بخش ۱۵ - در کشف اسرار حق عزو جل
هر آن نقشی که بنموده است جانان
یقین میدان که آن بوده است جانان
نمود بود او بسیار پیداست
ولی اصلش کنون بردار پیداست
نباشد پخته آنکو جان نبازد
بجان و جسم اندر عشق نازد
وصال عاشقان در قیل گشته است
از آن منصور از سر برنگشته است
چو مکشوفست او را ذات اعیان
دمادم میکند تقریر و برهان
چو با گنجست این دم در حقیقت
طلسم بود بشکست و طبیعت
طبیعت هر زمانم پایدار است
اگرچه در حقیقت بیقرار است
ولیکن شیخ یک چیز است از اسرار
که میگویم دمادم من ز گفتار
حقیقت شیخ منصور است آن گنج
تو او را دان درینجا گاه بیرنج
به معنی لیک صورت آنچه بینی
چنین آمد که مرد راز بینی
چو جانان روی در پرده نموده است
دگر این پرده از رخ برگشوده است
گشوده این زمان پرده ز رخسار
جمال خویشتن را کرده اظهار
جمالش با جلال اینجا نموده است
دگر این پرده از رخ برگشوده است
جمالش با جلال اینجا نموده است
مر او را جزو و کلی در سجود است
بت خود اول اینجا دوست میداشت
به آخر از میانه باز برداشت
بت خود خورد کرد اینجا بزاری
که در اسلام دارد پایداری
چو دین عاشقان شد ظاهر او
که میداند در اینجا که سر او
درین ره هر که او صاحب قدم نیست
حقیقت لایق شاه و حرم نیست
دلی کز ملک معنی باخبر شد
نمودار حقیقت یکنظر شد
دلی کاینجا خبر از جان جان یافت
اناالحق اندر هر زبان یافت
دلی کز عشق برخوردار آمد
که دید او حقیقت یار آمد
دلی باید که این خرقه بسوزد
دگر هر خرقهٔ از نو بدوزد
بعقل این سر کجا داند که چونست
از آن کین سر ز عقل کل برونست
هزاران جان درین حیرت برآمد
که تامر و اصلی زین ره برآمد
بزرگی باید اینجا گاه بردار
چو من تا از عیان گردد خبردار
تغافل غافل این معنی نداند
حقیقت اندرین معنی بماند
مگر آنکس که واصل شددرین راه
ازین یک نکته آنگه گشت آگاه
حقیقت صورت اینجا خرقهٔ دان
که عقل آن دوخت بهر کسوت جان
ز بهر جان مرین خرقه که کرده است
کسی ره سوی این پرده نبرده است
اگر بیشک خداوندش تودانی
نماید مر ترا سرّ نهانی
بخواهد سوخت این خرقه بر آتش
حقیقت اندر اینجا یار سرکش
حقیقت شیخ اینجا خرقه خونست
که اینجا گه حقیقت پر ز خونست
بخون آلوده کردم خرقه اینجا
خداوند است خرقه کرد پیدا
بخون آلوده کردم خرقهٔ خویش
جهانی دور کردم از بر خویش
بخون آلوده کردم تا به بینی
درین عین الیقینم گر به بینی
به اول شیخ این خرقه بسوزم
در آخر خرقهٔ دیگر بدوزم
بسوزم خرقهٔ دیگر ز اسرار
چو گردم اندر اینجا ناپدیدار
گمان اینجا مبر ای شیخ عالم
که ما اسرار خود دانیم دمدم
گمان گر مسپری در پردهٔ راز
چو ما زین خرقه اندر عشق درباز
در اینجا خرقهٔ عاشق عیان است
ولی این سر در اینجا گه عیانست
چو من زین خرقه گل آیم به بیرون
بپوشم خرقهٔ زینهفت گردون
مرا این هفت گردون خرقه باشد
ازین رازم عیان گه گاه باشد
که همچون من شود در آخر کار
حقیقت خرقه بیند هفت پرگار
بدان قانع مباش ای سالک اینجا
چو گردی عاقبت مر هالک اینجا
نمودی باشد این گه میبدانی
که در یکی بمانی در نهانی
همه یکی شود آن لحظه در دید
بپوشی خرقهٔ در عین توحید
همه یکی شود اندر بر یار
تو باشی در همه اشیا پدیدار
وصال آن لحظه باشد در حقیقت
که یکسان گردد این دید طبیعت
حقیقت بیشکی آخر چنین است
محقق را یقین ظاهر چنین است
که جان و جسم اندر راه جانان
یکی خواهد به آخر بی چه وسان
که خواهد شد در اینجا جسم اینجا
عیان بوده حقیقت اسم اینجا
میامرزاد یزدانش بعقبی
که گوید فلسفی این شیوه معنی
ز جای دیگر است این شیوه اسرار
ندارد فلسفی با این سخن کار
حقیقت فلسفی ای شیخ عالم
نیارد زد ار این معنی دمادم
