پرستی دچار شوم.
منم بابا در این بحر هدایت
ولیکن این زمان عین عنایت
هوش مصنوعی: من در دنیای راهنمایی و هدایت حضور دارم، اما در حال حاضر تنها خود را مشغول لطف و محبت می‌بینم.
منم این دم ز وصل خود عنایت
کنم تحقیق بابا در پناهت
هوش مصنوعی: من در این لحظه از وصال خود بهره‌مند می‌شوم و در سایهٔ محبت تو تحقیق و بررسی می‌کنم.
همه در من، من اندر جملگی گم
شدستم همچو قطره بحر قلزم
هوش مصنوعی: من در وجود خودم تمام احوالات و جنبه‌ها را احساس می‌کنم و تمامیت وجودم در آنها به گونه‌ای غرق شده که مانند قطره‌ای در دریا ناپدید شده است.
منم بابا در اینجا عین توحید
مگو با من دگر از راه تقلید
هوش مصنوعی: من در اینجا به مفهوم واقعی توحید پی برده‌ام، پس دیگر به طور تقلیدی با من صحبت نکن.
همه خلقان کشتی مانده در وی
در آن دریا و آن مستی و آن می
هوش مصنوعی: تمام انسان‌ها به‌سان کشتی‌هایی هستند که در دریا گیر کرده‌اند و در آنجا در حال غرق شدن در مستی و لذت شراب هستند.
که بُودِ او از آن کشتی برون بود
حقیقت آفرینش رهنمون بود
هوش مصنوعی: آن کس که از آن کشتی بیرون آمده، در واقع راهنمایی است برای درک حقیقت آفرینش.
همه دریا شده مستغرق او
اگر تو واقفی این راز برگو
هوش مصنوعی: همه دریاها در او غرق شده‌اند؛ اگر به این راز آگاه هستی، آن را فاش کن.
مدان این راحکایت جز معانی
سزد گر این حکایت خود بخوانی
هوش مصنوعی: این داستان فقط شامل معانی عمیق نیست و اگر خودت این داستان را بخوانی، به نتیجه بهتری می‌رسی.
بپا برخواست آن قطب سرافراز
که او را بود کلّی عزّت و ناز
هوش مصنوعی: به پا خاست آن چهره‌ی بزرگ و باوقار که دارای تمام شرف و زیبایی بود.
نمود واصلان بودست منصور
کجا همچون که او باشی تو مشهور
هوش مصنوعی: آدم‌های واقعی و زنده، مانند منصور هندی، مشهور نیستند و مثل او نمی‌توانند باشند.
چنین گفت ای پدر اکنون وداعست
مرا زین دیدن دریا صداعست
هوش مصنوعی: ای پدر، اکنون زمان وداع من فرارسیده است. این دیدن دریا برای من مایه‌ی رنج و درد است.
وداعت کردم و خواهم شدن زود
ز بهر شرع از من باش خشنود
هوش مصنوعی: من از تو خداحافظی می‌کنم و به زودی می‌خواهم از دنیای مادی جدا شوم؛ برای اینکه مورد رضایت قوانین الهی قرار بگیرم.
که ما را سرّ اسرارست اینجا
نمود من بسی کارست اینجا
هوش مصنوعی: اینجا رازهای بزرگ و مهمی برای ما آشکار شده است و در واقع کارهای زیادی در این مکان وجود دارد.
اگرچه در کتابم می تو کردی
ز حد شرع بر من سعی بردی
هوش مصنوعی: اگرچه در نوشته‌هایم تو به حیطه‌های غیرمجاز و مرتبط با دین نزدیک شدی، اما تو تلاش کردی بر من تأثیر بگذاری.
شدم من حافظ قرآن و اسرار
نمود خود از آن دیدم سزاوار
هوش مصنوعی: من به حفظ قرآن مشغول شدم و از آنچه که در آن نهفته است، به چیزهایی با ارزش پی بردم.
بسی اسرار دانستم پدر من
کجا یابم ز ذات خود خبر من
هوش مصنوعی: من اطلاعات زیادی دربارهٔ رازها دارم، اما نمی‌دانم چگونه می‌توانم از ذات خودم آگاهی پیدا کنم.
