گنجور

بخش ۱۷ - در ذات و صفات و عین الیقین فرماید

کجائی تو که دربود و جودی
تمامت را در اینجا بود بودی
حقیقت من رآنی گفتهٔ تو
مرا این جوهر کل سفتهٔ تو
تو جانی از همه اینجا مبرا
حقیقت درنهان و جمله پیدا
خدائی در حقیقت تا بدانند
همه اهل شریعت تا بدانند
تو درجان من اینجا کدخدائی
حقیقت مر خدائی مینمائی
توی اینجا اناالحق گوی جانا
نمودستی بمن راز نهان را
توی الله لیکن کس نداند
بجز منصور اینجا کس نداند
توی الله در دیدار منصور
که اورا کردهٔ درخویش مشهور
توی الله ای ذات همه تو
حقیقت عین ذرات همه تو
نخواهم گفت بیش از این چگویم
توی با من کنون دیگر چه جویم
حقیقت شیخ احمد مینگر نور
کنون اندر درون جان منصور
حقیقت مدح گو تا زنده گردی
چو خورشید یقین تابنده گردی
چنینش مدح گو تا ره بری تو
که در دیدار کل پیغمبری تو
چنانش مدح کردی در دو عالم
که تا بنمایمت دیدار مردم
چنینش مدح گو تا رخ نماید
ترامانند من پاسخ نماید
چنینش مدح گو تا شاه عشاق
ترا اینجا کند دلخواه عشاق
چنینش مدح گو گر سالکی تو
که بنماید ترا صدهالکی تو
چنینش مدح گو چون من درین دار
که گرداند ترا از خود خبردار
چنینش مدح گو تا با او اینجا
ترا در جان درینجا گاه پیدا
اباتست این زمان ای شیخ احمد
ترا بنمود منصور و مؤید
اباتست این زمان در کوی عالم
رسانیده ترا در سوی عالم
اباتست این زمان گر تو به بینی
ورا مانند من صاحب یقینی
اباتست این زمان گر یار خواهی
نظر کن رویش ار دلدار خواهی
بجز رویش مبین در عالم خاک
که تا باشی تو در هر دو جهان پاک
بجز رویش مبین اینجا تو در تن
که گرداند ترا چون ماه روشن
بجز رویش مبین اینجا تو درجان
که دیدارت کند اینجای اعیان
بجز رویش مبین اینجای در دید
که بنماید عیانت سرّ توحید
بجز رویش مبین اینجا ز ذرات
که گرداند ترا در جملگی ذات
بجز رویش مبین تا در عیانت
نماید بیشکی جان و جهانت
بجز رویش مبین گر کاردانی
تو میباید که او را یار دانی
تو او را بازدان چون یار کل اوست
حقیقت در همه دیدار کل اوست
تو او را باز بین اینجا حقیقت
مرو بیرون تو از سرّ شریعت
ترا یکسان کند در وصل اینجا
نماید دید خود در اصل اینجا
ز دیدش برخور اینجا همچو مردان
رخ از آثار شرع او مگردان
ز دیدش هر که در اینجا یقین شد
چو منصور اندر اینجا پیش بین شد
از آن من پیش بین واصلانم
که جز او در اناالحق میندانم
از آن من در یقین دیدار دارم
که چون او مونس و غمخوار دارم
مرا با شرع او اینجاست اسرار
ز شرع او مرا کردست بردار
مرا با شرع او جان در میانست
ابا دیدش چه جای دید جانست
مرا با شرع او بسیار راز است
که شرع او مرا کل کارساز است
حقیقت شیخ من بسیار گفتم
تو یاری من همه با یار گفتم
حقیقت چون تو یاری پس چه جویم
تو درجان منی پس باز گویم
یقین بشناس احمد در شریعت
که آخر بازدانی از حقیقت
یقین بشناس احمد را ز تقوی
که احمد آمده دیدار مولا
بجز او نیست اینجا تا بدانی
ورا میزیبد این صاحبقرانی
بجز او نیست اندر هر دو عالم
که دمدم میدمد از جان ودل من
وصال او خدا میدان تو ای شیخ
که جز حق نیست اندر جسم و جان شیخ
ز هر سری که میگوئی ازو گوی
درون جزء و کل دیدار او جوی
هر آن سالک که اینجا او عیان دید
ازو دید ار ذات جان جان دید
هر آن سالک که خاک درگهش شد
به آخر ار نمودی آگهش شد
هر آن سالک که بیند جمله احمد
شود در عشق منصور و مؤید
در او زن اگر مرد رهی تو
اگر از دیدش اینجا آگهی تو
محمد حق شناس ای سالک اینجا
که تا بینی مر او را هالک اینجا
چو منصور است دیدار محمد
ز عشقش رفته بردار محمد
تو گر شیخا دم بسیار گوئی
در این منزل تو دید یارجوئی
بجز احمد در کس را مزن باز
ز احمد گرد اینجاگه سرافراز
سرافرازت کند گر در ره او
چو من باشی حقیقت آگه او
