بخش ۳۰ - پسر در راز معنی و در نوع حقیقت کل گوید
پسر گفت ای پدر قول حدیثت
ترا بر من چنین دامی خبیثست
همه در عالم جان عین جانان
توئی در بود من اسرار پنهان
منم در عین کشتی بحر اعظم
توئی از دید من اسرار عالم
منم با تو درون بحر هستی
پدر در عقل ماندستی ومستی
منم از آن صدف درّ یگانه
که خواهم بُد ترا من جاودانه
من ای بابا سخن زینسان بگویم
که حق میآرد اندر گفتگویم
چرا بابا سخن بیهوده گفتی
که در دیدار خود نادیده سُفتی
مرا میسوی دریا گفتی اینجا
که اندازم نکو گفتی در اینجا
بسوی بحرم انداز و نظر کن
ز سرّ خود نمود جان خبر کن
مرا در سوی بحر انداز و جان بین
حقیقت در دلم عین العیان بین
مرا در سوی بحر آخر درانداز
مرا از دید خود این لحظه بنواز
مرا در سوی بحر خود زمانی
فکن تا من بخوانم داستانی
مرا در سوی بحر انداز و بگذر
ولی اکنون نهٔ زین ره تو رهبر
پدر من دارم اسرار حقیقت
پدر من دیدم انوار طریقت
پدر جانا منم در روی عالم
که آوردم ز دل سرّ دمادم
منم آن جوهر ذات و صفاتت
پدر تا دانی و مگذر ز ذاتت
ز ذات خود بدان اسرار ما باز
حجاب از پیش دیدارم برانداز
پدر داری سر آن کین زمان تو
بیابی این جهان و آن جهان تو
مرا انداز سوی بحر هستی
مکن چندین تو بر من پیش دستی
نمیگیرد مرا تقلید اینجا
که دیدستم نمود دید اینجا
نخواهم رفت از این دریا برون من
که تا باشم شما را رهنمون من
قضای حق کسی هرگز نداند
وگر داند در اینجا خیره ماند
مرا الهام میگوید که ای باب
که خواهم شد در اینجاگاه غرقاب
مر الهام میگوید که جان شو
برون از عالم کون و مکان شو
مر الهام میگوید که باز آی
گره یکبارگی ازخویش بگشای
مر الهام میگوید در اینجا
که ناپیدا شو اندر عین دریا
مر الهام میگوید که دانی
چرا در کشتی عین صفاتی
مر الهام میگوید که بگذر
درون بحر تا یابی تو جوهر
مر الهام میآید که دیدی
نمود ماجرا تو آرمیدی
مر الهام جانانست امروز
که پیدائیم پنهانست امروز
مر الهام میآید ز دلدار
که کم گردان نمود خود به یک بار
مر الهام میآید که نوری
در این دریای کل صاحب حضوری
مر الهام جانانست در دل
شدم بی عین این گفتار واصل
منم واصل پدر بی عقل در جان
مرا بنموده رخ چون جان جانان
من ار کشتی شکستم صورت خود
که نیکو گویم و دورم من از بد
در این کشتی کجا بینی تو اسرار
که چیزی نیست جز دریا پدیدار
در این دریا منم منصور بنگر
در این عالم منم مشهور بنگر
پدر اسرار من هر دو جهانست
ولی از چشم نامحرم نهانست
پدر اسرار من کلّی صفاتست
مرا دریا نموداری ز ذاتست
تو در دریای ذات من قدم نه
وجود خویش در عین عدم نه
تو در دریای ذات من چنانی
مثال قطره در بحر نهانی
تو در دریای ذات من فتادی
دریغا ای پدر دادی ندادی
تو در دریای ذات من نهانی
نمود گفت من بابا ندانی
بخش ۲۹ - پسر در شرح رموز حقیقت در نفس وجان گوید: بقدر خود نظر میکن نمودتبخش ۳۱ - پسر در اعیان حقیقت کل گوید: منم دریای لاهوتی اسرّار
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پسر گفت ای پدر قول حدیثت
ترا بر من چنین دامی خبیثست
هوش مصنوعی: پسر به پدر گفت: ای پدر، سخنان تو بر من مانند دام خطرناکی است.
همه در عالم جان عین جانان
توئی در بود من اسرار پنهان
هوش مصنوعی: در تمام عالم، تو روح و جان اصلی هستی و در وجود من، رازهایی پنهان وجود دارد.
منم در عین کشتی بحر اعظم
توئی از دید من اسرار عالم
هوش مصنوعی: من در حالی که در دریای وسعت وجود تو شناورم، برای من تمام راز و رمزهای جهان در تو نهفته است.
