بخش ۲۴ - در آنچه شریعت و حقیقت مراد یکی است
حقیقت این چنین دان در شریعت
شریعت متصل دان در طریقت
چو ایشان هر دو ذاتند از حقیقت
دوئی منگر در اینجا در طبیعت
حقیقت با شریعت آشنایست
حقیقت ذات پاک مصطفایست
شریعت قول و فعل و صورت او
کنون بشنو تو از من صورت او
حقیقت با شریعت خانه و در
شناس اینجا چو احمد ذات حیدر
محمد شهر علم است ار بدانی
علی را دان تو از سر معانی
اگر داری سر علم علی تو
مرو بیرون ز گفتار نبی تو
بقول هر دو اینجا سر فرود آر
که از ایشان شوی از خواب بیدار
از ایشان راه معنی بازجوئی
وز ایشان سوی معنی بازپوئی
از ایشان گردی اینجا واصل حق
چنین دان در حقیقت سر مطلق
هر آنکو برخلاف راه ایشان
رود از غم بود دایم پریشان
هر آنکو دشمن کرار باشد
خدا از آن لعین بیزار باشد
هر آنکو دوستدار حیدر آمد
چو مغز از پوست هر دم برتر آمد
دو جوهردان تو ایشان را چو از ذات
که آوردند از حق عین آیات
دو جوهر دان مر ایشان را بعالم
که حق از بهرشان آورد آدم
پدیدار آمده آدم از ایشان
در اینجا یافته اسرار جانان
ره ایشان کن و در منزل یار
پس آنگه گرد کلی واصل یار
ره ایشان کن اندر کل عالم
که تا یابی در آنجاگاه آدم
ره ایشان کن و شو محو دیدار
بجان و دل شو ایشان را خریدار
خریداری ایشان کن تو ازجان
که ایشانت نمایند دید جانان
تو ایشان مغزدان از آفرینش
حقیقت دوست دان از عین بینش
تو ایشان دان حقیقت ذات بیچون
نموده روی خود در هفت گردون
نموده دعوت ایشان نظر کن
در اینجاجان از این معنی خبر کن
نمود دولت ایشانست عالم
زده اینجایگه از ذات کل دم
ره ایشان چه باشد عین تقوی
اگر کردی شدی دیدار مولی
بتقوی زندگانی کن که رستی
بجنت شاد با هر دو نشستی
بتقوی زندگانی کن در اینجا
دل و جان با معانی کن در اینجا
بتقوی زندگانی کن بر دوست
که مغزت زودگردد در یقین پوست
بتقوی زندگی کن بیشکی تو
که یابی در یقین دید یکی تو
بتقوی زندگی کن چو عشاق
که از تقوی شوی ای مرد ره طاق
بتقوی زندگانی کن تو ازدل
که ازتقوی شوی در عشق واصل
بتقوی زندگانی کن در اینجا
که از تقوی شوی در ذات یکتا
بتقوی و بپاکی یار بینی
تو بادلدار جان پندار بینی
بتقوی و بپاکی در جهان تو
بیاب ای دوست وصل جان جان تو
بتقوی و بپاکی در حقیقت
زنی دم اندرین عین شریعت
شریعت چیست مر تقوی سپردن
پس آنگه راز جانان چیست بردن
ز تقوی گر خبرداری تو ای شیخ
در اینجاگاه پنداری تو ای شیخ
دمی بیباکی اندر راه معنی
مباش و گرد کل آگاه معنی
دمی گر این زنی مردت شمارم
که بیشک این چنین کرده است یارم
حقیقت پاکی صورت حقیقت
زنی دم اندر این عین شریعت
چه باشد عین تقوی پاکبازی
که جان و دل بروی دوست بازی
هر آنکو پاک باشد در ره عشق
بود پیوسته از جان آگه عشق
هر آنکو پاک باشد در عیانش
بلی پیدا نماید جان جانش
لکم دین بین بشرع خویش بسپار
ترا با نیک و بد اینجایگه کار
نباشد چون یکی بینی ز تحقیق
نه بینم من به جز از عشق و توفیق
حقیقت شیخ کل شرعست بنگر
سخنهایم نه از فرع است بنگر
نیم دیوانه اما در جنونم
در این اسرارها کل ذوفنونم
نیم دیوانه اما مرد راهم
نظر کن در حقیقت دستگاهم
نیم دیوانه اما مرد رازم
که شد راه معانی جمله بازم
نیم دیوانه اما در یقینم
که اندر بود خود یکی بهبینم
نیم دیوانه اما در یکی من
همه حق بینم اینجا بیشکی من
نیم دیوانه اما نور ذاتم
که اینجا یک دمی اندر صفاتم
نیم دیوانه اما در حضورم
که با جانان دراینجا غرق نورم
نیم دیوانه اما دید یارم
که یاراست اندرین سر آشکارم
نیم دیوانه من اندر ره عشق
که از شاهم ز دیدش آگه عشق
نیم دیوانه این تقریر گویم
زهر معنی و هر تفسیر گویم
چو جانان اندر اینجا یافتستم
در این دیوانگی بشتافتستم
بنزد یار وصل یار دیده
در اینجا گاه با دست بریده
گرفته دست جانان در حقیقت
بدان ای شیخ نی دست طبیعت
یدالله است اندر چنگل ما
نظر کن شیخ اینجا مشکل ما
یدالله است اندر دست ما را
از این معنی نظر کن هست ما را
یدالله است ما را اندر اینجا
که دست یار بگشاده در اینجا
نه منصور است با دست بریده
یداللهست در دستم کشیده
نه منصور است اینجا بار عشاق
که میگوید کنون اسرار عشاق
نه منصور است اینجا دید جانان
بمانده غرقه در توحید جانان
نه منصور است شیخا را ز دیده
یقین گم کردهٔ خود باز دیده
نه منصور است بردار حقیقت
ترا میگویم اسرار حقیقت
بدین کسوت نیاید اودگربار
تو را زین میکنم دایم خبردار
نه منصور است اینجا جان بداده
سر خود بر کف جانان نهاده
بدین کسوت نیاید او دگربار
ترا زین میکنم دایم خبردار
نه منصور است دید جمله مردان
که میگوید دمادم سرّ جانان
نیاید شیخ دیگر مثل منصور
چو شد از جسم و جان اینجایگه دور
بدین کسوت خبردار حقیقت
ترا میگوید اسرار حقیقت
بدین کسوت نیاید شیخ دانی
بسی برهان در این سرّ نهانی
بدین کسوت نیاید باز منصور
نخواهد ماند دایم غرقه در نور
بدین کسوت نیاید درجهان او
که گوید دیگر این شرح و بیان او
بدین کسوت نیاید او بعالم
