بخش ۲۸ - سخن گفتن پسر با پدر در عین دریای طریقت و اعیان بهرنوع
پسر گفت ای پدر گفتی حقیقت
کجا گنجد حقیقت در طریقت
طریقت گوی با من نی ز تحقیق
که تا دریابم از عین تو توفیق
کسی هرگز وجود خویش گشتست
چگویم چونکه این سرّی درشتست
همه این قوم کشتی مال دارند
کجا اسرار این سرّ پایدارند
من اندر بحر شادانم به از تو
نمود عشق خود دیدم چه ازتو
تو داری معرفت درجوهر خویش
توئی در عشق خود هم رهبر خویش
ولی اسرار من بابا ندانی
همی گویم ترا راز معانی
من از کشتی و دریا سیر دارم
پر همّت مثال طیر دارم
منم سیمرغ بحر لامکانی
که در من جوهرست و جان جانی
پدر نه من در این دریایم اینجا
که دارم صورتی اینجا هویدا
ولی در نور شرع مصطفایم
ترا اندر شریعت رهنمایم
بتو گفتم نمود خویش ز اوّل
ولی من ماندهام از تو معطّل
من اسرار خود اندر بحر دیدم
حقیقت لطف او در قهر دیدم
مرا اسرار بابا بیشمارست
چو اعجوبات دریا بیشمارست
نظر کردم ز دریای حقیقت
بدانی کیست در کشتی رفیقت
نظر کردم یکی دیدم ز در یا
حقیقت با تو خود را من هویدا
دلیلت بازگویم ای پدر من
که از دریا بکلی درگذر من
ز دریا عین ناپروا بدیدم
درون دل پدر یکتا بدیدم
پدر چون گوش کرد و قصه بشنید
عجائب سرّ اسرار پسر دید
بدو گفت ای دل و جان پدر تو
مرو زینسان ز دید خود بدر تو
منه بالا تو گام خویشتن را
ندیدستی تو کام خویشتن را
پدر اسرار بالا تو مگو هان
که سرگردان شوی مانند کوهان
پدر چون شرع میدانی بقدرت
مکن محو این جمال نور بدرت
بقدر عقل رو مانند کشتی
مکن در حدّ خُردی این درشتی
مگر چیزی که آن بیعقل باشد
که جز بیحرمتی اینجا نباشد
سئوالی کردی و گفتم جوابت
ولیکن اینچنین بینم صوابت
که تو طفلی و راهی میندیدی
بقدر خویش آگاهی ندیدی
حقیقت را کجا باشی خریدار
مشو بی عقل ای بابا خبردار
حقیقت از کجا و تو کجائی
که این دم بین بین پدر کاندر کجائی
در این دریا کجا گنجد حقیقت
همه مالست اسباب شریعت
بسی اینجا در خوف و رجایند
ز حیرت میندانند درکجایند
ز حیرت پای از سر میندانند
کجا گفتارت ای بابا بدانند
تو طفلی این زمان ودر حقیقت
مزن دم جز نمودار شریعت
اگرچه سعی بردم مر ترا من
حقیقت مر ترایم رهنما من
بخش ۲۷ - در حکایت پدر و پسر و در کشتی نشستن و مقالات ایشان با یکدیگر فرماید: چنین دارم من از آن پیر خود یادبخش ۲۹ - پسر در شرح رموز حقیقت در نفس وجان گوید: بقدر خود نظر میکن نمودت
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پسر گفت ای پدر گفتی حقیقت
کجا گنجد حقیقت در طریقت
هوش مصنوعی: پسر از پدر پرسید که حقیقت کجا پیدا میشود. پدر پاسخ داد که حقیقت در رفتار و عمل درست نهفته است.
طریقت گوی با من نی ز تحقیق
که تا دریابم از عین تو توفیق
هوش مصنوعی: در مسیر حقیقت با من سخن بگو، نه از تحقیق و جستجو؛ چرا که تنها از طریق شناخت عمیق تو میتوانم موفقیت را درک کنم.