منم با تو درون بحر هستی
پدر در عقل ماندستی ومستی
هوش مصنوعی: من در دریای هستی با تو همراه هستم، در حالی که پدر در عقل خود متحیر و مست مانده است.
منم از آن صدف درّ یگانه
که خواهم بُد ترا من جاودانه
هوش مصنوعی: من مانند صدفی هستم که درونش مروارید بینظیری نهفته است و میخواهم تو را برای همیشه در کنار خود داشته باشم.
من ای بابا سخن زینسان بگویم
که حق میآرد اندر گفتگویم
هوش مصنوعی: من میخواهم به گونهای صحبت کنم که حق و حقیقت در کلامم نمایان شود.
چرا بابا سخن بیهوده گفتی
که در دیدار خود نادیده سُفتی
هوش مصنوعی: چرا پدر، بیهوده صحبت کردی وقتی که در ملاقات خود، از واقعیت غافل شدی؟
مرا میسوی دریا گفتی اینجا
که اندازم نکو گفتی در اینجا
هوش مصنوعی: تو گفتی که دریا مرا به اینجا میآورد و اینجا خوب است که بیفتم.
بسوی بحرم انداز و نظر کن
ز سرّ خود نمود جان خبر کن
هوش مصنوعی: به سوی دریا برو و با دقت به عمق وجود خود نگاه کن و از حال و احوال روحات باخبر شو.
مرا در سوی بحر انداز و جان بین
حقیقت در دلم عین العیان بین
هوش مصنوعی: مرا به سمت دریا پرتاب کن و جانم را ببین که حقیقت را در دل من به طور واضح حس میکند.
مرا در سوی بحر آخر درانداز
مرا از دید خود این لحظه بنواز
هوش مصنوعی: مرا به سمت دریا بینداز و از خود دور کن، اما این لحظه را با مهربانی بپذیر.
مرا در سوی بحر خود زمانی
فکن تا من بخوانم داستانی
هوش مصنوعی: مرا برای مدتی به سمت دریا روانه کن تا داستانی را برایت روایت کنم.
مرا در سوی بحر انداز و بگذر
ولی اکنون نهٔ زین ره تو رهبر
هوش مصنوعی: مرا به سمت دریا پرتاب کن و خودت برو، اما اکنون نه، زیرا تو راهنمای این مسیر نیستی.
پدر من دارم اسرار حقیقت
پدر من دیدم انوار طریقت
هوش مصنوعی: پدر من دارای دانش عمیق و رازهای حقیقت است و من نور و روشنایی راه و روش او را مشاهده کردهام.
پدر جانا منم در روی عالم
که آوردم ز دل سرّ دمادم
هوش مصنوعی: ای پدر عزیز، من در این دنیا تنها کسی هستم که از عمق دل خود، رازهایی را که همواره در دل داشتم، به نمایش گذاشتم.
منم آن جوهر ذات و صفاتت
پدر تا دانی و مگذر ز ذاتت
هوش مصنوعی: من همان اصل و حقیقت وجود و ویژگیهای تو هستم، ای پدر، تا بدانی و از وجود خود غافل نشوی.
ز ذات خود بدان اسرار ما باز
حجاب از پیش دیدارم برانداز
هوش مصنوعی: از ذات خود به اسرار ما آگاه شو و پردهها را از جلوی چشمانم بردار.
پدر داری سر آن کین زمان تو
بیابی این جهان و آن جهان تو
هوش مصنوعی: اگر پدر خوبی داری، باید بدانی که در این دنیا و دنیای دیگر چه چیزهایی را به دست خواهی آورد.
مرا انداز سوی بحر هستی
مکن چندین تو بر من پیش دستی
هوش مصنوعی: مرا به سمت دریاچه وجود ببر و بیشتر از این جلو ننداز.
نمیگیرد مرا تقلید اینجا
که دیدستم نمود دید اینجا
هوش مصنوعی: اینجا جایی نیست که بخواهد تقلید از من کند، زیرا آنچه را که دیدهام، در اینجا به وضوح نشان دادهام.
نخواهم رفت از این دریا برون من
که تا باشم شما را رهنمون من
هوش مصنوعی: نمیخواهم از این دریا خارج شوم، زیرا هدفم این است که همواره راهنمای شما باشم.
قضای حق کسی هرگز نداند
وگر داند در اینجا خیره ماند
هوش مصنوعی: تقدیر خداوند را هیچکس نمیتواند پیشبینی کند و اگر کسی هم از آن آگاه باشد، در این جا دچار حیرت و سردرگمی میشود.
مرا الهام میگوید که ای باب
که خواهم شد در اینجاگاه غرقاب
هوش مصنوعی: مرا الهام میکند که ای باب، من در این مکان در حال غرق شدن خواهم بود.
