گنجور

بخش ۱۸ - در بیخودی و مستی و کشف ذات فرماید

چو ساقی ازل جامی مرا داد
درم از بود خود اینجام بگشاد
چو ساقی ازل عین عیان است
نشانش در نشان بینشانست
چو ساقی دمبدم در جان نمودار
کند کردم بسر عشق دیدار
مرا ساقی درون جانست بنگر
دمادم میدهد نقلم ز ساغر
از آن ساغر که دل طاقت ندارد
بجز منصور این طاقت نیارد
چه جامی آن کزین نه کاسهٔ چرخ
در اینجاگاه آورده است در چرخ
فلک بوئی از آن مییافت اینجا
بسر پیوسته گردیده است اینجا
از آن میگردمی شیخا بنوشی
تو این نه خرقه ازرق بپوشی
بساقی بخش اندر آخر کار
چو گردی از رخ ساقی خبردار
میی عشق اندر اینجانوش کن شیخ
ز عشقش جان و دل بیهوش کن شیخ
میی در کش که منصور آن کشیدست
جمال یار درآنمی بدیداست
میی درکش که آنجا گه حلال است
از آن منصور در عین وصال است
میی درکش که تا جانان به بینی
نگار خویشتن آسان به بینی
میی درکش که جانت زنده گردد
بساط هستی اینجا در نوردد
میی در کش که در مستی درآئی
در آنمستی زنی دم از خدائی
میی درکش که بینی عین دیدار
حقیقت جسم آید ناپدیدار
از آنمی خور که من خوردستم ای شیخ
بسوی یار ره بردستم ای شیخ
از آنمی خور که بودت بود گردد
سراپایت بکل معبود گردد
از آن می خور که گردی در زمان ذات
اناالحق میزنی بر جمله ذرات
در آن می زن اناالحق همچو من تو
عیان خویش را در تن بتن تو
در آن می زن اناالحق بردریار
که کل بینی عنایت لیس فی الدار
در آن می زن اناالحق همچو حلاج
تو بر فرق سپهر آئی بر آن تاج
از آن می خوردهام شیخی گزین من
حقیقت دوست دیدستم یقین من
از آن می خوردهام از دست جانان
از آنم این چنین من مست جانان
از آن می خوردهام در عز و در ناز
که دیدستم رخ دلدار خود باز
از آن می خوردهام بیخویشتن من
که خورشید ستم اندر ذات روشن

