گنجور

بخش ۲۰ - در سلوک و وصول فرماید

چنین میدان اگر صاحب یقینی
که خود اینجای روی خویش بینی
اگر داری سر آن کاندر اینجا
که بازی هم تن و هم جان در اینجا
قدم در نه اگر جان تو شادست
که بی ساقی در اینجا در گشاد است
چو رفتی خرقهٔ صورت گرو کن
یقین جان کهن اینجا گرو کن
گرو کن خرقه تا ساقی حقیقت
بگرداند ترا باقی حقیقت
گرو کن خرقه و تسبیح اینجا
که پیش آرد ترا جان مصفا
بیک جامت کند اینجایگه مست
مده زنهار اینجا گاه ازدست
بیک جامت کند از خویشتن دور
شود سر تا قدم نور علی نور
بیک جامت کند سرمست اسرار
برو آنگاه بیخود بر سر دار
بیک جامت کند از خویشتن گم
تو باشی جوهری در عین قلزم
بیک جامت کند اینجا یقین ذات
صفات خویش بینی عین ذرات
بیک جامت کند عین خرابی
تو جانان بینی و خود را نیابی
بیک جامت کند رسوا حقیقت
شوی از جان جان شیدا حقیقت
بیک جام دگر خود را گرو کن
نگه کن جام آن سر بیسر و بن
رخ معشوق در جانت عیان بین
نشان درجام و او را بی نشان بین
رخ معشوقه اندر جام بنگر
از او آغاز تا انجام بنگر
زمانی صبر کن در عین مستی
مکن زنهار یکدم خودپرستی
زمانی صبر کن تا صاف گردی
نمود عین و نون و کاف گردی
زمانی صبر کن تو پای میدار
که آن حضرت نماید عین دیدار
زمانی صبر کن میگویمت من
که مر جام مئی بینی تو روشن
چو روشن بینی آنجا گاه یک جام
ز شوق دوست آن را ریز در کام
بناکامی بنوش و کام برگیر
بقدر ار میتوانی جام برگیر
حقیقت هر کسی بر قدر خود باز
تواند دید اینجا گاه این راز
چو خوردی از می آخر در آخر
جمال یار خود بینی بظاهر
چو خوردی یار بینی در درونت
در آن مستی بود او رهنمونت
چو خوردی یار بینی در تن و دل
از آنت او کند در جانت واصل
چو خوردی از عیانش وصل بینی
تو خود را در تمامت وصل بینی
چوخوردی یار گردی در همه ذات
یکی بینی عیانی جمله ذرات
چو خوردی بازبینی خویشتن تو
ولیکن مینبینی جان و تن تو
چو خوردی صبر کن اندر بریار
که تا یابی تو خود را در بر یار
حقیقت بیخودی این سر نماید
ترا این سر کل ظاهر نماید
حقیقت بیخودی تو حضور است
وگرنه درخودی عین نفور است
حقیقت بیخودی دان سرّ اسرار
ورگرنه در خودی مانی گرفتار
کمال بیخودی وصل است بنگر
مر این معنی ما اصل است بنگر
کمال بیخودی اکسیر ذاتست
در این معنی چو سالک رانجاتست
اگر بیخود شوی این سر بدانی
ز پنهانی خود ظاهر بمانی
اگر بیخود شوی زینمی که گفتم
نمایم بیشکی راز نهفتم
اگربیخود شوی با او بمانی
بجز او در همه عالم ندانی
اگر بیخود شوی او خود بماند
بجز واصل در این معنی نداند
که اندر بیخودی درمان عشق است
کسی داند که در فرمان عشق است
چو در فرمان عشق آئی فنا گرد
ولی باید که باشی صاحب درد
چو در فرمان عشق آیی بمعنی
تو باشی آنگهش دیدار مولی
چو در فرمان عشق آئی به بین خود
بجز عین الیقین اندر یقین خود
چو در فرمان عشق آئی برستی
همه معشوق خود بینی و رستی
چو در فرمان عشق آیی حقیقت
شود باقی ترا عین طبیعت
توی معشوق و عاشق در میانه
یکی باشند صورت در میانه
یکی باشند هر سه اندر این راه
نباشد هیچ چیزی جز رخ شاه
یکی باشید سه دیدار کرده
به بینی خویشتن بردار کرده
چه دانی شیخ کاین معنی چگونه است
که ازعقل این معانی کل برونست
نیارد عقل بردن ره در این سر
کجا این سرو را گردد بظاهر
نیارد عقل پی بردن درین راز
وگرنه پرده کی آید دگر باز
چو گردد محو عشق آید پدیدار
حقیقت عشق را گردد خریدار
فنا باقیست گر تو راه بینی
فنا بنگر که بیشک راه بینی
فنا باقیست مردان جمله دانند
که جز عین بقا آن را ندانند
فنا باقیست گر گردی فنا تو
خدا گردی و گردی در بقا تو
فنا باقیست کلی در بقایش
بقا بینند آنگه در بقایش
در اینجا باش در عین فنایت
خدا را مینگر عین بقایت
ز ناگه عین مستی شور آرد
ترا در عین مستی زور آرد
در آن شور ار شوی بیدار باری
چنین بنگر حقیقت مردکاری
در آن شور ار شوی آگاه معنی
تو باشی در حقیقت شاه معنی
در آن شور ارشوی از خود برون تو
یکی بینی حقیقت کاف و نون تو
در آن شور ار شوی آگاه در دین
یقین گردی تو اندر عین تحسین
در آن شورت یکی آید پدیدار
خدایت بیشکی آید پدیدار
در آن شورت در آن یکی نماید
ترا از بود خود اندر رباید
همه مردان چو در اینجا رسیدند
بجز حق هیچ اندر خود ندیدند
همه مردان در اینجا گه شده کل
فغان کردند از کل همچو بلبل
همه مردان در اینجا دردم لا
حقیقت محو گشته بر دم لا
حقیقت شیخ در این معنی عشق
یکی بوده است او را هستی عشق
یقین خوانند آنرا سالکان ذات
که اعیانست اندر نور ذرات
که بیند آنکه او باشد حقیقت
عیان هم ذات بشنو از شریعت
اگر تو دم زنی اینجایگه تو