مر الهام میگوید که جان شو
برون از عالم کون و مکان شو
هوش مصنوعی: الهام میگوید که روح خود را از دنیای مادی آزاد کن و به جایی فراتر از وجود و مکان برو.
مر الهام میگوید که باز آی
گره یکبارگی ازخویش بگشای
هوش مصنوعی: الهام به من میگوید که برگرد و یکباره از بند خود رهایی یاب.
مر الهام میگوید در اینجا
که ناپیدا شو اندر عین دریا
هوش مصنوعی: مر الهام میگوید که در اینجا خود را پنهان کن و در عمق دریا ناپدید شو.
مر الهام میگوید که دانی
چرا در کشتی عین صفاتی
هوش مصنوعی: الهام میگوید که میدانی چرا در کشتی ویژگیهایی مانند صفات مخصوصی وجود دارد؟
مر الهام میگوید که بگذر
درون بحر تا یابی تو جوهر
هوش مصنوعی: الهام میگوید که باید به درون دریا بروی تا اصل و ماهیت واقعی را پیدا کنی.
مر الهام میآید که دیدی
نمود ماجرا تو آرمیدی
هوش مصنوعی: الهام به من میگوید که آیا ماجرای تو را دیدی که چطور خود را آرام نشان دادی؟
مر الهام جانانست امروز
که پیدائیم پنهانست امروز
هوش مصنوعی: امروز الهام و شوق معشوق در وجود من وجود دارد، اما این حالت برای دیگران ناپیداست و تنها خودم از آن باخبرم.
مر الهام میآید ز دلدار
که کم گردان نمود خود به یک بار
هوش مصنوعی: الهام و الهامبخشی از جانب محبوب به من میرسد، چون او به یکباره خود را از من دور نمیکند.
مر الهام میآید که نوری
در این دریای کل صاحب حضوری
هوش مصنوعی: الهام و الهیاتی به انسان میرسد که در این دریای پر از راز و معانی، وجودی عالی و پر از حضور احساس میشود.
مر الهام جانانست در دل
شدم بی عین این گفتار واصل
هوش مصنوعی: نفس الهام بخش محبوب در دل من چنان نفوذ کرده است که بدون هیچ واسطهای به این حقیقت رسیدم.
منم واصل پدر بی عقل در جان
مرا بنموده رخ چون جان جانان
هوش مصنوعی: من شخصی هستم که با پدر بیعقل خود پیوند خوردهام و چهرهام مانند جان جانان در روح من تجلی کرده است.
من ار کشتی شکستم صورت خود
که نیکو گویم و دورم من از بد
هوش مصنوعی: اگر من در کشتی خود غرق شوم، حتی در این حال هم سعی میکنم خوب صحبت کنم و از بدی دور باشم.
در این کشتی کجا بینی تو اسرار
که چیزی نیست جز دریا پدیدار
هوش مصنوعی: در این کشتی، نمیتوانی از اسرار باخبر شوی، زیرا آنچه به عیان است فقط دریا و وسعت آن است.
در این دریا منم منصور بنگر
در این عالم منم مشهور بنگر
هوش مصنوعی: در این دریا، من همان منصورم؛ در این جهان، من هستم که معروف و شناخته شدهام.
پدر اسرار من هر دو جهانست
ولی از چشم نامحرم نهانست
هوش مصنوعی: پدر رازهای من، هم در دنیا و هم در آخرت وجود دارد، اما از دید افرادی که اجازه ورود به این دایره را ندارند، پنهان است.
پدر اسرار من کلّی صفاتست
مرا دریا نموداری ز ذاتست
هوش مصنوعی: پدر رازهای من، بهانهای کلی است که ویژگیهای وجودیام به دریا میماند و من را به جوهر وجودیام مرتبط میکند.
تو در دریای ذات من قدم نه
وجود خویش در عین عدم نه
هوش مصنوعی: به خودت اجازه بده که در عمق وجود من قدم بگذاری، زیرا وجودت در واقع در دل عدم نهفته است.
تو در دریای ذات من چنانی
مثال قطره در بحر نهانی
هوش مصنوعی: تو چنان در عمق وجود من هستی که مانند یک قطره در اقیانوس پنهان میباشی.
تو در دریای ذات من فتادی
دریغا ای پدر دادی ندادی
هوش مصنوعی: تو در عمق وجود من غرق شدهای، افسوس که ای پدر، تو نه عطا کردی و نه دریغ کردی.
تو در دریای ذات من نهانی
نمود گفت من بابا ندانی
هوش مصنوعی: در عمق وجود من، تو به گونهای پنهان هستی که نمیتوانم تشخیص دهم.