بخش ۵۳ - جواب منصور شیخ جنید را (قس)
بدو منصور گفت ای راز دیده
تویی اسرار معنی باز دیده
سؤالی میکنی از نیک و بد باز
ز خوب و زشت اینجا ای سرافراز
سؤالی از یکی بودست چندین
بگو با تو از راز نخستین
نخستین راست گویم تا بدانی
ترا سرباز گویم تا بدانی
ز گبر و وز یهودی اهل زنار
حقیقت جملگی میدان تو دیندار
بچشم خرد منگر سوی کس تو
چو طاوسی همی بین درمگس تو
همه نیکونگر چه خوب و چه زشت
که بود تخم جمله در یکی کشت
حقیقت هرچه بینی نیک بین باش
حقیقت اندرین عین الیقین باش
همه از کارگاه ماست پیدا
تودوئی اندر این یکتاست پیدا
حقیقت اصل جوهر باز دان تو
ز جوهر آنگهی این راز دان تو
تو اینجا گه ندیدی اصل جوهر
بگویم هم بتو در شرع رهبر
ز قرآنت بگویم راز سرباز
نقاب آنگاه از این معنی برانداز
چوذات پاکم اینجا قل هوالله
عیان شد جوهر نقش هوالله
ز اصل آفرینش مینمودم
بمعنی ذات مخفی جمله دیدم
بُدم من ذات جمله اندر اینجا
نمودی کردم ای رهبر در اینجا
نمودی کردم از اعیان ذاتم
یکی جوهر نمودم در صفاتم
یکی جوهر نمودم ازحقائق
که کس اینجا نداند آن دقائق
نباشد هر کسی این راز دیدن
مراین جوهر در اینجا بازدیدن
عجایب جوهری اندر میان یاب
درونش پر ز اعیان جهان یاب
عجائب جوهری نه ابتدایش
به دیدارش نه نیزش انتهایش
همه خورشید بینی در درونش
حقیقت عقل کلی رهنمونش
همه اسرار من اینجا عیان بود
نشانی مر مرا در بی نشان بود
نشانی آمده در بی نشانی
عیانی آمده اندر نهانی
نشانی بود آن از عکس ذاتم
جمالی آمد از دید صفاتم
چو دیدم من جمال خود در اینجا
جمال خود جلال خویش اینجا
نظر کردم در اینجا من بر اعیان
جلالم کرد اینجا نور تابان
ز تف هیبت نور جلالم
همه شد محو درعین جمالم
جمالم با جلال اینجا نهان شد
دگر این هفت چرخ اینجا عیان شد
ز تاب نور دودی سبز برخاست
حقیقت نوربگرفت از چپ و راست
ز دود جوهر اینجا هفت پرگار
عیان شد بعد ازین در عین دیدار
مه وخورشید کردم آشکاره
در اینجا گاه از بهر نظاره
ز عکس ذاتم اینجا نور بنگر
به هر جانت جهانی حور بنگر
سراسر شد پر از در و جواهر
ز یک جوهر چنین درها بظاهر
ز کف گوهر اینجا گه زمین بین
عیان کردستم از بهر مکین بین
مکینم دایماً عین مکانست
در این مسکن مرا راز نهانست
چو گردم از یکی جوهر پدیدار
منم درجمله اینجا ناپدیدار
همه از خویشتن کردیم پیدا
منم اینجا حقیقت خوب و زیبا
صفاتم چرخ دان در هفت اعلا
نظر میکن درین نور تجلا
در اینجا چون عدد در کار آمد
مراد جملگی دیدار آید
به هر نقشی که کردم آشکارم
در اینجا بازبین دیدار یارم
تو هر نقشی که بینی اصل بینش
در اینجاگه نموده وصل بینش
تو هر نقشی که اینجا گاه بینی
چنان باید که دروی شاه بینی
تو هر نقشی که بینی هست نقاش
چه در گبر و جهود و رند و اوباش
چو از جوهر چنین افعال کردم
نمود روز و ماه سال کردم
از آنت مختلف میگویم این راز
که از هر جانبی یابی رخم باز
منم خورشید اندروی چنان دان
بآخر ذات را عین عیان دان
بعقل اینکار خانه کردهام راست
حقیقت هفت پرده کردهام راست
در این پردهٔ گرچه هفت پرده است
درون پرده عقلم ره نبرده است
درون پرده ارواحم به بین باز
یکی اندر یکی انجام وآغاز
به هرجائی نمودی آفریدم
دراینجا از وجود خود بریدم
چوعین لا بدم در عین اینجا
از آن ننمودهام این جمله پیدا
همه از من پدید آمد ز توحید
حقیقت دان جنیدا اندرین دید
نظر کن بین ز اعلا سوی اسفل
یکی میبین تو هان از دید اول
یکایک را نظر میکن حقیقت
توئی هم نقطه پرگارت حققت
تو اینجا نقطه و اندر نشانی
بصورت لیک معنی بینشانی
نشانی یاب از اصل جواهر
که اندر بینشان باشی تو ظاهر
همان اصل اندر اینجا گه طلب کن
همان وصل اندر اینجاگه طلب کن
از آن میجویمت نی راز اینجا
همان میگویمت سرباز اینجا
اگر ره میبری در سرّ پرگار
مبین هان اندر اینجا جز که دیدار
تو خود پرگاری اندر اصل فطرت
بگویم تا بدانی وصل فطرت
تو از اصلی ز جوهر بینشان ذات
نگه کن در مکین ودرمکان ذات
همه ذات من آمددر حقیقت
دگر می باز گویم از شریعت
درینجایت که دنیا نام دارد
که عاشق دید او ناکام دارد
تمامت عاشقان مهجور کردم
تمامت عارفان معذور کردم
همه دیوانگانم در سلاسل
شده اندر جنون مقصود حاصل
ز اصلم دیده ودیدار دیدند
مرا از خویش برخوردار دیدند
همه دیدند یکسر پاکبازند
از آن از هر دو عالم بینیازند
همه گبران مرا جویند بابیت
چنین حکمت فتاد از شق لایت
یهودان در کنشت خویش جویند
مسلمان در درون کعبه جویند
درون کعبه با من راز گویند
ز دیرم باز جمعی باز جویند
همه با من من اندر جمله باشم
که اسرار جهان برجمله باشم
همه نزدیک من یکیست اینجا
نمودارم ز هست ونیست اینجا
مثالم آنکه اینجا بیمثال است
نخواهد بود خورشیدم روانست
چو دیدی اصل لایت اندر الا
ز الا جوی دایم ذات اعلا
بصورت لیک معنی ذات بنگر
تو نحن اقرب از آیات بنگر
حقیقت ذات با جان انس دارد
که رنگی اندرینجا گه ندارد
ابی رنگست ذات ای شیخ عالم
ولی بنگر که بنمایم دمادم
ابا تقدیر حق تدبیر چبود
در اینجاگه جوان و پیر چبود
جوان و پیر در عین بلایند
در اینجا جمله در عین قضایند
قلم رانده است اینجابر همه یار
فکنده است از حقیقت دیدهٔ یار
همه دراصل یکی بنگر و باش
چو در یکی شدی بینی تو نقاش
یقین نقاش میداند ترا راز
نماید راز خود اینجایگه باز
هر آن رازی که پیدا ونهانست
بر نقّاش کل عین العیانست
چونقّاشست از کلی خبردار
اگر خواهد برآرد جمله بردار
چو شاهست از جنید اندر شریعت
همه نیکو کند بنگر ز دیدت
کند هر حکم کو خواهد در اینجا
ز حکمش ذرهٔ کی کاهد اینجا