که گوید اواناالحق اندر عالم
بدین کسوت مرا بشناس تحقیق
در این کسوت تو شیخا یاب توفیق
بدین کسوت مرا بشناس و بنگر
که در کل نیست پنهان شیخ این خور
بدین کسوت مرا بشناس اینجا
که بازم کی بیابی شیخ دانا
بدین کسوت مرا بشناس مطلق
که اینجا گه زدم از تو مطلق
اگر ره میبری دانی حقیقت
وگرنه ماندهٔ اندر طبیعت
حقیقت چون مرا اینجا شناسی
منت دانم که بیحد و قیاسی
تو هستی واصل و از ما نهانی
ولی کی تو مرا اینجا بدانی
که همچون من شوی اینجای الحق
که اینجا گه زدم دم از تو مطلق
چو آئی اندراین ای کان معنی
نگه میدار چار ارکان معنی
تو اندر صورتی در خود سفر کن
بمنزل در رس و درحق نظر کن
زیانی نیست اینجا جمله سوداست
که او هرگز نبود و یا نبوده است
همه مستغرق دریای امید
همه در عشق ناپروای امید
نموده بود خود اینجا بدیدار
بصورت مینماید شیخ هشیار
بصورت باشم اینجا در حقیقت
منزه باشد از عین طبیعت
صبور است او یقین و بیملالست
چرا کو خود بخود نور جلال است
صبور است او یقین و راز دان است
حقیقت اندر اینجا بود جان است
صبور است او یقین و راز داند
مراد اینجایگه دادن تواند
صبور است او کرم کرده است ما را
دمادم در حقیقت شیخ ما را
صبور است و خداوند جهانست
درون جملگی اسرار دانست
صبور است و کریم و بردبار است
حقیقت در نهانی آشکار است
صبور است و نمود راستی او
ندارد اندر اینجا کاستی او
یکی بیمثل در جمله سخن گوی
ز بهر بود خود در جست و در جوی
یکی اصل است اندر جمله دیدار
زوصل خویش اصل خود خبردار
شناسای خود است اندر یکی او
نمود خویش بیند بیشکی او
یکی معنی است شیخ این جمله معنی
بود مقصود کل دیدار مولا
از آن واصل چنین میبیند اینجا
که در یکی بود این جمله پیدا
گر این یک ره بری ای شیخ اینجا
شوی از غم بری ای شیخ اینجا
گر این یک ره بری از غم پرستی
ابا جانان تو در خلوت نشستی
گر این یک ره بری اعیان به بینی
تو در پیدائیش پنهان به بینی
گر این یک ره بری در بود عشاق
تو باشی بیشکی درجسم و جان طاق
گر این یک ره بری جانی چه گفتم
تمامت سرّ آنانی چه گفتم
گر این یک ره بری منصور گردی
اناالحق گوئی و مشهور گردی
گر این یک ره بری جانانی ای دوست
همی گویم که بیشک آنی ای دوست
گر این یک ره بری ذات خدائی
ترا روشن شود از کبریائی
چه میگوئی بگو ای شیخ تا من
کنم اسرارها اینجای روشن
نمیبینی که روشن هست اسرار
که میگردد یقین اینجا باظهار
عیان اینجا است گر مرد رهی تو
از این سان یاب اینجا آگهی تو
عیان اینجاست هر کو میشناسد
کجا از جان و تن اینجا هراسد
هزاران جان بیک جودان در اینجا
چو گشتی در نمود عشق یکتا
نمود عشق یکتائی است بنگر
مرا این خرقه یکتائی است بنگر
دو بینی نیست در دیدار منصور
یکی میبیند و یکی است مشهور
دو بینی نیست اینجا گه یکیایم
حقیقت درخدائی بیشکیایم
دو بینی نیست در ما جمله ذاتست
نهاد ما اگرچه در صفات است
حقیقت این چنین بین و چنین دان
تو مر منصور در عین الیقین دان
حقیقت این چنین دان شیخ اینجا
که منصور است این در وصف الا
در الّاییم ما الا بدیده
منم شاه و جمال شاه دیده
در الاییم اینجا آشکاره
حقیقت خود بخود اینجا نظاره
حقیقت میکنم در عین هستی
اناالحق میزنم در عین مستی
مرا مستی ز هستی شد پدیدار
از آن مستی شدم اینجا پدیدار
چنین توحید دان شیخ همایون
که اینجا مینمایم بیچه و چون
چو بیچونم در اینجا سرّ توحید
یکی بینم در اینجا دیدن دید
چو بیچونست اینجا ذات پاکم
ز جسم و جان دراینجاگه چو خاکم
اگر گردی فنا بیشک خدائیست
نه پندارم که ازذاتم جدائیست
جدائی کی بود در ذات ما را
یکی باشد همه آیات ما را
ز یک ذاتیم پیدا عین صورت
بیان کردیم در دید حضورت
بیان خواهیم کردن بیش از این ما
نه در صورت که در عین الیقین ما
ز یک ذاتیم پیدا عین صورت
بیان کردیم در دید حضورت
بیان خواهم کرد بیش از این ما
نه در صورت که در عین الیقین ما
بیان خواهم کردن بر سردار
نه از صورت ز دید یار دلدار
بیان خواهم کردن دمبدم هان
یکی بین شیخ جمله نص و برهان
چو سرّ ذات باشم بیشکی من
بیانها میکنم از کل یکی من
ز یکی واصلم نی از دوئی باز
همی گویم ز یکی تادوئی باز
برافکن پرده همچون من ز رخسار
که چیزی نیست جز دیدار دلدار
برافکن پرده از رخ تا بدانی
که گفتم راز در عشق معانی
برافکن پرده گر تو مرد راهی
که بی پرده نیابی پادشاهی
برافکن پرده و بنگر جمالش
که در پرده نه بینی جز خیالش
جمالش در پس پرده نهانست
بجز واصل در این معنی ندانست
بخش ۲۳ - در معنی وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهوراً فرماید: چو جام ما خوری اندر خراباتبخش ۲۵ - در کشف حجاب و وصول دوست: اگر خود پرده برگیردزرویش
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حقیقت این چنین دان در شریعت
شریعت متصل دان در طریقت
هوش مصنوعی: حقیقت را بهطور کامل درک کن و آن را با قوانین دینی مرتبط بدان، چرا که این قوانین، راه و روشی برای رسیدن به حقیقت هستند.
