بخش ۵۹ - جواب دادن جنید شیخ کبیر را درنموداری منصور
جُنیدش گفت ای خورشید آفاق
حقیقت هست ایجان جهان طاق
چنین گفتار او اندر سر دارد
که میبینم ورا از عین کل یار
خبر دارد ز اسرار حقیقت
دم خود میزند او بیطبیعت
دم از حق میزند چون یار دیده است
ز جانان معنی بسیار دیده است
دم ازحق میزند در راز مطلق
دمادم گوید اینجاگه اناالحق
دم از حق میزند امروز با ما
یقین ما نیز هم گفتیم زیبا
بشکل و صورت اینجا آدمی است
نهادش جملگی بر مردمی است
ولی در باطنش سرّ آله است
ورا اینجاکمال پادشاهست
چو عین ظاهر او آشکار است
نمود باطنش هم سرّ یار است
حقیقت خورده گیرانند اینجا
که راز او نمیدانند اینجا
نمیدانند نادان حقایق
همی گیرند بر سلطان دقایق
به بین تادشمن من چند اینجاست
جهانی پر خروش و بانگ غوغاست
نه بینند هیچ اینجادشمن و دوست
حقیقت مغزبین واز برون پوست
نباشد پوست هرگز در نهانی
بدان گفتم که تا مغزت بدانی
حقیقت کار اینجا مغز دارد
که این دادار مغز نغز دارد
چنان در مغز جان بیهوش بین است
حقیقت این زمان خاموش بین است
همی داند که من اکنون چه گویم
درین گفتن کنون این سر چه جویم
ولی ما نیز با او یار باشیم
ز سرش نیز برخوردار باشیم
چه باید کرد این دم ظاهر یار
بمعنی صورت او نزد اغیار
جهانی پرغریو و گفت وگویست
هزاران سر در این معنی چو گویست
عوام الناس فتوی آوریدند
فغان یکباره آنجا برکشیدند
هزار و چهارصد فتوی ده راز
مرا گفتند اینجا گاه کل باز
سه روز است تا که فتوای تمامت
مرا دانند شیخا زین قیامت
تمامت سالکان صورت اینجا
همی گویند کاین منصورت اینجا
بباید کشتنش اینجا بزاری
که تا بینیم اورا پای داری
بباید سوخت آنگه بعد کشتن
که تا باشد مراورا باز گشتن
بذات خود نگوید این دگر بار
ز بهر اینش کردستند بردار
من از فتوای ایشان کار کردم
من صادق چنین بردار کردم
تودیدی حال رندان و شنیدی
بغور سرّ او اینجا رسیدی
من از فتوی چنین کردم ابا او
که تا کوته شود این گفت و این گو
نمیبینی خروش عام انعام
که میگویند چه هم خاص و هم عام
بباید کشتن او را بر سر دار
خلایق را همی بهر نمودار
کنون چون واقفی و راز دانی
بگو چیزی که بااو میتوانی
مرا بیم عوام الناس باشد
از آن در صورتم وسواس باشد
که ایشان جاهل راهند اینجا
از این معنی نه آگاهند اینجا
گمان بردار اینجا صاحب دار
نمود عشق او آمد پدیدار
حقیقت بود ودید یار دارد
نمودش این چنین برداردارد
دم حق یافتست و سرّ مطلق
از آن دم میزند اندراناالحق
اناالحق گفت او از روز اول
عوام آخر شدند اینجا معطل
اناالحق گفته و ایشان شنیدند
حقیقت ظاهرش اینجا بدیدند
عوام از وی کجا یابند اسرار
کنون مائیم ز اسرارش خبردار
بخواهم کشت من او را بداری
ترا باید نمودن پایداری
تو دانی من ندانم سرّ این مرد
که با او بودهٔ تو صاحب درد
تو او را صاحب دردی در اینجا
که تو مانند او فردی در اینجا
تو او را راز دار و راز دانی
بپرس از وی که تاز و باز دانی
هر آنچه آرزوی تست آن کن
مراد او تو ای شیخ جهان کن
مراد او بکن امروز اتمام
که خواهی برد در روی جهان نام
بکن اتمام و کارش کن که دانی
حقیقت در یقین بسیار دانی
در این معنی که او گوید تمامت
حقیقت نام او عیدالسلامت
حقیقت روز اول چون بدیدش
زمانی نزد او خوش آرمیدش
چه گفتارش بدید اینجا باسرار
که میزد او اناالحق برسردار
بپرسیدم ز پیر خویشتن راز
مرا زین سر خبرها داد او باز
که هان بشنو جنید و باش خاموش
تو همچون دیگران کم گوی و خاموش
کشیدستم مر او را نام اینجا
که خواهد خوردن او کل جام اینجا
حقیقت راز دارد در زمانه
میان عاشقان باشد یگانه
نباشد مثل این کس شیخ دیگر
ببازی ای جنید او راتو منگر
بخش ۵۸ - راز گفتن شیخ کبیر با شیخ جنید(قس) از هواداری منصور: چو شیخ این راز بشنید از خدابازبخش ۶۰ - اسرارگفتن عبدالسلام درحضور منصور: سؤالی کرد از عبدالسلامم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جُنیدش گفت ای خورشید آفاق
حقیقت هست ایجان جهان طاق
هوش مصنوعی: جُنید به او گفت: ای خورشید، حقیقت در جهان موجود است و این دنیا مانند یک قوس و قزح است.