حقیقت جمله گفتارش نمود است
تمامت آفرینش در سجود است
سجودش میکند خورشید و افلاک
دمادم کرد طوف کرهٔ خاک
همه ذرات عالم درسجودند
همه حیران و سرگردان بودند
در اینجا هرچه میبینی جزاینش
دمی بگشای و بنگر کفر ودینش
به هر ملت که بینی گفت وگوی است
ولیکن احمد اینجا پرده گوی است
خلاصه در شریعت راه دیدم
در اینجا من بذات کل رسیدم
شریعت نور راه مصطفایست
که اندر شرع کل نور خدایست
شریعت میدهد تقوی که منصور
حقیقت نور شد نور علی نور
در اینجا مسکن یار است ما را
از آنم دیده دیدار است ما را
چه قرب یار ما را دید آمد
از آنم جزو و کل توحید آمد
ولیکن ای جنید از عین اعیان
نظر میکن تو اندر عین قرآن
همه پیوسته میبین هرچه بینی
از آن پیوسته میبین هرچه بینی
همه پیوسته هست اما نهانی
ازین پیوستها کی باز دانی
که پیوستت دراینجاگه شکسته
شود از یکدگر بندت گسسته
توآندم زنده باشی گر بدانی
بدین ارزنده باشی گر بدانی
چو بود صورت تو جمله خاکست
نظر میکن که چه دیدار پاکست
درین صورت همه منصور پیداست
عجایب صورتش مشهور پیداست
چو منصور است و چیزی نیست جزوی
که بگرفتست کل لحم و رگ و پی
که داند هر که او این را نداند
پس این معنی حقیقت هرزه خواند
تو ای منصور عشق خویش بشناس
ترا اینجاست اعیان عشق بشناس
ترا منصور بردار و خبر نه
وی اندر تو خبردار و خبر نه
تو باشی از وصال او خبردار
خبر یاب این زمان اندر سردار
فداکن هم سر و هم پای اینجا
بگوی و بعد از این منمای اینجا
اناالحق گرچه هستی سرّ مطلق
دمی با شرع آی و گوی اناالحق
اگرگوئی اناالحق باز رستی
هم از انجام و آغاز رستی
تو را اینست تو این سرنگهدار
نگهداری این سر بر سر دار
طوافی کن چو مردان در حقیقت
منه پائی برون تو از شریعت
چو این اسرار اندر جمله پیداست
بعقلت آفتاب اینجا هویداست
کنون اسرار فاش افتاد اینجا
که بر دلدار فاش افتاد اینجا
هم از گفتار جانانست منصور
که اینجا گفتهٔ تا نفخهٔ صور
اگر منصور این جاوید جانان
حقیقت هر کسی را نیست پنهان
خبردارید لیکن بیخبر باز
از اینجا میدهد بیشک خبر باز
که چیزی نیست جز دیدارمنصور
نمییابد کسی اسرار منصور
جنید پاک دین در صبغةالله
دم کلی زدی عین هوالله
ترا شد منکشف اسرار بیچون
نکو بنگر بسیر هفت گردون
چوداری دیدهٔ بیدار بینش
نگه کن سر بسر در آفرینش
نه بینی هر دو چیز اینجای مانند
بجز یکی یکی آن را ندانند
خدابینان درین ره سرفرازند
گهی بخشید جان گه سرفرازند
هر آنکو سر در این سر باخت تحقیق
در اینجا گاه او سریافت توفیق
یکی بین آنچه بینی چون ندانی
در این گفتار چون بیچون بدانی
ترا چون این نظر آمد پدیدار
که گردی محو یار آمدپدیدار
بگوید با تو چون من هر زمان راز
در اندازد در آن دم برقعت باز
کند درجان شیخت چیست بنگر
حقیقت نیز شیخ کیست بنگر
شریعت نکتهٔاصل است اینجا
حقیقت جملگی وصلست اینجا
تو هم از شیخ بیرون شو بافسوس
گذر کن هم ز نام وننگ و ناموس
چو رندان در دمی کش درخرابات
زمانی بانگ میزن در مناجات
نه مرد خرقهام نی مرد زنار
گهم مسجد وطن گاهم بخمّار
زنام وننگ اینجاگه گذر کن
دل خود را از این معنی خبر کن
بسالوسی نیاید این سخن راست
بدان شیخا که این معنی شما راست
بسالوسی کجاکامی بری تو
چو خود در باختی نامی بری تو
هر آنکو خویشتن در باخت در عشق
حقیقت نیز سر بفراخت در عشق
هر آنکو جان فدای روی او کرد
بماند تا ابد در جزو و کل فرد
حقیقت هر که اینجا یار دیده است
حقیقت دیده و دیدار دیده است
چو من باشد یقین درجزو و در کل
حقیقت باشد او را عزّ و با ذُل
چنین تا چند گوئی راه کن راه
که خود گردی تو از هر کار آگاه
جنیدا عاشق دیدار ما باش
دمی استاده زیر دار ما باش
جنیدا واقفت کردم ز اسرار
ترا کردم خبردار از نمودار
جنیدا چون توئی از جوهر کل
در اینجا بهر آنی رهبر کل
جنیدا این زمان بنگر مرا تو
کنون خواهم که بری سر مرا تو
فصاص شرع را بر من برانی
چو دادستم ترا چندین معانی
بران اینجا قصاص شرع جانان
که هرگز مینماند عشق پنهان
از آن ما حقیقت عشق آید
وجود ما در اینجا میرباید
از آن در عشق اینجا پیشوایم
نماید در اناالحق رهنمایم
دمادم سر بیچون بیچه و چون
بخواهد ریخت هر منصور را خون
به استادی کنون ای شیخ عالم
چنان خواهم که این ساعت در این دم
بُری دو دست و پایم این زمان تو
همی گویم بر خلق جهان تو
تمامت کاملان کار دیده
که ایشانند بی شک یار دیده
در اینجا ایستاده چشم بر من
کنم اسرار اینجا بر تو روشن
مترس از جمله تا اینجا بجویند
چو من حقم بگو از من چه گویند
همه فتوی دهید اینجا دگر بار
که تا پیدا کنم اندر سردار
بپرس از جملگی مردان فتوی
که ایشان را بود برهان فتوی
که بیشک این چنین باید یقین باز
که تا پیدا کنم اندر سرت راز
قلم رفتست و دیگر مینگردد
حقیقت جسم اینجا درنوردد
قلم رفتست اکنون هان بران تو
ز من بشنو تو ای صاحبقران تو
چو این دم از وجود آگاه هستم
بکشتن این زمان من شاه هستم
چه باشد گر بماندم جان منصور
که کشتن برد اینجاکام منصور
چو اصلم این نداند اصل فطرت
چنین راندم ز ذات خویش قسمت
ازین معنی بیندیش این زمان تو
بپرس این لحظه از خلق جهان تو
بخش ۵۲ - سؤال کردن شیخ جنید از منصور در حقیقت شرع: بدو آنگه جنید پاک دین گفتبخش ۵۴ - تحسین کردن جنید منصور را در اسرار عشق: جنیدا راهبر چون راز بشنید
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بدو منصور گفت ای راز دیده
تویی اسرار معنی باز دیده
هوش مصنوعی: منصور به او گفت: تو کسی هستی که رازهای عمیق را میدانی و معنای آنها را به خوبی فهمیدهای.
