بخش ۱۹ - هم در این معنی بنوع دیگر فرماید
چنان مستم کنون در روی ساقی
که درمستی نخواهم ماند باقی
چنان مستم که پای از سر ندانم
بجز ساقی در این رهبر ندانم
چنان مستم که ساقی پیش بینم
ولیکن دید ساقی خویش بینم
چنان مستم درینجان فنا من
که میبینم همه عین بقا من
ز مستی در همه کون و مکانم
اناالحق میزند عین العیانم
حقیقت شیخ ازین می باز خور تو
گذر کن بعد از این از ماه و خور تو
حقیقت شیخ ازین یک جرعه کن نوش
بجز او جملگی گردد فراموش
حقیقت شیخ از این جرعه خبردار
که در مستی به بینی روی دلدار
منم مست و شده ازدست اینجا
از آنم جام بشکسته است اینجا
بده جامی دگر ساقی به از این
نه جای تلخ جای خوب و شیرین
اگر من جام بشکستم تو جامی
دگر ده تا بیابم زود نامی
اگر من جام بشکستم دراینجا
تو جامی ده در اینجا گه مصفا
اگر من جام بشکستم حقیقت
درون جام دیدم دید دیدت
درون جام میبینم ترا من
کشیدم از تو پر جور و جفا من
درون جام میبینم رخ تو
همی بینم ز جام فرخ تو
توی جانا اناالحق گوی ما را
که گردان کردهٔ چونگوی ما را
توی جانا درون جان نهانی
اناالحق میزنی باقی تو دانی
ز مستی شیخ ما را دار معذور
که طاقت طاق شد درجان منصور
ز مستی شیخ هستی یافتستم
یقین جانان ز مستی یافتستم
ز مستی شیخ من عین عیانم
از آن اندر نشان بینشانم
زمستی در صفاتم بیشکی ذات
ز ذاتم مست کرده جمله ذرات
همه ذرات من از مستی عشق
اناالحق میزنند از هستی عشق
همه ذرات من از روی جانان
بماندستند مست روی جانان
همه ذرات من اینجا عیانند
ازین مستی حقیقت جان جانند
همه ذرات من درتست اعیان
نخواهد ماند یاد دوست پنهان
از آن جرعه که ساقی داد بشکست
حقیقت نیست شد دیگر شده هست
دمادم جام خواهم خورد اینجا
که ازمستی بمانده فرد اینجا
دمادم جام خواهم من از این خورد
که خواهم بود دائم در جهان فرد
دمادم جام خواهم خورد معنی
کزین جامم بکل دیدار مولا
دمادم نوش خواهم کرد این جام
که میبینم در او آغاز و انجام
نظرکن هان و جام آخر به بینم
که به آمد ز جام اولینم
ز ساقی مر مرا جام است اینجا
ز ساقی مر مرا کامست در کام
چو کام دل ز ساقی یافتستم
در اینجا خویش باقی یافتستم
بخواهد خواند آخر تا ابد من
حقیقت فارغ از هر نیک و بد من
نخواهم ماند اینجا گاه باقی
ولکین مینخواهد ریخت ساقی
درین حیرت که منصور است سرمست
نگاهی میکند اندر سرمست
بدست یار دست خویش بیند
حقیقت جام می در پیش بیند
چنان درپاکی او مست آمد
که دست یارش اندر دست آمد
چو من از روی جانان زار و مستم
بت خود در بر جانان شکستم
بت من لاجرم بشکست و جان شد
حقیقت بت پرست اینجا عیان شد
بت ما لاجرم بشکست دلدار
پس آنگه بت پرست آمد پدیدار
چنان مستم که بت بشکسته بینم
حقیقت خویش را پیوسته بینم
منم شیخا حقیقت بت شکسته
ز ننگ و نام دنیا باز رسته
درین معنی منم هشیار معنی
قلندروار اندر دار دنیا
قلندر در جهان منصور آمد
که از جان و جهان او دور آمد