بریزد خون شهت اینجا گه تو
در آن مستی حقیقت در نظر هست
کسی کو را ردر این معنی خبر هست
از آن اولش لطفست آخر
دگر قهر است اگر بینی تو ظاهر
ولیکن در شریعت این دو خوانند
ولیکن سالکان جز یک ندانند
حقیقت لطف و قهرش در یکی دان
تو لطف و قهر ذاتش بیشکی دان
چو لطف و قهر او یکسانست با هم
چرا باید ترا خوردن درین غم
ز لطف و قهر جانان شاد میباش
چو منصور از جهان آزاد میباش
ز لطف و قهر جانان در یکی شو
مکن سستی و آخر پیش بین شو
شراب قهر خواهی خورد ناچار
چنین خواهد بدن در آخر کار
سرانجام همه عالم چنین است
کسی داند که در عین الیقین است
سرانجامت چنین خواهد بدن شیخ
در آخر کل یقین خواهد بدن شیخ
چنین خواهد بدن در آخر کار
ولی در مرگ باشد عین دیدار
کسانی کاندرین دار فنایند
بصورت نقش زهدی مینمایند
از این معنی کجا آگاه گردند
ولیکن گرد دید شاه گردند
بمیر از خویش تا باقی بمانی
نظر در منظر ساقی بمانی
بمیر از خویش اگر تو مرد راهی
که اندر مرگ یابی هرچه خواهی
بمیر از خویش تا یابی بقایت
که در مردن بیابی کل لقایت
بمیر از خویش و نقش از عشق بردار
طمع ازدید نقش خویش بردار
بمیر از خویش تا زنده بمانی
یقین یابی لقای جاودانی
بمیر ای شیخ پیش از مردان خویش
حجاب صورتت بردار از پیش
بمیر از خویش و بنگر جان جانت
که جان جان کند کلی عیانت
بمیر از خویش شیخ وذات شو تو
عیان جمله ذرات شو تو
بمیر از خویش شیخا حق ببین هان
حیات اینجاست در عین الیقین هان
چو میخوردی بمیر از خویش اینجا
که بینی جملگی در خویش اینجا
کسانی کین می دلدار خوردند
در آن مستی بر دلدار مردند
کسی کین می خورد از خود بمیرد
حقیقت دان که هرگز مینمیرد
بسی خوردند نیمی از کف دوست
برون رفتند کل از کسووت دوست
بسی خوردند و حیرانند اینجا
بجز جانان نمیدانند اینجا
بسی خوردند و در عین حیاتند
نیارم گفت اگر وی در مماتند
بسی خوردند و رفتند از میانه
رسیده درحیات جاودانه
بسی خوردند و آگاهند از شاه
حقیقت شاه میخواهند از شاه
بسی خوردند و در عین وصالاند
ز زخم تیغ تیز اینجا ننالند
بسی خوردند ازین می شیخ عالم
ولی چون من که زد اینجایگه دم
بسی خوردند تا دیدند رویم
یقین امروز اندر گفت و گویم
همه زین جام می با بهره هستند
کسانی مست و دیگر نیم مستند
کسی باید که این می را بنوشد
که همچون من بجان و دل بکوشد
یکی گردد در این بازار معنی
اناالحق گوید او بردار معنی
یکی باید که چون من در میان او
دمد در عین مستی جان عیان او
بصد جان من خریدم جان جانان
از آن دیدم حقیقت جام جانان
بصد جان من خریدستم یکی جام
که تا جامم شکست اندر سرانجام
ز جام آخرم کن مست ساقی
مرا داد و در آنم کرد باقی
مرا جامی از آن خمخانه آورد
حقیقت نوش کردم از سر درد
چو کردم نوش بیرون یافتم خود
شدم فارغ یقین از نیک و از بد
چو کردم نوش جامی بود پرنوش
بجز ساقی جهان کردم فراموش
چو کردم نوش آن جام همایون
حقیقت یافتم عالم دگرگون
به آخر چون مکان کون گشتم
حقیقت صد هزاران لون گشتم
نمود خویش دیدم جمله اشیا
حقیقت آمدم در جمله پیدا
همه خود دیدم و ذات خداوند
مرا با ذات بود اینجای پیوند
ابا دلدار آنجا راز گفتم
ز هر شرحی ابا او بازگفتم
نیارم وصف کردن کین دراز است
که این معنی نه از عین مجاز است
نیارم وصف کردن این بیکبار
ولیکن تو ز هر معنی خبردار
دمادم سرّ معنی آشکار است
ز معنی راز پنهان آشکار است
چو شیخ این جام عین وصل آمد
نمودم در یکی در اصل آمد
نظر کردم بجانان بود جانم
تنم بد آشکارا و نهانم
نظر کردیم جانان بود منصور
ولی پیدا و پنهان بود منصور
ز پیدائی چنان یکتا نمودم
که چشم عقل و دل شیدا نمودم
نبود و بود گشتم درمیان من
نظر کردم همه کون و مکان من
یکی دیدم وجود خویشتن من
از آن کردم سجود خویشتن من
از اوّل بود هستی آخر کار
اناالحق گفت جانانم بیکبار
رخم بنمود تا شیدا بماندم
من اندر عقل ناپیدا بماندم
نه عقلم بود اندر سرّ جانان
اناالحق گفت و بنمودم بدینسان
بعقل این راز شیخا کس نیابد
مگر آنکو خود آید عشق یابد
اگر نه از عشق بودی رهبر اینجا
کجا بگشود می من بی در اینجا

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنین میدان اگر صاحب یقینی
که خود اینجای روی خویش بینی
هوش مصنوعی: اگر کسی به یقین علمی رسیده باشد، خود را در جایی که هست، به راحتی می‌بیند و درک می‌کند.
اگر داری سر آن کاندر اینجا
که بازی هم تن و هم جان در اینجا
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی بدانید که آیا می‌توانی با ترکیب جسم و روح در این دنیا بازی کنی، باید به این موضوع توجه کنی.