چو ایشان هر دو ذاتند از حقیقت
دوئی منگر در اینجا در طبیعت
هوش مصنوعی: وقتی که آن دو در ذات خود یکی هستند و به حقیقت دوگانگی توجهی نیست، نباید در اینجا به ظواهر و ویژگیهای طبیعی نگاه کرد.
حقیقت با شریعت آشنایست
حقیقت ذات پاک مصطفایست
هوش مصنوعی: حقیقت و شریعت با یکدیگر ارتباط تنگاتنگی دارند و حقیقت در واقع به ذات پاک پیامبر محمد (ص) باز میگردد.
شریعت قول و فعل و صورت او
کنون بشنو تو از من صورت او
هوش مصنوعی: این عبارت به این معنی است که قوانین و اصول دین شامل سخن، عمل و ظاهر آن هستند. حال، از من بشنو که چگونه این ظاهر را درک کنی.
حقیقت با شریعت خانه و در
شناس اینجا چو احمد ذات حیدر
هوش مصنوعی: حقیقت و شریعت در اینجا به هم پیوستهاند و هرکدام به نوعی شناسایی میشوند. در این میان، وجود احمد به عنوان نماد حقیقت و حیدر به عنوان نماد شریعت، به تصویر کشیده شده است.
محمد شهر علم است ار بدانی
علی را دان تو از سر معانی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی بفهمی علم و دانش چگونه است، باید در نظر داشته باشی که محمد، پیشوای علم و دانش است و علی، درک عمیق تر معانی را به تو میآموزد. اگر علی را بشناسی، به عمق معانی علم پی خواهی برد.
اگر داری سر علم علی تو
مرو بیرون ز گفتار نبی تو
هوش مصنوعی: اگر علم و دانش علی را داری، از سخنان پیامبر خارج نشو.
بقول هر دو اینجا سر فرود آر
که از ایشان شوی از خواب بیدار
هوش مصنوعی: به گفته هر دو طرف، در اینجا سر خود را پایین بیاور تا از خواب غفلت بیدار شوی و به حقیقت پی ببری.
از ایشان راه معنی بازجوئی
وز ایشان سوی معنی بازپوئی
هوش مصنوعی: از آنها دربارهی معنای واقعی سوال کن و از آنها به سوی فهم عمیقتر هدایت شو.
از ایشان گردی اینجا واصل حق
چنین دان در حقیقت سر مطلق
هوش مصنوعی: اگر از آنها بگذری و به اینجا برسی، بدان که در حقیقت، حقیقت مطلق همان است.
هر آنکو برخلاف راه ایشان
رود از غم بود دایم پریشان
هوش مصنوعی: هر کسی که به راه و روش دیگران عمل کند و با آنها همسو نباشد، همیشه از غم و نگرانی رنج میبرد و در آشفتگی به سر میبرد.
هر آنکو دشمن کرار باشد
خدا از آن لعین بیزار باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که با اهل جنگ و مبارزه دشمنی کند، خدا از آن شخص دور و بیزار است.
هر آنکو دوستدار حیدر آمد
چو مغز از پوست هر دم برتر آمد
هوش مصنوعی: هر کسی که به محبت و دوستی علی (حیدر) بیافتد، مثل مغزی است که از پوست جدا شده و همواره در جایگاه بالاتر و ارزشمندتری قرار میگیرد.
دو جوهردان تو ایشان را چو از ذات
که آوردند از حق عین آیات
هوش مصنوعی: دو ظرف گرانبهایی که تو به آنها اشاره میکنی، مانند آیات خداوندی هستند که از ذات او به وجود آمدهاند.
دو جوهر دان مر ایشان را بعالم
که حق از بهرشان آورد آدم
هوش مصنوعی: دو لؤلؤ گرانبها را بشناسید که خداوند به خاطر آنها آدم را به وجود آورد.
پدیدار آمده آدم از ایشان
در اینجا یافته اسرار جانان
هوش مصنوعی: آدم در اینجا به وجود آمده و از آنها اسرار محبوب را یافته است.
ره ایشان کن و در منزل یار
پس آنگه گرد کلی واصل یار
هوش مصنوعی: راهی که آنها در پیش گرفتهاند را دنبال کن و در کنار محبوب خود بمان. سپس به آرامی به کل وجود محبوب ملحق خواهی شد.
ره ایشان کن اندر کل عالم
که تا یابی در آنجاگاه آدم
هوش مصنوعی: راه و روش آنها را در تمام عالم جستجو کن تا در آنجا جایگاه آدم را بیابی.
ره ایشان کن و شو محو دیدار
بجان و دل شو ایشان را خریدار
هوش مصنوعی: به راه آنها برو و در تماشای چهرهشان غرق شو، با جان و دل به آنها عشق بورز و ارزش وجودشان را درک کن.
خریداری ایشان کن تو ازجان
که ایشانت نمایند دید جانان
هوش مصنوعی: با تمام وجود خود به عشق و محبت آنها بپرداز، زیرا آنها به تو حسی از عشق واقعی و عمیق خواهند داد.
تو ایشان مغزدان از آفرینش
حقیقت دوست دان از عین بینش
هوش مصنوعی: تو در حقیقت معنای اصلی وجود را درک کردهای و از طریق دید و بینش خود، دوستان واقعی را شناختهای.
تو ایشان دان حقیقت ذات بیچون
نموده روی خود در هفت گردون
هوش مصنوعی: تو حقیقتی بینقص و واقعی را شناختهای و چهرهات در آسمانها درخشیده است.
نموده دعوت ایشان نظر کن
در اینجاجان از این معنی خبر کن
هوش مصنوعی: به دعوت آنها پاسخ بده و به دقت به آنچه در اینجا گفته شده توجه کن و از این حالت اطلاعاتی به دیگران برسان.