ازو آگاه شو گر یار خواهی
ورا میبین اگر دیدار خواهی
همه دیدار پاک مصطفایست
از آن عالم پر از نور و ضیایست
دو عالم پر ز نور اوست امروز
مرا در جان و دل او هست امروز
درون دل چو خورشید منیر است
مرا در پایداری دستگیر است
درون دل نموده عین دیدار
مرا آورده اینجاگه بگفتار
ویم گفتار در عین زبانست
ویم اسرار در شرح و بیانست
زنم بیخود درینجاگه اناالحق
ازو گفتم بر تو سر مطلق
حقیقت مصطفی دانم خدا را
درون خویش بیچون و چرا را
دلم در واصلی بهره ازو یافت
ز دیدش هرچه دیداینجا نکو یافت
دلم در واصلی او نهان شد
در او گم گشت و آنجاجان جان شد
دلم در واصلی یکتای اویست
از آن در جزء و کلی جای اویست
همه جائیست اینجا حاضر ماه
ز سرّ جملگی او هست آگاه
درون جمله اشیا نگر تو
حقیقت نور او بین سر بسر تو
سراسر نور اودارد جهان بین
درون جان و دل بگشا جهان بین
بچشم دل ببین نی چشم صورت
که نور اوست جان اندر حضورت
بچشم دل ببین دیدارش اینجا
حقیقت جملگی اسرارش اینجا
بچشم دل نظر کن ذات پاکش
عیان گشته در این اسرار خاکش
بچشم دل ببین و کن نظر باز
که بنموده ترا انجام و آغاز
خبر کردت ندانستی تو او را
از آن افتادهٔ در گفت و گو را
تمامت واصلان در وصل اینجا
محمد یافتندش اصل اینجا
وصال مصطفی اینجا بدیدند
از آن پنهانیش پیدا بدیدند
وصال احمد ایشان را خبر کرد
شدند اندر ره شرعش همه فرد
اگر مرد رهی با درد اوباش
در اینجا از دل و جان مرد اوباش
اگر با درد او آئی دوائی
در آنجا دم زنی اندر خدایی
ترا تا درد او نبود حقیقت
نه بسیاری درو راه شریعت
کجا این سر میسر گردد ای یار
کاناالحق گوی از عین الیقین یار
ترا آن لحظه آن آید میسر
که آیی از نمود خویش بر در
فنائی در بقائی باز بینی
یقین انجام با آغاز بینی
از اول پاکی راهست تقوی
ز بعد دید تقوی عین مولا
درین ره پاکبازان پاکبازند
برو جان را درین ره پاک بازند
درین ره پاکبازان گوی بردند
که از بود وجود خود بمردند
درین ره پاکبازان راه دیدند
حقیقت خویشتن بردار دیدند
درین ره پاکبازان محرمانند
که جز جانان ز عالم میندانند
درین ره پاکبازان ذات گشتند
بری از جمله ذرات گشتند
درین ره پاکبازان دید دیدند
که در پاکی سوی منزل رسیدند
درین ره پاکبازی کرد منصور
چنین کاری نه بازی کرد منصور
درین ره پاکبازی کرد و جانداد
ز جانان داد تا درد ار جان داد
درین ره پاکبازی زاد راهست
پس آنگه در میان دیدار شاهست
درین ره پاکبازی کن که رستی
درون پردهٔ جانان نشستی
درین ره پاکبازی کن که ذاتی
گمان کم کن که در عین حیاتی
چو کردی پاکبازی در بر شاه
کند ز اسرار کل آن جات آگاه
براه پاکبازان زن قدم تو
که ناگه خود به بینی درحرم تو
براه پاکبازارن رو که توفیق
ترا باشد وز آن بینی تو توفیق
اگر تو پاکباز آئی درین راه
چو ما بیشک رسی نزدیک آن شاه
اگر در پاکبازی سر ببازی
مثال انبیا سر برفرازی
از آن در پاکبازی سرفرازم
که از کون و مکان من بینیازم
دم پاکان زدم در آشنائی
در اینجا یافتم دید خدائی
دم پاکان زدم تا کل شدم من
حقیقت در حقیقت کل بدم من
از آنم کل که اندر پاکبازی
برفتم بر سر عشق مجازی
مرا در عشق کل شرح و بیانست
به هر لحظه هزاران داستان است
مرا در عشقبازی پاکبازیست
از آن ذاتم حقیقت بینیازیست
چو ساقی ازل با ماست امروز
درین جام دلم پیداست امروز
چو ساقی ازل دادست این جام
ازین مستی همی بینم سرانجام

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کجائی تو که دربود و جودی
تمامت را در اینجا بود بودی
هوش مصنوعی: کجایی که وجود و ذاتت در اینجا احساس می‌شود و حضور داری؟
حقیقت من رآنی گفتهٔ تو
مرا این جوهر کل سفتهٔ تو
هوش مصنوعی: حقیقت من را بیند و آنچه تو درباره‌ام می‌گویی، این ماهیت اصلی و جوهره وجود من است.