کسی هرگز وجود خویش گشتست
چگویم چونکه این سرّی درشتست
هوش مصنوعی: هیچکس هرگز به تمامی وجود خودش آگاه نشده و نمیتوانم بگویم که چرا این موضوع، راز بزرگی است.
همه این قوم کشتی مال دارند
کجا اسرار این سرّ پایدارند
هوش مصنوعی: این گروه همگی دارای ثروت و دارایی هستند، اما جایی برای درک و فهم اسرار و رازهای پایدار وجود ندارد.
من اندر بحر شادانم به از تو
نمود عشق خود دیدم چه ازتو
هوش مصنوعی: من در دریای شادمانی هستم و عشق خود را آنچنان که باید، بهتر از تو دیدهام.
تو داری معرفت درجوهر خویش
توئی در عشق خود هم رهبر خویش
هوش مصنوعی: تو در عمق وجودت آگاهی و شناخت داری و در عشق نیز خودت راهنمای خود هستی.
ولی اسرار من بابا ندانی
همی گویم ترا راز معانی
هوش مصنوعی: اما رازهای من را، ای پدر، نمیدانی و همیشه به تو معانی پنهان را میگویم.
من از کشتی و دریا سیر دارم
پر همّت مثال طیر دارم
هوش مصنوعی: من از کشتی و دریا خسته شدهام و هدفی بزرگ دارم، مانند پرندهای که آرزوهای بلندپروازانه دارد.
منم سیمرغ بحر لامکانی
که در من جوهرست و جان جانی
هوش مصنوعی: من مانند سیمرغی هستم که در عمق بینهایت وجود دارم و در درونم حقیقت و زندگی نهفته است.
پدر نه من در این دریایم اینجا
که دارم صورتی اینجا هویدا
هوش مصنوعی: من در این جهان مانند دریایی هستم که در آن تنها یک چهره را به نمایش میگذارم.
ولی در نور شرع مصطفایم
ترا اندر شریعت رهنمایم
هوش مصنوعی: من در پرتو نور دین پیامبر اکرم هستم و در این راه میتوانم تو را به درستی هدایت کنم.
بتو گفتم نمود خویش ز اوّل
ولی من ماندهام از تو معطّل
هوش مصنوعی: به تو گفته بودم که از ابتدای کار، خودم را به تو نشان میدهم، اما حالا من در انتظار تو باقی ماندهام و حسرت میکشم.
من اسرار خود اندر بحر دیدم
حقیقت لطف او در قهر دیدم
هوش مصنوعی: در دریاهای عمیق، رازهای درونی خود را مشاهده کردم و در کنار آن، محبت و مهربانی او را حتی در مواقع سختی و قهرش کشف کردم.
مرا اسرار بابا بیشمارست
چو اعجوبات دریا بیشمارست
هوش مصنوعی: من اسراری از بابا دارم که بسیار زیادند، همانطور که شگفتیهای دریا بیپایانند.
نظر کردم ز دریای حقیقت
بدانی کیست در کشتی رفیقت
هوش مصنوعی: به حقیقت نگریستم و فهمیدم که چه کسی در کشتی دوستیات حضور دارد.
نظر کردم یکی دیدم ز در یا
حقیقت با تو خود را من هویدا
هوش مصنوعی: نگاهی کردم و دیدم که یکی از در حقیقت به من نزدیک شده و خودم را به وضوح به او نشان دادم.
دلیلت بازگویم ای پدر من
که از دریا بکلی درگذر من
هوش مصنوعی: من میخواهم دلیلم را برای تو بگویم، ای پدر، زیرا که من از مشکلات و چالشها بهطور کامل عبور کردهام.
ز دریا عین ناپروا بدیدم
درون دل پدر یکتا بدیدم
هوش مصنوعی: از دریا، در دل پدر یکتا، بدون هیچ نگرانی و ترسی نگریستم و چیزی را مشاهده کردم.