نمود دولت ایشانست عالم
زده اینجایگه از ذات کل دم
هوش مصنوعی: نشانهی قدرت و مقام ایشان در اینجا به وضوح دیده میشود، به طوری که تمام دنیا از ذات و وجود آنان متاثر شده است.
ره ایشان چه باشد عین تقوی
اگر کردی شدی دیدار مولی
هوش مصنوعی: راه آنها همان تقواست؛ اگر در این مسیر قدم بگذاری، به دیدار مولا خواهی رسید.
بتقوی زندگانی کن که رستی
بجنت شاد با هر دو نشستی
هوش مصنوعی: با تقوی و پرهیزگاری زندگی کن تا به سوی بهشت بروی و در آنجا با آرامش و شادی زندگی کنی.
بتقوی زندگانی کن در اینجا
دل و جان با معانی کن در اینجا
هوش مصنوعی: در زندگی خود با پرهیزگاری و تقوی عمل کن و در این فضا، روح و قلب خود را با معانی عمیق و ارزشمند پر کن.
بتقوی زندگانی کن بر دوست
که مغزت زودگردد در یقین پوست
هوش مصنوعی: برای زندگی با مهارت و دیانت با دوستانت رفتار کن، زیرا فکر و اندیشهات به سرعت تحت تأثیر قرار میگیرد و به حقیقت نزدیک میشود.
بتقوی زندگی کن بیشکی تو
که یابی در یقین دید یکی تو
هوش مصنوعی: با احتیاط و پرهیزکاری زندگی کن، زیرا به یقین به درک و مشاهده یکی خواهی رسید.
بتقوی زندگی کن چو عشاق
که از تقوی شوی ای مرد ره طاق
هوش مصنوعی: با تقوا زندگی کن مانند عاشقان، چرا که با تقوا میتوانی به مقامهای برتر دست یابی. ای مرد، به راهی برو که به آن مقامها برساند.
بتقوی زندگانی کن تو ازدل
که ازتقوی شوی در عشق واصل
هوش مصنوعی: زندگی خود را با پرهیزکاری بساز و از دل خود پیرو تقوا باش؛ زیرا از تقوا است که به عشق و حقیقت واقعی نزدیک میشوی.
بتقوی زندگانی کن در اینجا
که از تقوی شوی در ذات یکتا
هوش مصنوعی: در این دنیا با تقوا زندگی کن، زیرا از طریق تقوا به ذات واحد و یگانه نزدیکتر میشوی.
بتقوی و بپاکی یار بینی
تو بادلدار جان پندار بینی
هوش مصنوعی: اگر با تقوا و پاکی رفتار کنی، دوست یار تو را میبیند و جان تو را درک میکند.
بتقوی و بپاکی در جهان تو
بیاب ای دوست وصل جان جان تو
هوش مصنوعی: با دیانت و پاکی در این جهان، ای دوست، به جستوجو بپرداز که به وصال جان و روح تو منتهی میشود.
بتقوی و بپاکی در حقیقت
زنی دم اندرین عین شریعت
هوش مصنوعی: با تقوا و پاکدامنی در واقع زنی در درون این چارچوبهای شریعت وجود دارد.
شریعت چیست مر تقوی سپردن
پس آنگه راز جانان چیست بردن
هوش مصنوعی: شریعت یعنی رعایت تقوا و پرهیزکاری. بعد از آن، راز عمیق ارتباط با معشوق و حقیقت معنوی چیست؟
ز تقوی گر خبرداری تو ای شیخ
در اینجاگاه پنداری تو ای شیخ
هوش مصنوعی: اگر تو به تقوا آگاهی و در این مکان قرار داری، ای شیخ، باید بدانید که این وضعیت به چه معناست.
دمی بیباکی اندر راه معنی
مباش و گرد کل آگاه معنی
هوش مصنوعی: لحظهای بیپروایی در مسیر فهم و معنا نداشته باش و همیشه با آگاهی کامل به مفهومها نزدیک شو.
دمی گر این زنی مردت شمارم
که بیشک این چنین کرده است یارم
هوش مصنوعی: اگر یک لحظه بگذاری من را ترک کنی، از آن به بعد تو را مردی میدانم، چرا که یقیناً شایستهی یار بودن نیستی که چنین کردهای.
حقیقت پاکی صورت حقیقت
زنی دم اندر این عین شریعت
هوش مصنوعی: حقیقت همانند یک تصویر خالص است. وقتی که زن حقیقت را در درون خود احساس کند، به راحتی میتواند آن را درک و تجربه کند، که این تجربه نشاندهنده پیروی از اصول و قوانین صحیح زندگی است.
چه باشد عین تقوی پاکبازی
که جان و دل بروی دوست بازی
هوش مصنوعی: شاید تقوا واقعی این باشد که انسان با تمام وجود و دل و جان خود، نسبت به دوستش خالصانه و با محبت رفتار کند.
هر آنکو پاک باشد در ره عشق
بود پیوسته از جان آگه عشق
هوش مصنوعی: هرکسی که در مسیر عشق پاک و خالص باشد، همواره از عمق جان خود به عشق آگاه و حساس است.
هر آنکو پاک باشد در عیانش
بلی پیدا نماید جان جانش
هوش مصنوعی: هر کس که در ظاهر خود پاک و خالص باشد، روح و جان او نیز به وضوح نمایش پیدا می کند.
لکم دین بین بشرع خویش بسپار
ترا با نیک و بد اینجایگه کار
هوش مصنوعی: شما باید دین خود را بر اساس قوانین و اصول مشخصی که دارید به خودتان بسپارید و با آگاهی از خوبیها و بدیها، در اینجا مسئولیت خود را به عهده بگیرید.
نباشد چون یکی بینی ز تحقیق
نه بینم من به جز از عشق و توفیق
هوش مصنوعی: اگر نتوانی در دل حقیقت را ببینی، من جز عشق و موفقیت چیزی نمیبینم.
حقیقت شیخ کل شرعست بنگر
سخنهایم نه از فرع است بنگر
هوش مصنوعی: حقیقت و اصل دین در کلام من نه در جزئیات و ظواهر آن است. به عمق سخنانم توجه کن.
نیم دیوانه اما در جنونم
در این اسرارها کل ذوفنونم
هوش مصنوعی: نیمه دیوانه هستم، اما در جنون خود به این رازها بسیار آگاه و دانا هستم.