چنین گفتار او اندر سر دارد
که میبینم ورا از عین کل یار
هوش مصنوعی: او چنین میگوید که در دلش افکاری دارد و من او را از دیدن دوست واقعیاش میشناسم.
خبر دارد ز اسرار حقیقت
دم خود میزند او بیطبیعت
هوش مصنوعی: او از رازهای عمیق حقیقت آگاه است و بدون توجه به شرایط طبیعی خود، درباره آن صحبت میکند.
دم از حق میزند چون یار دیده است
ز جانان معنی بسیار دیده است
هوش مصنوعی: او به خاطر دیدن معشوق، از حقیقت سخن میگوید و معنی عمیقتری را درک کرده است.
دم ازحق میزند در راز مطلق
دمادم گوید اینجاگه اناالحق
هوش مصنوعی: او همواره از حقیقت سخن میگوید و در هر لحظه به صراحت میگوید که اینجا مکان تبارک و رازین است.
دم از حق میزند امروز با ما
یقین ما نیز هم گفتیم زیبا
هوش مصنوعی: امروز حق را به زبان میآورد و ما نیز با اطمینان صحبت کردیم که زیباست.
بشکل و صورت اینجا آدمی است
نهادش جملگی بر مردمی است
هوش مصنوعی: اینجا انسانی وجود دارد که ظاهری دارد، اما همه وجود او بر پایه انسانیت و تعاملات انسانی استوار است.
ولی در باطنش سرّ آله است
ورا اینجاکمال پادشاهست
هوش مصنوعی: اما در دلش یک راز وجود دارد و در اینجا کمال پادشاهی است.
چو عین ظاهر او آشکار است
نمود باطنش هم سرّ یار است
هوش مصنوعی: چشم ظاهر او واضح و روشن است، پس باطنش نیز همانند راز محبوب است.
حقیقت خورده گیرانند اینجا
که راز او نمیدانند اینجا
هوش مصنوعی: اینجا افرادی وجود دارند که به حقیقت مشغول هستند، اما راز آن حقیقت را نمیدانند.
نمیدانند نادان حقایق
همی گیرند بر سلطان دقایق
هوش مصنوعی: ناشناسان واقعیتها را نمیدانند و فقط به ظواهر و امور سطحی تکیه میکنند، در حالی که عمیقترین حقیقتها در دست حکیمان و دانایان است.
به بین تادشمن من چند اینجاست
جهانی پر خروش و بانگ غوغاست
هوش مصنوعی: به من نگاه کن، ببین که دشمن من اینجا چقدر بزرگ است. در اینجا جهانی پر از صدا و هیاهو وجود دارد.
نه بینند هیچ اینجادشمن و دوست
حقیقت مغزبین واز برون پوست
هوش مصنوعی: نه دشمن و نه دوست هیچکدام نمیتوانند درون واقعی انسان را ببینند؛ آنچه مهم است باطن و حقیقت فرد است و نه ظواهر بیرونیاش.
نباشد پوست هرگز در نهانی
بدان گفتم که تا مغزت بدانی
هوش مصنوعی: هرگز نباید در پنهان بمانی؛ به همین خاطر به تو گفتم که درست بفهمی و به عمق موضوع پی ببری.
حقیقت کار اینجا مغز دارد
که این دادار مغز نغز دارد
هوش مصنوعی: این جا اصل و حقیقت کار به فکر و اندیشه بستگی دارد، زیرا این خالق و آفریدگار، اندیشهای عالی و زیبا دارد.
چنان در مغز جان بیهوش بین است
حقیقت این زمان خاموش بین است
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به این که در درون و نفس انسان، حقیقت و واقعیت وجود دارد، اما در دنیای بیرونی، آن حقیقت به حالت سکوت و عدم نمایان است. به عبارتی، ممکن است در عمق وجود ما درک عمیقی از حقیقت وجود داشته باشد، اما در ظاهر زندگی و شرایط اطراف، این حقیقت دیده نمیشود و به شکل خاموشی باقی مانده است.
همی داند که من اکنون چه گویم
درین گفتن کنون این سر چه جویم
هوش مصنوعی: او میداند که من اکنون چه میگویم، اما در این گفتار، من دنبال چه چیزی هستم.