سؤالی میکنی از نیک و بد باز
ز خوب و زشت اینجا ای سرافراز
هوش مصنوعی: تو در مورد نیک و بد سوال میکنی، اما اینجا باید به زیبایی و زشتی توجه کنی، ای کسی که در مقام بلندی قرار داری.
سؤالی از یکی بودست چندین
بگو با تو از راز نخستین
هوش مصنوعی: سوالی از کسی شده است که به او بگو با من از اسرار اولیه و بنیادی صحبت کن.
نخستین راست گویم تا بدانی
ترا سرباز گویم تا بدانی
هوش مصنوعی: ابتدا حقیقت را برایت بیان میکنم تا متوجه شوی. به تو میگویم که مثل یک سرباز آمادهام تا این نکته را درک کنی.
ز گبر و وز یهودی اهل زنار
حقیقت جملگی میدان تو دیندار
هوش مصنوعی: از زرتشتیان و یهودیان، که به علامت دین خود به زناز میپیچند، همه در حقیقت تو را میشناسند و اهل ایماناند.
بچشم خرد منگر سوی کس تو
چو طاوسی همی بین درمگس تو
هوش مصنوعی: به عقل من نگاه نکن، به کسی توجه نکن؛ تو مانند طاووسی هستی که در حال نظارهگری بر مگسی است.
همه نیکونگر چه خوب و چه زشت
که بود تخم جمله در یکی کشت
هوش مصنوعی: همهی انسانها، چه خوب و چه بد، در اصل از یک منبع و نطفه مشترک به وجود آمدهاند.
حقیقت هرچه بینی نیک بین باش
حقیقت اندرین عین الیقین باش
هوش مصنوعی: هرچه را که میبینی با نگاه نیکو ببین و بدان که حقیقت، در آن یقین روشنی نهفته است.
همه از کارگاه ماست پیدا
تودوئی اندر این یکتاست پیدا
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که مشاهده میکنید از کارگاه ما ساخته شده است، در اینجا همگان به نوعی با هم یکی هستند.
حقیقت اصل جوهر باز دان تو
ز جوهر آنگهی این راز دان تو
هوش مصنوعی: اصل و ماهیت هر چیز را بشناس و درک کن. هنگامی که به عمق این ماهیت پی بردی، به رازهای پنهان آن نیز آگاهی پیدا خواهی کرد.
تو اینجا گه ندیدی اصل جوهر
بگویم هم بتو در شرع رهبر
هوش مصنوعی: تو در اینجا اصلیت و ماهیت واقعی را نمیبینی، بنابراین من هم به تو در مسائل دینی و هدایت راه نمیتوانم بگویم.
ز قرآنت بگویم راز سرباز
نقاب آنگاه از این معنی برانداز
هوش مصنوعی: از قرآن بگویم، رازی که شبیه به یک سرباز پنهان است. سپس از این مفهوم دور شو و به عمق آن نفوذ کن.
چوذات پاکم اینجا قل هوالله
عیان شد جوهر نقش هوالله
هوش مصنوعی: به خاطر خلوص و پاکیام، اینجا حقیقت کلمه "هو" به وضوح نمایان شد و جوهر آن در نقش دیده میشود.
ز اصل آفرینش مینمودم
بمعنی ذات مخفی جمله دیدم
هوش مصنوعی: از آغاز خلقت، به معنی ذات پنهان همه چیز را مشاهده میکردم.
بُدم من ذات جمله اندر اینجا
نمودی کردم ای رهبر در اینجا
هوش مصنوعی: من در این مکان، ذات همه را به تو نشان دادم، ای رهبر.
نمودی کردم از اعیان ذاتم
یکی جوهر نمودم در صفاتم
هوش مصنوعی: من در وجود خودم آنچه هستیام را به نمایش گذاشتم و ویژگیهایم را به روشنی نشان دادم.
یکی جوهر نمودم ازحقائق
که کس اینجا نداند آن دقائق
هوش مصنوعی: من از حقایق، یک حقیقت ناب به نمایش گذاشتم که هیچکس در اینجا به جزئیات آن آگاه نیست.
نباشد هر کسی این راز دیدن
مراین جوهر در اینجا بازدیدن
هوش مصنوعی: هر کسی این راز را نمیبیند که این الماس و گوهر در اینجا نمایان است.
عجایب جوهری اندر میان یاب
درونش پر ز اعیان جهان یاب
هوش مصنوعی: در درون خود، کنج کاو شگفتیهای ارزشمند را پیدا کن، زیرا در آنجا پر از زیباییها و جلوههای جهان است.
عجائب جوهری نه ابتدایش
به دیدارش نه نیزش انتهایش
هوش مصنوعی: عجایب جوهری نه آغازش را میتوان دید و نه انتهایش.
همه خورشید بینی در درونش
حقیقت عقل کلی رهنمونش
هوش مصنوعی: در درون هر انسانی یک نور真 وجود دارد که او را به سوی حقیقت و درک عمیق رهنمون میکند.
همه اسرار من اینجا عیان بود
نشانی مر مرا در بی نشان بود
هوش مصنوعی: تمام رازهای من در اینجا آشکار بود و نشانهای از من در جایی که هیچ نشانی نیست، وجود داشت.
نشانی آمده در بی نشانی
عیانی آمده اندر نهانی
هوش مصنوعی: نشانهای از وجود در جایی که هیچ نشانهای نیست، به وضوح در آنچه پنهان است ظاهر شده است.
نشانی بود آن از عکس ذاتم
جمالی آمد از دید صفاتم
هوش مصنوعی: یک نشانه از وجود من نمایان شد، زیباییای که از ویژگیهایم پیداست.
چو دیدم من جمال خود در اینجا
جمال خود جلال خویش اینجا
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی خود را در اینجا دیدم، باشکوهی و عظمت خود را نیز در همین مکان مشاهده کردم.
نظر کردم در اینجا من بر اعیان
جلالم کرد اینجا نور تابان
هوش مصنوعی: به اینجا نگاهی انداختم و دیدم که زیبایی و عظمت در این مکان باعث روشنایی و نورافشانی شده است.
ز تف هیبت نور جلالم
همه شد محو درعین جمالم
هوش مصنوعی: از شدت شکوه و زیبایی من، همه چیز در نور جلالم محو شده است.
جمالم با جلال اینجا نهان شد
دگر این هفت چرخ اینجا عیان شد
هوش مصنوعی: زیبایی من در این مکان با عظمت پنهان شده و حالا این هفت آسمان در اینجا آشکار شدهاند.