نیم دیوانه اما مرد راهم
نظر کن در حقیقت دستگاهم
هوش مصنوعی: من نیمه دیوانهام اما در مسیرم به حقیقت نگاه کن، چون در واقع من ابزار و وسیلهای برای شناخت این حقیقت هستم.
نیم دیوانه اما مرد رازم
که شد راه معانی جمله بازم
هوش مصنوعی: نیمهدیوانهام، ولی رازهایی دارم. وقتی به معنای همه چیز پی ببرم، راه تازهای برای فهم پیدا میکنم.
نیم دیوانه اما در یقینم
که اندر بود خود یکی بهبینم
هوش مصنوعی: من نیمه دیوانهام، اما به یقین میدانم که در درون خود، یک حقیقت را حس میکنم.
نیم دیوانه اما در یکی من
همه حق بینم اینجا بیشکی من
هوش مصنوعی: من نیمه دیوانهام، اما در وجود خودم همه حقیقتها را میبینم. به یقین میگویم که اینجا همه چیز روشن است.
نیم دیوانه اما نور ذاتم
که اینجا یک دمی اندر صفاتم
هوش مصنوعی: من نیمه دیوانهام، اما در درونم نوری وجود دارد که نشاندهندهی وجود و ویژگیهایم است.
نیم دیوانه اما در حضورم
که با جانان دراینجا غرق نورم
هوش مصنوعی: اگرچه اندکی دیوانه هستم، اما در کنار محبوبم به قدری غرق در نور و شادی هستم که همه چیز را فراموش کردهام.
نیم دیوانه اما دید یارم
که یاراست اندرین سر آشکارم
هوش مصنوعی: نیمه دیوانهام، اما توانستم یارم را ببینم که در این دنیا به وضوح خودش را نشان میدهد.
نیم دیوانه من اندر ره عشق
که از شاهم ز دیدش آگه عشق
هوش مصنوعی: نیمهای از دیوانگی من بر سر راه عشق است، زیرا من از دیدن محبوبم از پادشاه خود آگاهترم.
نیم دیوانه این تقریر گویم
زهر معنی و هر تفسیر گویم
هوش مصنوعی: من با زبانی ناآرام و نادانایی این سخن را میزنم، که هر کلامم پر از معانی پنهان و تفسیرهای گوناگون است.
چو جانان اندر اینجا یافتستم
در این دیوانگی بشتافتستم
هوش مصنوعی: وقتی که معشوق را در این مکان دیدم، برای او دیوانهوار به سویش شتافتم.
بنزد یار وصل یار دیده
در اینجا گاه با دست بریده
هوش مصنوعی: در نزدیکی محبوب، برای دیدار او، گاه باید با دشواریها و مشکلاتی روبرو شد که ممکن است به فکر بریدن دست بیفتی.
گرفته دست جانان در حقیقت
بدان ای شیخ نی دست طبیعت
هوش مصنوعی: ای شیخ، بدان که در واقع دست جانان (خدا) را در زندگی واقعی باید گرفت و نه دست طبیعت؛ زیرا آنچه حقیقی است و به ما حقیقی کمک میکند، ارتباط با جانان است.
یدالله است اندر چنگل ما
نظر کن شیخ اینجا مشکل ما
هوش مصنوعی: دست خدا در دستان ماست؛ ای شیخ، به وضعیت ما نگاه کن که در این جا با چه مشکلاتی روبهرو هستیم.
یدالله است اندر دست ما را
از این معنی نظر کن هست ما را
هوش مصنوعی: دست ما در دست خداست، بنابراین باید به این معنا توجه کنیم که وجود ما و قدرت ما از خدا ناشی میشود.
یدالله است ما را اندر اینجا
که دست یار بگشاده در اینجا
هوش مصنوعی: دست خداوند در این مکان به کمک ما آمده است، زیرا که یاری او در اینجا به ما گشاده شده است.
نه منصور است با دست بریده
یداللهست در دستم کشیده
هوش مصنوعی: منصور نیست، اما همچنان نیرویی خدایی در دست من قرار دارد.
نه منصور است اینجا بار عشاق
که میگوید کنون اسرار عشاق
هوش مصنوعی: اینجا عشقورزی مانند روزهای گذشته نیست که برای آن رازهایی وجود داشته باشد. در حال حاضر، اوضاع تغییر کرده و وضعیت عشق به طور متفاوتی تجربه میشود.
نه منصور است اینجا دید جانان
بمانده غرقه در توحید جانان
هوش مصنوعی: اینجا هیچ نشانی از منصور نیست؛ جان من در عشق و توحید او غرق شده است.
نه منصور است شیخا را ز دیده
یقین گم کردهٔ خود باز دیده
هوش مصنوعی: شیخ، منصور را از نظر دور کرده است و به حقیقت نگاه نمیکند؛ او به خود مشغول است و نمیبیند.
نه منصور است بردار حقیقت
ترا میگویم اسرار حقیقت
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی نمیتواند حقیقت را به آسانی درک کند و اسرار عمیق آن فقط برای افرادی مشخص قابل فهم است. به نوعی، بیان کننده این است که شناخت و درک درست از حقیقت نیازمند آگاهی و دانش خاصی است و صرفاً با گفتن آن نمیتوان به آن دست یافت.
بدین کسوت نیاید اودگربار
تو را زین میکنم دایم خبردار
هوش مصنوعی: این لباس برای او مناسب نیست، اگر بار دیگر تو را بیازمایم، همیشه در حال آگاهی از اوضاع میباشم.
نه منصور است اینجا جان بداده
سر خود بر کف جانان نهاده
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که در اینجا کسی مانند منصور نیست که جان خود را فدای عشق کرده باشد و سر خود را با افتخار بر دستان محبوب قرار داده باشد.
بدین کسوت نیاید او دگربار
ترا زین میکنم دایم خبردار
هوش مصنوعی: این لباس به تو دیگر نمیآید و من برای تو بهطور مداوم هوشیار و آگاه خواهم بود.
نه منصور است دید جمله مردان
که میگوید دمادم سرّ جانان
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که هیچ یک از مردان به طرز صحیحی درک نمیکنند که آن کسی که همواره در مورد رازهای درونی و عشق صحبت میکند، چه کسی است. در واقع، فهم عمیق این موضوع تنها برای افراد خاص و آگاه ممکن است.
