بخش ۲۵ - در صفت دل فرماید
دلا زین چاه آخر چند اشتاب
کنی چون عاقبت گشتی تو غرقاب
دلا تا چند از این چه درشتابی
چو زین چاهت خلاصی مینیابی
درون چاهی و هیچت خبر نه
نخواهی مُرد اگر خواهی دگرنه
درون چاهی و اندر بلائی
عجائب غرقه تو دررنج و بلائی
همه همچون تو اندر چه فتادند
نمیدیدند و بس ناگه فتادند
همه در چاهشان انداخت صورت
تمامت کرده غرقاب کدورت
همه غرقاب چاهند اندر این جای
درون چاه بگرفتند ماوای
همه غرقاب مانده اندر این آب
چو روبه میکنند اینجای اشتاب
تو تا غرقه نهٔ جویان خویشی
درون چَه بلاجویان خویشی
چه خواهی کرد چون غرقه شوی تو
سزد گر در بلا این بشنوی تو
بمیر از خویش تا یابی رهائی
که این جا مانده در چاه بلائی
چوآب از سرگذشت ای مرد دانا
کجا باشی تو در غرقه توانا
بمیر و وارَه از این چاه دنیا
که تا گردی یقین آگاه عقبا
چو مُرد از خود فنا شد روبه پیر
چو آمد وعده گه اینجا چه تدبیر
چو وعداللّه حق در پیش داری
چرا از درد دل را ریش داری
تمامت وعده راکردست دلدار
که بنماید جمال خویش اظهار
ولی آن دم بدانی کان چه بود است
نمودی بود کاندر چَه نمودست
چو بنماید ترادیدار ناگاه
ز چاهت میبرآرد تا شوی شاه
درون چاهی و غرقاب جانی
چه گویم سرّ اسرار معانی
درون آب حل شو ای برادر
در این اسرارها نیکو تو بنگر
درون آب حل شو در صفا تو
مبین تو هیچ اینجا جز بلا تو
درون آب حل شو زود دریاب
که محو اینجا شوی در عین غرقاب
درون آب حل شو در نهایت
که تا یابی ز قرب حق هدایت
درون آب حل شو با زره زود
چو میدانی که تقدیر قضا بود
درون آب حل گردان وجودت
که تا پیدا شود کل بود بودت
درون آب حل گردان تو خود را
که محو اینجا بماند نیک و بد را
درون آب حل شو بی صفاتت
که بنماید عیان اسرار ذاتت
چو حل گردی بدانی سرّ اسرار
پدید آئی چو گردی ناپدیدار
چو تو پنهان شوی پیدا نمائی
بگو تا چند از این غوغا نمائی
شدی حل در درون چاه دنیا
نگشتی یک دمی آگاه دنیا
شدی حل مینکردی مشکلت حل
که بگشاید ترا این رازمشکل
شدی حل وز همه کردی کناره
ندارد دردت اینجا هیچ چاره
شدی حل در درون چاه بنگر
اگر هستی دمی آگاه بنگر
ندادی داد و اندر چاه ماندی
اگرچه خویشتن آگاه ماندی
چو حل خواهی شدن مشکل بکن حل
ز بند صورت اینجاگه تو بگسل
ز درد خویشتن درمان ندیدی
شدت جان ویقین جانان ندیدی
در این چاه بلا پختی بصد درد
که همچون دیگ اینجاگاه در خورد
در این چاه بلا پخته شدستی
چه گویم کاین زمان مرده بُدستی
برا از چاه ای بیچاره روباه
که ماندستی عجائب اندر این چاه
بده جان تا برون آئی ز صورت
تمامت کرده غرقاب کدورت
همه غرقاب چاهند اندر این جای
درون چاه بگرفتند مأوای
بده جان تا شوی جانان باعزاز
حجابت افتد این جاگه ز رخ باز
هر آنکو جان دهد مانند روباه
چو حل گردد شود ز اسرار آگاه
هر آنکو جان دهد در شادمانی