ولی ما نیز با او یار باشیم
ز سرش نیز برخوردار باشیم
هوش مصنوعی: ما هم باید با او همدل و همراه باشیم و از سر و مزایای او بهرهمند شویم.
چه باید کرد این دم ظاهر یار
بمعنی صورت او نزد اغیار
هوش مصنوعی: در این لحظه چه باید کرد؟ یار به تمام معنا فقط ظاهری است و دیگران چگونگی صورت او را میبینند.
جهانی پرغریو و گفت وگویست
هزاران سر در این معنی چو گویست
هوش مصنوعی: دنیا پر از صدا و گفتوگو است و هزاران نفر در این موضوع همصدا و هماهنگ هستند.
عوام الناس فتوی آوریدند
فغان یکباره آنجا برکشیدند
هوش مصنوعی: مردم عادی نظر دادند و ناگهان فریادی بلند کردند.
هزار و چهارصد فتوی ده راز
مرا گفتند اینجا گاه کل باز
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که در طول هزار و چهارصد فتوا، رازهای مرا به من گفتند و این موضوع به خوبی در این مکان روشن شد.
سه روز است تا که فتوای تمامت
مرا دانند شیخا زین قیامت
هوش مصنوعی: سه روز است که میخواهم تمام وجودم و نتیجهام را بشناسانم، آخوند، این روزها به مانند قیامت برای من است.
تمامت سالکان صورت اینجا
همی گویند کاین منصورت اینجا
هوش مصنوعی: تمام سالکان راه و سلوک به اینجا میرسند و میگویند که اینجا جایی است که مقصود و هدف آنها تحقق یافته است.
بباید کشتنش اینجا بزاری
که تا بینیم اورا پای داری
هوش مصنوعی: باید او را در اینجا بگذاری تا ببینیم آیا میتواند ایستادگی کند یا نه.
بباید سوخت آنگه بعد کشتن
که تا باشد مراورا باز گشتن
هوش مصنوعی: باید پیش از کشتن، به خاطر آتش عشق بسوزم، تا بتوانم دوباره به سوی او بازگردم.
بذات خود نگوید این دگر بار
ز بهر اینش کردستند بردار
هوش مصنوعی: هرگز به خود نمیگوید که چرا این بار به خاطر او این کار را کردند.
من از فتوای ایشان کار کردم
من صادق چنین بردار کردم
هوش مصنوعی: من طبق نظر آنها عمل کردم و از این رو با صداقت این کار را انجام دادم.
تودیدی حال رندان و شنیدی
بغور سرّ او اینجا رسیدی
هوش مصنوعی: تو شک نکن که حال رندان چه طور است و میدانی که هنگام شنیدن راز او، به اینجا آمدهای.
من از فتوی چنین کردم ابا او
که تا کوته شود این گفت و این گو
هوش مصنوعی: من از اینکه چنین حرفی را بزنم جلوگیری کردهام، تا این گفتوگو به زودی تمام شود.
نمیبینی خروش عام انعام
که میگویند چه هم خاص و هم عام
هوش مصنوعی: شنیدهای که مردم به طور کلی درباره نعمتهای خداوند صحبت میکنند و میگویند این نعمتها هم برای خاصها و هم برای عامه مردم است.
بباید کشتن او را بر سر دار
خلایق را همی بهر نمودار
هوش مصنوعی: باید او را برای نشان دادن به دیگران اعدام کرد.
کنون چون واقفی و راز دانی
بگو چیزی که بااو میتوانی
هوش مصنوعی: حالا که از حقیقت باخبر شدی و به رازها آگاهی، بگو چیزی که بتوانی با آن ارتباط برقرار کنی.
مرا بیم عوام الناس باشد
از آن در صورتم وسواس باشد
هوش مصنوعی: من از اینکه مردم عادی دربارهام قضاوت کنند میترسم، به دلیل اینکه در چهرهام نشانههای نگرانی و وسواس دیده میشود.
که ایشان جاهل راهند اینجا
از این معنی نه آگاهند اینجا
هوش مصنوعی: اینان در اینجا نادان و ناآگاهند و درک صحیحی از حقیقت ندارند.
گمان بردار اینجا صاحب دار
نمود عشق او آمد پدیدار
هوش مصنوعی: به گمانم اینجا کسی است که عشقش را نشان داده و حالا خودش آشکار شده است.
حقیقت بود ودید یار دارد
نمودش این چنین برداردارد
هوش مصنوعی: واقعیت این است که وقتی کسی به محبوب یا یار خود نگاه میکند، به این شکل او را درک میکند و از وجود او لذت میبرد.