تو جانی از همه اینجا مبرا
حقیقت درنهان و جمله پیدا
هوش مصنوعی: تو در اینجا از همه چیز آزاد هستی و حقیقت در باطن پنهان است؛ اما در ظاهر همه چیز آشکار است.
خدائی در حقیقت تا بدانند
همه اهل شریعت تا بدانند
هوش مصنوعی: خدایی وجود دارد که همه‌ی پیروان دین باید او را بشناسند و حقیقت وجود او را درک کنند.
تو درجان من اینجا کدخدائی
حقیقت مر خدائی مینمائی
هوش مصنوعی: تو در وجود من مثل یک فرمانروای حقیقی حضور داری و نشان می‌دهی که خدا هستی.
توی اینجا اناالحق گوی جانا
نمودستی بمن راز نهان را
هوش مصنوعی: در اینجا، تو ای محبوب، با بیان حقیقت به من یک راز پنهان را آشکار کرده‌ای.
توی الله لیکن کس نداند
بجز منصور اینجا کس نداند
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که فقط یک فرد خاص به نام منصور، از حقایق و اسرار الهی آگاه است و دیگران از آن خبر ندارند. به عبارتی، درک عمیق و واقعی از حقیقت، مخصوص اوست و این اطلاعات برای دیگران پنهان است.
توی الله در دیدار منصور
که اورا کردهٔ درخویش مشهور
هوش مصنوعی: در دیدار با منصور، خداوند او را به شهرت و درخشش رسانده است.
توی الله ای ذات همه تو
حقیقت عین ذرات همه تو
هوش مصنوعی: ای خداوند، تو ذات همه چیز هستی و حقیقت در تمامی ذرات وجود تو قرار دارد.
نخواهم گفت بیش از این چگویم
توی با من کنون دیگر چه جویم
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم بیشتر صحبت کنم، تو با من چه می‌کنی؟ حالا دیگر چه چیزی می‌خواهم؟
حقیقت شیخ احمد مینگر نور
کنون اندر درون جان منصور
هوش مصنوعی: حقیقت شیخ احمد مینگر اکنون مانند نوری در دل جان منصور روشن شده است.
حقیقت مدح گو تا زنده گردی
چو خورشید یقین تابنده گردی
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت و فضایل دیگران بپردازی و آنها را ستایش کنی، مثل خورشید که در آسمان تابان می‌شود، تو نیز زنده و درخشان خواهی شد.
چنینش مدح گو تا ره بری تو
که در دیدار کل پیغمبری تو
هوش مصنوعی: با این ستایش، تو را راهنمایی کن که در ملاقاتش، تو نیز مانند پیامبری.
چنانش مدح کردی در دو عالم
که تا بنمایمت دیدار مردم
هوش مصنوعی: آن‌چنان از او تعریف و تمجید کردی در این دنیا و آن دنیا که حالا اگر بخواهم تو را به ملاقات مردم ببرم، همه او را می‌شناسند.
چنینش مدح گو تا رخ نماید
ترامانند من پاسخ نماید
هوش مصنوعی: اگر تو از او تعریف و ستایش کنی، او نیز به تو پاسخ می‌دهد و خود را نشان می‌دهد.
چنینش مدح گو تا شاه عشاق
ترا اینجا کند دلخواه عشاق
هوش مصنوعی: او را تا شاه عشق به تو توجه کند و دلِ عاشقان را به دست آوری، به ستایش بپرداز.
چنینش مدح گو گر سالکی تو
که بنماید ترا صدهالکی تو
هوش مصنوعی: اگر تو سالکی هستی، به این شکل ستایش کن که برای تو صدها هزار زائری وجود دارد که به مقام و صفات تو اشاره می‌کنند.
چنینش مدح گو چون من درین دار
که گرداند ترا از خود خبردار
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند من از زیبایی‌ها و ویژگی‌های تو تعریف کند، به خوبی متوجه خواهی شد که چه نکاتی درباره‌ات باید دانست.
چنینش مدح گو تا با او اینجا
ترا در جان درینجا گاه پیدا
هوش مصنوعی: او را به خوبی توصیف کن تا در این مکان، روح تو در اینجا نمایان شود.