چو رخت افکندهام این لحظه بر در
از آنم در ره معنی قلندر
قلندر وار اینجا پاکبازم
که در پاکی حقیقت پاکبازم
میان پاکبازان در خرابات
گذشتم من ز تقلید خرافات
میان پاکبازان رند و مستم
کزو گردم حقیقت هر چه هستم
خرابات فنادان و درو رو
ز من این نکتههای بکر بشنو
اگر خواهی شدن سوی خرابات
نمیگنجد در اینجا عین طامات
اگر خواهی شدن جان بر کف دست
نهٔ دلدار چون گردی تو سرمست
بجانی جرعهٔ اینجا به جز تو
اگر میشایدت کلی بخور تو
بصد جان جرعهٔ اینجا فروشند
همه تقلید اینجا چون بپوشند
در آن خمخانه کان منصور دیده است
که غمهاراسرار نور دیده است
اگر راهت دهند آنجا حقیقت
نگنجد اندر آنجا گه طبیعت
در آن خمخانه چون رفتی فنا شو
ز بود خویش آنگه آشنا شو
چو ساقی اندر آن خمخانه بینی
تو عقل و دین و دل دیوانه بینی
بجز از دست ساقی می مخور باز
که گرداند ترا ساقی سرافراز
ز دست ساقی ار جامی بنوشی
زمانی تن زن آنجا درخموشی
خموشی کن مرو بیرون ز خود تو
وگر نه میبریزی خون خود تو
در آن خمخانه بنگر جمله عشاق
که ایشان گشته ازمستی می طاق
در آن خمخانه بنگر سالکان را
فداکردی بکلی جسم و جان را
در آن خمخانه بنگر واصل ای یار
یقین منصور آنجا واصل یار
چو منصور است ساقی بسکه باشد
بجز او اندر اینجاگه چه باشد
میی دارد در آن خمخانهٔ عشق
که بیشک آن خورد دیوانهٔ عشق
میی دارد که گر خوردی نمیری
اگر تو خود گدا یا شاه و میری
میی دارد که جان بخش حیاتست
در آن می بیشکی دیدار ذاتست
میی کان هر که خورد از خود برون شد
اگر عاقل بود عین جنون شد
میی کان هر که خورد از دید معنی
برون تا زد ز جان دردید معنی
میی کان هر که خورد از عین دیدار
شود از هر دوعالم ناپدیدار
میی کان هر که خورد از لاعیان شد
ولی در صورت اینجاگه عیان شد
میی کان هر که خورد از گفت و گو رست
بماند تا ابد اینجایگه مست
میی کان هر که خورد از خود فناشد
پس آنگه در فنا دید خدا شد
میی کان هر که خورد اینجای الحق
زند مانند من هم او اناالحق
حقیقت هر که را این آرزویست
درین معنی چه جای گفت و گویست
در اینجا گفتگو گر میکنی باز
درون شو تا به بینی ای سرافراز
بخش ۱۸ - در بیخودی و مستی و کشف ذات فرماید: چو ساقی ازل جامی مرا دادبخش ۲۰ - در سلوک و وصول فرماید: چنین میدان اگر صاحب یقینی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنان مستم کنون در روی ساقی
که درمستی نخواهم ماند باقی
هوش مصنوعی: من اکنون چنان سرمست و شادابم که دیگر هیچ تلاشی برای باقی ماندن در این حالت نخواهم کرد.
چنان مستم که پای از سر ندانم
بجز ساقی در این رهبر ندانم
هوش مصنوعی: من به قدری غرق در شادی و نشئهام که نمیدانم قدمهایم از کجا شروع میشود و تنها راهنمایم در این مسیر، ساقی است که مشروبات را به من میدهد.
چنان مستم که ساقی پیش بینم
ولیکن دید ساقی خویش بینم
هوش مصنوعی: من به قدری سرمست هستم که گویی ساقی را میبینم، اما در واقع فقط خودم را میبینم.