بسی لذّت بیابد جاودانی
هر آنکو جان دهد دلدارگردد
گهی کز بود خود بیزار گردد
هر آنکو جان دهد معنی شود زود
به صورت در میان عقبی شود زود
هر آنکو جان دهد در دار دنیا
بیابد عاقبت اسرار عقبی
هر آنکو جان دهد او کل شود جان
ز جانان کل شود در دیدن جان
هر آنکو جان دهد تا دل بماند
نمود جسم و جان مشکل نماند
هر آنکو جان دهد تا دوست گردد
حقیقت مغز جانان پوست گردد
هر آنکو جان دهد اووصل یابد
چو گردد محو کلّی اصل یابد
هر آنکو جان دهد در عشق جانان
بماند جاودان در دوست پنهان
هر آنکو جان دهد در دیدن یار
بیابد عاقبت شادی بسیار
بخش ۲۴ - حکایت روباه و بچاه شدن او: مگر میرفت آن روباه شادانبخش ۲۶ - در صورت جان دادن و جانان دیدن فرماید: بده جان گر خبر داری در این تو
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلا زین چاه آخر چند اشتاب
کنی چون عاقبت گشتی تو غرقاب
هوش مصنوعی: ای دل، دیگر چه بیهوده به این چاه عمیق نزدیک میشوی؟ زیرا سرانجام تو در این باتلاق غرق شدهای.
دلا تا چند از این چه درشتابی
چو زین چاهت خلاصی مینیابی
هوش مصنوعی: ای دل، چرا تا این اندازه در تنگنا و سختی زندگی میکنی؟ هنگامی که از این چاه عمیق رهایی نخواهی یافت.
درون چاهی و هیچت خبر نه
نخواهی مُرد اگر خواهی دگرنه
هوش مصنوعی: تو درون چاهی هستی و از هیچ چیز خبر نداری. اگر بخواهی، میتوانی از آنجا بیرون بیایی و زندگی کنی، اما اگر نخواهی، به همان وضعیت ادامه میدهی.
درون چاهی و اندر بلائی
عجائب غرقه تو دررنج و بلائی
هوش مصنوعی: تو در چالهای گرفتار شدهای و مشکلاتی که با آن مواجهی، به قدری عمیق و آزاردهندهاند که در میان این سختیها غوطهور هستی.
همه همچون تو اندر چه فتادند
نمیدیدند و بس ناگه فتادند
هوش مصنوعی: همه مثل تو در چه وضعیتی گرفتار شدند و نمیدیدند، ناگهان به چنین حالتی افتادند.
همه در چاهشان انداخت صورت
تمامت کرده غرقاب کدورت
هوش مصنوعی: همهی افراد در مشکلات و مشکلات خودشان غرق شدهاند و به جای اینکه به یکدیگر کمک کنند، فقط به خودشان فکر میکنند.
همه غرقاب چاهند اندر این جای
درون چاه بگرفتند ماوای
هوش مصنوعی: همه در این مکان مثل غرق شدگان در چاه هستند و ما در این چاه پناه گرفتهایم.
همه غرقاب مانده اندر این آب
چو روبه میکنند اینجای اشتاب
هوش مصنوعی: همه در این آب غرق شدهاند و وقتی به سمت این جا حرکت میکنند، مانند روباه در حال فرار هستند.
تو تا غرقه نهٔ جویان خویشی
درون چَه بلاجویان خویشی
هوش مصنوعی: تو زمانی که در جستجوی خود غرق میشوی، در واقع در عمق مشکلات و چالشهای خود نیز در حال جستجو برای خودت هستی.
چه خواهی کرد چون غرقه شوی تو
سزد گر در بلا این بشنوی تو
هوش مصنوعی: وقتی در مشکلی عمیق فرورفتهای، بهتر است که این سخن را بشنوی و به آن توجه کنی.