دهم با تو نشانی این زمان شاد
که اسرار من اندر ملک بغداد
هوش مصنوعی: من در این زمان خوشی، نشانی از تو را می‌دهم، در حالی که رازهای من در سرزمین بغداد نهفته است.
شود پیدا زبعد شصت و یکسال
مرا اینست اینجاگاه احوال
هوش مصنوعی: بعد از گذشت شصت و یک سال، حال و احوالم در اینجا به خوبی مشخص می‌شود.
کنون بر قدر سرّی میگشایم
ولی دیدار با تو مینمایم
هوش مصنوعی: اکنون به اندازه‌ای از رازی پرده برمی‌دارم، اما همچنان تمایل دارم که تو را ببینم.
خدا بخشیده ما را هر دو عالم
که من دارم عیان عین آدم
هوش مصنوعی: خداوند به ما از هر دو جهان بخشش عطا کرده است و من به وضوح مانند آدم (انسان) هستم.
خدا بخشید وهم از حق شود راست
بحکمت باز دید من بیاراست
هوش مصنوعی: خداوند بخشنده است و حقیقت همیشه به آرامی آشکار می‌شود. با حکمت و بینش که به من عطا کرده، می‌توانم زیبایی‌های حق را ببینم.
ولیکن جرعهٔ خوردیم اینجا
که از مستی من حیرانست دریا
هوش مصنوعی: اما در اینجا جرعه‌ای نوشیدیم که باعث شده من از شدت مستی در حیرت دریا بمانم.
همه هستی دریاهای عالم
کجا گنجد که پیش ماست شبنم
هوش مصنوعی: تمام هستی و عظمت دریاهای جهان در مقایسه با نزدیک بودن و زیبایی شبنم در برابر ما، قابل نظر نیست.
مرا زان خمّ می جامی بدادند
مرا از کان کُل کامی بدادند
هوش مصنوعی: مرا از چشمه‌ی خوشی و لذت، جامی نوشاندند و از منبعی پر خیر و برکت، همه‌ی آرزوهایم را به من عطا کردند.
ز جام عشق دل رفت وشدم جان
ز پیدائی خود هستیم پنهان
هوش مصنوعی: از عشق مشروب شدم و قلبم پراکنده گشت، به طوری که از وجود خودم پنهان شده‌ام.
خدا را عین جزو و کل بدیدم
در این دریا بدید حق رسیدم
هوش مصنوعی: در این دریا، خدا را به عنوان بخشی از کل هستی مشاهده کردم و به حقیقت واقعی دست یافتم.
در این دریا ببردم عین تحقیق
که جوهر یافتم از عین توفیق
هوش مصنوعی: در این دریا، با دقت و بررسی عمیق، به جوهر و حقیقتی رسیدم که از لطف و موفقیتی سرچشمه می‌گیرد.
پدر دریای وحدت جز یکی نیست
محقق را در این معنی شکی نیست
هوش مصنوعی: پدر دریای وحدت تنها یک وجود دارد و در این موضوع هیچ تردیدی برای عالمان وجود ندارد.
نخواندی سورة طلاه سراسر
ز موسی دار این معنی تو باور
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه از داستان موسی و فرعون در قرآن، درسی عمیق و عبرت‌آموز نهفته است. اگر به دقت به این داستان توجه کنی، می‌توانی مفاهیم و درس‌های ارزشمندی را از آن استخراج کنی که می‌تواند برای زندگی‌ات آموزنده باشد.
درختی دید آن شب موسی از دور
ز صد ساله ره آنجا کُه پُر از نور
هوش مصنوعی: موسی در شب آن درختی را از دور مشاهده کرد که درخشش و نور خاصی داشت و گویی صد سال راه را طی کرده بود تا به آنجا برسد.
بیک جذبه بشد آن نیکبخت او
ز قربت تا سوی نور درخت او
هوش مصنوعی: او با یک حالت خاص و مسئولیت، از دوری به سمت روشنی درخت خود حرکت کرد.