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو ساقی ازل جامی مرا داد
درم از بود خود اینجام بگشاد
هوش مصنوعی: وقتی ساقی جاودان به من جامی داد، از وجود خود در را به روی من گشود.
چو ساقی ازل عین عیان است
نشانش در نشان بینشانست
هوش مصنوعی: زمانی که ساقی ابدیت را به وضوح می‌بیند، نشانه‌های او در نشانه‌های دیگر جلوه‌گر است.
چو ساقی دمبدم در جان نمودار
کند کردم بسر عشق دیدار
هوش مصنوعی: در هر لحظه که ساقی جلوه می‌کند و جان مرا روشن می‌سازد، من به عشق و دیدار او مشغول می‌شوم.
مرا ساقی درون جانست بنگر
دمادم میدهد نقلم ز ساغر
هوش مصنوعی: ساقی جان من را می‌شناسد و هر لحظه‌ای مرا به نوشیدن می‌خواند و داستانم را از جام می‌گوید.
از آن ساغر که دل طاقت ندارد
بجز منصور این طاقت نیارد
هوش مصنوعی: دل نمی‌تواند طاقت بیاورد و تنها کسی که می‌تواند این درد را تحمل کند، منصور است.
چه جامی آن کزین نه کاسهٔ چرخ
در اینجاگاه آورده است در چرخ
هوش مصنوعی: چه جام عجیبی است که به این مکان آورده‌اند، نه آن که از کاسهٔ آسمان و گردش روزگار باشد.
فلک بوئی از آن مییافت اینجا
بسر پیوسته گردیده است اینجا
هوش مصنوعی: آسمان بویی از آن نوشیدنی به دست آورده است و به همین دلیل در اینجا به طور مداوم در حال گردش و چرخش است.
از آن میگردمی شیخا بنوشی
تو این نه خرقه ازرق بپوشی
هوش مصنوعی: ای شیخ، تو باید از می بنوشی و به دوستی و عشق بپردازی، نه اینکه تنها به ظاهر و لباس‌های آبی‌ات اهمیت بدهی.
بساقی بخش اندر آخر کار
چو گردی از رخ ساقی خبردار
هوش مصنوعی: در پایان کار، وقتی که می‌خواهی با سادگی و لطافت جدی صحبت کنی، مثل اینکه از چهره ساقی نشانه‌ای بگیری و خبر بگذاری.
میی عشق اندر اینجانوش کن شیخ
ز عشقش جان و دل بیهوش کن شیخ
هوش مصنوعی: ای شیخ، بیا در اینجا از می عشق بنوش و دل و جان را از عشقش مست و بی‌هوش کن.
میی در کش که منصور آن کشیدست
جمال یار درآنمی بدیداست
هوش مصنوعی: در دنیای عشق و زیبایی، جامی را بیاورید که منصور (شهید بزرگ تاریخ عشق) از آن نوشیده است و در آن جلوه‌های معشوق را مشاهده کرد.
میی درکش که آنجا گه حلال است
از آن منصور در عین وصال است
هوش مصنوعی: شرابی را درک کن که در آنجا حلال است، زیرا این حالت را منصور در زمان وصالش تجربه کرده است.
میی درکش که تا جانان به بینی
نگار خویشتن آسان به بینی
هوش مصنوعی: بیا آن می را بنوش که وقتی محبوبت را می‌نگری، به راحتی زیبایی خود را نیز مشاهده کنی.
میی درکش که جانت زنده گردد
بساط هستی اینجا در نوردد
هوش مصنوعی: اگر می‌نوشی بنوش، که جانت را زنده کند و این دنیا را برایت دگرگون سازد.
میی در کش که در مستی درآئی
در آنمستی زنی دم از خدائی
هوش مصنوعی: هرگاه که در نوشیدن می غرق شوی، به شدت مست می‌گردی و در این مستی، از خدایی و بزرگی سخن می‌گویی.
میی درکش که بینی عین دیدار
حقیقت جسم آید ناپدیدار
هوش مصنوعی: نوشیدنی را بنوش که آنقدر شفاف است که حقیقت را به وضوح نشان می‌دهد، اما در عین حال، خود آن حقیقت به طور نامرئی وجود دارد.
از آنمی خور که من خوردستم ای شیخ
بسوی یار ره بردستم ای شیخ
هوش مصنوعی: ای شیخ، از آن شرابی بنوش که من نوشیدم، زیرا من به سوی محبوب راهی شده‌ام.
از آنمی خور که بودت بود گردد
سراپایت بکل معبود گردد
هوش مصنوعی: از آن چیزهایی که از آنها بهره‌مند می‌شوی، بهره بگیر تا تمام وجودت به معبود و محبوب تبدیل شود.
از آن می خور که گردی در زمان ذات
اناالحق میزنی بر جمله ذرات
هوش مصنوعی: از آن بنوش که در زمان حاضر، وجود حقیقی را در تمامی ذرات حس می‌کنی.
در آن می زن اناالحق همچو من تو
عیان خویش را در تن بتن تو
هوش مصنوعی: در آنجا که می‌گوید "من حقیقت هستم"، به وضوح خود را در وجود تو می‌نگرد.
در آن می زن اناالحق بردریار
که کل بینی عنایت لیس فی الدار
هوش مصنوعی: در آنجا به حقایق بزرگ دست می‌یابم که در آن مکان، توجه و لطفی وجود دارد که در خانه‌های دیگر نمی‌توان یافت.
در آن می زن اناالحق همچو حلاج
تو بر فرق سپهر آئی بر آن تاج
هوش مصنوعی: در آن می‌نوشی که من هستم و حقیقت را می‌گویم و همچون حلاج، برای خود بر بلندای آسمان ظاهر می‌شوی و بر آن تاج می‌نشینی.
از آن می خوردهام شیخی گزین من
حقیقت دوست دیدستم یقین من
هوش مصنوعی: من از شراب عشق و دوست داشتن می‌نوشیده‌ام و با شیخی که از من دور بود، به حقیقت و یقین در دوستی دست یافته‌ام.
از آن می خوردهام از دست جانان
از آنم این چنین من مست جانان
هوش مصنوعی: از محبتی که از سمت محبوبم دریافت کرده‌ام، به این حال و روز عاشقانه دچار شده‌ام.
از آن می خوردهام در عز و در ناز
که دیدستم رخ دلدار خود باز
هوش مصنوعی: من همیشه از آن شراب می‌نوشیدم و در حالت شادابی و ناز بودم، اما وقتی که چهره محبوبم را دوباره دیدم، همه چیز تغییر کرد.
از آن می خوردهام بیخویشتن من
که خورشید ستم اندر ذات روشن
هوش مصنوعی: من از آن می‌نوشیدم که بی‌خود و دیوانه شده بودم، چیزی که به قدری درخشان بود که ظلم را نیز در ذات خود داشت.