ز تاب نور دودی سبز برخاست
حقیقت نوربگرفت از چپ و راست
هوش مصنوعی: از تابش نور، دودی سبز رنگ برخواست و حقیقت نور از سمت چپ و راست مشغول درخشیدن شد.
ز دود جوهر اینجا هفت پرگار
عیان شد بعد ازین در عین دیدار
هوش مصنوعی: از بخار جوهر اینجا هفت پرگار نمایان شد و بعد از این در حالت دیدار مشخص خواهد شد.
مه وخورشید کردم آشکاره
در اینجا گاه از بهر نظاره
هوش مصنوعی: من ماه و خورشید را در اینجا به وضوح نمایش دادم، گاهی برای اینکه تماشا شوند.
ز عکس ذاتم اینجا نور بنگر
به هر جانت جهانی حور بنگر
هوش مصنوعی: از انعکاس وجودم، نوری را مشاهده کن و در هر یک از جانها، جهانی پر از زیبایی و چیزهای دلپذیر ببین.
سراسر شد پر از در و جواهر
ز یک جوهر چنین درها بظاهر
هوش مصنوعی: تمام فضا پر از در و جواهر شد، به خاطر یک جوهر که این درها به ظاهر نشان میدهند.
ز کف گوهر اینجا گه زمین بین
عیان کردستم از بهر مکین بین
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که من از درون خود، از جایی که گوهر ارزشمندی دارم، به وضوح زمین را مشاهده کردهام و به خاطر همین واقعیت، مکان را درک کردهام.
مکینم دایماً عین مکانست
در این مسکن مرا راز نهانست
هوش مصنوعی: من همیشه در اینجا زندگی میکنم، اما در این مسکن در دل من یک راز پنهان وجود دارد.
چو گردم از یکی جوهر پدیدار
منم درجمله اینجا ناپدیدار
هوش مصنوعی: وقتی که از یک جوهر به وجود میآیم، در این جمع مشخص هستم، اما در اصل ناپدید میشوم.
همه از خویشتن کردیم پیدا
منم اینجا حقیقت خوب و زیبا
هوش مصنوعی: همه چیز از دل و وجود خودمان نمایان شده است؛ من اینجا هستم که حقیقت زیبایی و خوبی را نشان دهم.
صفاتم چرخ دان در هفت اعلا
نظر میکن درین نور تجلا
هوش مصنوعی: خصوصیات من مانند چرخی است که در هفت آسمان میچرخد و در این نور جلوهگری میکند.
در اینجا چون عدد در کار آمد
مراد جملگی دیدار آید
هوش مصنوعی: وقتی که عدد و شمارش به میان میآید، منظور از آن دیدار و ملاقات همگان است.
به هر نقشی که کردم آشکارم
در اینجا بازبین دیدار یارم
هوش مصنوعی: به هر شکلی که خود را نشان دهم، در اینجا حضورم همواره به وضوح دیده میشود، زیرا همواره در جستجوی دیدار محبوبم هستم.
تو هر نقشی که بینی اصل بینش
در اینجاگه نموده وصل بینش
هوش مصنوعی: هر نقشی که مشاهده کنی، باید بدانی که اصل آگاهی و فهم در این مکان وجود دارد و از همین آگاهی است که ارتباط و پیوندی شکل میگیرد.
تو هر نقشی که اینجا گاه بینی
چنان باید که دروی شاه بینی
هوش مصنوعی: هر تصویری که اینجا میبینی باید به گونهای باشد که گویی درویش را در برابر پادشاه میبینی.
تو هر نقشی که بینی هست نقاش
چه در گبر و جهود و رند و اوباش
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی میبینی، در واقع نقشی است که خداوند آنها را خلق کرده، خواه آن فرد زرتشتی باشد، خواه یهودی، و یا هر نوع شخصیتی دیگر، مانند اهل بادهنوشی و آدمهای بیبند و بار.
چو از جوهر چنین افعال کردم
نمود روز و ماه سال کردم
هوش مصنوعی: وقتی از ذات خود چنین کارهایی انجام دادم، روز و شب و سال را به نمایش گذاشتم.
از آنت مختلف میگویم این راز
که از هر جانبی یابی رخم باز
هوش مصنوعی: من از جنبههای مختلف این راز را بیان میکنم که به هر طرفی نگاه کنی، میتوانی چهرهام را ببینی.
منم خورشید اندروی چنان دان
بآخر ذات را عین عیان دان
هوش مصنوعی: منم مانند خورشید، پس بدان که در انتها، وجود واقعی چیزی است که به وضوح قابل مشاهده است.
بعقل اینکار خانه کردهام راست
حقیقت هفت پرده کردهام راست
هوش مصنوعی: با فهم و اندیشه این کار را انجام دادهام، تمام واقعیت را در هفت پرده پنهان کردهام.
در این پردهٔ گرچه هفت پرده است
درون پرده عقلم ره نبرده است
هوش مصنوعی: در اینجا با وجود اینکه هفت لایه وجود دارد، عقل من هنوز نتوانسته است راهی را در این پردهها بیابد.
درون پرده ارواحم به بین باز
یکی اندر یکی انجام وآغاز
هوش مصنوعی: در اعماق روح من، یک نوع ارتباط وجود دارد که در آن آغاز و پایان به هم آمیختهاند و مانند حلقهای در هم تنیدهاند.
به هرجائی نمودی آفریدم
دراینجا از وجود خود بریدم
هوش مصنوعی: هر جا که بروی، آثاری از وجود من را میبینی؛ اما در اینجا، خودم را از همهچیز جدا کردهام.
چوعین لا بدم در عین اینجا
از آن ننمودهام این جمله پیدا
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که من در اینجا مانند کسی هستم که روی نکتهای آشکار در اینجا تأکید میکند، اما آن را بهوضوح بیان نکردهام.
همه از من پدید آمد ز توحید
حقیقت دان جنیدا اندرین دید
هوش مصنوعی: همه چیز از من نشئت میگیرد، پس حقیقت را از توحید بفهم. جنید در این موضوع بصیرت دارد.
نظر کن بین ز اعلا سوی اسفل
یکی میبین تو هان از دید اول
هوش مصنوعی: به دقت نگاه کن که چگونه از بالا به پایین، هر دو را یکی میبینی؛ این را از دیدگاه اول در نظر بگیر.
یکایک را نظر میکن حقیقت
توئی هم نقطه پرگارت حققت
هوش مصنوعی: هر فردی را مورد توجه قرار میدهی، زیرا خود تو هستی که در هر چیزی حقیقت آن را نشان میدهی.
تو اینجا نقطه و اندر نشانی
بصورت لیک معنی بینشانی
هوش مصنوعی: تو در اینجا به شکل یک نقطهای، اما معنای تو را میتوان در نشانهای دیگر مشاهده کرد.
نشانی یاب از اصل جواهر
که اندر بینشان باشی تو ظاهر
هوش مصنوعی: برای یافتن نشانهای از اصل جواهر، باید به درون خود نگاهی بیندازی، زیرا تو خود را در میان آنها به وضوح میبینی.
همان اصل اندر اینجا گه طلب کن
همان وصل اندر اینجاگه طلب کن
هوش مصنوعی: در این دنیا به دنبال همان حقیقت و اصل باش، و به دنبال همان ارتباط و پیوند واقعی بگرد.