بمیر از خویش تا یابی رهائی
که این جا مانده در چاه بلائی
هوش مصنوعی: برای رهایی از مشکلات و رنجها، باید خود را فدای خواستهها و وابستههایت کنی، زیرا در این دنیا با چالشهای سختی مواجه خواهی شد.
چوآب از سرگذشت ای مرد دانا
کجا باشی تو در غرقه توانا
هوش مصنوعی: ای مرد دانا، مانند آب که از سرگذشت خودش عبور میکند، تو هم باید در موقعیتهای سخت و پرچالش، در آینده و سرنوشت خودت حضور داشته باشی، نه اینکه در ناتوانی غرق شوی.
بمیر و وارَه از این چاه دنیا
که تا گردی یقین آگاه عقبا
هوش مصنوعی: در این دنیا از مشکلات و گرفتاریها رها شو و به سرنوشت و عاقبتات فکر کن تا به حقیقتی روشن برسید.
چو مُرد از خود فنا شد روبه پیر
چو آمد وعده گه اینجا چه تدبیر
هوش مصنوعی: وقتی کسی از خود میمیرد و به فانی شدن میرسد، به مانند یک فرد سالخورده است که وقتی وعدهای در اینجا فرا میرسد، چه تدبیری برای آن اندیشیده شده است.
چو وعداللّه حق در پیش داری
چرا از درد دل را ریش داری
هوش مصنوعی: وقتی وعدهی الهی به حقیقت نزدیک است، چرا باید از درد دل و غم و اندوه خود ناراحت باشی؟
تمامت وعده راکردست دلدار
که بنماید جمال خویش اظهار
هوش مصنوعی: تمام وعدههایی که دلبر داده است، این است که خود را نشان دهد و زیباییاش را نمایان کند.
ولی آن دم بدانی کان چه بود است
نمودی بود کاندر چَه نمودست
هوش مصنوعی: در آن لحظه متوجه خواهی شد که آنچه به تو نشان داده شده، تنها نشانهای از آن چیزی است که در واقعیت وجود دارد.
چو بنماید ترادیدار ناگاه
ز چاهت میبرآرد تا شوی شاه
هوش مصنوعی: زمانی که ناگهان چهرهات نمایان شود، همانند ظهور از یک چاه، تو را به اوج میبرد و باعث میشود که به مقام سلطنت برسی.
درون چاهی و غرقاب جانی
چه گویم سرّ اسرار معانی
هوش مصنوعی: درون چاه و در دریا غرق شدهام، در چنین وضعیتی نمیدانم چه بگویم که دربردارندهی رازهای عمیق معانی باشد.
درون آب حل شو ای برادر
در این اسرارها نیکو تو بنگر
هوش مصنوعی: ای برادر، در آب غوطهور شو و به درون آن برو. در این رمز و رازها خوب نگاه کن و آنها را درک کن.
درون آب حل شو در صفا تو
مبین تو هیچ اینجا جز بلا تو
هوش مصنوعی: درون آب فرو برو و به آرامش برس، اما ننگر که هیچ چیز در این جا جز مصیبت نیست.
درون آب حل شو زود دریاب
که محو اینجا شوی در عین غرقاب
هوش مصنوعی: زود در آب فرو برو و به عمق آن توجه کن، که در این حالت ممکن است کاملاً غرق شوی و به فراموشی روی بیاوری.
درون آب حل شو در نهایت
که تا یابی ز قرب حق هدایت
هوش مصنوعی: در دل آب به کلی حل شو تا در نهایت به نزدیکی خدا و هدایت او دست یابی.
درون آب حل شو با زره زود
چو میدانی که تقدیر قضا بود
هوش مصنوعی: به سرعت در آب ذوب شو و تسلیم شرایط و سرنوشت گرد، چون میدانی که تقدیر از پیش تعیین شده است.