نیاید شیخ دیگر مثل منصور
چو شد از جسم و جان اینجایگه دور
هوش مصنوعی: دیگر شیخی چون منصور به دنیا نمیآید، چون او از جسم و جان خود جدا شده است و به دنیای دیگری رفته است.
بدین کسوت خبردار حقیقت
ترا میگوید اسرار حقیقت
هوش مصنوعی: این لباس به تو خبر میدهد که واقعیت را با رازهای خود به تو میشناساند.
بدین کسوت نیاید شیخ دانی
بسی برهان در این سرّ نهانی
هوش مصنوعی: این لباس به این شخص نمیچسبد، زیرا دلیلهای زیادی برای این راز پنهان وجود دارد.
بدین کسوت نیاید باز منصور
نخواهد ماند دایم غرقه در نور
هوش مصنوعی: این لباس برای کسی مناسب نیست که به دام افتاده و نمیتواند همیشه در روشنایی بماند.
بدین کسوت نیاید درجهان او
که گوید دیگر این شرح و بیان او
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی به دنبال بیان و توضیحات جدید و متفاوتی باشد، این لباس و روش زندگی مناسب او نیست.
بدین کسوت نیاید او بعالم
که گوید اواناالحق اندر عالم
هوش مصنوعی: کسی که به این لباس و ظاهر دینی بیفتد و بگوید که من حقیقت را در دنیا میشناسم، به این دنیا نمیآید.
بدین کسوت مرا بشناس تحقیق
در این کسوت تو شیخا یاب توفیق
هوش مصنوعی: با این لباس و姿نت مرا بشناس، با دقت و تأمل به این لباس توجه کن، ای شیخ، تا توفیق و موفقیت نصیب تو شود.
بدین کسوت مرا بشناس و بنگر
که در کل نیست پنهان شیخ این خور
هوش مصنوعی: مرا با این لباس بشناس و ببین که در واقعیت، حقیقت شیخ این خورشید هیچ چیزی نیست که پنهان بماند.
بدین کسوت مرا بشناس اینجا
که بازم کی بیابی شیخ دانا
هوش مصنوعی: این لباس مرا بشناس، زیرا در این مکان دیگر مثل من را نخواهی یافت.
بدین کسوت مرا بشناس مطلق
که اینجا گه زدم از تو مطلق
هوش مصنوعی: با این لباس، مرا به خوبی بشناس، زیرا من در اینجا تنها به خاطر تو آمدهام.
اگر ره میبری دانی حقیقت
وگرنه ماندهٔ اندر طبیعت
هوش مصنوعی: اگر تو در مسیر خود راهنمایی میکنی، پس به حقیقت و واقعیتها آگاهی داری وگرنه در طبیعت و دنیای معمولی سرگردان خواهی ماند.
حقیقت چون مرا اینجا شناسی
منت دانم که بیحد و قیاسی
هوش مصنوعی: اگر تو حقیقت را در اینجا بشناسی، برای من بسیار ارزشمند است و آن را یک نعمت بینظیر میدانم.
تو هستی واصل و از ما نهانی
ولی کی تو مرا اینجا بدانی
هوش مصنوعی: تو وجودی و اصل هستی، اما از من پنهانی؛ اما سوال اینجاست که آیا تو مرا در اینجا میشناسی؟
که همچون من شوی اینجای الحق
که اینجا گه زدم دم از تو مطلق
هوش مصنوعی: شما نیز میتوانید مانند من در اینجا حضور داشته باشید، زیرا این مکان محل ارتباط من با شماست.
چو آئی اندراین ای کان معنی
نگه میدار چار ارکان معنی
هوش مصنوعی: وقتی به اینجا میرسی، ای منبع معنا، توجه خود را به چهار پایه معنا متمرکز کن.
تو اندر صورتی در خود سفر کن
بمنزل در رس و درحق نظر کن
هوش مصنوعی: در خودت به جستجوی حقیقت بپرداز و به مقصد واقعی خود برس.
زیانی نیست اینجا جمله سوداست
که او هرگز نبود و یا نبوده است
هوش مصنوعی: در این مکان، همه چیز سودمند است و هیچ زیانی وجود ندارد، زیرا چیزی که نبوده یا نیست، تاثیری نخواهد داشت.
همه مستغرق دریای امید
همه در عشق ناپروای امید
هوش مصنوعی: همه در دریای امید غرق شدهاند و همه به عشق بیپروا و دلگرم هستند.
نموده بود خود اینجا بدیدار
بصورت مینماید شیخ هشیار
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی با هوشیاری و آگاهی خود را معرفی کرده و در مقابل دیدگان دیگران قرار گرفته است. او به گونهای خود را نشان میدهد که تأثیری عمیق بر دیگران میگذارد.
بصورت باشم اینجا در حقیقت
منزه باشد از عین طبیعت
هوش مصنوعی: من در ظاهر به شکل خاصی هستم، اما در واقعیت از ماهیت طبیعی پاک و دور هستم.
صبور است او یقین و بیملالست
چرا کو خود بخود نور جلال است
هوش مصنوعی: او صبور و مطمئن است و همیشه خوشحال به نظر میرسد، زیرا خود به خود درخششی از عظمت و زیبایی دارد.
صبور است او یقین و راز دان است
حقیقت اندر اینجا بود جان است
هوش مصنوعی: او صبور است و به حقیقت آگاهی دارد؛ روح در اینجا وجود دارد.
صبور است او یقین و راز داند
مراد اینجایگه دادن تواند
هوش مصنوعی: او صبر دارد و به خوبی میداند که خواستهاش را در اینجا میتواند بدهد.
صبور است او کرم کرده است ما را
دمادم در حقیقت شیخ ما را
هوش مصنوعی: او انسان صبوری است و به ما لطف میکند، هر لحظه و در هر حالتی حقیقتاً راهنمای ماست.
صبور است و خداوند جهانست
درون جملگی اسرار دانست
هوش مصنوعی: صابر و بردبار است و خداوند عالم تمام اسرار را میشناسد.
صبور است و کریم و بردبار است
حقیقت در نهانی آشکار است
هوش مصنوعی: حقیقت همیشه صبور و مهربان است و در دل خود رنجها را تحمل میکند، اما در باطن و وجودش، خود را به وضوح نشان میدهد.
