بخش ۲۴ - حکایت روباه و بچاه شدن او
مگر میرفت آن روباه شادان
دوان هر سوی در کوُه و بیابان
رسید از ناگهان نزدیک راهی
بکنده بر سر آن راه چاهی
چهی بس دور و دلوی بسته بر او
سخن بشنو زمن ای مرد نیکو
درون چاه روباهش نظر کرد
یکی روباه دیگر دید پر درد
درون آب عکس خود بدید او
درآمد زود در گفت و شنید او
اشارت کرد دست خود ز بالا
اشارت کرد روبه نیز ز آنجا
هر آن فعلی که او از خویش میکرد
درون چاه او بیخویش میکرد
بخود میگفت آن روباه بالا
که من میخواند او باید شد آنجا
درون باید شدن تا او ببینم
حقیقت اینست اسرار یقینم
درون چاه جست او از بُن آب
فرو شد جان فتاد آنجا بغرقاب
چو اندر آب چه ناگه جهید او
بجز خود هیچکس آنجا ندید او
شنای چند کرد و سُست تن شد
ز نومیدی جان بی خویشتن شد
نه بتوانست بیرون شد از آنجا
میان آب او میکرد غوغا
بخود میگفت خود کردم چگویم
اگر این دم من اندر جستجویم
بدست خویش خود در چه فکندم
که داند کس که من ناگه فکندم
چو خود کردم چرا تاوان ستانم
کجا یابم در اینجا دوستانم
چو خود کردم بماندم در بلا من
درون آب غرقم مبتلا من
دریغا هیچکس فریادرس نیست
بماندم غرقه و غمخوار کس نیست
دریغ این چاه بُد کآمد به راهم
شدم غرقه ندیدم هیچ همدم
ندارد کس خبر دانم یقین من
نبودم اندرین سر پیش بین من
در این چاه اوفتادم بیخبر زار
دگر بینم منش چاه و وطن کار
ز دستم رفت هم جانم دگر زود
نخواهد رفت اینجا بودنی بود
بسی اندیشه زینسان کرد روباه
نظر میکرد هر دَم بر سر چاه
ز ناگه غرقه شد تا جان بداد او
خوشا آنکس که اینجا داد داد او
میان آب جان ده در حیاتت
که اندر آب خواهد بُد مماتت
تو آن روباه پُر مکری و تلبیس
که افتادستی اندر چاه ابلیس
بدیدی عکس خود برسیرت آب
نمیدانستی اینجا عین غرقاب
که گردی ناگهان و جان دهی تو
نداری از تن و جان آگهی تو
ز دنبال صُوَر در چاه صورت
فتادستی تو ای روباه سیرت
بهر نقشی که میبازی ندانی
که خواهی گشت اندر چاه فانی
درون چاه خواهی اوفتادن
عجائب خویش را بر باد دادن
بخش ۲۳ - در برداشتن حجاب و واصل شدن و یکتا گردیدن فرماید: شود واصل حجابش دور گرددبخش ۲۵ - در صفت دل فرماید: دلا زین چاه آخر چند اشتاب
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مگر میرفت آن روباه شادان
دوان هر سوی در کوُه و بیابان
هوش مصنوعی: آیا نمیدیدی که آن روباه خوشحال چگونه به سرعت در اطراف کوهها و بیابانها میدواند؟
رسید از ناگهان نزدیک راهی
بکنده بر سر آن راه چاهی
هوش مصنوعی: ناگهان شخصی به یک راه نزدیک شد و بر سر آن راه چاهی ظاهر شد.
چهی بس دور و دلوی بسته بر او
سخن بشنو زمن ای مرد نیکو
هوش مصنوعی: ای مرد نیکو، از من بشنو که سخنها و داستانها بسیار دور و بعید هستند و بر دل ما بستهاند.
درون چاه روباهش نظر کرد
یکی روباه دیگر دید پر درد
هوش مصنوعی: یک روباه درون چاه نگاهی انداخت و روباه دیگری را دید که به شدت از درد رنج میبرد.
درون آب عکس خود بدید او
درآمد زود در گفت و شنید او
هوش مصنوعی: او در آب تصویر خود را دید و بلافاصله به گفتگو و تبادل نظر پرداخت.
اشارت کرد دست خود ز بالا
اشارت کرد روبه نیز ز آنجا
هوش مصنوعی: دست خود را از بالا به سمت دیگری اشاره کرد و همچنین نشانهای از همان جا به سمت نیز.
هر آن فعلی که او از خویش میکرد
درون چاه او بیخویش میکرد
هوش مصنوعی: هر کاری که او انجام میداد، در واقع در عمق وجودش و بدون آگاهی از آن، به نوعی به خود آسیب میزد.
بخود میگفت آن روباه بالا
که من میخواند او باید شد آنجا
هوش مصنوعی: روباه به خود میگفت که باید به جایی برود و آنجا چیزی را که میخواند ببیند یا تجربه کند.
درون باید شدن تا او ببینم
حقیقت اینست اسرار یقینم
هوش مصنوعی: برای درک واقعیات و حقایق، باید به عمق وجود خود برویم و به درون خود سفر کنیم. این سفر درونی به من کمک میکند تا اسرار و یقینهایی را که در دل دارم، کشف کنم.
درون چاه جست او از بُن آب
فرو شد جان فتاد آنجا بغرقاب
هوش مصنوعی: درون چاه، او جستجو کرد و به عمق رفت. روحش در آنجا غرق شد و به هلاکت رسید.