قدم در نه اگر جان تو شادست
که بی ساقی در اینجا در گشاد است
هوش مصنوعی: اگر جان تو شاد است، قدم به اینجا نگذار، زیرا بدون وجود ساقی (شراب‌فروش) این مکان به وسعتی باز شده است که می‌تواند خوشی را نداشته باشد.
چو رفتی خرقهٔ صورت گرو کن
یقین جان کهن اینجا گرو کن
هوش مصنوعی: وقتی که از دنیا و ظواهرش رفتی، همان‌طور که لباس ظاهری را رها کردی، باید یقین پیدا کنی که جان و روح قدیمت را نیز اینجا به امانت بگذاری.
گرو کن خرقه تا ساقی حقیقت
بگرداند ترا باقی حقیقت
هوش مصنوعی: به خودت نگاهی بینداز و خود را از دنیای ظاهری دور کن تا باریس حقیقت، تو را به آن حقیقت واقعی هدایت کند.
گرو کن خرقه و تسبیح اینجا
که پیش آرد ترا جان مصفا
هوش مصنوعی: اینجا دیگر نیازی به کارهای ظاهری مانند پوشیدن لباس‌های مذهبی یا تسبیح در دست نیست؛ بلکه باید خالصی و پاکی روح را نزد خودت بیاوری.
بیک جامت کند اینجایگه مست
مده زنهار اینجا گاه ازدست
هوش مصنوعی: نوشیدن یک جام نوشیدنی در این مکان می‌تواند انسان را مست کند. اما باید مراقب بود، زیرا ممکن است در اینجا از کنترل خارج شوی و اوضاع به هم بریزد.
بیک جامت کند از خویشتن دور
شود سر تا قدم نور علی نور
هوش مصنوعی: با یک جرعه از معشوق، انسان از خود دور می‌شود و تمام وجودش پر از نور و روشنایی می‌گردد.
بیک جامت کند سرمست اسرار
برو آنگاه بیخود بر سر دار
هوش مصنوعی: با یک لیوان از رازهای عمیق سرشار می‌شوی و سپس به حالت بی‌خود بر روی دار می‌روی.
بیک جامت کند از خویشتن گم
تو باشی جوهری در عین قلزم
هوش مصنوعی: به یک جرعه از این نوشیدنی، خود را فراموش می‌کنی؛ تو در عین حال که در دنیای وسیعی مانند دریا هستی، در حقیقت، گوهری با ارزش و درخشان هستی.
بیک جامت کند اینجا یقین ذات
صفات خویش بینی عین ذرات
هوش مصنوعی: در اینجا، با نوشیدن یک جام، به یقین می‌توانی ماهیت و ویژگی‌های خود را در چشم همه ذرات هستی ببینی.
بیک جامت کند عین خرابی
تو جانان بینی و خود را نیابی
هوش مصنوعی: یک جام می‌نوشی و حالتی از خراب شدن به تو دست می‌دهد؛ در این حالت، یار را می‌بینی ولی خودت را گم می‌کنی.
بیک جامت کند رسوا حقیقت
شوی از جان جان شیدا حقیقت
هوش مصنوعی: وقتی که در دامن عشق به سر می‌بری، حقیقت در وجودت آشکار می‌شود و تمام وجودت را در بر می‌گیرد.
بیک جام دگر خود را گرو کن
نگه کن جام آن سر بیسر و بن
هوش مصنوعی: به یک جام دیگر خود را تسلیم کن و نگاهی به آن بینداز؛ این جام متعلق به کسی است که خود را بدون سر و ریشه رها کرده است.
رخ معشوق در جانت عیان بین
نشان درجام و او را بی نشان بین
هوش مصنوعی: چهره محبوب در دل تو روشن است؛ در حالی که نشانه‌اش در جام وجودت نمود دارد و او را می‌توان بی‌نشانه شناخت.
رخ معشوقه اندر جام بنگر
از او آغاز تا انجام بنگر
هوش مصنوعی: چهره معشوق را در آینه بنگر، از آغاز تا پایان زیبایی‌اش را مشاهده کن.
زمانی صبر کن در عین مستی
مکن زنهار یکدم خودپرستی
هوش مصنوعی: لحظه‌ای صبر کن و در حالی که در اوج شادی و سرخوشی هستی، هرگز به فکر خودخواهی نباش.
زمانی صبر کن تا صاف گردی
نمود عین و نون و کاف گردی
هوش مصنوعی: لحظه‌ای صبر کن تا با آرامش و وضوح به خودت برگردی و به حقیقت وجودی‌ات پی ببری.
زمانی صبر کن تو پای میدار
که آن حضرت نماید عین دیدار
هوش مصنوعی: مدتی صبر کن و تحمل داشته باش، تا آن شخص بزرگ به تو نشان دهد که واقعاً او را مشاهده کنی.
زمانی صبر کن میگویمت من
که مر جام مئی بینی تو روشن
هوش مصنوعی: لحظه‌ای صبر کن تا به تو بگویم که چگونه نوشیدن می، چشمانت را درخشان می‌کند.
چو روشن بینی آنجا گاه یک جام
ز شوق دوست آن را ریز در کام
هوش مصنوعی: وقتی به آنجا می‌روی و حال خوب را می‌بینی، مانند یک جام که از شوق دوستی پر شده، آن را به آرامی بنوش.
بناکامی بنوش و کام برگیر
بقدر ار میتوانی جام برگیر
هوش مصنوعی: اگر به ناکامی‌هایی در زندگی برخوردی، از آن‌ها بنوش و لذت ببر. به اندازه‌ای که می‌توانی از زندگی بهره ببر و هر لحظه را غنیمت بشمار.
حقیقت هر کسی بر قدر خود باز
تواند دید اینجا گاه این راز
هوش مصنوعی: هر فرد توانایی درک حقیقت را به اندازه خود دارد و این راز در هر momento قابل کشف است.
