گنجور

بخش ۲۰ - در توحید صرف و بقای کل فرماید

خدا شد بیجهت درحق مبرّا
دم اللّه زد وز دید یکتا
خدا شد بود او نابود آمد
ز دید دید حق معبود آمد
خدا شد در خدا دانی یقین دید
در اینجا اوّلین و آخرین دید
خدا شد در خدا ز اللّه دم زد
در اعیان خدائی او قدم زد
خدا شد بود خود در بود حق باخت
عیان شد عشق و صورت را برانداخت
خدا شد تا خدا در جان نباشد
نمود بود او اعیان نباشد
خدا شد از خدا گفت آشکاره
بکردندش در اینجا پاره پاره
هر آن کو راز بین باشد در این کار
شود در عاقبت اندر سرِ دار
هر آن کو سِرّ بداند سرفشاند
ولی در عاقبت حیران نماند
هر آن کو سر بداند جان جانست
ولیکن این سخن از من نهانست
چو منصور از مرید دوست خود دید
یقین در کشتن خود او سبق دید
که میبینم که چون منصور عطّار
بخواهد سر بریدن زود ناچار
جدا خواهد شدن از بود خود زود
شود در عاقبت دیدارمعبود
جواهر ذات بعد از این که خواند
ز هر یک چشم جوی خون فشاند
چه دیدست اندر اینجاکشتن خویش
حجاب خویشتن برداشت از پیش
شترنامه عیان یار خود گفت
ز منصور حقیقی راز بشنفت
عیان منصور عطّارست دریاب
کنون از عشق بر دارست دریاب
عیان منصور دید و بود منصور
که اشترنامه زو گشتست مشهور
عیان منصور بود و کل لقا دید
چو اندر کشتن خود او بقا دید
عیان منصور بود و راز گفت او
همه راز نهانی باز گفت او
عیان منصور بود و زد اناالحق
بگفت اندر میانه راز مطلق
عیان منصور بود و گشت عاشق
فنای خویشتن میدید لایق
عیان منصور بود و در جلالش
بدید آنجا نمودار کمالش
عیان منصور بود و جان بداد او
ز عین عشق بیشک داد داد او
عیان منصور بود و کشتن خویش
ز دید حق بدید اینجای از پیش
عیان منصور بود و جوهر ذات
نمود اینجا همه در عین ذرّات
عیان منصور بود و بس کتب ساخت
همه در دیدن جانان بپرداخت
عیان منصور بود و در بقا شد
ز دید حق نهان انبیا شد
میان جزو و کل بد پیش بین او
که بد در واصلی صاحب یقین او
ز عین وصل حق چون اصل دریافت
طمع از خود برید و وصل دریافت
ز عین وصل او در لامکان شد
بر جانان بکلّی او عیان شد
هر آنکو گاهگاهی عشق بشناخت
چو من چون موم درخورشید بگداخت
چو خورشید حقیقی دیده ام من
ز جانان راز خود بشنیده ام من
چو ذرّه در فنا گشتم چو خورشید
از آن ماندم من اندر عشق جاوید
عیان جاودان اینجا بدیدم
ز حق بینی به کام دل رسیدم
ز جان بگذشتم و جانان شدم کلّ
ز بود خویشتن پنهان شدم کل
حقیقت چیست بیش اندیش بودن
ز خود بگذشتن و با خویش بودن
حقیقت چیست جانان باز دیدن
نمود خویش عین راز دیدن
حقیقت چیست محو جاودانی
که گردی از نمود خویش فانی
سر خود دور نه اندر سرِدار
که تا زان سر تو باشی نیز سردار
سر خود دور نه جان را برافشان
غبار هستی ازدامن بیفشان
سر خود دور نه مانند عطّار
که تا چون او شوی واصل در اسرار
سر خود دور نه بگذر ز هستی
چو گبران میمکن این بت پرستی
سر خود دور نه تا خود ببینی
حقیقت نیز نیک و بد ببینی
سر خود دور نه تا راز یابی
نمود ذات اعیان بازیابی
سر خود دور نه و رخ مگردان
که یابی بیشکی دیدار جانان
سر خود دور نه مانند منصور
کز او شد عالم تحقیق مشهور

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خدا شد بیجهت درحق مبرّا
دم اللّه زد وز دید یکتا
هوش مصنوعی: خداوند بی‌دلیل در حق خود را پاک و بی‌نقص نشان داد و به یکتا بودن خود اشاره کرد.