پدر چون گوش کرد و قصه بشنید
عجائب سرّ اسرار پسر دید
هوش مصنوعی: پدر وقتی که به داستان گوش داد و ماجراها را شنید، چیزهای شگفتانگیز و پنهان را در وجود پسرش مشاهده کرد.
بدو گفت ای دل و جان پدر تو
مرو زینسان ز دید خود بدر تو
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای جان و دل، چرا اینگونه از من دور میشوی؟ از چشم من نرو و مرا تنها مگذار.
منه بالا تو گام خویشتن را
ندیدستی تو کام خویشتن را
هوش مصنوعی: به خود نبالید و مغرور نشوید، چرا که شما هنوز به تواناییها و خواستههای واقعی خود پی نبردهاید.
پدر اسرار بالا تو مگو هان
که سرگردان شوی مانند کوهان
هوش مصنوعی: بپرهیز از اینکه دربارهی رازهای عمیق و بزرگ چیزی بگویی، زیرا ممکن است باعث سردرگمی و گمراهیات شود.
پدر چون شرع میدانی بقدرت
مکن محو این جمال نور بدرت
هوش مصنوعی: پدر جان، چون میدانی که قانون چه میگوید، با قدرت خودت نگذار زیبایی این نور از چهرهات محو شود.
بقدر عقل رو مانند کشتی
مکن در حدّ خُردی این درشتی
هوش مصنوعی: به اندازهی فهم و درک خود عمل کن و به اندازهی تواناییات در کارهایت پیش برو، نه بیشتر از آن.
مگر چیزی که آن بیعقل باشد
که جز بیحرمتی اینجا نباشد
هوش مصنوعی: مگر کسی که عقلش را از دست داده باشد، که در اینجا جز توهین و بیاحترامی چیزی نبیند.
سئوالی کردی و گفتم جوابت
ولیکن اینچنین بینم صوابت
هوش مصنوعی: سوالی پرسیدی و جوابش را دادم، اما حالا میبینم که نتیجهاش این طور است.
که تو طفلی و راهی میندیدی
بقدر خویش آگاهی ندیدی
هوش مصنوعی: تو هنوز کودک هستی و نمیتوانی درست و کامل درک کنی، به اندازه خودت از حقیقت و واقعیت آگاه نیستی.
حقیقت را کجا باشی خریدار
مشو بی عقل ای بابا خبردار
هوش مصنوعی: اگر دنبال حقیقت هستی، بیعقل و ناپختهوار به سمتش نرو، ای دوست، هوشیار باش.
حقیقت از کجا و تو کجائی
که این دم بین بین پدر کاندر کجائی
هوش مصنوعی: حقیقت از کجا پیداست و تو کجا هستی که در این لحظه، بین پدر و حقیقت چه ارتباطی وجود دارد؟
در این دریا کجا گنجد حقیقت
همه مالست اسباب شریعت
هوش مصنوعی: در این دریا، حقیقت و واقعیت جایی ندارد و تنها چیزهایی که باقی میمانند، ثروت و داراییها و ابزارهای قوانین هستند.
بسی اینجا در خوف و رجایند
ز حیرت میندانند درکجایند
هوش مصنوعی: بسیاری از انسانها در اینجا به خاطر شگفتی و ترس خود، در وضعیت نگران و امیدوارند و نمیدانند که در کدام موقعیت قرار دارند.
ز حیرت پای از سر میندانند
کجا گفتارت ای بابا بدانند
هوش مصنوعی: از شگفتی نمیدانند پایشان کجاست و نمیفهمند که چه بگوید، ای پدر!
تو طفلی این زمان ودر حقیقت
مزن دم جز نمودار شریعت
هوش مصنوعی: تو اکنون هنوز جوانی و حقیقت را نمیفهمی؛ پس زبانت را بهکار نینداز و فقط به اصول دین و شریعت توجه کن.
اگرچه سعی بردم مر ترا من
حقیقت مر ترایم رهنما من
هوش مصنوعی: با اینکه تلاش کردم تو را به حقیقت نزدیک کنم، اما تو راهنمای من هستی.