گنجور

بخش ۶۳ - جواب دادن شیخ جنید عبدالسلام را

جوابم داد و گفتا عبدالله
کنون از راز جانان کرد آگاه
تو هستی بنده و من راز دانم
تو هستی سالک و من درعیانم
بدان کامشب شدم اینجا نمودار
نه جانی دیدم و بیخود ابا یار
منم خضر نبی عالم هدایت
که دادستم خدا عین سعادت
چنان حق دار ما را علم بیچون
که بنمایم دمادم بیچه و چون
همه بحر جهان در قدرت اوست
مرا داده است و بخشیده است کل اوست
گهی در برگهی من در بحارم
گهی در عین خشکی پایدارم
حقیقت من گذر دارم بآفاق
بروی خشک دراندر جهان طاق
فتادستم که بیشک ز انبیایم
هدایت یافته من از خدایم
عنایت کرد ما را در ازل یار
که هر جائی که خواهم من پدیدار
شوم بیشک نداند سرّ من کس
حقیقت اینست ما را در جهان بس
حقیقت صحبت من کس نیابد
بجز عاشق در اینجا بس نیابد
کنون کردم در این خلوت گذاره
ترادیدم شدم عین نظاره
دمی خوش یافتی و نوش کردی
دگر آن دم بکل فرموش کردی
در آن دم بیشکی آدم نگنجد
وجودعالم وآدم نگنجد
همه مردان درین دم راز بینند
ابی خوددید جانان بازبینند
دم مردان ترا دیدم در اینجا
از آن این دم ترا بگزیده اینجا
دمی داری و دردم پایداری
ولی در آخرین دم پای داری
ولیکن چون دم منصور نبود
چو او اندر جهان مشهور نبود
چو او هرگز کجا آید بآفاق
ندیدم چون دم اودر جهان طاق
دلی دارد که آن دم کس ندارد
یقین در سرّ جانان پای دارد
دمی دارد که حق ز آن دم پدید است
ابا او گفته و از وی شنیده است
دم او جملهٔ دمها بیک دم
فرو برده است چه از عهد آدم
اناالحق میزند اینجا عیان او
همی گوید ابا حق در جهان او
که من اینجا یقین بود خدایم
نمود انبیا و اولیائم
یکی چون من که خضرم درحقیقت
سپرده راه بحر کل طریقت
چودیدم او بپرسیدم ز حق باز
مرا اوداد آنگه زود آواز
که هان از حق حق پرسی بگو تو
بجز من درجهان می حق بجو تو
تو ای خضر جهان گرراز جوئی
ز من ذات خدا می باز جوئی
یکی چون من که موسی صاحب راز
نیارست او نمود اینجا مرا باز
نمودی گرچه بد همراه من او
نبود از سرّ کل آگاه من او
اگرچه بود هم صحبت مرایار
نیامد سر او جز من پدیدار
نمودم راز موسی می ندانست
مراین اسرارها راز جهانست
حقیقت صحبت او در نوشتم
بیک دم از وجود او گذشتم
رها کردم حقیقت صحبت او
که بیش از پیش بودش قربت او
یکی علم لدنّی بود ما را
درین عالم یقین معبود ما را
چو او در دید ما اسرار بین شد
همواز صحبتم صاحب یقین شد
حقیقت با چنین فرو شجاعت
که بخشیدستمان حق این سخاوت
ندیدم در جهان من مثل منصور
نه بیند نیز کس تا نفخهٔ صور

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جوابم داد و گفتا عبدالله
کنون از راز جانان کرد آگاه
هوش مصنوعی: او به من پاسخ داد و گفت که اکنون عبد الله از اسرار محبوبش مطلع شده است.
تو هستی بنده و من راز دانم
تو هستی سالک و من درعیانم
هوش مصنوعی: تو بندگی می‌کنی و من به رازهای عمیق آگاه هستم؛ تو در مسیر سیر و سلوک هستی و من در مقام مشاهده و آگاهی قرار دارم.
بدان کامشب شدم اینجا نمودار
نه جانی دیدم و بیخود ابا یار
هوش مصنوعی: امشب در اینجا وضعیت من مشخص شده است، نه جانی را می‌بینم و نه به خاطر یارم خود را تحت فشار قرار می‌دهم.
منم خضر نبی عالم هدایت
که دادستم خدا عین سعادت
هوش مصنوعی: من همان خضر نبی‌ام که در مسیر هدایت قرار دارم و خداوند به من حقیقت سعادت را عطا کرده است.