خدا شد بود او نابود آمد
ز دید دید حق معبود آمد
هوش مصنوعی: خداوند در آن زمان به وجود آمد و از دیدگان پنهان شد، و حقیقتی که مورد پرستش است، نمایان گردید.
خدا شد در خدا دانی یقین دید
در اینجا اوّلین و آخرین دید
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که خدای ربّ، در خود و در عمق وجودش، با یقین به مشاهده‌ای رسیده است. او در این مکان، هم اولین و هم آخرین را درک کرده است.
خدا شد در خدا ز اللّه دم زد
در اعیان خدائی او قدم زد
هوش مصنوعی: خداوند در وجود خویش تجلی کرده و از حقیقت خود سخن گفته و در لایه‌های مختلف هستی گام نهاده است.
خدا شد بود خود در بود حق باخت
عیان شد عشق و صورت را برانداخت
هوش مصنوعی: خداوند خود را در وجود حق آشکار کرد و عشق به وضوح نمایان شد و صورت ظاهری را از میان برداشت.
خدا شد تا خدا در جان نباشد
نمود بود او اعیان نباشد
هوش مصنوعی: اگر خدا در دل انسان نباشد، هیچ چیز از او نمایان نیست و همه چیز در اصل وجود ندارد.
خدا شد از خدا گفت آشکاره
بکردندش در اینجا پاره پاره
هوش مصنوعی: خداوند که خود از ذات خویش سخن می‌گوید، در این دنیا به وضوح نمایش داده شده و به شکل‌های مختلف تجلی یافته است.
هر آن کو راز بین باشد در این کار
شود در عاقبت اندر سرِ دار
هوش مصنوعی: هر کسی که در این کار راز و دانش داشته باشد، در نهایت به سرنوشت بدی دچار خواهد شد.
هر آن کو سِرّ بداند سرفشاند
ولی در عاقبت حیران نماند
هوش مصنوعی: هر کسی که راز و اسرار زندگی را بشناسد، خود را با احترام و وقار بالا می‌برد، اما در نهایت به سرنوشتی دچار نمی‌شود که سردرگم بماند.
هر آن کو سر بداند جان جانست
ولیکن این سخن از من نهانست
هوش مصنوعی: هر کسی که به حقیقت و عمق وجود خود آگاه باشد، زندگی واقعی را درک کرده است؛ اما این موضوع برای من هنوز پنهان است.
چو منصور از مرید دوست خود دید
یقین در کشتن خود او سبق دید
هوش مصنوعی: منصور وقتی دید که مریدش به یقین به کشتن خود فکر می‌کند، متوجه شد که او در این زمینه از خود او پیشی گرفته است.
که میبینم که چون منصور عطّار
بخواهد سر بریدن زود ناچار
هوش مصنوعی: در اینجا می‌گوید که وقتی منصور عطّار بخواهد سلیقه یا نظری خاص را به سرعت مورد بررسی قرار دهد، باید بی‌درنگ اقدام کند و نتیجه‌گیری نماید. به نوعی به عجله و شتاب در اتخاذ تصمیمات اشاره دارد.
جدا خواهد شدن از بود خود زود
شود در عاقبت دیدارمعبود
هوش مصنوعی: اگر از وجود خود فاصله بگیری، به‌زودی در پایان کار، به خداوند خویش خواهی رسید.
جواهر ذات بعد از این که خواند
ز هر یک چشم جوی خون فشاند
هوش مصنوعی: پس از اینکه جواهر وجود به کلام آمد، از هر چشمی به جای اشک، خون می‌ریزد.
چه دیدست اندر اینجاکشتن خویش
حجاب خویشتن برداشت از پیش
هوش مصنوعی: او در اینجا از تجربیاتش سخن می‌گوید و به این نکته اشاره می‌کند که با کنار زدن مانع‌های خود، حقیقت وجودی‌اش را بهتر می‌شناسد و درک می‌کند.