اباتست این زمان ای شیخ احمد
ترا بنمود منصور و مؤید
هوش مصنوعی: این زمان، ای شیخ احمد، منصور و مؤید به تو نشان داده شده‌اند.
اباتست این زمان در کوی عالم
رسانیده ترا در سوی عالم
هوش مصنوعی: در حال حاضر، در محله‌ و محیطی که هستی، تو را به سوی جهان و آفاق وسیع‌تر هدایت کرده‌اند.
اباتست این زمان گر تو به بینی
ورا مانند من صاحب یقینی
هوش مصنوعی: اگر در این زمان نگاه کنی، مثل من کسی پیدا می‌شود که یقین دارد.
اباتست این زمان گر یار خواهی
نظر کن رویش ار دلدار خواهی
هوش مصنوعی: اگر این زمان می‌خواهی یاری داشته باشی، به چهره‌اش نگاه کن؛ اگر خواهان معشوقی هستی، جمال او را ببین.
بجز رویش مبین در عالم خاک
که تا باشی تو در هر دو جهان پاک
هوش مصنوعی: غیر از اینکه چهره‌اش را در دنیای خاکی ببینی، در نظر داشته باش که تا وقتی تو وجود داری، در هر دو جهان پاک و مقدس خواهی بود.
بجز رویش مبین اینجا تو در تن
که گرداند ترا چون ماه روشن
هوش مصنوعی: جز زیبایی او را در وجودت نبین، که او تو را مانند ماه روشن به گردش درمی‌آورد.
بجز رویش مبین اینجا تو درجان
که دیدارت کند اینجای اعیان
هوش مصنوعی: به جز چهره‌اش، در این مکان چیزی ندوید که در جانم، تنها دیدن اوست که اینجا را می‌آراید.
بجز رویش مبین اینجای در دید
که بنماید عیانت سرّ توحید
هوش مصنوعی: به جز زیبایی او را در این مکان نبین، چرا که مشاهده‌اش راز یگانگی را به نمایش می‌گذارد.
بجز رویش مبین اینجا ز ذرات
که گرداند ترا در جملگی ذات
هوش مصنوعی: فراتر از ظواهر و اجزای ظاهری، تنها به چهره او نگاه کن که تو را به سوی کل وجود هدایت می‌کند.
بجز رویش مبین تا در عیانت
نماید بیشکی جان و جهانت
هوش مصنوعی: به جز اینکه به چهره‌اش نگاه کنی، چیزی نبین؛ زیرا او فقط خودش را به تو نشان می‌دهد و جان و دنیای تو را در آن جا می‌برد.
بجز رویش مبین گر کاردانی
تو میباید که او را یار دانی
هوش مصنوعی: تنها به چهره او نگاه کن و نه به دیگر چیزها، زیرا اگر درک و دانشی داشته باشی، باید بدانی که او چه کسی را دوست دارد.
تو او را بازدان چون یار کل اوست
حقیقت در همه دیدار کل اوست
هوش مصنوعی: شما او را مانند یک دوست نگه دارید، زیرا او حقیقت همه چیز است و در هر دیداری، آن حقیقت خود را نشان می‌دهد.
تو او را باز بین اینجا حقیقت
مرو بیرون تو از سرّ شریعت
هوش مصنوعی: به او توجه کن و ببین که حقیقت چیست. از اصول ظاهری و شریعت فراتر رو و به عمق اندیشه بپرداز.
ترا یکسان کند در وصل اینجا
نماید دید خود در اصل اینجا
هوش مصنوعی: شما را در عشق و وصال به یک وضعیت می‌رساند و در این مکان، حقیقت وجود خود را به شما نشان می‌دهد.
ز دیدش برخور اینجا همچو مردان
رخ از آثار شرع او مگردان
هوش مصنوعی: از نظر او، در اینجا مانند مردان رفتار کن و چهره‌ات را از نشانه‌های دین و شریعت دور مکن.
ز دیدش هر که در اینجا یقین شد
چو منصور اندر اینجا پیش بین شد
هوش مصنوعی: هر کسی که در این مکان به حقایق واقف شود، مثل منصور حلاج در این جا به درستی پیش‌بینی می‌کند.
از آن من پیش بین واصلانم
که جز او در اناالحق میندانم
هوش مصنوعی: من فقط کسانی را می‌شناسم که به حقیقت واقعی رسیده‌اند و جز او را در مقام حق نمی‌دانم.
از آن من در یقین دیدار دارم
که چون او مونس و غمخوار دارم
هوش مصنوعی: من به درستی می‌دانم که چون او در کنارم است، دیگر نیازی به مونس و همدمی برای رفع غم و اندوهم ندارم.
مرا با شرع او اینجاست اسرار
ز شرع او مرا کردست بردار
هوش مصنوعی: من را با قوانین او، اینجا اسراری وجود دارد که من را از فرمان‌های او آزاد کرده است.