از آن میجویمت نی راز اینجا
همان میگویمت سرباز اینجا
هوش مصنوعی: من از تو چیزی نمیخواهم، اما همینکه در اینجا هستی برایم کافیست.
اگر ره میبری در سرّ پرگار
مبین هان اندر اینجا جز که دیدار
هوش مصنوعی: اگر در راه محبت پیش میروی، به رازهای دل درنگر، زیرا در اینجا تنها چیز مهم دیدار است.
تو خود پرگاری اندر اصل فطرت
بگویم تا بدانی وصل فطرت
هوش مصنوعی: تو خود مانند یک وسیلهای هستی که در ناخودآگاه انسانها وجود دارد، بگذار بگویم تا متوجه شوی که چقدر به اصل فطرت نزدیک هستی.
تو از اصلی ز جوهر بینشان ذات
نگه کن در مکین ودرمکان ذات
هوش مصنوعی: به ویژگیهای اصلی و ذاتی آنها توجه کن، نه به شکل و ظاهرشان در مکانها و موقعیتهای مختلف.
همه ذات من آمددر حقیقت
دگر می باز گویم از شریعت
هوش مصنوعی: تمام وجود من در واقعیت دیگری تجلی یافته است؛ اکنون میخواهم از اصول و قوانین دینی سخن بگویم.
درینجایت که دنیا نام دارد
که عاشق دید او ناکام دارد
هوش مصنوعی: در این دنیایی که به آن زندگی میگوییم، هر کسی که عاشق چهره او باشد، در پایان ناکام و ناامید میشود.
تمامت عاشقان مهجور کردم
تمامت عارفان معذور کردم
هوش مصنوعی: من تمام عاشقان را از هم جدا کردم و همه عارفان را مورد عذر و بخشش قرار دادم.
همه دیوانگانم در سلاسل
شده اندر جنون مقصود حاصل
هوش مصنوعی: تمام دیوانگان من در زنجیرهایی اسیر شدهاند و در حالتی دیوانهوار به دنبال هدفی هستند که به آن برسند.
ز اصلم دیده ودیدار دیدند
مرا از خویش برخوردار دیدند
هوش مصنوعی: از نژادم و اصل و نسبم، مرا با دیدهای آشنا و دوستانه نگریستهاند و در من نشانههایی از تعلق و انس به خودشان دیدهاند.
همه دیدند یکسر پاکبازند
از آن از هر دو عالم بینیازند
هوش مصنوعی: همه مشاهده کردند که آنها به طور کامل دست از تمام خواستهها و نیازهای این دو جهان کشیدهاند و کاملاً بینیاز هستند.
همه گبران مرا جویند بابیت
چنین حکمت فتاد از شق لایت
هوش مصنوعی: همهی کافران از من پیروی میکنند و اینگونه حکمت از راهی ناشناخته به دست آمده است.
یهودان در کنشت خویش جویند
مسلمان در درون کعبه جویند
هوش مصنوعی: یهودیان در عبادتگاه خود به جستجوی حقیقت و معنویت میپردازند، در حالی که مسلمانان نیز در درون Kaaba (خانه خدا) به دنبال معرفت و ایمان هستند.
درون کعبه با من راز گویند
ز دیرم باز جمعی باز جویند
هوش مصنوعی: درون کعبه با من صحبت میکنند و رازی را در میان میگذارند، و گروهی از دیر، به بازگشت من تمایل دارند.
همه با من من اندر جمله باشم
که اسرار جهان برجمله باشم
هوش مصنوعی: همهی افراد و موجودات در من جمع شدهاند، زیرا من خود را به عنوان تجسمی از تمامی رازهای جهان میبینم.
همه نزدیک من یکیست اینجا
نمودارم ز هست ونیست اینجا
هوش مصنوعی: همه چیز در اینجا بههم پیوسته و یکی هستند، و من نشاندهندهی حقیقت وجود و عدم در این فضا هستم.
مثالم آنکه اینجا بیمثال است
نخواهد بود خورشیدم روانست
هوش مصنوعی: من مثل کسی هستم که در اینجا بینظیر است و هیچکس نمیتواند مانند من باشد، درست مانند خورشیدی که در این جا در حال درخشش است.
چو دیدی اصل لایت اندر الا
ز الا جوی دایم ذات اعلا
هوش مصنوعی: وقتی که حقیقت روشن را در لایت نهایت مشاهده کردی، همیشه از وجود برتر و عالی مدد بجو.
بصورت لیک معنی ذات بنگر
تو نحن اقرب از آیات بنگر
هوش مصنوعی: به ظاهرت توجه نکن، بلکه به عمق معنا و ذات چیزها نگاه کن. ما به حقیقت نزدیکتر از نشانهها و آیات هستیم.
حقیقت ذات با جان انس دارد
که رنگی اندرینجا گه ندارد
هوش مصنوعی: حقیقت وجود با روح ارتباطی دارد که در اینجا هیچ رنگ و ظاهری ندارد.
ابی رنگست ذات ای شیخ عالم
ولی بنگر که بنمایم دمادم
هوش مصنوعی: ای شیخ عالم، تو رنگی از وجود الهی هستی، اما به دقت بنگر که چگونه در هر لحظه خود را نشان میدهم.
ابا تقدیر حق تدبیر چبود
در اینجاگه جوان و پیر چبود
هوش مصنوعی: با اراده خداوند، تقدیر و سرنوشت چه تدبیری میتواند در این مکان برای جوانان و پیران داشته باشد؟
جوان و پیر در عین بلایند
در اینجا جمله در عین قضایند
هوش مصنوعی: جوان و پیر هر دو در حال رو به رو شدن با مشکلات و مصائبی هستند که در زندگی بر آنها وارد میشود. در اینجا همگی تحت تأثیر تقدیر و سرنوشت قرار دارند.
قلم رانده است اینجابر همه یار
فکنده است از حقیقت دیدهٔ یار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اینجا قلم نوشته است و همه یاران دور افتادهاند، به طوری که حقیقت چهره یار را نمیتوان دید.
همه دراصل یکی بنگر و باش
چو در یکی شدی بینی تو نقاش
هوش مصنوعی: به همه چیز با دیدی یکپارچه نگاه کن و وقتی که خود را با این وحدت یکی کنی، زیباییهای آن را بهتر میبینی.
یقین نقاش میداند ترا راز
نماید راز خود اینجایگه باز
هوش مصنوعی: یقیناً هنرمند میداند که تو را چگونه به نمایش بگذارد و راز خود را در اینجا فاش کند.
هر آن رازی که پیدا ونهانست
بر نقّاش کل عین العیانست
هوش مصنوعی: هر رازی که موجود باشد یا مخفی باشد، برای نقاش که همه چیز را میبیند و میشناسد، روشن و واضح است.
چونقّاشست از کلی خبردار
اگر خواهد برآرد جمله بردار
هوش مصنوعی: هنگامی که روباه از تمام اعمال و رفتارهای اطراف خود آگاه باشد، اگر بخواهد میتواند به سرعت همه چیز را جمعآوری کند.