شترنامه عیان یار خود گفت
ز منصور حقیقی راز بشنفت
هوش مصنوعی: شترنامه به روشی روشن و مستقیم از عشق و علاقه‌ی یار خود صحبت می‌کند و رازهایی را از حقیقت منصور بیان می‌کند.
عیان منصور عطّارست دریاب
کنون از عشق بر دارست دریاب
هوش مصنوعی: منصور عطّار در حال حاضر در اوج خود قرار دارد، بنابراین درک کن که عشق او به چه اندازه قوی است و او را به بالاترین مقام رسانده است.
عیان منصور دید و بود منصور
که اشترنامه زو گشتست مشهور
هوش مصنوعی: منصور را دید و متوجه شد که نامه‌ای درباره او نوشته شده و این نامه به شهرت رسیده است.
عیان منصور بود و کل لقا دید
چو اندر کشتن خود او بقا دید
هوش مصنوعی: منصور مشخص بود و همه جا حضور داشت، هنگامی که او به کشتن خود نگریست، جاودانگی را مشاهده کرد.
عیان منصور بود و راز گفت او
همه راز نهانی باز گفت او
هوش مصنوعی: منصور در میان مردم حضور داشت و تمامی رازهای پنهانی را بیان کرد.
عیان منصور بود و زد اناالحق
بگفت اندر میانه راز مطلق
هوش مصنوعی: منصور در آشکارا شناخته شده بود و اعلام کرد که "من حق هستم" و در میان این سخن، راز مطلق را بیان کرد.
عیان منصور بود و گشت عاشق
فنای خویشتن میدید لایق
هوش مصنوعی: منصور در برابر عشق، خود را فراموش کرد و به فنا رفت. او دید که شرایط عشق، او را شایسته چنین تجربه‌ای کرده است.
عیان منصور بود و در جلالش
بدید آنجا نمودار کمالش
هوش مصنوعی: منصور به وضوح در مقام و عظمتش نمایان بود و در آن مکان، کمال و تکامل او به چشم می‌خورد.
عیان منصور بود و جان بداد او
ز عین عشق بیشک داد داد او
هوش مصنوعی: منصور به وضوح نمایان بود و از عشق جانش را فدای آن کرد. بدون شک او به خاطر عشق، فداکاری بزرگی انجام داد.
عیان منصور بود و کشتن خویش
ز دید حق بدید اینجای از پیش
هوش مصنوعی: منصور در برابر چشمانش به خداوند نگریست و از سرنوشت خود آگاه شد که باید به دست خویش به قتل برسد.
عیان منصور بود و جوهر ذات
نمود اینجا همه در عین ذرّات
هوش مصنوعی: منصور در اینجا به وضوح نمایان است و ماهیت واقعی او از درون این ذرات مشخص شده است.
عیان منصور بود و بس کتب ساخت
همه در دیدن جانان بپرداخت
هوش مصنوعی: منصور به وضوح در درک حقیقت وجود داشت و فقط به نوشتن کتاب‌ها پرداخت، همه چیز را صرفاً برای دیدن معشوق خود فدا کرد.
عیان منصور بود و در بقا شد
ز دید حق نهان انبیا شد
هوش مصنوعی: منصور واضح و مشخص بود و به واسطه‌ی وجود خداوند، به نوعی در جاودانگی قرار گرفت، به طوری که از دید انبیا پنهان شد.
میان جزو و کل بد پیش بین او
که بد در واصلی صاحب یقین او
هوش مصنوعی: در میان اجزا و کلیت، فردی را بنگر که در درون خود به حقیقتی بزرگ‌تر دست یافته و به یقین رسیده است.
ز عین وصل حق چون اصل دریافت
طمع از خود برید و وصل دریافت
هوش مصنوعی: از منبع حقیقت، چون به وصالی رسیدی، باید از آرزوها و خواسته‌های خود دست بکشی و فقط به اتصال به حقیقت توجه کنی.
ز عین وصل او در لامکان شد
بر جانان بکلّی او عیان شد
هوش مصنوعی: به دلیل پیوند عمیق با معشوق، وجود او در جهانی غیرمادی کاملاً آشکار و نمایان شد.
هر آنکو گاهگاهی عشق بشناخت
چو من چون موم درخورشید بگداخت
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق را گاهی بشناسد، مانند من در برابر آن به مثل موم در آفتاب نرم و ذوب می‌شود.