چو خوردی از می آخر در آخر
جمال یار خود بینی بظاهر
هوش مصنوعی: وقتی که از می آخر نوشیدی، در پایان زیبایی محبوب خود را به وضوح خواهی دید.
چو خوردی یار بینی در درونت
در آن مستی بود او رهنمونت
هوش مصنوعی: وقتی که با یار خود در حال خوشگذرانی هستی، او را در درون خود احساس می‌کنی و در آن حالت شادابی، او تو را به راهی هدایت می‌کند.
چو خوردی یار بینی در تن و دل
از آنت او کند در جانت واصل
هوش مصنوعی: زمانی که با محبوب خود در کنار هم باشید، او را در وجود و دل خود احساس می‌کنید و وجودش در جان شما نفوذ می‌کند.
چو خوردی از عیانش وصل بینی
تو خود را در تمامت وصل بینی
هوش مصنوعی: وقتی که از حقیقت و واقعیت آگاه شوی، می‌توانی خودت را در تمامیت وصال و ارتباط حس کنی.
چوخوردی یار گردی در همه ذات
یکی بینی عیانی جمله ذرات
هوش مصنوعی: دوست من، وقتی که به سمت محبت و عشق می‌روی، همه چیز به یک حالت واحد تبدیل می‌شود و در هر گوشه و ذره از وجود، عشق را می‌توان دید.
چو خوردی بازبینی خویشتن تو
ولیکن مینبینی جان و تن تو
هوش مصنوعی: زمانی که چیزی را مصرف کردی، خود را دوباره بررسی کن، اما در این فرآیند، نه جان خود را می‌بینی و نه جسمت را.
چو خوردی صبر کن اندر بریار
که تا یابی تو خود را در بر یار
هوش مصنوعی: وقتی چیزی به دست آوردی، لحظه‌ای صبر کن و در آرامش بمان. این کار به تو کمک می‌کند تا خود را در کنار محبوبت پیدا کنی و درک بهتری از وضعیت داشته باشی.
حقیقت بیخودی این سر نماید
ترا این سر کل ظاهر نماید
هوش مصنوعی: اگر به عمق وجودت بیندیشی، حقیقتی از نادانی و عدم تعلق به خود را به تو نشان می‌دهد و در اینجا، تمام ظواهر و ظاهرها نمایان می‌شوند.
حقیقت بیخودی تو حضور است
وگرنه درخودی عین نفور است
هوش مصنوعی: وجود واقعی تو زمانی معنا پیدا می‌کند که از خودخواهی و غرور فاصله بگیری. در غیر این صورت، احساس خودبینی فقط موجب نفرت می‌شود.
حقیقت بیخودی دان سرّ اسرار
ورگرنه در خودی مانی گرفتار
هوش مصنوعی: حقیقت را در بی‌خودی و دور از Ego جستجو کن، چون اگر بر خودی باشید، در دام آن گرفتار می‌شوی.
کمال بیخودی وصل است بنگر
مر این معنی ما اصل است بنگر
هوش مصنوعی: کمال واقعی در آن است که خود را فراموش کنی و به وصل و ارتباط با محبوب بپردازی. این نکته را خوب درک کن که این اصل و بنیاد مسأله ماست.
کمال بیخودی اکسیر ذاتست
در این معنی چو سالک رانجاتست
هوش مصنوعی: کمال بی‌خودی، جوهر اصلی و اصل حقیقی است. در این مفهوم، زمانی که سالک به این سطح برسد، نجات می‌یابد.
اگر بیخود شوی این سر بدانی
ز پنهانی خود ظاهر بمانی
هوش مصنوعی: اگر بی‌خود شوی و از خودت غافل گردی، در این حالت می‌توانی به جوانب پنهان وجود خود پی ببری و خودت را بیشتر بشناسی.
اگر بیخود شوی زینمی که گفتم
نمایم بیشکی راز نهفتم
هوش مصنوعی: اگر از آنچه گفتم بی‌خود و غافل شوی، نشان می‌دهد که رازی را که پنهان کرده‌ام، بیشتر آشکار می‌سازم.
اگربیخود شوی با او بمانی
بجز او در همه عالم ندانی
هوش مصنوعی: اگر خود را فراموش کنی و با او بمانی، در تمام جهان هیچ چیزی جز او را نخواهی شناخت.
اگر بیخود شوی او خود بماند
بجز واصل در این معنی نداند
هوش مصنوعی: اگر دیوانه شوی، او که خود را درک می‌کند، جز کسانی که به حقیقت وصل شده‌اند، کسی قادر به فهم این موضوع نخواهد بود.
که اندر بیخودی درمان عشق است
کسی داند که در فرمان عشق است
هوش مصنوعی: کسی که در عشق deep شده و تسلیم آن شده باشد، می‌فهمد که درمان درد عشق در واقع در بی‌خودی و فراموش کردن خود نهفته است.
چو در فرمان عشق آئی فنا گرد
ولی باید که باشی صاحب درد
هوش مصنوعی: وقتی در عشق وارد می‌شوی، باید به فنا و زوال تن بدهی، اما برای این کار باید دلی پر از احساس و درد داشته باشی.
چو در فرمان عشق آیی بمعنی
تو باشی آنگهش دیدار مولی
هوش مصنوعی: زمانی که در جاده عشق قدم بگذاری و خودت را به معنای واقعی نشان دهی، آن زمان می‌توانی به ملاقات محبوب خود برسی.
چو در فرمان عشق آئی به بین خود
بجز عین الیقین اندر یقین خود
هوش مصنوعی: وقتی در فرمان عشق وارد می‌شوی، به درون خود نگاهی بینداز و ببین که جز یقین واقعی، هیچ چیز دیگری در یقین تو وجود ندارد.
چو در فرمان عشق آئی برستی
همه معشوق خود بینی و رستی
هوش مصنوعی: وقتی در فرمان عشق قرار می‌گیری، تمام معشوق‌های خود را می‌بینی و از همه وابستگی‌ها رهایی می‌یابی.