چنان مستم درینجان فنا من
که میبینم همه عین بقا من
هوش مصنوعی: من آنقدر در اینجا غرق در حالت مستی و فنا هستم که میتوانم همه چیز را همچون وجودی جاودانه ببینم.
ز مستی در همه کون و مکانم
اناالحق میزند عین العیانم
هوش مصنوعی: از شدت مستی، در تمام جهان و هر جا حضور دارم و حالت را به وضوح احساس میکنم.
حقیقت شیخ ازین می باز خور تو
گذر کن بعد از این از ماه و خور تو
هوش مصنوعی: حقیقت شیخ را از این شراب به دست آور، پس از این از ماه و خورشید بگذر.
حقیقت شیخ ازین یک جرعه کن نوش
بجز او جملگی گردد فراموش
هوش مصنوعی: اگر تنها یک جرعه از حقیقت شیخ بنوشی، تمام چیزهای دیگر به فراموشی سپرده میشوند.
حقیقت شیخ از این جرعه خبردار
که در مستی به بینی روی دلدار
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که حقیقت و معرفت واقعی از طریق یک تجربه عمیق و ناب به دست میآید. زمانی که فرد در حال نشئه و مستی است، ممکن است تجربیات و احساسات عمیقتری درباره عشق و معشوقش پیدا کند. در واقع، این حالت مستی به او کمک میکند تا به درک بهتری از واقعیتها و معنای عشق برسد.
منم مست و شده ازدست اینجا
از آنم جام بشکسته است اینجا
هوش مصنوعی: من دلیت شنیدم و به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم. اینجا احساس میکنم که به سختی میتوانم خودم را کنترل کنم و به نظر میرسد که همه چیز دچار اختلال شده است. جام من شکسته و نمیتوانم از آن استفاده کنم.
بده جامی دگر ساقی به از این
نه جای تلخ جای خوب و شیرین
هوش مصنوعی: ای ساقی، جامی دیگر به من بده، چون اینجا جای تلخی است و بهتر است جای خوب و شیرین باشد.
اگر من جام بشکستم تو جامی
دگر ده تا بیابم زود نامی
هوش مصنوعی: اگر من جام را بشکنم، تو جام دیگری به من بده تا بتوانم زودتر نامی پیدا کنم.
اگر من جام بشکستم دراینجا
تو جامی ده در اینجا گه مصفا
هوش مصنوعی: اگر من در اینجا جام را بشکنم، تو هم در اینجا جامی دیگر به من بده که پاک و زلال باشد.
اگر من جام بشکستم حقیقت
درون جام دیدم دید دیدت
هوش مصنوعی: اگر من ظرفی را بشکنم، در حقیقت درون آن ظرف چیزی را میبینم که نشاندهنده دید تو است.
درون جام میبینم ترا من
کشیدم از تو پر جور و جفا من
هوش مصنوعی: درون جام، چهره تو را میبینم و در واقع من تو را از دامن بدیها و ستمهای خودم دور کردهام.
درون جام میبینم رخ تو
همی بینم ز جام فرخ تو
هوش مصنوعی: درون جام، چهره تو را میبینم و از این جام خوشبختی تو را مشاهده میکنم.
توی جانا اناالحق گوی ما را
که گردان کردهٔ چونگوی ما را
هوش مصنوعی: ای جانا، به ما بگو که چه کسی ما را به سوی خود کشانده است و در دل ما این سخن حق را به وجود آورده است.
توی جانا درون جان نهانی
اناالحق میزنی باقی تو دانی
هوش مصنوعی: ای جان من، در درون جان تو، حقیقتی را بیان میکنی که تنها تو از آن آگاهی داری.
ز مستی شیخ ما را دار معذور
که طاقت طاق شد درجان منصور
هوش مصنوعی: به خاطر مستی شیخ ما را ببخشید، زیرا در جان منصور، طاقت ما به پایان رسیده است.