چو شاهست از جنید اندر شریعت
همه نیکو کند بنگر ز دیدت
هوش مصنوعی: وقتی که شاه جنید در راه شریعت به کارهای نیک مشغول است، نگاه کن و ببین که از دیدگاه تو چه تصویری به وجود میآید.
کند هر حکم کو خواهد در اینجا
ز حکمش ذرهٔ کی کاهد اینجا
هوش مصنوعی: هر دستوری که کسی بخواهد در اینجا صادر کند، ذرهای از حکم خدا در اینجا کم نمیشود.
حقیقت جمله گفتارش نمود است
تمامت آفرینش در سجود است
هوش مصنوعی: تمامی سخنانش نشاندهنده حقیقت است و تمام آفرینش در حال عبادت و تسلیم است.
سجودش میکند خورشید و افلاک
دمادم کرد طوف کرهٔ خاک
هوش مصنوعی: خورشید و سیارات به خاطر او به سجده درمیآیند و هر لحظه برای این عالم خاکی سر و صدا و جنب و جوش میکنند.
همه ذرات عالم درسجودند
همه حیران و سرگردان بودند
هوش مصنوعی: تمامی موجودات جهان در حال عبادت و نهایت خضوع هستند و همه آنها در حیرت و سرگردانی به سر می برند.
در اینجا هرچه میبینی جزاینش
دمی بگشای و بنگر کفر ودینش
هوش مصنوعی: در این مکان، هر چیزی که میبینی، فقط برای یک لحظه نگاهت را باز کن و به آن توجه کن؛ چه به کفر اشاره داشته باشد و چه به دین.
به هر ملت که بینی گفت وگوی است
ولیکن احمد اینجا پرده گوی است
هوش مصنوعی: هر ملتی که ببینی، دارای گفت و گو و مکالمهای خاص است، اما احمد در اینجا مانند پردهای است که نقش گوینده را بر عهده دارد.
خلاصه در شریعت راه دیدم
در اینجا من بذات کل رسیدم
هوش مصنوعی: در اینجا متوجه شدم که در قوانینی که وجود دارد، به حقیقت اصلی و واقعی رسیدم.
شریعت نور راه مصطفایست
که اندر شرع کل نور خدایست
هوش مصنوعی: دین و قوانین اسلامی، مانند نوری هستند که مسیر هدایت و درستی را به سوی پیامبر مصطفی نشان میدهند و در حقیقت، تمام این نور هم از نور خداوند سرچشمه میگیرد.
شریعت میدهد تقوی که منصور
حقیقت نور شد نور علی نور
هوش مصنوعی: شریعت به انسان آگاه میکند که با تقوا و پرهیزگاری، به حقیقتی عمیقتر دست پیدا کند، مانند منصوری که به نور واقعی تبدیل شده است و این نور، خود نور دیگری را روشن میکند.
در اینجا مسکن یار است ما را
از آنم دیده دیدار است ما را
هوش مصنوعی: در اینجا منزلت و جایی وجود دارد که معشوق ما در آن قرار دارد، و ما با دیدن او در این مکان، به شادابی و روشنی چشم خود دست مییابیم.
چه قرب یار ما را دید آمد
از آنم جزو و کل توحید آمد
هوش مصنوعی: یار ما چنان به ما نزدیک شده که جز خود او، هیچ چیز دیگری در وجودمان نیست و همه چیز به یکپارچگی و وحدت او مربوط میشود.
ولیکن ای جنید از عین اعیان
نظر میکن تو اندر عین قرآن
هوش مصنوعی: ولی ای جنید، تو از حقیقت چیزها نگاه میکنی و در عین قرآن درک میکنی.
همه پیوسته میبین هرچه بینی
از آن پیوسته میبین هرچه بینی
هوش مصنوعی: همه چیز به طور مداوم در حال دیدن است و آنچه را که مشاهده میکنی، دائم و پیوسته دیده میشود.
همه پیوسته هست اما نهانی
ازین پیوستها کی باز دانی
هوش مصنوعی: همه چیز به هم مربوط است، اما این ارتباطات به طور پنهانی وجود دارند. چطور میتوانی از این ارتباطات آگاه شوی؟
که پیوستت دراینجاگه شکسته
شود از یکدگر بندت گسسته
هوش مصنوعی: اگر پیوند تو با اینجا قطع شود، ارتباطت با دیگران نیز از بین خواهد رفت.
توآندم زنده باشی گر بدانی
بدین ارزنده باشی گر بدانی
هوش مصنوعی: هرگاه تو به زندگی آگاهی و درک درستی از ارزش خود داشته باشی، زنده و باارزش خواهی بود.
چو بود صورت تو جمله خاکست
نظر میکن که چه دیدار پاکست
هوش مصنوعی: وقتی تو آن صورت زیبا را داری، همه چیز مانند خاکستری است. نگاه کن که آن دیدار چقدر پاک و زاهدانه است.
درین صورت همه منصور پیداست
عجایب صورتش مشهور پیداست
هوش مصنوعی: اگر اینگونه باشد، همه میتوانند منصور را بشناسند و شگفتیهای چهرهاش به وضوح در دسترس است.
چو منصور است و چیزی نیست جزوی
که بگرفتست کل لحم و رگ و پی
هوش مصنوعی: منصور چیزی جز یک جزء نیست که تمامیت او را تشکیل داده است، مانند تکهای از گوشت و رگ و پی که یک موجود کامل را نمایان میسازد.
که داند هر که او این را نداند
پس این معنی حقیقت هرزه خواند
هوش مصنوعی: کسی که درک نکند، نمیتواند حقیقت این موضوع را بشناسد و این نادانی را به حساب بیمعنایی میگذارد.
تو ای منصور عشق خویش بشناس
ترا اینجاست اعیان عشق بشناس
هوش مصنوعی: ای منصور، عشق خود را بشناس زیرا او در درون تو وجود دارد. عشق را به خوبی بشناس و درک کن که حقیقت آن کجاست.
ترا منصور بردار و خبر نه
وی اندر تو خبردار و خبر نه
هوش مصنوعی: تو را منصور (راهنما) بگمار و خبر از او بگیر، ولی در درون خودت از او بیخبر باش.
تو باشی از وصال او خبردار
خبر یاب این زمان اندر سردار
هوش مصنوعی: اگر تو از وصل او آگاه شوی، در این زمان میتوانی از سردار خبر بگیری.
فداکن هم سر و هم پای اینجا
بگوی و بعد از این منمای اینجا
هوش مصنوعی: بیت به بیان این موضوع میپردازد که آدمی باید برای چیزی یا کسی که برایش ارزشمند است، از همه چیزش بگذرد و فدای آن شود. همچنین به این نکته اشاره میکند که در اینجا دیگر نیازی به صحبت و توضیحات اضافی نیست و بهتر است به آینده و آنچه که در پیش است توجه شود.
اناالحق گرچه هستی سرّ مطلق
دمی با شرع آی و گوی اناالحق
هوش مصنوعی: من حق هستم، هرچند که وجود حقیقت مطلق است. لحظهای با اصول و قوانین دینی همراه باش و بگو که من حق هستم.