چو در فرمان عشق آیی حقیقت
شود باقی ترا عین طبیعت
هوش مصنوعی: وقتی وارد عالم عشق می‌شوی، واقعیت برایت به صورت کامل نمایان می‌شود و به هویت واقعی‌ات نزدیک‌تر می‌شوی.
توی معشوق و عاشق در میانه
یکی باشند صورت در میانه
هوش مصنوعی: عاشق و معشوق باید به گونه‌ای در هم ادغام شوند که هیچ تفاوتی میان آن‌ها وجود نداشته باشد و هر دو در یک حالت و یک واقعیت قرار گیرند.
یکی باشند هر سه اندر این راه
نباشد هیچ چیزی جز رخ شاه
هوش مصنوعی: سه نفر در یک مسیر با هم هستند و در این راه، هیچ چیزی جز چهره‌ی پادشاه وجود ندارد.
یکی باشید سه دیدار کرده
به بینی خویشتن بردار کرده
هوش مصنوعی: برای اینکه به درک بهتری از وجود خودتان برسید، باید با دیگران در ارتباط باشید و تعامل کنید. در واقع، از ارتباط با دیگران می‌توانید تصویر روشنی از خودتان به دست آورید و به شناخت بهتری از خودتان برسید.
چه دانی شیخ کاین معنی چگونه است
که ازعقل این معانی کل برونست
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی که این مفهوم چه معنی‌ای دارد؟ زیرا این معانی فراتر از درک عقل هستند.
نیارد عقل بردن ره در این سر
کجا این سرو را گردد بظاهر
هوش مصنوعی: عقل توانایی پیدا نمی‌کند که ببیند در این مکان چه می‌گذرد و چگونه این درخت سرو به نظر می‌رسد.
نیارد عقل پی بردن درین راز
وگرنه پرده کی آید دگر باز
هوش مصنوعی: عقل نمی‌تواند به این راز پی ببرد و اگر بتواند، دیگر پرده‌ای باقی نمی‌ماند که کنار رود.
چو گردد محو عشق آید پدیدار
حقیقت عشق را گردد خریدار
هوش مصنوعی: زمانی که عشق انسان را جذب و محو خود کند، حقیقت عشق به وضوح نمایان می‌شود و در آن لحظه، انسان به ارزش و عمق واقعی عشق پی می‌برد.
فنا باقیست گر تو راه بینی
فنا بنگر که بیشک راه بینی
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت نگاه کنی، نابودی و فنا وجود دارد، اما اگر به راه و مسیر درست توجه کنی، می‌توانی به حقیقتی پایدار برسید. اطمینان داشته باش که اگر به این جست‌وجو ادامه دهی، راه را خواهی یافت.
فنا باقیست مردان جمله دانند
که جز عین بقا آن را ندانند
هوش مصنوعی: فانی بودن، دائمی است و همه مردان این را می‌دانند که جز حقیقت بقا، چیزی دیگر را نمی‌شناسند.
فنا باقیست گر گردی فنا تو
خدا گردی و گردی در بقا تو
هوش مصنوعی: اگر به فنا و نابودی رسیده‌ای، به حقیقت می‌رسی و در آنجا می‌توانی به خداوند متصل شوی و در بقا و جاویدان بودن قرار بگیری.
فنا باقیست کلی در بقایش
بقا بینند آنگه در بقایش
هوش مصنوعی: زوال و نابودی همیشه وجود دارد و در این نابودی، باقی ماندن را می‌توان دید. اما زمانی که این باقی ماندن را ببینند، در حقیقت در درون آن باقی ماندن، جاودانگی را نیز خواهند یافت.
در اینجا باش در عین فنایت
خدا را مینگر عین بقایت
هوش مصنوعی: در این مکان حضور داشته باش و در حالی که به فنا و زوال خود آگاه هستی، به خداوند، که جاودانه است، توجه کن.
ز ناگه عین مستی شور آرد
ترا در عین مستی زور آرد
هوش مصنوعی: ناگهان در حال مستی، شوری در تو ایجاد می‌کند و در همان حال، نیرویی به تو می‌بخشد.
در آن شور ار شوی بیدار باری
چنین بنگر حقیقت مردکاری
هوش مصنوعی: اگر در آن شور و هیجان بیدار شوی، باید به این موضوع دقت کنی که حقیقت یک مرد کاردان چگونه است.
در آن شور ار شوی آگاه معنی
تو باشی در حقیقت شاه معنی
هوش مصنوعی: اگر در آن شور و شوق آشنا شوی، در واقع به حقیقت خودت که پادشاه معنی است، پی‌می‌بری.
در آن شور ارشوی از خود برون تو
یکی بینی حقیقت کاف و نون تو
هوش مصنوعی: در آن حال و هوای خاص، وقتی خود را فراتر از وجودت ببینی، درون تو حقیقت وجود دارد.
در آن شور ار شوی آگاه در دین
یقین گردی تو اندر عین تحسین
هوش مصنوعی: اگر در آن حال شور و شوق به دین آگاهی پیدا کنی، در حقیقت به تأیید و تمجید از آن می‌رسی.
در آن شورت یکی آید پدیدار
خدایت بیشکی آید پدیدار
هوش مصنوعی: در آن زمان کسی از درون ظاهر می‌شود که با اجازه خداوند نمایان خواهد شد.
در آن شورت در آن یکی نماید
ترا از بود خود اندر رباید
هوش مصنوعی: در آن شورت، او به نحوی تو را به خود متوجه می‌سازد که انگار وجود خود را از تو پنهان کرده است.
همه مردان چو در اینجا رسیدند
بجز حق هیچ اندر خود ندیدند
هوش مصنوعی: همه مردان وقتی به اینجا رسیدند، جز حقیقت هیچ چیز دیگری در وجود خود ندیدند.
همه مردان در اینجا گه شده کل
فغان کردند از کل همچو بلبل
هوش مصنوعی: همه مردان در اینجا به حالت بی‌قراری افتاده‌اند و از شدت ناراحتی و ناله، مانند بلبلان آواز سر می‌دهند.