حقیقت فلسفی ای شیخ اینجا
حقیقت مینداند نیست بینا
دل او اندر این معنی نباشد
ورا دائم به جز دعوی نباشد
هر آن دعوی که بیمعنی بود آن
کجا پیدا نماید سر جانان
حقیقت علم هر چیزی که دانم
ترا اینجا حقیقت میشمارم
من اندر فلسفه در آخر کار
بمانم مدتی در وی گرفتار
حقیقت صورتی بر هیچ بد آن
چو دیدم من در آخر هیچ بُد آن
حقیقت دین زردشتی ندارم
از آن در دین احمد پایدارم
حقیقت دین زردشتست این سر
که بیمعنی است این کرده بظاهر
همه در حکمت صورت عیان است
نمیداند که چیزی میندانست
بمعنی و بصورت سرّ قرآن
حقیقت غالب است اینجا تو میدان
هر آن چیزی که بنیادی ندارد
مخوان آن را که آن یادی ندارد
چو قرآن رهبر آمد اندرین راه
ز قرآن گشتم اینجا شیخ آگاه
چو قرآن رهبر آمد رهنمودم
ز دید خویش دید شه نمودم
چو قرآن رهبر آمد تا بمنزل
رسانیدم شدم ای شیخ واصل
چو قرآن رهبر است اینجا حقیقت
یقین قرآن بخوان بین دید دیدت
چو قرآنست گفتار الهی
مرو اندر پی لهو و مناهی
چو قرآنست اسرار دو عالم
یقین زو مینگر سرّ دمادم
چو قرآنست یکی ذات اینجا
تو جانان بین ز هر آیات اینجا
چو قرآنست اینجا بیچه و چون
نموده ذات خود از هفت گردون
بجز قرآن مدان شیخا تو رهبر
بدان اسرار قرآن را تو برخور
بجز قرآن مدان تو پیشوایت
که بنماید ترا اینجا لقایت
بجز قرآن مدان ذات خداوند
بخوان تا دل برون آید ازین بند
بجز قرآن نداند هیچ منصور
که مکشوفست ازو نور علی نور
نداند سرّ قرآن غافل اینجا
مگر اسرار دان واصل اینجا
حقیقت هست قرآن ذات الله
بخوان گرمرد راهی قل هوالله
دو عالم ذات قرآنست بیشک
در او دیدار جانانست بیشک
زقرآن گر شوی اینجا خبردار
ترا آن ذات کل آید پدیدار
ز قرآن گر شود آگاه اینجا
تو جانان بین زهر آیات اینجا
حقیقت هست قرآن ذات الله
بخوان گر مرد راهی قل هوالله
ز قرآن گر شوی آگاه اینجا
تو جانان بین ز هر آیات اینجا
چو قرآنست اینجا بیچه و چون
نمود ذات خود از هفت گردون
ز قرآن گر شوی آگاه تحقیق
ترا قرآن نماید راه توفیق
ز قرآن گرد واصل تا بدانی
که قرآنست اسرار نهانی
ز قرآن جان و دل تابنده گردان
تن پژمرده خود زنده گردان
ز قرآن وصل جو ای سالک اینجا
که تا بیشک نگردی هالک اینجا
ز قرآن وصل جو ای شاه دلدار
که از قرآن بیابی عین دلدار
عیان در سرّ قرآنست تحقیق
همه مردان ره کردند تصدیق
عیان در سرّ قرآنست دریاب
خبرها میدهد از وی خبریاب
ز نور سرّ قرآن آفرینش
پر از خورشید و بر در عین بینش
ولا رطب ولایابس که خوانی
ازاین معنی بگو شیخا چه دانی
ولا رطب ولایابس عیانست
مر این اسرارها باواصلانست
زهی قرآن که همتائی ندارد
حقیقت بود جز یکتا ندارد
زهی قرآن که دانی در حقیقت
نموده راز جانان در شریعت
حقیقت ذات قرآن کس ندانست
که سر او زنامحرم نهان است
نموده ذات جانانست قرآن
ابی صوت و ابی حرفست قرآن
ابی صوت و ابی حرفست دیدار
در او بیند حقیقت صاحب اسرار
حقیقت شیخ قرآن ذات الله
صفات پاک او در قل هوالله
بخوان گر صاحب راز الستی
حقیقت راز هشیاری و مستی
اگر ره بردهٔ در ذات اینجا
هوالله دان تو در آیات اینجا
حقیقت در هوالله هو ببین باز
گرفته نفحه در انجام و آغاز
هوالله است اینجادید عشاق
اناالحق بعد از آن توحید عشاق
بخش ۱۴ - در اعیان جان و در اعیان آن فرماید: حقیقت شیخ واصل یار این استبخش ۱۶ - در حقایق و توحید کل فرماید: بجز هو نیست چیزی در حقیقت
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر آن نقشی که بنموده است جانان
یقین میدان که آن بوده است جانان
هوش مصنوعی: هر تصویری که محبوب نشان داده، به طور قطع بدانید که همان محبوب است.