چو خورشید حقیقی دیده ام من
ز جانان راز خود بشنیده ام من
هوش مصنوعی: من به حقیقتی چون خورشید نگریسته‌ام و از محبوب خود رازی را شنیده‌ام.
چو ذرّه در فنا گشتم چو خورشید
از آن ماندم من اندر عشق جاوید
هوش مصنوعی: من مانند ذره‌ای که به فنا رفته‌ام، اما مانند خورشیدی که از آن جدا نشده‌ایم، در عشق جاودانه‌ام باقی مانده‌ام.
عیان جاودان اینجا بدیدم
ز حق بینی به کام دل رسیدم
هوش مصنوعی: در اینجا چیزی را که همیشه و برای همیشه وجود دارد، مشاهده کردم و از طرف خداوند به خواسته‌هایم دست یافتم.
ز جان بگذشتم و جانان شدم کلّ
ز بود خویشتن پنهان شدم کل
هوش مصنوعی: از جان خود گذشتم و به محبوب رسیدم، تمام وجودم را نادیده گرفتم و از خودم پنهان شدم.
حقیقت چیست بیش اندیش بودن
ز خود بگذشتن و با خویش بودن
هوش مصنوعی: حقیقت در این است که فراتر از خودمان فکر کنیم، خود را کنار بگذاریم و به درون خود توجه کنیم.
حقیقت چیست جانان باز دیدن
نمود خویش عین راز دیدن
هوش مصنوعی: حقیقت در این است که معشوق دوباره خود را به نمایش گذاشت و این نمایش، خود راز دیدار اوست.
حقیقت چیست محو جاودانی
که گردی از نمود خویش فانی
هوش مصنوعی: حقیقت چیست جز از بین رفتن آنچه در دنیا ظاهر می‌شود، در حالی که جاودانگی از آن چیزی است که به طور واقعی وجود دارد.
سر خود دور نه اندر سرِدار
که تا زان سر تو باشی نیز سردار
هوش مصنوعی: از خودت دور نشو و به دیگران وابسته نکن که تا زمانی که تو خودت رهبری را به عهده نداری، نمی‌توانی به دیگران فرماندهی کنی.
سر خود دور نه جان را برافشان
غبار هستی ازدامن بیفشان
هوش مصنوعی: به خودت توجه کن و به جانت اهمیت بده. از غبار دنیا و مشکلات زندگی دوری کن و آن‌ها را از خود دور کن.
سر خود دور نه مانند عطّار
که تا چون او شوی واصل در اسرار
هوش مصنوعی: به خودت بپرداز و مانند عطّار نباش که فقط در جستجوی رازها و معانی عمیق باشد. باید درک کنی که برای رسیدن به مقام‌های بالا و درک اصول زندگی، باید کارهای درست را انجام دهی و به خودت بیندیشی.
سر خود دور نه بگذر ز هستی
چو گبران میمکن این بت پرستی
هوش مصنوعی: به خودت توجه کن و از وجودت غافل نشو، همچنان که مجوس (گبران) به پرستش بت‌ها مشغولند.
سر خود دور نه تا خود ببینی
حقیقت نیز نیک و بد ببینی
هوش مصنوعی: برای درک واقعیت، لازم است که از خود فاصله بگیری و نگرش متفاوتی داشته باشی. تنها در این صورت می‌توانی خوبی‌ها و بدی‌ها را به درستی ببینی.
سر خود دور نه تا راز یابی
نمود ذات اعیان بازیابی
هوش مصنوعی: به دور خود نگرد تا اسرار را بشناسی و ذات واقعی اشیاء را دوباره پیدا کنی.
سر خود دور نه و رخ مگردان
که یابی بیشکی دیدار جانان
هوش مصنوعی: سر خود را امروز به دور نچرخان و چهره‌ات را از من برمگردان، زیرا اگر چنین کنی، هرگز دیدار معشوق را نخواهی یافت.
سر خود دور نه مانند منصور
کز او شد عالم تحقیق مشهور
هوش مصنوعی: خود را دور نکن مانند منصور، که به خاطر او، جهان حقیقت شناخته شده است.