صبور است و نمود راستی او
ندارد اندر اینجا کاستی او
هوش مصنوعی: او در برابر سختیها صبر دارد و در نشان دادن راستگوییاش هیچ نقصی ندارد.
یکی بیمثل در جمله سخن گوی
ز بهر بود خود در جست و در جوی
هوش مصنوعی: یک شخص بیهمتا در همه کلمات صحبت میکند، اما هدفش تنها منافع خودش است و به دنبال نفع شخصیاش میباشد.
یکی اصل است اندر جمله دیدار
زوصل خویش اصل خود خبردار
هوش مصنوعی: در میان تمام تجارب و ملاقاتها، تنها یک حقیقت وجود دارد که باید به آن توجه کنیم و آن این است که باید از درون خود باخبر باشیم و به ریشههای اصیل خود پی ببریم.
شناسای خود است اندر یکی او
نمود خویش بیند بیشکی او
هوش مصنوعی: او خود را میشناسد و در درون خود، نمایانگر وجودش را میبیند، بدون شک او حقیقتی از خود را درک میکند.
یکی معنی است شیخ این جمله معنی
بود مقصود کل دیدار مولا
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شیخ به یک مفهوم واحد اشاره کرده و به وسیلهی این جمله قصد دارد تمام حقیقت و هدف از دیدار با خدا را بیان کند.
از آن واصل چنین میبیند اینجا
که در یکی بود این جمله پیدا
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره شده که شخصی میبیند که همه این جلوهها و موجودات در واقع از یک حقیقت واحد نشأت گرفتهاند و در واقع همه چیز در یک اصل مشترک قرار دارد.
گر این یک ره بری ای شیخ اینجا
شوی از غم بری ای شیخ اینجا
هوش مصنوعی: اگر تو در اینجا راهنما باشی، ای شیخ، اینجا میتوانی از غم رهایی یابی، ای شیخ.
گر این یک ره بری از غم پرستی
ابا جانان تو در خلوت نشستی
هوش مصنوعی: اگر این یک راه است که تو از غم و اندوه پرهیز کنی، ای محبوب، در تنهایی خود نشستهای.
گر این یک ره بری اعیان به بینی
تو در پیدائیش پنهان به بینی
هوش مصنوعی: اگر با دقت به این موضوع نگاه کنی، میتوانی به زیباییهای آن پی ببری و از راههایش بهرهمند شوی، حتی اگر در آغاز به نظر نیاید.
گر این یک ره بری در بود عشاق
تو باشی بیشکی درجسم و جان طاق
هوش مصنوعی: اگر تنها یک راه برای رهبری در عشق وجود داشته باشد، تو باید بیگمان در جسم و جان در آن راه همراهی کنی.
گر این یک ره بری جانی چه گفتم
تمامت سرّ آنانی چه گفتم
هوش مصنوعی: اگر این مسیر، راهی برای هدایت زندگی باشد، من چه گفتهام که تمام آنچه در دل دارم را بیان کنم.
گر این یک ره بری منصور گردی
اناالحق گوئی و مشهور گردی
هوش مصنوعی: اگر در این مسیر پیش بروی و رهبری کنی، به مرتبهای میرسی که میتوانی به حقایق عمیق دست یابی و به شهرت برسی.
گر این یک ره بری جانانی ای دوست
همی گویم که بیشک آنی ای دوست
هوش مصنوعی: اگر تو ای دوست، واقعا راهی را که نشان میدهی دنبال کنی، من با یقین میگویم که تو همان شخص مورد نظر هستی، ای دوست.
گر این یک ره بری ذات خدائی
ترا روشن شود از کبریائی
هوش مصنوعی: اگر این یک مسیر را طی کنی، ماهیت خداوندی تو را از عظمت و بزرگی خدا آگاه میسازد.
چه میگوئی بگو ای شیخ تا من
کنم اسرارها اینجای روشن
هوش مصنوعی: ای شیخ، چه میگویی؟ بگو تا من این اسرار را به وضوح در اینجا بیان کنم.
نمیبینی که روشن هست اسرار
که میگردد یقین اینجا باظهار
هوش مصنوعی: آیا متوجه نیستی که رازها در اینجا روشن شدهاند و در حقیقت، این واقعیت آشکار است؟
عیان اینجا است گر مرد رهی تو
از این سان یاب اینجا آگهی تو
هوش مصنوعی: اگر تو از مردان راه هستی، اینجا حقیقت آشکار است؛ پس به این صورت دست یاب و از اینجا آگاهی پیدا کن.
عیان اینجاست هر کو میشناسد
کجا از جان و تن اینجا هراسد
هوش مصنوعی: هر کسی که بداند، میفهمد که در اینجا چه چیزی وجود دارد؛ ترس از جدایی جان و بدن در میان است.
هزاران جان بیک جودان در اینجا
چو گشتی در نمود عشق یکتا
هوش مصنوعی: هزاران زندگی بینظیر در اینجا وجود دارد وقتی که عشق یکتای تو نمایان میشود.
نمود عشق یکتائی است بنگر
مرا این خرقه یکتائی است بنگر
هوش مصنوعی: عشق واقعی نماد یکتایی است، به من نگاه کن، این لباس که به تن دارم هم نشانه یکتایی است، به آن توجه کن.
دو بینی نیست در دیدار منصور
یکی میبیند و یکی است مشهور
هوش مصنوعی: در ملاقات با منصور، هر کسی به طریقی او را میبیند؛ برخی او را میشناسند و برخی دیگر به مشهور بودنش توجه دارند.
دو بینی نیست اینجا گه یکیایم
حقیقت درخدائی بیشکیایم
هوش مصنوعی: اینجا دو گانهای وجود ندارد، ما تنها یک حقیقتیم و در اصل، وجود الهی را در خود حمل میکنیم.
دو بینی نیست در ما جمله ذاتست
نهاد ما اگرچه در صفات است
هوش مصنوعی: ما در ذات خود به یکدیگر شبیه هستیم، هرچند که در ویژگیها و صفات ممکن است با هم تفاوت داشته باشیم.