مرا با شرع او جان در میانست
ابا دیدش چه جای دید جانست
هوش مصنوعی: من با اصول و قوانین او زندگی می‌کنم، بنابراین دیدن او برایم اهمیتی ندارد، زیرا جانم در پی ارتباط با اوست.
مرا با شرع او بسیار راز است
که شرع او مرا کل کارساز است
هوش مصنوعی: من با قوانین و اصول او ارتباط عمیقی دارم زیرا این قوانین برای من تمام مشکلات را حل می‌کنند.
حقیقت شیخ من بسیار گفتم
تو یاری من همه با یار گفتم
هوش مصنوعی: من بارها از حقیقت شیخ صحبت کرده‌ام، اما تو که یار من هستی، باید همه چیز را با دوست خود در میان بگذاری.
حقیقت چون تو یاری پس چه جویم
تو درجان منی پس باز گویم
هوش مصنوعی: حقیقت همانند تو یار و همراه است، پس چه چیزی را جستجو کنم؟ تو در وجود من هستی، پس دوباره صحبت می‌کنم.
یقین بشناس احمد در شریعت
که آخر بازدانی از حقیقت
هوش مصنوعی: به یقین، احمد را در دین بشناس، چرا که در نهایت به حقیقت پی خواهی برد.
یقین بشناس احمد را ز تقوی
که احمد آمده دیدار مولا
هوش مصنوعی: قطعاً باید احمد را از روی تقوایش بشناسی، چرا که احمد برای ملاقات با مولا (خدا) آمده است.
بجز او نیست اینجا تا بدانی
ورا میزیبد این صاحبقرانی
هوش مصنوعی: به جز او کسی در اینجا نیست که بتوانی او را بشناسی و این مقام و زیبایی خاص به او تعلق دارد.
بجز او نیست اندر هر دو عالم
که دمدم میدمد از جان ودل من
هوش مصنوعی: جز او هیچ‌کس دیگری در این دو جهان وجود ندارد که از جان و دل من بدمند و دم زندگی ببخشد.
وصال او خدا میدان تو ای شیخ
که جز حق نیست اندر جسم و جان شیخ
هوش مصنوعی: دوستی و نزدیک شدن به حقیقت را از نظر تو ای شیخ، تنها خداوند می‌دانم، زیرا جز حقیقت چیزی در جسم و جان انسان وجود ندارد.
ز هر سری که میگوئی ازو گوی
درون جزء و کل دیدار او جوی
هوش مصنوعی: هر زمانی که درباره چیزی صحبت می‌کنی، به آنچه که در دل آن نهفته است و ارتباطش با کل وجود توجه کن.
هر آن سالک که اینجا او عیان دید
ازو دید ار ذات جان جان دید
هوش مصنوعی: هر مسافری که در اینجا حقیقت را مشاهده کند، از او می‌تواند فهمید که ذات زندگی و روح را درک کرده است.
هر آن سالک که خاک درگهش شد
به آخر ار نمودی آگهش شد
هوش مصنوعی: هر مسافری که به مقصد محبوبش نزدیک شود، در نهایت اگر به او خبر دهد، به او آگاه خواهد شد.
هر آن سالک که بیند جمله احمد
شود در عشق منصور و مؤید
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر سیر و سلوک قرار دارد، اگر به حقیقت و عشق امام حسین (علیه‌السلام) و منصور (مؤید) پی ببرد، به کمال و حقیقت خواهد رسید.
در او زن اگر مرد رهی تو
اگر از دیدش اینجا آگهی تو
هوش مصنوعی: اگر در او زن وجود دارد، پس تو در اینجا آگاه هستی که مردی، حتی اگر او تو را نبیند.
محمد حق شناس ای سالک اینجا
که تا بینی مر او را هالک اینجا
هوش مصنوعی: ای محمد حق شناس، ای پیر سفر، اینجا بیا و ببین که چطور در این مکان، اورا در حالتی شگفت انگیز و نابودکننده می‌بینی.
چو منصور است دیدار محمد
ز عشقش رفته بردار محمد
هوش مصنوعی: وقتی که عشق محمد در دل منصور شعله‌ور شده، او به سادگی نمی‌تواند از دیدار محمد چشم‌پوشی کند.
تو گر شیخا دم بسیار گوئی
در این منزل تو دید یارجوئی
هوش مصنوعی: اگر تو بسیار از فضیلت‌ها سخن بگویی، در این دنیا چیزی نمی‌یابی جز خالی بودن و عدم حقیقت.
بجز احمد در کس را مزن باز
ز احمد گرد اینجاگه سرافراز
هوش مصنوعی: به جز احمد به کسی دیگر نزدیک نشو و در این مکان فقط به خاطر احمد با افتخار بمان.