همه مردان در اینجا دردم لا
حقیقت محو گشته بر دم لا
هوش مصنوعی: همه مردان در اینجا به حالم درد می‌خورند، اما حقیقتی از آن محو شده است.
حقیقت شیخ در این معنی عشق
یکی بوده است او را هستی عشق
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که شیخ به معنای واقعی، عشق را یکی می‌داند و وجود او بر پایه عشق استوار است.
یقین خوانند آنرا سالکان ذات
که اعیانست اندر نور ذرات
هوش مصنوعی: سالکان، کسانی که در مسیر حقیقت و شناخت هستند، به خوبی درک می‌کنند که حقیقت در وجود هر ذره‌ای از نور نهفته است.
که بیند آنکه او باشد حقیقت
عیان هم ذات بشنو از شریعت
هوش مصنوعی: کسی که حقیقت را به وضوح می‌بیند، حقیقت را به خوبی درک کرده و باید از آموزه‌های مذهبی بهره‌برداری کند.
اگر تو دم زنی اینجایگه تو
بریزد خون شهت اینجا گه تو
هوش مصنوعی: اگر تو اینجا حرف بزنی، خون تو در اینجا ریخته خواهد شد.
در آن مستی حقیقت در نظر هست
کسی کو را ردر این معنی خبر هست
هوش مصنوعی: در حالت نشئگی یا شیدایی، واقعیت به وضوح دیده می‌شود، و تنها کسی که در این معنا آگاه است، می‌تواند آن را درک کند.
از آن اولش لطفست آخر
دگر قهر است اگر بینی تو ظاهر
هوش مصنوعی: از ابتدا، همه چیز با محبت و لطف آغاز می‌شود، اما در نهایت ممکن است به تنش و قهری برسد اگر به ظواهر توجه کنی.
ولیکن در شریعت این دو خوانند
ولیکن سالکان جز یک ندانند
هوش مصنوعی: اما در دین، این دو را می‌خوانند، ولی سالکان فقط یک حقیقت را می‌شناسند.
حقیقت لطف و قهرش در یکی دان
تو لطف و قهر ذاتش بیشکی دان
هوش مصنوعی: حقیقت رحمت و خشم او را یکی بدان، زیرا هر دو از ذات او نشأت می‌گیرند و هیچ کدام از دیگری جدا نیستند.
چو لطف و قهر او یکسانست با هم
چرا باید ترا خوردن درین غم
هوش مصنوعی: وقتی محبت و خشم او به یک اندازه است، پس چرا باید در این اندوه دچار رنج و ناراحتی شوی؟
ز لطف و قهر جانان شاد میباش
چو منصور از جهان آزاد میباش
هوش مصنوعی: از مهربانی و غضب معشوق شاد باش، مانند منصور که از بند دنیا رهایی یافته است.
ز لطف و قهر جانان در یکی شو
مکن سستی و آخر پیش بین شو
هوش مصنوعی: از محبّت و خشونت معشوق، دچار تردید نشو و در نهایت، درنگ و تأمل کن تا آینده‌ات را بهتر ببینی.
شراب قهر خواهی خورد ناچار
چنین خواهد بدن در آخر کار
هوش مصنوعی: اگر به نوشیدن شراب قهر روی بیاوری، سرانجام بدنت به این وضعیت دچار خواهد شد.
سرانجام همه عالم چنین است
کسی داند که در عین الیقین است
هوش مصنوعی: در نهایت، همه چیز در این جهان به یک شکل ختم می‌شود و تنها کسی می‌تواند این را درک کند که به یقین واقعی رسیده باشد.
سرانجامت چنین خواهد بدن شیخ
در آخر کل یقین خواهد بدن شیخ
هوش مصنوعی: در نهایت، سرنوشت تو این‌گونه خواهد بود که در پایان، به یقین به همان حالی که شیخ دارد خواهی رسید.
چنین خواهد بدن در آخر کار
ولی در مرگ باشد عین دیدار
هوش مصنوعی: بدن در پایان عمر به این صورت خواهد بود، اما در مرگ، انسان تجربه‌ای شبیه به دیدار را خواهد داشت.
کسانی کاندرین دار فنایند
بصورت نقش زهدی مینمایند
هوش مصنوعی: افرادی که در این دنیا از هستی خود غافلند، ظاهری زاهد و دیندار را به نمایش می‌گذارند.
از این معنی کجا آگاه گردند
ولیکن گرد دید شاه گردند
هوش مصنوعی: بعضی از افراد ممکن است از عمق یک معنا یا مفهوم آگاه نشوند، اما با مشاهده و تجربه می‌توانند به برداشت‌های درستی از آن برسند.
بمیر از خویش تا باقی بمانی
نظر در منظر ساقی بمانی
هوش مصنوعی: برای باقی ماندن در زیبایی و جلوه‌های زندگی، باید از خودخواهی و منیت خویش بگذری. وقتی خود را رها کنی و از عشق و زیبایی‌های اطراف بهره‌مند شوی، به حقیقت و جذابیت زندگی پی خواهی برد.
بمیر از خویش اگر تو مرد راهی
که اندر مرگ یابی هرچه خواهی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی در راهی که منجر به مرگ می‌شود، به هر آنچه آرزو داری دست یابی، باید از خودت و خواسته‌هایت بگذری.
بمیر از خویش تا یابی بقایت
که در مردن بیابی کل لقایت
هوش مصنوعی: برای اینکه به حقیقت وجودی‌ات پی ببری باید از خودخواهی و دلبستگی‌های دنیوی‌ات بگذرانی؛ زیرا در این مرگ از خود، حقیقت و تمام آنچه را که به دنبالش هستی، پیدا خواهی کرد.
بمیر از خویش و نقش از عشق بردار
طمع ازدید نقش خویش بردار
هوش مصنوعی: برای رسیدن به عشق حقیقی، از خودت و دلبستگی‌هایت بگذر و به جای آن، به زیبایی‌های عشق و حقیقت توجه کن. وقتی خودخواهی‌ها و توقعات را کنار بگذاری، می‌توانی به عمق عشق دست یابی.