حقیقت این چنین بین و چنین دان
تو مر منصور در عین الیقین دان
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی اشاره به درک عمیق و حقیقتگرایی دارد. به فرد توصیه میکند که با دید باز و آگاهانه به مسائل بنگرد و در عین حال به یقین برسد. همچنین، اشارهای به شخصیت تاریخی منصور دارد که ممکن است نمادی از آگاهی و تسلط بر حقایق باشد. در کل، بر اهمیت شناخت و درک عمیق تاکید میکند.
حقیقت این چنین دان شیخ اینجا
که منصور است این در وصف الا
هوش مصنوعی: حقیقت را اینگونه بشناس، ای شیخ! در اینجا که منصور وجود دارد، وصفی جز این نیست.
در الّاییم ما الا بدیده
منم شاه و جمال شاه دیده
هوش مصنوعی: من جز به چشم خود چیزی نمیبینم، من شاه هستم و زیبایی شاه فقط به چشم من است.
در الاییم اینجا آشکاره
حقیقت خود بخود اینجا نظاره
هوش مصنوعی: در این مکان، حقیقت به وضوح خود را نشان میدهد و انسان به راحتی میتواند آن را ببیند.
حقیقت میکنم در عین هستی
اناالحق میزنم در عین مستی
هوش مصنوعی: من در حالی که وجود دارم، به حقیقت اشاره میکنم و در اوج شیدایی خود، از حقایق عمیق صحبت میکنم.
مرا مستی ز هستی شد پدیدار
از آن مستی شدم اینجا پدیدار
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه من به خاطر مستی و عشق، وجود خود را به وضوح حس کردهام. از همان حال مستی بود که اینجا و در این حالت نمایان شدم.
چنین توحید دان شیخ همایون
که اینجا مینمایم بیچه و چون
هوش مصنوعی: شیخ همایون در اینجا به توحید و یگانگی خداوند اشاره میکند و میگوید که من این حقیقت را به شما نشان میدهم. این بیان نشاندهنده عمق اندیشه و درک روحانی او درباره یکی بودن خداوند است.
چو بیچونم در اینجا سرّ توحید
یکی بینم در اینجا دیدن دید
هوش مصنوعی: وقتی که بیهیچ قید و شرطی در اینجا حضور دارم، راز یکتایی را میبینم و در اینجا، فقط یک دیدن است.
چو بیچونست اینجا ذات پاکم
ز جسم و جان دراینجاگه چو خاکم
هوش مصنوعی: چون در اینجا حقیقت مطلق وجود دارد، من از جسم و روح جدا هستم و تنها به مانند خاکی در این مکان حضور دارم.
اگر گردی فنا بیشک خدائیست
نه پندارم که ازذاتم جدائیست
هوش مصنوعی: اگر همه چیز زوال پیدا کند، به یقین تنها خداوند باقی میماند و من هرگز فکر نمیکنم که از ذات و وجود خودم جدا میشوم.
جدائی کی بود در ذات ما را
یکی باشد همه آیات ما را
هوش مصنوعی: جدایی چه معنی دارد، وقتی که هویت ما یکی است و همه نشانههای وجود ما به هم مرتبطند.
ز یک ذاتیم پیدا عین صورت
بیان کردیم در دید حضورت
هوش مصنوعی: ما از ذات واحدی شکل گرفتهایم و در برابر دیدگاه تو، ویژگیهای خود را بیان کردهایم.
بیان خواهیم کردن بیش از این ما
نه در صورت که در عین الیقین ما
هوش مصنوعی: ما دیگر بیشتر از این خود را بیان نخواهیم کرد، چرا که فهم و یقین ما در اعماق وجودمان است، نه فقط در ظاهر و شکل.
ز یک ذاتیم پیدا عین صورت
بیان کردیم در دید حضورت
هوش مصنوعی: ما از یک حقیقت و ذات واحد هستیم و به شکلی که خود را بیان کردهایم، در دید تو قرار گرفتهایم.
بیان خواهم کرد بیش از این ما
نه در صورت که در عین الیقین ما
هوش مصنوعی: میخواهم بگویم که ما تنها در ظواهر چیزها نیستیم، بلکه در حقیقت و واقعیت آنچه بر حقایق وجود دارد، هستیم.
بیان خواهم کردن بر سردار
نه از صورت ز دید یار دلدار
هوش مصنوعی: من به سردار خبرهایی خواهم گفت، اما نه از زیبایی یارم بلکه از وضعیت دل او.
بیان خواهم کردن دمبدم هان
یکی بین شیخ جمله نص و برهان
هوش مصنوعی: هر لحظه دربارهی مسایل مختلف صحبت خواهم کرد و یک نفر از شما را به عنوان نمونه انتخاب میکنم که با استدلال و دلایل روشن به بحث بپردازید.
چو سرّ ذات باشم بیشکی من
بیانها میکنم از کل یکی من
هوش مصنوعی: وقتی به حقیقت واقعی خود میرسیم، به وضوح میتوانم از وحدت و یگانگی همه چیز سخن بگویم.
ز یکی واصلم نی از دوئی باز
همی گویم ز یکی تادوئی باز
هوش مصنوعی: من از یک اتحاد صحبت میکنم و نه از دوگانگی؛ همچنان که میگویم: از یکی به دو نمیرسم.
برافکن پرده همچون من ز رخسار
که چیزی نیست جز دیدار دلدار
هوش مصنوعی: بپوش پردهای که مانع دیدار است و خود را همچون من آشکار کن، زیرا هیچ چیز در این دنیا مهمتر از دیدن محبوب نیست.
برافکن پرده از رخ تا بدانی
که گفتم راز در عشق معانی
هوش مصنوعی: پرده را از چهرهات کنار بزن تا بفهمی آنچه در عشق به تو گفتم، چه رازهایی در خود دارد.
برافکن پرده گر تو مرد راهی
که بی پرده نیابی پادشاهی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در مسیر درست پیش بروی و به مقام و سلطنت برسی، باید پردهها را کنار بزنی و حقیقت را بدون هیچ پوششی ببینی.
برافکن پرده و بنگر جمالش
که در پرده نه بینی جز خیالش
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن و زیبایی او را تماشا کن، چرا که در پرده تنها تصویر او را میبینی، نه خود او را.
جمالش در پس پرده نهانست
بجز واصل در این معنی ندانست
هوش مصنوعی: زیبایی او در پس پردهای پنهان است و فقط کسانی که به حقیقت واصل شدهاند، از این حقیقت آگاهند.