سرافرازت کند گر در ره او
چو من باشی حقیقت آگه او
هوش مصنوعی: اگر در راه او مانند من باشی، او تو را با عزت و سربلندی برمی‌افرازد و به حقیقت آگاه است.
ازو آگاه شو گر یار خواهی
ورا میبین اگر دیدار خواهی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی یار و دوست خوبی داشته باشی، ابتدا باید او را بشناسی و برای این کار باید به ملاقاتش بروی و او را ببینی.
همه دیدار پاک مصطفایست
از آن عالم پر از نور و ضیایست
هوش مصنوعی: تمامی ملاقات‌ها و دیدارها با پیامبر بزرگ اسلام، از دنیایی پر از نور و روشنی ناشی می‌شود.
دو عالم پر ز نور اوست امروز
مرا در جان و دل او هست امروز
هوش مصنوعی: امروز تمام جهان پر از نور اوست و در وجود و احساس من، او حضور دارد.
درون دل چو خورشید منیر است
مرا در پایداری دستگیر است
هوش مصنوعی: در دل من نوری مانند خورشید وجود دارد که به من در استقامت و پایداری کمک می‌کند.
درون دل نموده عین دیدار
مرا آورده اینجاگه بگفتار
هوش مصنوعی: دل من جایگاه دیدار عشق است و اینجا به خاطر گفتگوهای دلنشینی که دارم، مرا به یاد آن دیدار می‌اندازد.
ویم گفتار در عین زبانست
ویم اسرار در شرح و بیانست
هوش مصنوعی: گفتار ما در حقیقت زبان است و رازهایی در پس توضیحات و بیان ما نهفته است.
زنم بیخود درینجاگه اناالحق
ازو گفتم بر تو سر مطلق
هوش مصنوعی: در اینجا من بی‌هدف سخن می‌گویم و از او می‌گویم که در حقیقت، من همه چیز را بر تو آشکار کرده‌ام.
حقیقت مصطفی دانم خدا را
درون خویش بیچون و چرا را
هوش مصنوعی: من حقیقت خداوند را در وجود خود می‌شناسم و در این شناخت هیچ شک و تردیدی ندارم.
دلم در واصلی بهره ازو یافت
ز دیدش هرچه دیداینجا نکو یافت
هوش مصنوعی: دل من در جایی به درک و آگاهی رسید که از دیدن او هر چه مشاهده کردم، زیبا و خوب بود.
دلم در واصلی او نهان شد
در او گم گشت و آنجاجان جان شد
هوش مصنوعی: دل من به او نزدیک شد و در او گم شدم تا جایی که همه وجودم به او پیوند خورد.
دلم در واصلی یکتای اویست
از آن در جزء و کلی جای اویست
هوش مصنوعی: دل من به درگاهی خاص و یکتای او متصل است؛ به همین خاطر، در وجود من هم جزئی از آن کلیت را می‌بیند.
همه جائیست اینجا حاضر ماه
ز سرّ جملگی او هست آگاه
هوش مصنوعی: در اینجا، همه‌جا حضور ماه را می‌بینی و او از تمامی رازها و اسرار آگاه است.
درون جمله اشیا نگر تو
حقیقت نور او بین سر بسر تو
هوش مصنوعی: به درون اشیاء نگاه کن تا حقیقت وجود او را در هر کجای زندگی‌ات ببینی.
سراسر نور اودارد جهان بین
درون جان و دل بگشا جهان بین
هوش مصنوعی: تمامی نور او جهان را روشن کرده است. چشمانت را به درون جان و دلت بگشا تا دنیای جدیدی را ببینی.
بچشم دل ببین نی چشم صورت
که نور اوست جان اندر حضورت
هوش مصنوعی: به جای اینکه فقط به ظواهر نگاه کنی، با قلبت ببین، زیرا نور وجود او جان را در حضورش زنده می‌کند.
بچشم دل ببین دیدارش اینجا
حقیقت جملگی اسرارش اینجا
هوش مصنوعی: با دیدن دل، حضور او را در اینجا حس کن، زیرا همه رازهایش در این مکان حقیقت دارد.
بچشم دل نظر کن ذات پاکش
عیان گشته در این اسرار خاکش
هوش مصنوعی: به چشم دل خود نگاه کن، که حقیقت خالص او در این رازهای دنیوی ظاهر شده است.
بچشم دل ببین و کن نظر باز
که بنموده ترا انجام و آغاز
هوش مصنوعی: با دقت به دل خود نگاه کن و دیدگاهت را گسترش بده، زیرا که من به تو وضعیت آغاز و پایان را نشان داده‌ام.