نمود بود او بسیار پیداست
ولی اصلش کنون بردار پیداست
هوش مصنوعی: او به وضوح ظاهر شده است، اما در اصل و ماهیتش اکنون باید بیشتر تأمل کرد تا واقعیات او نمایان شود.
نباشد پخته آنکو جان نبازد
بجان و جسم اندر عشق نازد
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند به درک عمیق عشق برسد، اگر حاضر نباشد جان و زندگیاش را در راه عشق فدا کند.
وصال عاشقان در قیل گشته است
از آن منصور از سر برنگشته است
هوش مصنوعی: رابطه عاشقان در گفتوگوهای مختلف بههم ریخته است و از آن زمان که منصور دوباره سر از خاک بلند نکرده، حال و روز عاشقان نیز همینگونه مانده است.
چو مکشوفست او را ذات اعیان
دمادم میکند تقریر و برهان
هوش مصنوعی: هرگاه حقیقت وجود برای او روشن باشد، به طور مداوم در حال بیان و توضیح آن است.
چو با گنجست این دم در حقیقت
طلسم بود بشکست و طبیعت
هوش مصنوعی: وقتی که این لحظه با گنج واقعی همراه است، به نوعی طلسم را شکسته و به طبیعت واقعی پی میبرد.
طبیعت هر زمانم پایدار است
اگرچه در حقیقت بیقرار است
هوش مصنوعی: طبیعت من همیشه در هر زمانی ثابت و پایدار به نظر میرسد، هرچند که در واقع در درون خود بیقرار و ناپایدار است.
ولیکن شیخ یک چیز است از اسرار
که میگویم دمادم من ز گفتار
هوش مصنوعی: اما شیخ به یک موضوع مهم از اسرار اشاره دارد که من هر لحظه از گفتن آن نمیپرسم.
حقیقت شیخ منصور است آن گنج
تو او را دان درینجا گاه بیرنج
هوش مصنوعی: حقیقتی که در اینجا به آن اشاره شده، همان گنجی است که باید به آن توجه کرد و آن را شناخت. این گنج، شیخ منصور است که در این مکان وجود دارد و هیچ درد و رنجی در شناخت آن وجود ندارد.
به معنی لیک صورت آنچه بینی
چنین آمد که مرد راز بینی
هوش مصنوعی: ظاهر چیزهایی که میبینی به این شکل است که مردان راز را درک میکنند.
چو جانان روی در پرده نموده است
دگر این پرده از رخ برگشوده است
هوش مصنوعی: وقتی محبوب روی خود را پشت پرده پنهان کرده، اکنون این پرده از چهرهاش کنار رفته و نمایان شده است.
گشوده این زمان پرده ز رخسار
جمال خویشتن را کرده اظهار
هوش مصنوعی: این زمان چهره زیبای خود را به نمایش گذاشته و پرده از روی آن کنار رفته است.
جمالش با جلال اینجا نموده است
دگر این پرده از رخ برگشوده است
هوش مصنوعی: زیبایی او با عظمتش در اینجا نمایان شده و حالا این پرده از چهرهاش کنار رفته است.