ز مستی شیخ هستی یافتستم
یقین جانان ز مستی یافتستم
هوش مصنوعی: از حال drunkenness (مستی) عارفانه شگفتی یافتم و مطمئن شدم که جانان (محبوب) را نیز از همین حال مستی دریافت کردهام.
ز مستی شیخ من عین عیانم
از آن اندر نشان بینشانم
هوش مصنوعی: از حالت مستی شیخ، به وضوح میبینم که چگونه میتوانم در میان آنها نشان دهم.
زمستی در صفاتم بیشکی ذات
ز ذاتم مست کرده جمله ذرات
هوش مصنوعی: من به صفاتم مملو از خودم هستم، به طوری که تمام اجزای وجودم را مست کرده است.
همه ذرات من از مستی عشق
اناالحق میزنند از هستی عشق
هوش مصنوعی: تمام وجود من تحت تأثیر عشق به خداوند است و این عشق باعث شده که احساس وجود و هستیام به شدت افزایش یابد.
همه ذرات من از روی جانان
بماندستند مست روی جانان
هوش مصنوعی: تمام وجود من به خاطر محبوبم شیدا و سرمست شده است.
همه ذرات من اینجا عیانند
ازین مستی حقیقت جان جانند
هوش مصنوعی: تمام وجود من در اینجا به وضوح نمایان است و از این حالت سرمستی، حقیقت وجودم را نشان میدهد.
همه ذرات من درتست اعیان
نخواهد ماند یاد دوست پنهان
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که تمام وجود و جزئیات من در تو قرار دارد و هیچ چیز از من به یاد دوست پنهان نخواهد ماند. به عبارت دیگر، همه چیز من به عشق و یاد آن دوست وابسته است و در او خلاصه میشود.
از آن جرعه که ساقی داد بشکست
حقیقت نیست شد دیگر شده هست
هوش مصنوعی: از آن نوشیدنی که ساقی به ما داد، حقیقت شکسته و تغییر کرده است و دیگر آنچه بود نیست.
دمادم جام خواهم خورد اینجا
که ازمستی بمانده فرد اینجا
هوش مصنوعی: هر لحظه میخواهم در اینجا باده بنوشم، زیرا از شدت شادی و مستی، فردا در این مکان چیزی از من باقی نخواهد ماند.
دمادم جام خواهم من از این خورد
که خواهم بود دائم در جهان فرد
هوش مصنوعی: هر لحظهای که بیدار هستم، دوست دارم از این جام بنوشم، زیرا میخواهم همیشه در جهان باقی بمانم.
دمادم جام خواهم خورد معنی
کزین جامم بکل دیدار مولا
هوش مصنوعی: هر لحظه میخواهم نوشیدن از جام عشق را ادامه دهم، زیرا از این جام به طور کامل به دیدار معبود خود نائل میشوم.
دمادم نوش خواهم کرد این جام
که میبینم در او آغاز و انجام
هوش مصنوعی: مدام این جام را مینوشم، چون میبینم در آن سرآغاز و پایان همه چیز وجود دارد.
نظرکن هان و جام آخر به بینم
که به آمد ز جام اولینم
هوش مصنوعی: به دقت نگاه کن و ببین، من میخواهم آخرین جام را ببینم، چون از جام اولی به سراغش آمدهام.
ز ساقی مر مرا جام است اینجا
ز ساقی مر مرا کامست در کام
هوش مصنوعی: در اینجا از ساقی میخواهم که برایم جام بیاورد و همچنین از او میخواهم که برایم آرزوها و خواستههایم را برآورده کند.
چو کام دل ز ساقی یافتستم
در اینجا خویش باقی یافتستم
هوش مصنوعی: وقتی که از ساقی خواستههایم را برآورده دیدم، در اینجا احساس آرامش و رضایت حاصل کردم.