خبر کردت ندانستی تو او را
از آن افتادهٔ در گفت و گو را
هوش مصنوعی: خبرها به تو رسید، اما تو متوجه نشدی که او از همان کسانی است که در گفت و گوها دچار مشکل شده‌اند.
تمامت واصلان در وصل اینجا
محمد یافتندش اصل اینجا
هوش مصنوعی: تمام کسانی که به حقیقت و وصال دست پیدا کرده‌اند، در اینجا اصل و بنیاد خود را در وجود محمد یافته‌اند.
وصال مصطفی اینجا بدیدند
از آن پنهانیش پیدا بدیدند
هوش مصنوعی: در اینجا، ملاقات با حضرت محمد (مصطفی) به وضوح مشاهده شده است، زیرا از آنچه پنهان بود، آشکار شده است.
وصال احمد ایشان را خبر کرد
شدند اندر ره شرعش همه فرد
هوش مصنوعی: محمد (احمد) با خبر وصالش به آن‌ها، همه را در مسیر شریعتش جدا و فردی کرد.
اگر مرد رهی با درد اوباش
در اینجا از دل و جان مرد اوباش
هوش مصنوعی: اگر مردی در مسیر درد و رنج غم و مشکلات، با تمام دل و وجودش به شهامت و استقامت بپردازد، می‌توان گفت که او به درستی با این چالش‌ها روبرو شده است.
اگر با درد او آئی دوائی
در آنجا دم زنی اندر خدایی
هوش مصنوعی: اگر با درد و رنج او مواجه شوی، در آنجا وقتی که از خدا سخن می‌گویی، درمانی برای خود پیدا خواهی کرد.
ترا تا درد او نبود حقیقت
نه بسیاری درو راه شریعت
هوش مصنوعی: تا زمانی که درد و رنجی را احساس نکرده‌ای، حقیقت را نمی‌دانی و تنها دانسته‌های بی‌فایده‌ای داری که راهی به سوی حقیقتی واقعی ندارند.
کجا این سر میسر گردد ای یار
کاناالحق گوی از عین الیقین یار
هوش مصنوعی: کجاست آن سرزمینی که برای من ممکن است، ای یار، جایی که حقیقت را از چشمی یقین ببینم؟
ترا آن لحظه آن آید میسر
که آیی از نمود خویش بر در
هوش مصنوعی: زمانی که تو از حقیقت وجودت پرده برمی‌داری و خود را به نمایش می‌گذاری، آن لحظه است که به من نزدیک می‌شوی.
فنائی در بقائی باز بینی
یقین انجام با آغاز بینی
هوش مصنوعی: اگر در از بین رفتن خود با بقای وجود، دوباره نگاه کنی، یقین خواهی کرد که انجام کارها در آغاز آن نهفته است.
از اول پاکی راهست تقوی
ز بعد دید تقوی عین مولا
هوش مصنوعی: تقوا از ابتدا یک مسیر پاک و روشن است و با مشاهده و درک عمیق، انسان به حقیقت آن که همان صفات مولاست، پی می‌برد.
درین ره پاکبازان پاکبازند
برو جان را درین ره پاک بازند
هوش مصنوعی: در این مسیر، افراد بااخلاق و راستین وجود دارند. در این مسیر، جان انسان باید به پاکی و صداقت بپردازد.
درین ره پاکبازان گوی بردند
که از بود وجود خود بمردند
هوش مصنوعی: در این مسیر، کسانی که پاک و پارسا هستند، پیروز شده‌اند، زیرا برای رسیدن به حقیقت و هدف خود، از خودگذشتگی کرده و از وجود خود عبور کردند.
درین ره پاکبازان راه دیدند
حقیقت خویشتن بردار دیدند
هوش مصنوعی: در این مسیر، عابدان راستین حقیقت وجود خود را مشاهده کردند و آن را شناختند.
درین ره پاکبازان محرمانند
که جز جانان ز عالم میندانند
هوش مصنوعی: در این مسیر، افراد با اخلاص و پاکیزه دلان از دیگران پنهانند و تنها به معشوق خود توجه دارند و جز او به چیز دیگری اهمیت نمی‌دهند.
درین ره پاکبازان ذات گشتند
بری از جمله ذرات گشتند
هوش مصنوعی: در این مسیر، افرادی پاک‌دامن و درست‌کار از همه‌ی ذرات و جنبه‌های دنیوی جدا شدند و به مقام‌هایی عالی رسیدند.
درین ره پاکبازان دید دیدند
که در پاکی سوی منزل رسیدند
هوش مصنوعی: در این مسیر، افرادی شریف و درستکار را مشاهده کردند که در پاکی و صداقت به مقصد خود رسیدند.
