بخش ۶۵ - در نموداری شیخ کبیر با منصور
نظر کردم آنگهی در سوی منصور
پس آنگه گفت با او شیخ پرنور
که ای سلطان همی دانیم رازت
در اینجا گاه کام بی نیازت
حقیقت بیش از آنی مانده آنیم
که از سر حقیقت ما عیانیم
تو میدانی مرا اسرار ما را
ریاضت یافتستم در بقا را
فنا گردان مرا مانند خودهان
که دل بگرفتم از اسرار و برهان
یکی حرفست آنجا آن توداری
حقیقت بیشکی جانان تو داری
تو داری دید جانان اندر اینجا
تو هم دیدی ز دید خویش ما را
تو داری دید جانان اندرین راه
تو هم هستی ز دید خویش آگاه
ترا اینجا بقا بخشیدهام من
ترا این درها بخشیدهام من
تو میدانی سر اسرار ما را
ریاضت یافتستم در بقا را
فناگردان مرا مانند خود هان
که دل بگرفتم از اسرار و برهان
یکی حرف است آنجا آن تو داری
حقیقت بیشکی جانان تو داری
توداری دید جانان اندراینجا
توهم دیدی ز دید خویش ما را
تو میدانی وصول من در اینجا
حقیقت بین تو جای من در اینجا
چه چون تو می بدانی من چه گویم
دوای درد من اینجا بجویم
بخش ۶۴ - پرسیدن عبدالسلام ازخضر از سرّ منصور: باو گفتم که او این دم کجایستبخش ۶۶ - سخن گفتن شیخ کبیر با منصور از نموداری قصاص: بدو گفتا که ای شیخ جهان بین
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.