اگرگوئی اناالحق باز رستی
هم از انجام و آغاز رستی
هوش مصنوعی: اگر بگویی من حق هستم، در واقع از هر شروع و پایانی آزاد شدهای.
تو را اینست تو این سرنگهدار
نگهداری این سر بر سر دار
هوش مصنوعی: تو همان کسی هستی که باید مواظب خودت باشی و مراقبت را بر دوش خودت قرار دهی.
طوافی کن چو مردان در حقیقت
منه پائی برون تو از شریعت
هوش مصنوعی: دور بگرد مثل مردان، ولی به معنای واقعی، پای خود را از حدود قوانین بیرون نگذار.
چو این اسرار اندر جمله پیداست
بعقلت آفتاب اینجا هویداست
هوش مصنوعی: وقتی این اسرار در همه جا مشخص است، پس روشنایی عقل تو مثل آفتاب در اینجا نمایان است.
کنون اسرار فاش افتاد اینجا
که بر دلدار فاش افتاد اینجا
هوش مصنوعی: اکنون رازها آشکار شده و اینجا همه چیز درباره محبوب روشن شده است.
هم از گفتار جانانست منصور
که اینجا گفتهٔ تا نفخهٔ صور
هوش مصنوعی: منصور از محبت و کلام معشوقش سخن میگوید و به این نکته اشاره میکند که اینجا، همانطور که در زمان نفخۀ صور (پیش از قیامت) خداوند به خواستهها و نداهای بندهها توجه میکند، او نیز به حرفهای جانانش اهمیت میدهد.
اگر منصور این جاوید جانان
حقیقت هر کسی را نیست پنهان
هوش مصنوعی: اگر منصور اینجا باشد، حقیقت هر شخصی برای او پنهان نیست.
خبردارید لیکن بیخبر باز
از اینجا میدهد بیشک خبر باز
هوش مصنوعی: شما از موضوع مطلع هستید اما همچنان از اینجا بیخبر هستید و قطعاً خبرهایی از اینجا به شما خواهد رسید.
که چیزی نیست جز دیدارمنصور
نمییابد کسی اسرار منصور
هوش مصنوعی: هیچکس جز من نمیتواند اسرار منصور را درک کند و به نوعی فقط من هستم که به دیدار او دست یافتهام.
جنید پاک دین در صبغةالله
دم کلی زدی عین هوالله
هوش مصنوعی: جنید، که انسانی پاک و از پیروان دین است، در رنگ خداوند غرق شده و به حقیقتی عمیق دست یافته که نشاندهنده وجود خداوند است.
ترا شد منکشف اسرار بیچون
نکو بنگر بسیر هفت گردون
هوش مصنوعی: رازهای بیپایان برای تو روشن شده است، خوب بنگر به صورت هفت آسمان.
چوداری دیدهٔ بیدار بینش
نگه کن سر بسر در آفرینش
هوش مصنوعی: اگر چشمان باز و بیداری داری، نگاهی به تمامی آفریدهها بینداز و در آنها شگفتیهای خلقت را مشاهده کن.
نه بینی هر دو چیز اینجای مانند
بجز یکی یکی آن را ندانند
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که افراد نمیتوانند دو چیز را همزمان با هم مقایسه کنند و هر یک از آنها را به تنهایی درک میکنند، اما وقتی صحبت از تشابه یا تفاوت میشود، باید تنها به یکی از آنها توجه کنند. در واقع، شناخت درست نیازمند تمرکز بر یک چیز در یک زمان است.
خدابینان درین ره سرفرازند
گهی بخشید جان گه سرفرازند
هوش مصنوعی: افراد با بینش عمیق و الهامگرفته از خداوند در این مسیر به موفقیت میرسند و در لحظاتی، جان خود را در این راه فدا کرده و همچنان سر بلند هستند.
هر آنکو سر در این سر باخت تحقیق
در اینجا گاه او سریافت توفیق
هوش مصنوعی: هر کسی که در این مسیر به جستوجو و پژوهش پرداخته است، در نهایت به موفقیتی دست خواهد یافت.
یکی بین آنچه بینی چون ندانی
در این گفتار چون بیچون بدانی
هوش مصنوعی: وقتی نمیدانی حقیقت چیست، بهتر است به چیزهایی که میبینی، فکر کنی و آنها را درک کنی. در غیر این صورت، اگر درک روشنی نداشته باشی، نمیتوانی به درستی قضاوت کنی.
ترا چون این نظر آمد پدیدار
که گردی محو یار آمدپدیدار
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که وقتی تو را با این نگاه میبینم، مانند این است که محو و تسخیر وجود معشوق شدهای. در واقع، وجود معشوق به روشنی در ذهن و دل من جلوهگر میشود.
بگوید با تو چون من هر زمان راز
در اندازد در آن دم برقعت باز
هوش مصنوعی: هر زمان که او با تو سخن بگوید، راز دلش را در آن لحظه برملا میکند و چهرهات را مینگرد.
کند درجان شیخت چیست بنگر
حقیقت نیز شیخ کیست بنگر
هوش مصنوعی: در دل روحانیان و بزرگان چه خبر است؟ حقیقت را ببین و درک کن که واقعاً آن بزرگوار کیست.
شریعت نکتهٔاصل است اینجا
حقیقت جملگی وصلست اینجا
هوش مصنوعی: در اینجا شریعت به عنوان پایه و اساس معرفی شده است و حقیقت به طور کامل به وصل و ارتباط با خداوند اشاره دارد. به طور خلاصه، اصول دین به عنوان بنیادی مهم درک میشود و حقیقت هم به ارتباط عمیق با خداوند اشاره دارد.
تو هم از شیخ بیرون شو بافسوس
گذر کن هم ز نام وننگ و ناموس
هوش مصنوعی: از محدودیتها و قید و بندهایی که به وسیلهی دیگران برایت ایجاد شده، رها شو و از این امور بیاهمیت گذشته و آبروداری عبور کن.
چو رندان در دمی کش درخرابات
زمانی بانگ میزن در مناجات
هوش مصنوعی: افرادی که از خود رفته و در حال شادی و لذتبردن هستند، در یک لحظه و آنی که در محیطی پر از خوشی و شادابی قرار دارند، با صدای بلند به دعا و نیایش میپردازند.
نه مرد خرقهام نی مرد زنار
گهم مسجد وطن گاهم بخمّار
هوش مصنوعی: من نه به نوعی از لباس خاص تعلق دارم و نه پیرو یک مکتب خاص هستم؛ گاهی در مسجد مینشینم و گاهی در کنار خمّارها و نوشیدنیها میگذرانم.
زنام وننگ اینجاگه گذر کن
دل خود را از این معنی خبر کن
هوش مصنوعی: از شرم و ننگ این مکان عبور کن و دل خود را از این اندیشه پاک کن.
بسالوسی نیاید این سخن راست
بدان شیخا که این معنی شما راست
هوش مصنوعی: این سخن راست را تنها برای کسی نمیگویند که از حقیقت دور است و در پی بهانهای است. ای شیخ، بدان که این معنی فقط به اهلش میرسد.