درین ره پاکبازی کرد منصور
چنین کاری نه بازی کرد منصور
هوش مصنوعی: منصور در این مسیر، به خاطر صداقت و پاکبازی خود، کار بزرگی انجام داد و این عمل او هیچ‌گونه بازی و فریبی نبود.
درین ره پاکبازی کرد و جانداد
ز جانان داد تا درد ار جان داد
هوش مصنوعی: در این مسیر، با صداقت و خلوص نیت عمل کرد و برای محبوبش جان و دلش را فدای او کرد، حتی اگر این کار به بهای جانش تمام شود.
درین ره پاکبازی زاد راهست
پس آنگه در میان دیدار شاهست
هوش مصنوعی: در این مسیر، انسان باید با کمال پاکی و صداقت قدم بردارد، زیرا در نهایت به دیدار بزرگ و والا می‌رسد.
درین ره پاکبازی کن که رستی
درون پردهٔ جانان نشستی
هوش مصنوعی: در این مسیر باید پاک و خالص باشی تا به حقیقت و حقیقت‌گویی دست یابی، چرا که در آنجا، در دل محبوب، آرامش و سکونت پیدا می‌کنی.
درین ره پاکبازی کن که ذاتی
گمان کم کن که در عین حیاتی
هوش مصنوعی: در این مسیر خود را با صداقت و پاکی رفتار کن، زیرا باوری که درباره خودت داری را کاهش بده؛ چون در عین حال که زنده‌ای، ممکن است دچار غفلت شوی.
چو کردی پاکبازی در بر شاه
کند ز اسرار کل آن جات آگاه
هوش مصنوعی: زمانی که در حضور پادشاه به پاکی و صداقت رفتار کنی، او از تمام رازهای بزرگ و مهم آگاه می‌شود.
براه پاکبازان زن قدم تو
که ناگه خود به بینی درحرم تو
هوش مصنوعی: قدم‌های پاکبازان را در مسیر خود بردار، شاید ناگهان خود را در حرم تو ببینی.
براه پاکبازارن رو که توفیق
ترا باشد وز آن بینی تو توفیق
هوش مصنوعی: در مسیر افرادی که از پاکی و دیانت پیروی می‌کنند گام بردار، زیرا این راه موجب می‌شود که توفیق و موفقیت را تجربه کنی و از آن بهره‌مند شوی.
اگر تو پاکباز آئی درین راه
چو ما بیشک رسی نزدیک آن شاه
هوش مصنوعی: اگر تو در این مسیر با پاکدامنی قدم برداری، بی‌تردید به آن پادشاه نزدیک می‌شوی.
اگر در پاکبازی سر ببازی
مثال انبیا سر برفرازی
هوش مصنوعی: اگر در شرافت و صداقت تلاش کنی، مانند پیامبران به مقام والایی دست پیدا خواهی کرد.
از آن در پاکبازی سرفرازم
که از کون و مکان من بینیازم
هوش مصنوعی: من به خاطر پاکی و دیانت خود، احساس افتخار می‌کنم زیرا از وابستگی به جهان مادی و مکان‌ها آزاد هستم.
دم پاکان زدم در آشنائی
در اینجا یافتم دید خدائی
هوش مصنوعی: در اینجا به جمع پاکان و نیکان پیوستم و در این ملاقات به معرفتی از زیبایی و حقیقت الهی دست یافتم.
دم پاکان زدم تا کل شدم من
حقیقت در حقیقت کل بدم من
هوش مصنوعی: در لحظه‌ای که با افراد پاک و نیک همراه شدم، به مرحله‌ای رسیدم که به تمام حقیقت پی بردم و به نوعی با آن حقیقت یکپارچه شدم.
از آنم کل که اندر پاکبازی
برفتم بر سر عشق مجازی
هوش مصنوعی: من از آن دسته‌ام که در سادگی و خلوص در عشق غیرواقعی غرق شده‌ام.
مرا در عشق کل شرح و بیانست
به هر لحظه هزاران داستان است
هوش مصنوعی: در عشق من، هر لحظه پر از تشریح و توضیح است و هزاران داستان مختلف برای گفتن دارم.
مرا در عشقبازی پاکبازیست
از آن ذاتم حقیقت بینیازیست
هوش مصنوعی: من در عشق بازی، از پاکی و صداقت برخوردارم، زیرا از آن ذات، حقیقتی بی‌نیاز دارم.
چو ساقی ازل با ماست امروز
درین جام دلم پیداست امروز
هوش مصنوعی: امروز که ساقی همیشگی و جاودانی با ماست، در دل من احساساتی واضح و مشخص وجود دارد.
چو ساقی ازل دادست این جام
ازین مستی همی بینم سرانجام
هوش مصنوعی: وقتی که ساقی ابدی این جام را به من داده، از این شادی و مستی، به نتیجه نهایی و سرانجامی که خواهم رسید را هم می‌بینم.