همی زد آن درخت انّی انااللّه
که واصل بود ای بابا در این راه
هوش مصنوعی: درختی که نشانه‌ای از وجود خداوند را به نمایش می‌گذارد، به طرز عجیبی در این مسیر قرار دارد و به ما یادآوری می‌کند که در این راه باید به حقیقت متصل شویم.
از آنی در انااللّه بود پر نور
که حق کردست این آیات مشهور
هوش مصنوعی: این لحظه‌ای که تو در آن قرار داری، مملو از نور الهی است و خداوند این آیات شناخته‌شده را از سر لطف و حکمت خود نازل کرده است.
درختی این چنین گوید انااللّه
که گردد از نمود شاه آگاه
هوش مصنوعی: درختی چنین می‌گوید که من نشانه‌ای از خداوند هستم تا پادشاه از حقیقت وجودی من آگاه شود.
درختی این چنین واصل ببودست
که او را این شرف حاصل ببودست
هوش مصنوعی: درختی وجود داشت که به همین دلیل به این مقام و عظمت رسید.
درختی این چنین قربت بیابد
که در دیدار این وحدت بیابد
هوش مصنوعی: درختی به این اندازه به نزدیکی و محبت دست می‌یابد که در دیدار این یگانگی و وحدت تجربیات عمیق‌تری کسب می‌کند.
درختی این چنین گفتست این راز
بکرده پرده از اسرار کل باز
هوش مصنوعی: درختی با سخنانی معنادار، راز خود را فاش کرده و پرده از تمام اسرار برداشته است.
درختی این چنین مشهور بنمود
که موسی را عیان نور بنمود
هوش مصنوعی: درختی وجود دارد که به قدری معروف و شناخته شده است که مانند نور، حقیقت و روشنی را برای موسی نشان داد.
درختی این چنین در منزلاتست
که گفتارش گشود مشکلاتست
هوش مصنوعی: درختی که در اینجا قرار دارد، به قدری با ارزش و اهمیت است که می‌تواند مسائل و پیچیدگی‌ها را حل و روشن کند.
درختی این چنین اسرار گفتست
روا باشد اگرچه در نهفتست
هوش مصنوعی: درختی که این همه اسرار را در خود دارد، اگرچه این رازها پنهان باشد، جایز است که آنها را بگوید.
درختی یافتست این قربت دوست
که میداند که بود بودش از اوست
هوش مصنوعی: درختی پیدا شده است که به خاطر نزدیکی به دوستش، می‌داند که زندگی‌اش از او ناشی می‌شود.
درختی یافتست اینجانمودار
که میگوید نمود سرّ اسرار
هوش مصنوعی: در اینجا درختی وجود دارد که به نوعی نشان‌دهنده و بیانگر اسرار عمیق و پنهان است.
رواست انّی انااللّه گفتن او
که پنهان نیست گوهر سفتن او
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که گفتن «من خدا هستم» برای او اشکالی ندارد و این موضوعی نیست که پنهان باشد؛ چرا که ارزش والای او در دست یافتن به حقیقت وجودش نهفته است.
رواست انّی انااللّه از درختی
ز وصل اینجا نگوید نیکبختی
هوش مصنوعی: من در اینجا به خوشبختی اشاره میکنم، مانند درختی که از پیوندش خبر می‌دهد.
رواست انّی انااللّه گر بگوئی
بوقتی کز خودی خود نکوئی
هوش مصنوعی: بهتر است اگر بگویی من خدا هستم، زیرا این بیان نشان‌دهنده فضیلت و خوبی در ذات خودت است.
چو حق دیدم پدر در عین تحقیق
حقیقت حق شدم از سر توفیق
هوش مصنوعی: وقتی که حقیقت را درک کردم، پدر را در حال بررسی و تجزیه و تحلیل یافتم، و به خاطر براورده شدن شرایط مناسب، به درک واقعیات نائل شدم.
چو حق بودم من و واصل ببودم
نمود ذات او حاصل نمودم
هوش مصنوعی: زمانی که من به حقیقت خود یا به حقیقت وجودم پی بردم، به شناخت ذات او رسیدم و به درک واقعی او نائل شدم.