بسالوسی کجاکامی بری تو
چو خود در باختی نامی بری تو
هوش مصنوعی: در سالوس و تزویر، اگر در کار خود کمکاری کنی، خود را به دردسر میاندازی و به جای نام و اعتباری که میخواهی، چیزی جز ناکامی نصیبت نخواهد شد.
هر آنکو خویشتن در باخت در عشق
حقیقت نیز سر بفراخت در عشق
هوش مصنوعی: هر کسی که در عشق خود را نباخته و نشان از صداقت و عشق واقعی را نمایش ندهد، هرگز در عشق به حقیقت نخواهد رسید و قادر نخواهد بود به عمق این احساس برسد.
هر آنکو جان فدای روی او کرد
بماند تا ابد در جزو و کل فرد
هوش مصنوعی: هر کسی که جان خود را برای او فدای زیباییاش کند، تا همیشه در تمام وجودش باقی خواهد ماند و به نوعی جزء و کل زندگیاش خواهد شد.
حقیقت هر که اینجا یار دیده است
حقیقت دیده و دیدار دیده است
هوش مصنوعی: هر کس که در اینجا یار (محبوب) را دیده باشد، در واقع حقیقت را دیده و با آن ارتباط برقرار کرده است.
چو من باشد یقین درجزو و در کل
حقیقت باشد او را عزّ و با ذُل
هوش مصنوعی: اگر در جزئیات و کلیات به یقین برسی، او را به بزرگی و عزت میشناسی، نه به ذلت.
چنین تا چند گوئی راه کن راه
که خود گردی تو از هر کار آگاه
هوش مصنوعی: چقدر دیگر میخواهی سخن بگویی و راه را نشان دهی؟ در حالی که خودت از تمامی کارها باخبری.
جنیدا عاشق دیدار ما باش
دمی استاده زیر دار ما باش
هوش مصنوعی: جنیدا! لحظهای عاشق دیدار ما باش و برای لحظهای زیر سایه ما بایست.
جنیدا واقفت کردم ز اسرار
ترا کردم خبردار از نمودار
هوش مصنوعی: من از رازهای تو آگاه شدم و از نشانههایت مطلع گشتم.
جنیدا چون توئی از جوهر کل
در اینجا بهر آنی رهبر کل
هوش مصنوعی: تو مانند جنید از جوهر کل هستی، و به همین خاطر در اینجا به عنوان راهنمای کل آمدهای.
جنیدا این زمان بنگر مرا تو
کنون خواهم که بری سر مرا تو
هوش مصنوعی: به من نگاه کن، ای جنید، چرا که اکنون میخواهم سرم را به تو بسپارم.
فصاص شرع را بر من برانی
چو دادستم ترا چندین معانی
هوش مصنوعی: اگر به من بگویی که از اصول و قواعد دین فاصله بگیر، به تو میگویم که من به تو معانی و نکات زیادی را تقدیم کردهام.
بران اینجا قصاص شرع جانان
که هرگز مینماند عشق پنهان
هوش مصنوعی: در اینجا، عدالت الهی به نحوی اجرا میشود که عشق حقیقی هرگز مخفی نمیماند و در نهایت نمایان خواهد شد.
از آن ما حقیقت عشق آید
وجود ما در اینجا میرباید
هوش مصنوعی: عشق واقعی به ما اجازه میدهد که وجودمان را در اینجا احساس کنیم و به زندگی معنایی ببخشیم.
از آن در عشق اینجا پیشوایم
نماید در اناالحق رهنمایم
هوش مصنوعی: در عشق، من راهنمایی پیدا میکنم که مرا به حقائق عمیق هدایت میکند و در این مسیر به من راه نشان میدهد.
دمادم سر بیچون بیچه و چون
بخواهد ریخت هر منصور را خون
هوش مصنوعی: هر لحظه سر بیچون و بیچرا به تصرف خود در میآید و اگر بخواهد، جان هر منصوری را خواهد گرفت.
به استادی کنون ای شیخ عالم
چنان خواهم که این ساعت در این دم
هوش مصنوعی: ای شیخ دانا، اکنون میخواهم که در این لحظه همانگونه که هستم، باشم.
بُری دو دست و پایم این زمان تو
همی گویم بر خلق جهان تو
هوش مصنوعی: در حال حاضر که دست و پایم قطع شده، من همچنان به مردم جهان میگویم.
تمامت کاملان کار دیده
که ایشانند بی شک یار دیده
هوش مصنوعی: تمامی افراد برجسته و کامل حقیقت را مشاهده کردهاند و به یقین، آنها یاران واقعی و قابل اعتماد هستند.
در اینجا ایستاده چشم بر من
کنم اسرار اینجا بر تو روشن
هوش مصنوعی: در این مکان ایستادهام و به تو نگاه میکنم، رازهای اینجا را برای تو روشن میکنم.
مترس از جمله تا اینجا بجویند
چو من حقم بگو از من چه گویند
هوش مصنوعی: نگران نباش که دیگران از تو چه خواهند گفت، بلکه به دنبال حقیقت و واقعیت باش. من هم حق خودم را میگویم و تو هم باید از من بیاموزی.
همه فتوی دهید اینجا دگر بار
که تا پیدا کنم اندر سردار
هوش مصنوعی: همه نظر دهید و بگویید که دوباره اینجا چه باید کرد تا من بتوانم در مورد سردار اطلاعات بیشتری بدست آورم.
بپرس از جملگی مردان فتوی
که ایشان را بود برهان فتوی
هوش مصنوعی: از تمام مردان فقیه بپرس که آیا آنها دلیل و برهانی برای فتواهایشان دارند یا نه.
که بیشک این چنین باید یقین باز
که تا پیدا کنم اندر سرت راز
هوش مصنوعی: بیشک باید به این مسئله مطمئن باشم که برای کشف راز درون تو، به جستجو ادامه دهم.
قلم رفتست و دیگر مینگردد
حقیقت جسم اینجا درنوردد
هوش مصنوعی: قلم دیگر بر روی کاغذ نمینشیند و نمینویسد، حقیقت بدنی دیگر در اینجا جستجو میکند و حرکت میکند.
قلم رفتست اکنون هان بران تو
ز من بشنو تو ای صاحبقران تو
هوش مصنوعی: الان زمان آن رسیده که قلم از کار افتاده و اکنون تو باید از من بشنوی، ای کسی که صاحب قدرت و مقام هستی.
چو این دم از وجود آگاه هستم
بکشتن این زمان من شاه هستم
هوش مصنوعی: وقتی که در این لحظه از وجود خود آگاه هستم، احساس میکنم که در این زمان من حاکم بر خودم هستم.
چه باشد گر بماندم جان منصور
که کشتن برد اینجاکام منصور
هوش مصنوعی: چه اهمیت دارد اگر من مانند منصور بمانم، که او را کشتند و اینجا کار منصور به پایان رسید؟
چو اصلم این نداند اصل فطرت
چنین راندم ز ذات خویش قسمت
هوش مصنوعی: اگر اصل وجودم نمیداند که فطرت چگونه است، پس من چگونه از ذات خودم بخشی را جدا کردهام.
ازین معنی بیندیش این زمان تو
بپرس این لحظه از خلق جهان تو
هوش مصنوعی: به این موضوع فکر کن و در این لحظه از مردم دنیا بپرس.

عطار