چنان حق دار ما را علم بیچون
که بنمایم دمادم بیچه و چون
هوش مصنوعی: ما در حقیقت دارای علمی هستیم که بدون هیچ چون و چرایی می‌تواند ما را در زمان‌های مختلف و به طور مداوم راهنمایی کند و به ما نشان دهد.
همه بحر جهان در قدرت اوست
مرا داده است و بخشیده است کل اوست
هوش مصنوعی: تمامی جهان تحت تسلط و قدرت اوست و او به من همه چیز را عطا کرده و بخشیده است. اوست که تمام وجود و امکانات را در اختیار من قرار داده است.
گهی در برگهی من در بحارم
گهی در عین خشکی پایدارم
هوش مصنوعی: گاهی در جمع و در میانه افراد هستم و لحظات شادی را تجربه می‌کنم، و گاهی هم احساس تنهایی و سکون دارم.
حقیقت من گذر دارم بآفاق
بروی خشک دراندر جهان طاق
هوش مصنوعی: من از حقیقت خود به دور افتاده‌ام و در جهانی خشک و بی‌روح سفر می‌کنم.
فتادستم که بیشک ز انبیایم
هدایت یافته من از خدایم
هوش مصنوعی: دست من افتاد و یقین دارم که از پیامبران هستم، زیرا از پروردگارم هدایت یافته‌ام.
عنایت کرد ما را در ازل یار
که هر جائی که خواهم من پدیدار
هوش مصنوعی: خداوند در آغاز، توجه خاصی به ما داشت و به ما هدیه داد که هرجا که اراده کنیم، یار و همراه ما حاضر باشد.
شوم بیشک نداند سرّ من کس
حقیقت اینست ما را در جهان بس
هوش مصنوعی: قطعاً هیچ‌کس نمی‌تواند راز من را درک کند، واقعیت این است که ما در این دنیا به تنهایی و بدون درک دیگران زندگی می‌کنیم.
حقیقت صحبت من کس نیابد
بجز عاشق در اینجا بس نیابد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس جز عاشق نمی‌تواند حقیقت کلام من را درک کند. در این‌جا هیچ کس دیگر نمی‌تواند به این حقیقت دست یابد.
کنون کردم در این خلوت گذاره
ترادیدم شدم عین نظاره
هوش مصنوعی: در این تنهایی و سکوت، به تماشا و تأمل پرداختم و احساس کردم که به واقعیت و حقیقت نزدیک‌تر شده‌ام.
دمی خوش یافتی و نوش کردی
دگر آن دم بکل فرموش کردی
هوش مصنوعی: لحظه‌ای خوش حال بودی و از آن لذت بردی، اما سپس تمام آن لحظه را فراموش کردی.
در آن دم بیشکی آدم نگنجد
وجودعالم وآدم نگنجد
هوش مصنوعی: در آن لحظه، هیچ چیزی از وجود آدمی و جهان نمی‌تواند در یک جا جمع شود و جا بگیرد.
همه مردان درین دم راز بینند
ابی خوددید جانان بازبینند
هوش مصنوعی: همه مردان در این لحظه به رازهای درون خود نگاهی می‌کنند و محبوبشان را دوباره در خاطر می‌آورند.
دم مردان ترا دیدم در اینجا
از آن این دم ترا بگزیده اینجا
هوش مصنوعی: در اینجا، من مردان را می‌بینم که نفس و حیاتشان از اینجا برمی‌خیزد و در واقع می‌توان گفت که نفس آن‌ها به اینجا تعلق دارد.
دمی داری و دردم پایداری
ولی در آخرین دم پای داری
هوش مصنوعی: تو لحظه‌ای زندگی می‌کنی و دلتنگی‌های من همچنان ادامه دارد، اما در نهایت باید به زندگی ادامه دهی.
ولیکن چون دم منصور نبود
چو او اندر جهان مشهور نبود
هوش مصنوعی: اما وقتی که دم منصور نبود، او در جهان شناخته شده نبود.
چو او هرگز کجا آید بآفاق
ندیدم چون دم اودر جهان طاق
هوش مصنوعی: هرگز در هیچ کجای دنیا ندیدم که کسی همچون او به عظمت و زیبایی بیافریند. دم او، یعنی لحظه‌ای که او در آن وجود دارد، از همه‌چیز فراتر است.
دلی دارد که آن دم کس ندارد
یقین در سرّ جانان پای دارد
هوش مصنوعی: دل کسی وجود دارد که در آن لحظه هیچ‌کس به رازی که در وجود معشوق است، اطمینان ندارد و او به حقیقت جانان می‌پردازد.
دمی دارد که حق ز آن دم پدید است
ابا او گفته و از وی شنیده است
هوش مصنوعی: لحظه‌ای وجود دارد که حقیقت از آن لحظه آشکار می‌شود و این حقیقت از جانب او بیان شده و از او شنیده شده است.