درون آب حل گردان وجودت
که تا پیدا شود کل بود بودت
هوش مصنوعی: وجودت را در عمق آب غرق کن تا تمام حقیقت وجودت نمایان شود.
درون آب حل گردان تو خود را
که محو اینجا بماند نیک و بد را
هوش مصنوعی: در دل آب خودت را گم کن تا بگذاری خوبی و بدی از بین بروند و فقط بر همین جا بمانی.
درون آب حل شو بی صفاتت
که بنماید عیان اسرار ذاتت
هوش مصنوعی: به درون آب برو و از ویژگیهای خود دور شو تا اسرار وجودت به وضوح نمایان شود.
چو حل گردی بدانی سرّ اسرار
پدید آئی چو گردی ناپدیدار
هوش مصنوعی: وقتی که از حالت محدودیت خارج شوی و به عمق موضوعات پی ببری، رازهای نهفته برایت روشن خواهد شد؛ اما اگر در خودت بمانی و ناپیدا شوی، این اسرار بر تو آشکار نخواهد شد.
چو تو پنهان شوی پیدا نمائی
بگو تا چند از این غوغا نمائی
هوش مصنوعی: اگر تو در خفا هستی و خود را پنهان کردهای، بگو تا کی میخواهی این هیاهو و جنجال را ادامه دهی؟
شدی حل در درون چاه دنیا
نگشتی یک دمی آگاه دنیا
هوش مصنوعی: تو در دل مشکلات و گرفتاریهای دنیا غرق شدهای و حتی لحظهای هم به آنچه در این دنیا میگذرد توجه نکردهای.
شدی حل مینکردی مشکلت حل
که بگشاید ترا این رازمشکل
هوش مصنوعی: وقتی مشکلت را حل کردی، به این معناست که این راز تو نیز حل میشود و برطرف میگردد.
شدی حل وز همه کردی کناره
ندارد دردت اینجا هیچ چاره
هوش مصنوعی: وقتی به مشکل و دردی دچاری، هیچ راه حلی در اینجا وجود ندارد و تو از همه چیز فاصله گرفتهای.
شدی حل در درون چاه بنگر
اگر هستی دمی آگاه بنگر
هوش مصنوعی: اگر در عمق چاه قرار گرفتهای، نگاهی به درون خود بینداز و به یاد داشته باش که آیا هنوز وجود داری و به چه چیزی آگاهی داری.
ندادی داد و اندر چاه ماندی
اگرچه خویشتن آگاه ماندی
هوش مصنوعی: اگر در جایی از حق خود دفاع نکردی و به دیگران اجازه دادی که از تو سوءاستفاده کنند، حتی اگر خودت از این موضوع باخبر باشی، در نهایت در موقعیت بدی قرار خواهی گرفت.
چو حل خواهی شدن مشکل بکن حل
ز بند صورت اینجاگه تو بگسل
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مشکلت حل شود، باید از قید و بندها و ظواهر این دنیا رها شوی و آنها را کنار بگذاری.
ز درد خویشتن درمان ندیدی
شدت جان ویقین جانان ندیدی
هوش مصنوعی: از درد خود هیچ درمانی نیافتی و به یقین زیبایی محبوب را ندیدی.
در این چاه بلا پختی بصد درد
که همچون دیگ اینجاگاه در خورد
هوش مصنوعی: در این جای پر از بلا و درد، مثل دیگ که در آن طعام میپزد، تو هم در حال پختن و تحمل مصیبتها هستی.
در این چاه بلا پخته شدستی
چه گویم کاین زمان مرده بُدستی
هوش مصنوعی: در این شرایط سخت چه بگویم وقتی که تو در حال حاضر از دنیا رفتهای؟
برا از چاه ای بیچاره روباه
که ماندستی عجائب اندر این چاه
هوش مصنوعی: ای بیچاره روباه، از این چاه بیرون بیا، چرا که در این چاه شگفتیهای زیادی وجود دارد که تو هنوز در آن ماندهای.