بمیر از خویش تا زنده بمانی
یقین یابی لقای جاودانی
هوش مصنوعی: برای اینکه به زندگی واقعی و ابدی دست یابی، باید از خود و خواسته‌های دنیوی‌ات بگذری و به نوعی درون خود را تغییر دهی. این تغییر به تو کمک می‌کند تا به حقیقتی بالا و دائمی پی ببری.
بمیر ای شیخ پیش از مردان خویش
حجاب صورتت بردار از پیش
هوش مصنوعی: ای شیخ، قبل از اینکه دیگران از دنیا بروند، خوب است که خودت بمیری و پرده را از چهره‌ات برداری.
بمیر از خویش و بنگر جان جانت
که جان جان کند کلی عیانت
هوش مصنوعی: از خود بگذر و نگاه کن به روحی که حقیقتاً تو را زنده نگه داشته و تمام وجودت را تحت تأثیر قرار داده است.
بمیر از خویش شیخ وذات شو تو
عیان جمله ذرات شو تو
هوش مصنوعی: برای رهایی از خودخواهی و دلبستگی به امور دنیوی، باید به کنه و حقیقت وجودی خود پی ببری و به درک عمیق‌تری از خود دست یابی. در این حالت، تمامی اجزاء وجودیتت را به وضوح می‌بینی و از درون خود، به نور و روشنایی دست می‌زنید.
بمیر از خویش شیخا حق ببین هان
حیات اینجاست در عین الیقین هان
هوش مصنوعی: ای شیخ، از خود بمیری و به حقیقت پی ببری. توجه کن که زندگی واقعی در یقین کامل همین‌جاست.
چو میخوردی بمیر از خویش اینجا
که بینی جملگی در خویش اینجا
هوش مصنوعی: زمانی که به خوشی و لذت زندگی می‌پردازی، دقت کن که اینجا فقط خودت را می‌بینی و همه چیز در درون خودت است.
کسانی کین می دلدار خوردند
در آن مستی بر دلدار مردند
هوش مصنوعی: افرادی که در حال نوشیدن مشروبات الکلی بودند و به حالت مستی به دلدار خود پرداختند، در همان حال و هوا عاشق او شدند و به خاطر عشق به او جان دادند.
کسی کین می خورد از خود بمیرد
حقیقت دان که هرگز مینمیرد
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر کینه‌توزی خود را از پا در می‌آورد، باید بداند که در واقع هرگز نمی‌میرد.
بسی خوردند نیمی از کف دوست
برون رفتند کل از کسووت دوست
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد از دست دوستی خوردند و به راحتی از کنار آن دوستی خارج شدند. اما تمام افراد از اهمیت و ارزش دوستی آگاه هستند و به خاطر آن، از زندگی خود دست نمی‌کشند.
بسی خوردند و حیرانند اینجا
بجز جانان نمیدانند اینجا
هوش مصنوعی: بسیاری اینجا هستند که خوراکی‌های زیادی مصرف کرده‌اند و حیرت‌زده‌اند. جز معشوق چیزی دیگر را نمی‌شناسند و نمی‌دانند.
بسی خوردند و در عین حیاتند
نیارم گفت اگر وی در مماتند
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد در زندگی خود بسیار می‌خورند و لذت می‌برند، اما من نمی‌توانم بگویم که آن‌ها بعد از مرگ هم زنده‌اند یا نیستند.
بسی خوردند و رفتند از میانه
رسیده درحیات جاودانه
هوش مصنوعی: بسیاری از افرادی که آمده بودند و نوشیدند، از میان رفتند و حالا تنها کسانی باقی مانده‌اند که به جاودانگی رسیده‌اند.
بسی خوردند و آگاهند از شاه
حقیقت شاه میخواهند از شاه
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم تجربه‌های زیادی دارند و از واقعیت‌های عمیق زندگی آگاه هستند. آن‌ها به دنبال فرمانروایی راستین و حقیقتی از جانب یک پادشاه می‌باشند.
بسی خوردند و در عین وصالاند
ز زخم تیغ تیز اینجا ننالند
هوش مصنوعی: بسیاری زخمی شده‌اند و با وجود اینکه با هم هستند، از جراحت‌های تیغی که به آن‌ها زده شده، شکایت نمی‌کنند.
بسی خوردند ازین می شیخ عالم
ولی چون من که زد اینجایگه دم
هوش مصنوعی: بسیاری از اهل علم و دانش از این شراب نوشیده‌اند، اما هیچ‌کس مانند من که اینجا ایستاده‌ام و دم می‌زنم، نیست.
بسی خوردند تا دیدند رویم
یقین امروز اندر گفت و گویم
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم بر سر ملاقات من با هم صحبت کردند و بعد از مدت‌ها که من را ندیدند، امروز به وضوح در کلامم متوجه شدند چه خبر است.
همه زین جام می با بهره هستند
کسانی مست و دیگر نیم مستند
هوش مصنوعی: همه کسانی که از این جام می‌نوشند، مست هستند و دیگران تنها کمی مست‌اند.
کسی باید که این می را بنوشد
که همچون من بجان و دل بکوشد
هوش مصنوعی: کسی باید این نوشیدنی را بنوشد که مانند من با تمام وجود و از صمیم قلب تلاش کند.
یکی گردد در این بازار معنی
اناالحق گوید او بردار معنی
هوش مصنوعی: در این بازار، انسانی پیدا می‌شود که با جملات عمیق و آگاهی از حقیقت، بر تمامی مفاهیم و معانی تسلط دارد. او با گفتن حقیقت، به رهایی و اتحاد با وجود خود دست می‌یابد.
یکی باید که چون من در میان او
دمد در عین مستی جان عیان او
هوش مصنوعی: کسی باید باشد که در کنار او، در حالتی شبیه به مستی، روح و جان او را به وضوح احساس کند.
بصد جان من خریدم جان جانان
از آن دیدم حقیقت جام جانان
هوش مصنوعی: با تمام وجودم جان جانان را خریدم، زیرا حقیقت وجود او را درک کردم.