بخواهد خواند آخر تا ابد من
حقیقت فارغ از هر نیک و بد من
هوش مصنوعی: او تا ابد به حقیقت خود میانجامد و از هر قضاوت خوب و بد آزاد است.
نخواهم ماند اینجا گاه باقی
ولکین مینخواهد ریخت ساقی
هوش مصنوعی: نمیخواهم در اینجا بمانم، ولی با این حال، باید منتظر ریختن جام از دست ساقی باشم.
درین حیرت که منصور است سرمست
نگاهی میکند اندر سرمست
هوش مصنوعی: در این گیجی و شگفتی، منصور با نگاهی سرشار از نشاط، به سرمستی خود توجه میکند.
بدست یار دست خویش بیند
حقیقت جام می در پیش بیند
هوش مصنوعی: با کمک یار، انسان میتواند حقیقت را بشناسد و در زندگیاش لحظات شیرین و دلپذیری را تجربه کند.
چنان درپاکی او مست آمد
که دست یارش اندر دست آمد
هوش مصنوعی: او به قدری پاک و معصوم است که احساس میکند دست یارش به طور طبیعی و بدون تلاش در دستانش قرار گرفته است.
چو من از روی جانان زار و مستم
بت خود در بر جانان شکستم
هوش مصنوعی: وقتی من به خاطر عشق محبوبم نیمه جان و سرمست هستم، بت خود را در آغوش محبوبم ترک کردم.
بت من لاجرم بشکست و جان شد
حقیقت بت پرست اینجا عیان شد
هوش مصنوعی: بت من ناچار شکسته شد و جان از آن جدا گردید، و اکنون حقیقت پرستش بت در اینجا آشکار شده است.
بت ما لاجرم بشکست دلدار
پس آنگه بت پرست آمد پدیدار
هوش مصنوعی: محبوب من بیگمان دل را شکست، پس از آن بتی که پرستش میکردم، به وضوح نمایان شد.
چنان مستم که بت بشکسته بینم
حقیقت خویش را پیوسته بینم
هوش مصنوعی: من آنقدر در حالت نشئگی و سرخوشی هستم که میتوانم واقعیت وجود خود را به وضوح و دائماً مشاهده کنم، بهگونهای که احساس میکنم همه چیز را میشکنم و از پردهها و محدودیتها رها شدهام.
منم شیخا حقیقت بت شکسته
ز ننگ و نام دنیا باز رسته
هوش مصنوعی: من دینی هستم که از حقیقت به شناخت رسیدهام و به خاطر شرم و نام دنیوی از آن رهایی یافتهام.
درین معنی منم هشیار معنی
قلندروار اندر دار دنیا
هوش مصنوعی: من در این مفهوم، آگاه و متوجه هستم، مانند یک قلندر آزاد که در دنیای مادی زندگی میکند.
قلندر در جهان منصور آمد
که از جان و جهان او دور آمد
هوش مصنوعی: در این دنیا، شخصی آزاد و روحانی به نام قلندر وجود دارد که به خاطر تعلق نداشتن به دنیا و امور آن، از جان و زندگی مادی خود فاصله گرفته است.
چو رخت افکندهام این لحظه بر در
از آنم در ره معنی قلندر
هوش مصنوعی: این لحظه که در دروازه نشستهام و زندگیام را رها کردهام، به دنبال درک حقیقت و معنا هستم.
قلندر وار اینجا پاکبازم
که در پاکی حقیقت پاکبازم
هوش مصنوعی: من در این مکان مانند یک عارف و پاکباز هستم، چرا که در حقیقت و پاکی، خودم را پاکباز میدانم.
میان پاکبازان در خرابات
گذشتم من ز تقلید خرافات
هوش مصنوعی: من در جمع افراد با طینت پاک و نیک در مکانهای ناچیز و ناپاک گذر کردم و از پیروی از باورهای بیاساس و خرافی دوری جستم.