بده جان تا برون آئی ز صورت
تمامت کرده غرقاب کدورت
هوش مصنوعی: جان خود را بده تا از این تصویر کامل خارج شوی و از عمق تاریکی و کدورت رها شوی.
همه غرقاب چاهند اندر این جای
درون چاه بگرفتند مأوای
هوش مصنوعی: همه در این مکان به شدت در مشکل و سختی افتادهاند و در چاه گرفتار شدهاند و در آنجا پناه گرفتهاند.
بده جان تا شوی جانان باعزاز
حجابت افتد این جاگه ز رخ باز
هوش مصنوعی: جان خود را به معشوق تقدیم کن تا به مقام و جایگاه او برسی. در این مکان، حجاب و پردهات کنار خواهد رفت و زیباییات آشکار خواهد شد.
هر آنکو جان دهد مانند روباه
چو حل گردد شود ز اسرار آگاه
هوش مصنوعی: هر کس که جانش را فدای مکری کند، مانند روباه در خفا و نیرنگ است. وقتی رازها آشکار شود، او نیز به آنها آگاه خواهد شد.
هر آنکو جان دهد در شادمانی
بسی لذّت بیابد جاودانی
هوش مصنوعی: هر کس که در خوشحالی جان خود را فدای شادی کند، از لذتی فراوان بهرهمند خواهد شد که برای همیشه باقی میماند.
هر آنکو جان دهد دلدارگردد
گهی کز بود خود بیزار گردد
هوش مصنوعی: هر کسی که جانش را برای محبوبش فدا کند، گاهی ممکن است از خود و وجودش بیزار شود.
هر آنکو جان دهد معنی شود زود
به صورت در میان عقبی شود زود
هوش مصنوعی: هر کسی که جان خود را تقدیم کند و معنای عمیقتری از زندگی را درک کند، به سرعت به حقیقتی زیبایی میرسد و در دنیای بعد از مرگ نیز به سرعت به جایگاه خود میرسد.
هر آنکو جان دهد در دار دنیا
بیابد عاقبت اسرار عقبی
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی دنیوی فداکاری کند و جان خود را برای اهداف بزرگتر نثار کند، در نهایت به رازهای زندگی پس از مرگ دست خواهد یافت.
هر آنکو جان دهد او کل شود جان
ز جانان کل شود در دیدن جان
هوش مصنوعی: هر کسی که جان خود را نثار کند، در حقیقت به کل وجود خود دست مییابد و جان او به واسطه دیدن محبوب، کامل میشود.
هر آنکو جان دهد تا دل بماند
نمود جسم و جان مشکل نماند
هوش مصنوعی: هر کس که جانش را فدای دلش کند، دیگر مشکلی بین جسم و جان وجود نخواهد داشت.
هر آنکو جان دهد تا دوست گردد
حقیقت مغز جانان پوست گردد
هوش مصنوعی: هر کسی که برای عشق و دوستی جانش را فدای دیگران کند، در حقیقت روحش به کمال میرسد و ماهیت واقعیاش نمایان میشود.
هر آنکو جان دهد اووصل یابد
چو گردد محو کلّی اصل یابد
هوش مصنوعی: هر کس که جان خود را به عشق معشوق تقدیم کند، به وصال او خواهد رسید. زمانی که او به طور کامل از خود بیخود شود، حقیقتی را که در اصل وجود دارد، در مییابد.
هر آنکو جان دهد در عشق جانان
بماند جاودان در دوست پنهان
هوش مصنوعی: هر کسی که در عشق معشوق خود جان خود را فدای او کند، همیشه در دل دوست به یاد خواهد ماند و زندگیاش جاودانه خواهد بود.
هر آنکو جان دهد در دیدن یار
بیابد عاقبت شادی بسیار
هوش مصنوعی: هر کسی که جانش را در راه دیدن محبوب فدا کند، در پایان زندگی شادی فراوانی را تجربه خواهد کرد.