چو حق دیدم فنای خود گزیدم
که در عین بقای کل رسیدم
هوش مصنوعی: وقتی حق را شناختم، به نابودی خود تمایل پیدا کردم، تا در عین باقی ماندن کل هستی به آن برسم.
چو حق دیدم شدم با حق در آنجاست
گواه مننمود حق ز دریاست
هوش مصنوعی: وقتی که حقیقت را دیدم، با آن یکتا شدم و در آن لحظه گواهی بر آن گرفتم که حقیقت از عمق دریا به وضوح نمایان است.
منم حق ای پدر بنموده رویم
ز شوق خویشتن در گفتگویم
هوش مصنوعی: من به تو می‌گویم که من حقیقت هستم، ای پدر؛ چهره‌ام از شوق خودم در حال نمایان شدن است و در این زمینه صحبت می‌کنم.
منم حق هیچ باطل نیست ذاتم
ببین اکنون تو اعیان صفاتم
هوش مصنوعی: من حقیقت هستم و هیچ بی‌ارزشی در ذات من وجود ندارد. اکنون می‌توانی صفات و ویژگی‌های من را مشاهده کنی.
منم حق لیک تا وقتم درآید
نمودم سوی وصل کل درآید
هوش مصنوعی: من حقیقت هستم، اما تا زمانی که وقتش نرسد، به سمت وصال نمی‌روم.
ز حق در حق حقیقت من بگویم
اناالحق در میان مطلق بگویم
هوش مصنوعی: من از حقیقت حق سخن می‌گویم، و در میان حق مطلق، اعلام می‌کنم که من حقیقت هستم.
اناالحق گویم اندر ملک بغداد
ز عین عالم و معنی وهم داد
هوش مصنوعی: در شهر بغداد به حقیقت می‌گویم، که از چشمه‌ی عالم و معنا، وهم و خیال نشأت می‌گیرد.
اناالحق گویم اینجا نیز من هم
نهم بر ریش و بر درد تو مرهم
هوش مصنوعی: من می‌گویم حقیقت را، و در این مکان، من هم برای تو تسکینی بر رنج و دردهایم.
اناالحق گویم و در حق شوم گم
مثال قطرهٔ در عین قلزم
هوش مصنوعی: من حقیقت را بیان می‌کنم و در این راه، خودم را در عمق آن گم می‌کنم، مانند یک قطره که در دریا ناپدید می‌شود.
اناالحق گویم و خواهم شدن من
حقیقت کل خدا خواهم بُدن من
هوش مصنوعی: من به حقیقت می‌گویم و می‌خواهم به حقیقت تبدیل شوم، من تمام خداوند را می‌خواهم که باشم.
اناالحق گویم و در حق نمودم
تو حق بین ای پدر گفت و شنودم
هوش مصنوعی: من حقیقت را می‌گویم و در مورد آن صحبت کرده‌ام، ای پدر، تو حق‌نگر هستی و من سخنان تو را شنیده‌ام.
اناالحق گویم از دریای وحدت
فرو نوشم کنون در عین قربت
هوش مصنوعی: من به حقیقت می‌گویم که از دریاچه‌ی یگانگی نوشیدم و اکنون در حالی که به دور از آن هستم، این تجربه را دارم.
خدا با ماست با ما هیچکس نیست
نمود عشق جز اللّه بس نیست
هوش مصنوعی: خداوند با ماست و هیچ‌کس دیگری در کنار ما نیست. عشق و محبت فقط به خداوند تعلق دارد و بس.
خدا با ماست کن در ما نظر باز
حجاب از پیش خود بابا برانداز
هوش مصنوعی: خداوند با ماست، پس در وجود ما نگاه کن و پرده‌ها را کنار بزن تا آنچه مانع می‌شود از دیدن حقیقت، برطرف شود.
خدا با ماست بابا این زمان بین
مرا در عین حق در آسمان بین
هوش مصنوعی: خدا در کنار ماست، پدر! در این موقع، مرا در حقیقت ببین، همانطور که در آسمان هستم.