میان پاکبازان رند و مستم
کزو گردم حقیقت هر چه هستم
هوش مصنوعی: در بین انسانهای پاک و باصفا، من هم شخصی سرشار از شوق و شور هستم که از حقیقت وجودم آگاه میشوم.
خرابات فنادان و درو رو
ز من این نکتههای بکر بشنو
هوش مصنوعی: در میخانه، فنا شدن را بشناس و از من این نکات تازه و ناب را بشنو.
اگر خواهی شدن سوی خرابات
نمیگنجد در اینجا عین طامات
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به میکده بروی و در آنجا خود را رها کنی، اینجا جایی نیست که بتوانی به آنجا برسی.
اگر خواهی شدن جان بر کف دست
نهٔ دلدار چون گردی تو سرمست
هوش مصنوعی: اگر میخواهی عاشق شوی، باید عشق را در وجودت حس کنی و مانند دلدار با تمام وجود به آن بپردازی؛ چون در این حالت، سرشار از شادی و سرمستی خواهی بود.
بجانی جرعهٔ اینجا به جز تو
اگر میشایدت کلی بخور تو
هوش مصنوعی: اگر جز تو کسی در اینجا مست میشود، پس تو میتوانی کلی از این نوشیدنی را بنوشی.
بصد جان جرعهٔ اینجا فروشند
همه تقلید اینجا چون بپوشند
هوش مصنوعی: در اینجا تمام مردم به جان خریدار این جرعهها هستند و هرکس که لباس اینجا را بپوشد، باید از دیگران تقلید کند.
در آن خمخانه کان منصور دیده است
که غمهاراسرار نور دیده است
هوش مصنوعی: در آن میخانهای که منصور شاهد اسرار است، غم و شادی به وضوح مشاهده میشود.
اگر راهت دهند آنجا حقیقت
نگنجد اندر آنجا گه طبیعت
هوش مصنوعی: اگر تو را به جایی ببرند، حقیقت در آنجا وجود ندارد، زیرا آن مکان تحت تأثیر طبیعت است.
در آن خمخانه چون رفتی فنا شو
ز بود خویش آنگه آشنا شو
هوش مصنوعی: زمانی که وارد خمخانه میشوی، از خودخواهی و وجود خود بگذری و سپس با حقایق و دیگران آشنا شوی.
چو ساقی اندر آن خمخانه بینی
تو عقل و دین و دل دیوانه بینی
هوش مصنوعی: وقتی که تو ساقی را در آن میخانه ببینی، عقل و دین و دل را در حالتی مست و دیوانه مییابی.
بجز از دست ساقی می مخور باز
که گرداند ترا ساقی سرافراز
هوش مصنوعی: غیر از اینکه به دست ساقی مینوشی، دوباره چیزی نخور، زیرا ساقی با فخر و افتخار تو را به حالتی میآورد که دیگران نمیتوانند.
ز دست ساقی ار جامی بنوشی
زمانی تن زن آنجا درخموشی
هوش مصنوعی: اگر از دست ساقی جرعهای بنوشی، لحظاتی بعد خواهی دید که جسم معشوقت در سکوت و آرامش به سر میبرد.
خموشی کن مرو بیرون ز خود تو
وگر نه میبریزی خون خود تو
هوش مصنوعی: سکوت کن و از خودت خارج نشو، وگرنه به خودت آسیب خواهی زد.
در آن خمخانه بنگر جمله عشاق
که ایشان گشته ازمستی می طاق
هوش مصنوعی: در آن میخانه، نگاه کن به همه عاشقان که همه از مستی در حال بیقراری و خُماری هستند.
در آن خمخانه بنگر سالکان را
فداکردی بکلی جسم و جان را
هوش مصنوعی: به آن جایی که سالکان مینشینند، نگاه کن؛ تو تمام وجودشان، جسم و جانشان را به خاطر عشق فدای آنجا کردهای.