چو اندر آب چه ناگه جهید او
بجز خود هیچکس آنجا ندید او
هوش مصنوعی: هنگامی که او ناگهان از آب بیرون جهید، جز خودش هیچ کس دیگری را در آنجا ندید.
شنای چند کرد و سُست تن شد
ز نومیدی جان بی خویشتن شد
هوش مصنوعی: او به دلایل ناامیدی و کمبود توانایی، چند بار در آب شنا کرد و به وضعیتی ضعیف و ناتوانی رسید که دیگر هیچ کنترلی بر روح و جانش نداشت.
نه بتوانست بیرون شد از آنجا
میان آب او میکرد غوغا
هوش مصنوعی: او نتوانست از آنجا که در دل آب بود خارج شود و به همین دلیل سر و صدا و هیاهو راه انداخت.
بخود میگفت خود کردم چگویم
اگر این دم من اندر جستجویم
هوش مصنوعی: به خود میگفت که اگر اکنون در جستجوی چیزی هستم، چه باید بگویم؟
بدست خویش خود در چه فکندم
که داند کس که من ناگه فکندم
هوش مصنوعی: نمیدانم چطور به این وضع افتادم و چه بر سر خود آوردم، چون هیچکس از حال من باخبر نیست.
چو خود کردم چرا تاوان ستانم
کجا یابم در اینجا دوستانم
هوش مصنوعی: وقتی که خودم باعث این مشکلات شدم، چرا باید مجازات را تحمل کنم؟ از کجا میتوانم در اینجا دوستان واقعی پیدا کنم؟
چو خود کردم بماندم در بلا من
درون آب غرقم مبتلا من
هوش مصنوعی: وقتی خودم را در مشکلات رها کردم، حالا در آب غرق شدهام و در حوادث گرفتار شدهام.
دریغا هیچکس فریادرس نیست
بماندم غرقه و غمخوار کس نیست
هوش مصنوعی: متاسفم که هیچکس به من کمک نمیکند و در این وضعیت غمانگیز تنها ماندهام.
دریغ این چاه بُد کآمد به راهم
شدم غرقه ندیدم هیچ همدم
هوش مصنوعی: متأسفانه، در این مسیر که قدم گذاشتهام، به بنبست و چاهی افتادهام. در این وضعیت سخت و تاریک، حتی کسی را نمیبینم که مرا همراهی کند یا در کنارم باشد.
ندارد کس خبر دانم یقین من
نبودم اندرین سر پیش بین من
هوش مصنوعی: هیچکس از حال من خبر ندارد، اما من مطمئنم که در اینجا، من وجود نداشتم.
در این چاه اوفتادم بیخبر زار
دگر بینم منش چاه و وطن کار
هوش مصنوعی: در این چاه افتادهام و بیخبر از حال خودم هستم. دیگر نمیتوانم وطن و جایگاه خود را ببینم، انگار که چاه و وطن برایم به یکسان تبدیل شدهاند.
ز دستم رفت هم جانم دگر زود
نخواهد رفت اینجا بودنی بود
هوش مصنوعی: به زودی جانم از دستم میرود، اما حالا که در اینجا هستم، دیگر نمیتوانم آن را ترک کنم.
بسی اندیشه زینسان کرد روباه
نظر میکرد هر دَم بر سر چاه
هوش مصنوعی: روباه به طور مکرر فکر میکرد و هر لحظه به چاه نگاه میکرد.
ز ناگه غرقه شد تا جان بداد او
خوشا آنکس که اینجا داد داد او
هوش مصنوعی: او به طور ناگهانی به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و جانش را از دست داد. خوش به حال کسی که در این موقعیت جانش را فدای حقیقت کرد.
میان آب جان ده در حیاتت
که اندر آب خواهد بُد مماتت
هوش مصنوعی: برای ادامه حیاتت، در آب جان بگذار؛ زیرا اگر در آب نباشی، مرگت حتمی است.
تو آن روباه پُر مکری و تلبیس
که افتادستی اندر چاه ابلیس
هوش مصنوعی: تو همان روباه زیرک و فریبکاری هستی که در دام شیطان افتادهای.
بدیدی عکس خود برسیرت آب
نمیدانستی اینجا عین غرقاب
هوش مصنوعی: تو در آینهی آب، چهرهی خود را دیدی، اما نمیدانستی که در حقیقت در میان آبی عمیق و غرقاب هستی.
که گردی ناگهان و جان دهی تو
نداری از تن و جان آگهی تو
هوش مصنوعی: ناگهان تو در موقعیتی قرار میگیری که خود را از دست میدهی و نمیدانی که چه بر سرت آمده است و از وجود خود آگاه نیستی.
ز دنبال صُوَر در چاه صورت
فتادستی تو ای روباه سیرت
هوش مصنوعی: اگر به دنبال زیباییهای ظاهری و فریبنده باشی، به دام خواهی افتاد. ای روباه با نیرنگ، تو به سیرت و باطن خود توجهی نداشتهای.
بهر نقشی که میبازی ندانی
که خواهی گشت اندر چاه فانی
هوش مصنوعی: هر بار که نقشی ایفا میکنی، ندانسته ممکن است به سرنوشتی ناگوار دچار شوی.
درون چاه خواهی اوفتادن
عجائب خویش را بر باد دادن
هوش مصنوعی: اگر در چاه بیفتی، همه شگفتیها و چیزهای ارزشمندی که داری، نابود خواهند شد.