بصد جان من خریدستم یکی جام
که تا جامم شکست اندر سرانجام
هوش مصنوعی: با تمام وجودم این جام را خریدم که اگر روزی بشکند، شکستش را با جانم بپذیرم.
ز جام آخرم کن مست ساقی
مرا داد و در آنم کرد باقی
هوش مصنوعی: ای ساقی، از جام آخرم مرا بهای مستی بده که با آن، حس وجودم را جاودانه کردی.
مرا جامی از آن خمخانه آورد
حقیقت نوش کردم از سر درد
هوش مصنوعی: مرا ظرفی از آن میخانه آورد و من حقیقت را از سر درد نوشیدم.
چو کردم نوش بیرون یافتم خود
شدم فارغ یقین از نیک و از بد
هوش مصنوعی: وقتی نوش را نوشیدم، دریافتم که از همه چیز رها شده‌ام و دیگر به خوب و بد فکر نمی‌کنم.
چو کردم نوش جامی بود پرنوش
بجز ساقی جهان کردم فراموش
هوش مصنوعی: وقتی جامی پر از شراب نوشیدم، تمام دنیا را فراموش کردم به جز ساقی.
چو کردم نوش آن جام همایون
حقیقت یافتم عالم دگرگون
هوش مصنوعی: وقتی که آن جام خاص را نوشیدم، به حقیقتی دست یافتم که همه چیز را دگرگون کرد.
به آخر چون مکان کون گشتم
حقیقت صد هزاران لون گشتم
هوش مصنوعی: وقتی به انتهای جهان و وجود رسیدم، به حقیقت‌هایی با رنگ‌ها و اشکال بسیار متنوع پی بردم.
نمود خویش دیدم جمله اشیا
حقیقت آمدم در جمله پیدا
هوش مصنوعی: من در دنیای اطراف خود همه چیز را به شکلی واقعی مشاهده کردم و در تمام موجودات حقیقت را یافتم.
همه خود دیدم و ذات خداوند
مرا با ذات بود اینجای پیوند
هوش مصنوعی: من همواره خود را دیدم و وجود من با وجود خداوند در ارتباط و پیوندی نزدیک است.
ابا دلدار آنجا راز گفتم
ز هر شرحی ابا او بازگفتم
هوش مصنوعی: من در آنجا با معشوقم به راز و نیایش پرداختم و هر چیزی را که می‌خواستم به او گفتم و دوباره همه را برای او توضیح دادم.
نیارم وصف کردن کین دراز است
که این معنی نه از عین مجاز است
هوش مصنوعی: نمی‌توانم توصیف کنم که این موضوع چقدر گسترده است، زیرا این معنا تنها از یک تصویر خیالی نمی‌تواند ناشی شده باشد.
نیارم وصف کردن این بیکبار
ولیکن تو ز هر معنی خبردار
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم به طور کامل احساسات و معانی این موضوع را بیان کنم، اما تو از هر جنبه‌ای کاملاً مطلع هستی.
دمادم سرّ معنی آشکار است
ز معنی راز پنهان آشکار است
هوش مصنوعی: به صورت مداوم، معنای واقعی و عمیق چیزها در حال روشن شدن است و از بین این معانی پنهان، حقیقت به تدریج نمایان می‌شود.
چو شیخ این جام عین وصل آمد
نمودم در یکی در اصل آمد
هوش مصنوعی: وقتی که این جام را از دست شیخ گرفتم، حس کردم که در اصل به وصال محبوب رسیده‌ام.
نظر کردم بجانان بود جانم
تنم بد آشکارا و نهانم
هوش مصنوعی: به اطراف نگریستم و دیدم که وجودم در دست محبوبان است؛ هم جانم در جستجوی آنهاست و هم تنم در بروز و پنهان.
نظر کردیم جانان بود منصور
ولی پیدا و پنهان بود منصور
هوش مصنوعی: به محبوب نگاه کردیم و او را مانند منصور یافتیم، اما او هم در ظاهر و هم در باطن ویژگی‌های متفاوتی داشت.
ز پیدائی چنان یکتا نمودم
که چشم عقل و دل شیدا نمودم
هوش مصنوعی: از زمانی که به وجود آمده‌ام، آن‌قدر منحصربه‌فرد و خاص هستم که عقل و دل هر بیننده‌ای را مجذوب و شگفت‌زده کرده‌ام.
نبود و بود گشتم درمیان من
نظر کردم همه کون و مکان من
هوش مصنوعی: در میان نبودن و بودن، به تماشا نشستم و به تماشای تمام جهان و موجودات پرداختم.
یکی دیدم وجود خویشتن من
از آن کردم سجود خویشتن من
هوش مصنوعی: دیدم که وجود خودم را، بر آن سجده کردم و به خودم احترام گذاشتم.
از اوّل بود هستی آخر کار
اناالحق گفت جانانم بیکبار
هوش مصنوعی: از ابتدا وجودی بوده که در پایان کار، محبوبم یکباره تصریح کرد که من حقیقت هستم.
رخم بنمود تا شیدا بماندم
من اندر عقل ناپیدا بماندم
هوش مصنوعی: چهره‌ام را به نمایش گذاشت و من از شدت عشق، در حالتی از گیجی و نادانی باقی ماندم.
نه عقلم بود اندر سرّ جانان
اناالحق گفت و بنمودم بدینسان
هوش مصنوعی: عقل من در فهم اسرار محبوب ناتوان بود، اما او به روشنی حقیقت را بیان کرد و من نیز به این صورت خود را نشان دادم.
بعقل این راز شیخا کس نیابد
مگر آنکو خود آید عشق یابد
هوش مصنوعی: فقط کسی که خود به عشق برسد، می‌تواند به درک و فهم عمیق این راز پی ببرد، و دیگران با عقل خود نمی‌توانند به آن دست یابند.
اگر نه از عشق بودی رهبر اینجا
کجا بگشود می من بی در اینجا
هوش مصنوعی: اگر عشق نبود، کاش اینجا راهی برای ورود به دنیای می و شادی وجود داشت.