در آن خمخانه بنگر واصل ای یار
یقین منصور آنجا واصل یار
هوش مصنوعی: به آن میخانه نگاه کن، ای محبوب، مطمئن باش که منصور هم در آنجا حضوری دارد.
چو منصور است ساقی بسکه باشد
بجز او اندر اینجاگه چه باشد
هوش مصنوعی: ساقی که در اینجا حضور دارد، همانند منصور است و به قدری بزرگ و برتر است که در میان دیگران هیچ چیز دیگری اهمیت ندارد.
میی دارد در آن خمخانهٔ عشق
که بیشک آن خورد دیوانهٔ عشق
هوش مصنوعی: در خمخانهای که به عشق مختص است، میای وجود دارد که یقیناً تنها دیوانهای که درگیر عشق است، آن را مینوشد.
میی دارد که گر خوردی نمیری
اگر تو خود گدا یا شاه و میری
هوش مصنوعی: میگوید اگر از آن می بنوشی، هیچ نمیمیری، فرقی ندارد که تو یک گدا باشی یا یک شاه، چون این می، برای همه زندهگیساز است.
میی دارد که جان بخش حیاتست
در آن می بیشکی دیدار ذاتست
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که نوشیدنیای وجود دارد که روح و زندگی را در دل خود دارد و در آن، بدون شک، ملاقات و آشنایی با حقیقت و ذات اصلی پیدا میشود.
میی کان هر که خورد از خود برون شد
اگر عاقل بود عین جنون شد
هوش مصنوعی: هر کسی که از این شراب بنوشد، از خود خارج میشود. اگر او آدم عاقل و خردمندی باشد، به عین جنون و دیوانگی دچار میشود.
میی کان هر که خورد از دید معنی
برون تا زد ز جان دردید معنی
هوش مصنوعی: هر کسی که از آن مینوشد، به دید واقعی و معانی عمیق زندگی دست مییابد و از دنیای مادی فراتر میرود و به حقیقت وجود پی میبرد.
میی کان هر که خورد از عین دیدار
شود از هر دوعالم ناپدیدار
هوش مصنوعی: نوشیدنیای وجود دارد که هر کس از آن بنوشد، چنان غرق در زیبایی و حقیقت میشود که از هر دو جهان ناپدید میگردد.
میی کان هر که خورد از لاعیان شد
ولی در صورت اینجاگه عیان شد
هوش مصنوعی: هرکس که از این شراب بنوشد، به مقام و مرتبهای دست مییابد، ولی در واقعیت، آنچه که خود را نشان میدهد، در اینجا نمایان میشود.
میی کان هر که خورد از گفت و گو رست
بماند تا ابد اینجایگه مست
هوش مصنوعی: هر کسی که از گفتوگو و سخن به سراغ مییابد، تا ابد در اینجا از مستی و شادمانی دور خواهد ماند.
میی کان هر که خورد از خود فناشد
پس آنگه در فنا دید خدا شد
هوش مصنوعی: هر کسی که از می بنوشد، خود را از بین میبرد و پس از آن در این نابودی، خدا را میبیند.
میی کان هر که خورد اینجای الحق
زند مانند من هم او اناالحق
هوش مصنوعی: هر کس که از این می بنوشد، به حقیقت درمییابد و حالتی مشابه من پیدا میکند؛ مانند من، او نیز به حقایق عمیق دست مییابد.
حقیقت هر که را این آرزویست
درین معنی چه جای گفت و گویست
هوش مصنوعی: حقیقت یک آرزوی مشترک برای همه افراد است و در این زمینه هیچ نیازی به بحث و گفتگو وجود ندارد.
در اینجا گفتگو گر میکنی باز
درون شو تا به بینی ای سرافراز
هوش مصنوعی: اگر در اینجا صحبت میکنی، دوباره به درون خودت نگاهی بنداز تا قدرت و سربلندی خود را بهتر ببینی.