جمالش با جلال اینجا نموده است
مر او را جزو و کلی در سجود است
هوش مصنوعی: زیبایی او با شکوهی که دارد، در اینجا ظاهر شده است. او، که جزئی از همه چیز و در عین حال کلی است، در حال سجده و پرستش است.
بت خود اول اینجا دوست میداشت
به آخر از میانه باز برداشت
هوش مصنوعی: ابتدا محبوب خود را در اینجا دوست میداشت، اما در پایان از میانه کار دچار تغییر نظر شد.
بت خود خورد کرد اینجا بزاری
که در اسلام دارد پایداری
هوش مصنوعی: بت خود زینجا بریده شد تا نشانی از پایداری در اسلام باقی نماند.
چو دین عاشقان شد ظاهر او
که میداند در اینجا که سر او
هوش مصنوعی: وقتی واقعیات و باورهای عاشقان آشکار میشود، تنها کسی میداند که در اینجا حقیقت چیست، و آن شخص همان معشوق است.
درین ره هر که او صاحب قدم نیست
حقیقت لایق شاه و حرم نیست
هوش مصنوعی: در این مسیر، هر کس که تجربه و صلاحیت لازم را نداشته باشد، لایق جایگاه و مقامهای اصلی نیست.
دلی کز ملک معنی باخبر شد
نمودار حقیقت یکنظر شد
هوش مصنوعی: دلی که از اسرار و معنای وجود آگاه شد، به وضوح حقیقت را در یک نگاه مشاهده کرد.
دلی کاینجا خبر از جان جان یافت
اناالحق اندر هر زبان یافت
هوش مصنوعی: دلی که در اینجا به حقیقتی عمیق پی برد، همانا صدای حق را در هر زبانی شنید.
دلی کز عشق برخوردار آمد
که دید او حقیقت یار آمد
هوش مصنوعی: دلِ کسی که از عشق پر شده، وقتی حقیقت محبوب را دید، شادی و روشنایی را تجربه کرد.
دلی باید که این خرقه بسوزد
دگر هر خرقهٔ از نو بدوزد
هوش مصنوعی: باید دل داشته باشی که این لباس روحانی را بسوزاند، و دوباره از نو لباسی تازه برای خود بافد.
بعقل این سر کجا داند که چونست
از آن کین سر ز عقل کل برونست
هوش مصنوعی: این سر از کجا میداند که وضعیتش چگونه است، در حالی که این سر از عقل جامع و بزرگ جدا شده است؟
هزاران جان درین حیرت برآمد
که تامر و اصلی زین ره برآمد
هوش مصنوعی: هزاران نفر در این شگفتی و ناباوری زندگی کردند که پیوند میان حقیقت و اصل این مسیر چگونه برقرار شده است.
بزرگی باید اینجا گاه بردار
چو من تا از عیان گردد خبردار
هوش مصنوعی: برای آنکه کسی از حقایق و واقعیتها آگاه شود، وجود یک فرد بزرگ و با مفهوم در این مکان لازم است تا این معارف به وضوح نمایان شود.
تغافل غافل این معنی نداند
حقیقت اندرین معنی بماند
هوش مصنوعی: کسی که در غفلت به سر میبرد، حقیقت این معنا را درک نمیکند و این حقیقت همچنان برایش پنهان باقی میماند.
مگر آنکس که واصل شددرین راه
ازین یک نکته آنگه گشت آگاه
هوش مصنوعی: تنها کسی که در این مسیر به منزلت واقعی برسد، به این نکته مهم پی خواهد برد.
حقیقت صورت اینجا خرقهٔ دان
که عقل آن دوخت بهر کسوت جان
هوش مصنوعی: حقیقت در اینجا مانند لباس روح است که عقل آن را برای پوشش وجود انسان ایجاد کرده است.
ز بهر جان مرین خرقه که کرده است
کسی ره سوی این پرده نبرده است
هوش مصنوعی: برای نجات جان، این لباس روحانی و زهد را رها کن، زیرا هیچکس نتوانسته به راز این پرده نزدیک شود.
اگر بیشک خداوندش تودانی
نماید مر ترا سرّ نهانی
هوش مصنوعی: اگر واقعاً خداوند تو را بشناسد، راز نهانی تو را درک خواهد کرد.