خدا با ماست جز من کس نبیند
کسی باید که همچون من ببیند
هوش مصنوعی: خدا همیشه با ماست، اما کسی جز من نمی‌تواند این را درک کند. تنها کسی که مثل من نگاه کند، می‌تواند این حقیقت را ببیند.
خدا با ماست در دریا و کشتی
پدر اکنون نظر کن تا چه کشتی
هوش مصنوعی: خداوند همیشه با ماست، حتی در سختی‌ها و مشکلات. پس با دقت به وضعیت کنونی بنگر و ببین که چه اندازه سختی‌ها را پشت سر گذاشته‌ایم.
خدا با ماست و اندر گفتگویست
هزاران سر در این دریا چو گویست
هوش مصنوعی: خداوند همیشه همراه ماست و در هر لحظه در حال گفتگو با ماست. در این دریای بزرگ، مانند گوی‌های متعددی هستیم که در حال جستجو و کشف هستیم.
در این دریا منم اللّه مطلق
زده دم همچو مردان از اناالحق
هوش مصنوعی: در این دریا من به شدت احساس وجود و قدرت می‌کنم، همانند مردان بزرگ که با گفتن «من حقیقت هستم» به حقیقت وجودشان پی برده‌اند.
اناالحق میزنم بابا و گفتم
جواب خود زحق کلّی شنفتم
هوش مصنوعی: من حق را به پا می‌زنم و با صدای بلند می‌گویم که از حقیقت کلی چیزی شنیده‌ام.
اناالحق میزنم در عین دریا
نخواهیدم دگر دیدن در اینجا
هوش مصنوعی: من حقیقت را به وضوح بیان می‌کنم، در دل دریا حضور دارم و دیگر نخواهم داشت که در اینجا دیده شوم.
اناالحق میزنم بر جوهر بحر
که کردستم حقیقت لطف را قهر
هوش مصنوعی: من با قدرت و جدیت به عمق دریا می‌زنم، چرا که توانستم حقایق محبت را به صورت جدی و قهری درک کنم.
اناالحق میزنم و اندر بیانم
چو دریا من ابا نام و نشانم
هوش مصنوعی: من حق را فریاد می‌زنم و در سخن گفتنم مانند دریا هستم، بی آنکه نام و نشانی داشته باشم.
اناالحق میزنم چون جمله دیدم
اگر بینی مرا هم ناپدیدم
هوش مصنوعی: من حقیقت را فریاد می‌زنم، زیرا وقتی همه چیز را می‌بینم، اگر تو مرا ببینی، در واقع من را نمی‌بینی.
اناالحق حق ز دست ای باب دریاب
در این دریا چو کشتی عین غرقاب
هوش مصنوعی: حق را بشناس و آن را درک کن، ای دروازه‌بان، زیرا در این دریا که به شدت طوفانی و خطرناک است، مانند کشتی‌ای خواهی بود که در حال غرق شدن است.
در این کشتیِ تن دریا نظر کن
پس آنگه این تن شیدا نظر کن
هوش مصنوعی: به این بدن مثل یک کشتی نگاه کن که در دریای زندگی در حال حرکت است، سپس به خودِ این بدن با تمام زیبایی‌ها و خواسته‌هایش توجه کن.
در این کشتی تویی جان و دل من
که بنمودستی این آب و گل من
هوش مصنوعی: در این کشتی تویی روح و دل من که به خاطر تو این وجود و هستی‌ام را نشان داده‌ام.
در این کشتی بماندی و بمانی
که از رمزم پدر موئی ندانی
هوش مصنوعی: در این کشتی بمان و به مسیر خود ادامه بده، چون از اسرار و رازهای من چیزی نمی‌دانی.
حقیقت گر تو خواهی آمدن بین
مرا بنگر کنون و کل مرا بین
هوش مصنوعی: اگر حقیقت را می‌خواهی، به من نگاه کن و همه‌ی وجودم را درک کن.
بیا تا همسفر باشیم با هم
چو من شو تا شوی در عشق محرم
هوش مصنوعی: بیایید با هم سفر کنیم و در عشق به یکدیگر بپیوندیم. با من همراه شو تا به رازهای عشق نائل شویم.