دم او جملهٔ دمها بیک دم
فرو برده است چه از عهد آدم
هوش مصنوعی: همهٔ نفس‌ها در حضور او ناپدید شده و در یک نفس به هم آمیخته‌اند، چه از زمان آدم تا به حال.
اناالحق میزند اینجا عیان او
همی گوید ابا حق در جهان او
هوش مصنوعی: در اینجا حقیقت به وضوح نمایان است و او در جهان به ما می‌گوید که با حق روبه‌رو هستیم.
که من اینجا یقین بود خدایم
نمود انبیا و اولیائم
هوش مصنوعی: در اینجا به وضوح می‌توانم بگویم که خدایی در این مکان وجود دارد که انبیا و اولیای الهی آن را نشان داده‌اند.
یکی چون من که خضرم درحقیقت
سپرده راه بحر کل طریقت
هوش مصنوعی: شخصی مانند من که در واقع به مانند خضر، مسئول هدایت و نشان دادن مسیر در دریای راه‌های مختلف معنوی است.
چودیدم او بپرسیدم ز حق باز
مرا اوداد آنگه زود آواز
هوش مصنوعی: وقتی او را دیدم، از حق سؤال کردم، و او به سرعت جوابم را داد و مرا به آواز درآورد.
که هان از حق حق پرسی بگو تو
بجز من درجهان می حق بجو تو
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که اگر بخواهی به حق و حقیقت برسید، باید از من بپرسی؛ زیرا در این جهان، غیر از من، کسی را نمی‌توانی پیدا کنی که به شما در پیدا کردن حقیقت کمک کند.
تو ای خضر جهان گرراز جوئی
ز من ذات خدا می باز جوئی
هوش مصنوعی: ای خضر عالم، اگر به دنبال راز و رمزها هستی، باید به ذات خداوند توجه کنی.
یکی چون من که موسی صاحب راز
نیارست او نمود اینجا مرا باز
هوش مصنوعی: کسی مانند من که موسی (پیامبر) برای بیان رازها و معانی عمیق نتوانست، اینجا به من نشان داد.
نمودی گرچه بد همراه من او
نبود از سرّ کل آگاه من او
هوش مصنوعی: هر چند که تو خود را به من نشان دادی، اما در واقع او که نزد من بود، از رازهای عمیق و کل آگاهی داشت.
اگرچه بود هم صحبت مرایار
نیامد سر او جز من پدیدار
هوش مصنوعی: با اینکه دیگران نیز در کنارم بودند، اما هیچ‌کدام از آن‌ها نتوانستند به اندازه من بر راز او آگاه شوند و نمایان شوند.
نمودم راز موسی می ندانست
مراین اسرارها راز جهانست
هوش مصنوعی: من به دنیای راز و رمزها پرداختم، ولی موسی از این اسرار آگاهی نداشت. این رازها در واقع رازهای بزرگ جهان هستند.
حقیقت صحبت او در نوشتم
بیک دم از وجود او گذشتم
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر می‌گوید که وقتی که به صحبت‌های او گوش می‌دهم و آنها را می‌نویسم، ناگهان به عمق وجود او پی می‌برم و از آن لحظه عبور می‌کنم.
رها کردم حقیقت صحبت او
که بیش از پیش بودش قربت او
هوش مصنوعی: از حقیقت گفت‌وگوی او گذشته‌ام، زیرا نزدیکی او بیشتر از آنچه در کلامش بود، حس می‌شود.
یکی علم لدنّی بود ما را
درین عالم یقین معبود ما را
هوش مصنوعی: در این جهان، ما یک دانایی خاص داریم که از سوی خداوند به ما عطا شده است و همین دانایی به ما یقین می‌دهد که تنها معبود ما اوست.
چو او در دید ما اسرار بین شد
همواز صحبتم صاحب یقین شد
هوش مصنوعی: زمانی که او در برابر چشمان ما به اسراری پی برد، صحبت کردنم با او به یقین و یقین‌داری تبدیل شد.
حقیقت با چنین فرو شجاعت
که بخشیدستمان حق این سخاوت
هوش مصنوعی: حقیقت به ما شجاعت خاصی بخشیده است و ما باید قدردان این بخشندگی باشیم.
ندیدم در جهان من مثل منصور
نه بیند نیز کس تا نفخهٔ صور
هوش مصنوعی: در جهان کسی مانند منصور ندیدم و تا زمانی که نفخهٔ صور دمیده نشود، هیچ‌کس نیز او را نخواهد دید.