بخواهد سوخت این خرقه بر آتش
حقیقت اندر اینجا یار سرکش
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که شخصی به شدت میخواهد که این پیراهن (یا لباس) از بین برود و در آتش حقیقت بسوزد، و در این حال، یار یا محبوبش هم بسیار سرکش و نافرمان است. به نوعی، این احساس درون فرد را نشان میدهد که به دنبال حقیقت و از بین رفتن تعلقات دنیوی است، حتی اگر این فرایند دشوار و پرچالش باشد.
حقیقت شیخ اینجا خرقه خونست
که اینجا گه حقیقت پر ز خونست
هوش مصنوعی: حقیقت شیخ در این مکان مانند ردای پوشیده از خون است، زیرا اینجا جایی است که حقیقت به شدت با درد و رنج آمیخته شده است.
بخون آلوده کردم خرقه اینجا
خداوند است خرقه کرد پیدا
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که در این مکان، به دلیل حضور خداوند، فضای معنوی و پاکی وجود دارد. با وجود اینکه من دچار خطاها و گناهان هستم، اما اینجا همچنان نشانههایی از الوهیت و قدسیت دیده میشود. به عبارتی، هرچند که من در وضعیت نامناسبی هستم، اما عشق و حضور خداوند در این فضا حس میشود.
بخون آلوده کردم خرقهٔ خویش
جهانی دور کردم از بر خویش
هوش مصنوعی: من لباس خود را به صفات ناپاک آلوده کردم و به خاطر همین، جهان را از خود دور کردم.
بخون آلوده کردم تا به بینی
درین عین الیقینم گر به بینی
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این معنی اشاره دارد که خود را در کشمکشهای زندگی غرق کرده و به این یقین رسیده که اگر تو نیز این وضعیت را از نزدیک ببینی، به درک واقعیام از زندگی پی خواهی برد.
به اول شیخ این خرقه بسوزم
در آخر خرقهٔ دیگر بدوزم
هوش مصنوعی: من در ابتدا این لباس و باور قدیمی را کنار میگذارم و در پایان، لباس و باور جدیدی برای خودم میسازم.
بسوزم خرقهٔ دیگر ز اسرار
چو گردم اندر اینجا ناپدیدار
هوش مصنوعی: من به خاطر رازهایی که در دل دارم، خودم را میسوزانم و از دنیای موجود ناپدید میشوم.
گمان اینجا مبر ای شیخ عالم
که ما اسرار خود دانیم دمدم
هوش مصنوعی: ای شیخ عالم، گمان نکن که ما از اسرار درون خود آگاهیم و آنها را میدانیم.
گمان گر مسپری در پردهٔ راز
چو ما زین خرقه اندر عشق درباز
هوش مصنوعی: اگر گمان میکنی که از رازهای عشق بیخبر هستی، باید بدان که ما نیز در این لباس عشق، به درون آن سفر کردهایم و رازها را میشناسیم.
در اینجا خرقهٔ عاشق عیان است
ولی این سر در اینجا گه عیانست
هوش مصنوعی: در این مکان، لباس عشق به وضوح نمایان است، اما این راز در اینجا گاهی آشکار و گاهی پنهان میشود.
چو من زین خرقه گل آیم به بیرون
بپوشم خرقهٔ زینهفت گردون
هوش مصنوعی: هنگامی که من از این لباس روحانی بیرون بیایم، میخواهم لباس دیگری بپوشم که نماد آسمان و جهان هفتگانه باشد.
مرا این هفت گردون خرقه باشد
ازین رازم عیان گه گاه باشد
هوش مصنوعی: این دنیا برای من مانند یک پوشش است و گاهی اوقات رازهای نهفتهام را نمایان میکند.
که همچون من شود در آخر کار
حقیقت خرقه بیند هفت پرگار
هوش مصنوعی: در پایان کار، کسی همچون من خواهد شد که حقیقت را در لباسی کهنه و فرسوده میبیند.
بدان قانع مباش ای سالک اینجا
چو گردی عاقبت مر هالک اینجا
هوش مصنوعی: آگاه باش که ای رهجو، در اینجا قانع نباش. مانند گردی که در این مکان است، در نهایت به نابودی کشیده میشوی.