بیا تا بگذریم از عین دریا
ز دریای دگر گردیم یکتا
هوش مصنوعی: بیایید از مرزها و تفاوت‌ها عبور کنیم و به یک وحدت و هماهنگی در کنار هم دست یابیم.
در آن دریا که این دریا از آنست
که این یک قطره زان عین العیانست
هوش مصنوعی: در آن دریایی که این دریا بخشی از آن است، این یک قطره به وضوح از همان آب است.
در آن دریا قدم زن با من ای باب
نمود عشق من اینجا تو دریاب
هوش مصنوعی: در آن دریا با من قدم بزن، ای پدر! عشق من را در اینجا درک کن.
در آن دریا قدم زن تا شوی گل
رهی یکبارگی از رنج وز ذل
هوش مصنوعی: در آن دریا قدم بزن تا به یکباره از رنج و ذلت رها شوی و به رستگاری برسی.
در آن دریا قدم زن تا الهی
شوی بیشک یکی در ماه و ماهی
هوش مصنوعی: در آن دریا قدم بزن تا به مقام والایی دسترسی پیدا کنی، قطعا تو هم مانند یک ماه در دل دریا می‌درخشی.
در آن دریا قدم زن در قدم تو
اگر داری نمود دم بدم تو
هوش مصنوعی: اگر در آن دریا قدم بگذاری، قدم به قدم با تو همراهی می‌کنم، اگر نشانه‌ای از تو داشته باشم.
در آن دریا قدم زن تا شوی یار
پدر یکی شهر اینجای بسیار
هوش مصنوعی: به آن دریا برو و راه برو تا یار پدر شوی و شهری بزرگ در اینجا پیدا کنی.
در آن دریا ترا یکی نمایند
ترا عین نمود کل فزایند
هوش مصنوعی: در آن دریا، تو را به شکلی زیبا نشان می‌دهند و همین باعث می‌شود که همه چیز بیشتر و کامل‌تر شود.
در آن دریا نبینی دید کشتی
بوقتی کز صور اندر گذشتی
هوش مصنوعی: در آن دریا نمی‌توانی کشتی را ببینی وقتی که از تصویر آن عبور کرده‌ای.
در آن دریا منم حق الیقینم
نمود اوّلین و آخرینم
هوش مصنوعی: من در آن دریا حقیقت را با تمام وجود خود می‌شناسم، من اوّلیم و آخری.
در آن دریا یکی دیدم سراسر
نهاده جان و دل او را برابر
هوش مصنوعی: در آن دریا، فردی را دیدم که تمام جان و دلش را در برابر من قرار داده بود.
در آن دریا شدم بیخود ابا خود
نمیگنجد در آن دریا چرا بد
هوش مصنوعی: در آن دریا غرق شدم و از خود بی‌خبرم، اما نمی‌دانم چرا در آن دریا جا نمی‌شوم.
در آن دریا همی یکسان نمودم
از آن دریا من این برهان نمودم
هوش مصنوعی: در آن دریا همه چیز را یکسان دیدم، و از آن دریا به این نتیجه رسیدم.
در آن دریا نمودندم همه راز
بدیدم اندر او انجام و آغاز
هوش مصنوعی: در آن دریا، همه اسرار را به من نشان دادند و در آنجا پایان و آغاز هر چیز را درک کردم.
در آن دریا همه جانست و جانان
نمودش عین پیدایست و پنهان
هوش مصنوعی: در آن دریا، همه موجودات زنده‌اند و محبوب در عین اینکه آشکار است، به نوعی پنهان نیز هست.
در آن دریا حقیقت نور دیدم
نظر کردم به کل معبود دیدم
هوش مصنوعی: در آن دریا حقیقت را مانند نوری دیدم و وقتی به آن نگاه کردم، همه نمونه‌های معبود را مشاهده کردم.
در آن دریا نمیگنجد سر و پای
کجا باشد در آنجا بود دنیای
هوش مصنوعی: در آن دریا نمی‌توان سر و پای خود را پیدا کرد. آنجا دنیایی وجود دارد که از فهم خارج است.

حاشیه ها

1397/04/21 12:07
نادر..

همه در من، من اندر جملگی گم..