دم حق یافتست و سرّ مطلق
از آن دم میزند اندراناالحق
هوش مصنوعی: دمی از حقیقت به وجود آمده و راز مطلق از آن دم آشکار میشود. در آن لحظه، حق به طور کامل نمایان میشود.
اناالحق گفت او از روز اول
عوام آخر شدند اینجا معطل
هوش مصنوعی: او از همان روز اول گفت که من حقیقت هستم و مردم عادی در اینجا متوقف شدهاند و به بیراهه رفتهاند.
اناالحق گفته و ایشان شنیدند
حقیقت ظاهرش اینجا بدیدند
هوش مصنوعی: او گفت که من حقیقتی از حق هستم و آنها نیز این حقیقت را شنیدند و آن را به وضوح در اینجا مشاهده کردند.
عوام از وی کجا یابند اسرار
کنون مائیم ز اسرارش خبردار
هوش مصنوعی: عوام از او چگونه میتوانند اسرار را بیابند، اما ما اکنون از آن اسرار باخبر هستیم.
بخواهم کشت من او را بداری
ترا باید نمودن پایداری
هوش مصنوعی: اگر بخواهم او را از بین ببرم، برای این کار نیاز به صبر و استقامت دارم.
تو دانی من ندانم سرّ این مرد
که با او بودهٔ تو صاحب درد
هوش مصنوعی: تو میدانی، اما من نمیدانم راز این مرد چیست که با تو در مشکل و درد شریک بوده است.
تو او را صاحب دردی در اینجا
که تو مانند او فردی در اینجا
هوش مصنوعی: شما در اینجا به کسی اشاره میکنید که دردی را تجربه کرده و شما هم به نوعی او را درک میکنید، زیرا خودتان هم در شرایط مشابهی قرار دارید.
تو او را راز دار و راز دانی
بپرس از وی که تاز و باز دانی
هوش مصنوعی: از او بپرس که رازدار و رازدان است و میتواند به تو بگوید که چه چیزی تازه و چه چیزی تکراری است.
هر آنچه آرزوی تست آن کن
مراد او تو ای شیخ جهان کن
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دل داری و میخواهی، درخواست کن تا به آرزویت برسی، ای پیشوای جهانیان.
مراد او بکن امروز اتمام
که خواهی برد در روی جهان نام
هوش مصنوعی: امروز کار خود را به پایان برسان، زیرا این کار به تو در دنیا اعتبار و نامی خواهد بخشید.
بکن اتمام و کارش کن که دانی
حقیقت در یقین بسیار دانی
هوش مصنوعی: کار را به پایان برسان و همه چیز را تمام کن، چون میدانی که در یقین با حقیقت چیزهای زیادی وجود دارد.
در این معنی که او گوید تمامت
حقیقت نام او عیدالسلامت
هوش مصنوعی: او میگوید که تمام حقیقت در نام او نهفته است و این نام «عیدالسلامت» است، که به معنای شادابی و سلامت است.
حقیقت روز اول چون بدیدش
زمانی نزد او خوش آرمیدش
هوش مصنوعی: وقتی حقیقت را در ابتدا دید، کمی زمان گذشت تا او به آن خوشبین شود و آرامش پیدا کند.
چه گفتارش بدید اینجا باسرار
که میزد او اناالحق برسردار
هوش مصنوعی: ببینید چه سخنانی را در اینجا میگوید، که او به سرای حق اشاره میکند.
بپرسیدم ز پیر خویشتن راز
مرا زین سر خبرها داد او باز
هوش مصنوعی: از پیر خود سوال کردم که راز من چیست و او به من از این دنیای پرخبر سخن گفت.
که هان بشنو جنید و باش خاموش
تو همچون دیگران کم گوی و خاموش
هوش مصنوعی: بشنو که جنید چه میگوید و مانند دیگران، کم حرف بزن و ساکت باش.
کشیدستم مر او را نام اینجا
که خواهد خوردن او کل جام اینجا
هوش مصنوعی: او را به اینجا آوردهام تا ببیند که چگونه همه چیز را در این مکان خواهد چشید و از آن بهرهمند خواهد شد.
حقیقت راز دارد در زمانه
میان عاشقان باشد یگانه
هوش مصنوعی: در دنیای عاشقان، حقیقت دارای رمز و رازی است که آنها را به یکدیگر مرتبط میسازد و از دیگران متمایز میکند.
نباشد مثل این کس شیخ دیگر
ببازی ای جنید او راتو منگر
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شخصیت خاصی اشاره میکند و میگوید که هیچکس مانند او نیست. او از جنید، یکی از معروفترین صوفیان و عارفان، خواسته میشود که به کسی دیگر نگاه نکند و توجهش تنها به این شخص باشد، زیرا او ویژگیها و فضایل ویژهای دارد. به نوعی، این بیت نشاندهنده اهمیت و برتری این فرد در نظر شاعر است.

عطار