نمودی باشد این گه میبدانی
که در یکی بمانی در نهانی
هوش مصنوعی: آیا تو این را میدانی که در این لحظه، اگر در یک جا باقی بمانی، میتوانی به درون خودت نفوذ کنی و به رازهایی که در نهان است پی ببری؟
همه یکی شود آن لحظه در دید
بپوشی خرقهٔ در عین توحید
هوش مصنوعی: در آن لحظه همه چیز به یکدیگر وصل میشود و تو در نگاه خود، لباس دوگانگی را کنار میگذاری و به حالت یگانگی میرسی.
همه یکی شود اندر بر یار
تو باشی در همه اشیا پدیدار
هوش مصنوعی: همه چیز در یک جا جمع میشود، اگر تو به دور یار خود بچرخانی، آن یار در تمام اشیاء نمایان خواهد شد.
وصال آن لحظه باشد در حقیقت
که یکسان گردد این دید طبیعت
هوش مصنوعی: لحظه وصال، زمانی است که این دیدگاه طبیعی ما به یک حالت یکسان تبدیل شود.
حقیقت بیشکی آخر چنین است
محقق را یقین ظاهر چنین است
هوش مصنوعی: در نهایت، حقیقت به گونهای است که محقق به وضوح به آن پی میبرد و یقین او به آن مساله تأکید میکند.
که جان و جسم اندر راه جانان
یکی خواهد به آخر بی چه وسان
هوش مصنوعی: در نهایت جان و جسم در مسیر محبوب یکی خواهند شد، حتی اگر در ابتدا تفاوتهایی وجود داشته باشد.
که خواهد شد در اینجا جسم اینجا
عیان بوده حقیقت اسم اینجا
هوش مصنوعی: هر کسی که به حقیقت و واقعیت برسد، در اینجا و در این دنیای مادی، وجود و حقیقت خود را به وضوح میبیند و درک میکند.
میامرزاد یزدانش بعقبی
که گوید فلسفی این شیوه معنی
هوش مصنوعی: به من قضاوت نکنید و مرا ببخشید، چون اگر کسی بگوید که این روش فکر کردن فلسفی است، به پشیمانی نمیاندیشم.
ز جای دیگر است این شیوه اسرار
ندارد فلسفی با این سخن کار
هوش مصنوعی: این روش و رفتار از جایی دیگر نشأت میگیرد و راز و رمزهایی در آن وجود دارد. یک فیلسوف نمیتواند با این سخنان به راحتی کار کند.
حقیقت فلسفی ای شیخ عالم
نیارد زد ار این معنی دمادم
هوش مصنوعی: ای عالم بزرگ، حقیقت عمیق و فلسفی به گونهای نیست که بتوانی به راحتی دربارهاش صحبت کنی و به آن اشارهای کنی، زیرا فهم این معنا بسیار دشوار است و نیاز به تفکر عمیق دارد.
حقیقت فلسفی ای شیخ اینجا
حقیقت مینداند نیست بینا
هوش مصنوعی: ای شیخ، در اینجا حقیقت فلسفی وجود ندارد، و کسی که بینا باشد، این را درک میکند.
دل او اندر این معنی نباشد
ورا دائم به جز دعوی نباشد
هوش مصنوعی: دل او در این موضوع درگیر نیست و همیشه فقط به ادعاها میپردازد.
هر آن دعوی که بیمعنی بود آن
کجا پیدا نماید سر جانان
هوش مصنوعی: هر ادعایی که بیمحتوا و بیمعنی باشد، چگونه میتواند نظر محبوب و معشوق را جلب کند یا خود را نشان دهد؟
حقیقت علم هر چیزی که دانم
ترا اینجا حقیقت میشمارم
هوش مصنوعی: هر چیزی که میدانم را وقتی به تو میگویم، آن را حقیقت میدانم.
من اندر فلسفه در آخر کار
بمانم مدتی در وی گرفتار
هوش مصنوعی: من در پایان کار در فلسفه گیر میافتم و مدتی در آن میمانم.
حقیقت صورتی بر هیچ بد آن
چو دیدم من در آخر هیچ بُد آن
هوش مصنوعی: وقتی که به حقیقت نگاه کردم، متوجه شدم که هیچ چیز بدی در آن وجود ندارد و در نهایت به این نتیجه رسیدم که همه چیز بیمعنی و بیاهمیت است.
حقیقت دین زردشتی ندارم
از آن در دین احمد پایدارم
هوش مصنوعی: من در دین زرتشتی چیزی نمیدانم و تنها به دین محمد (ص) پایبندم.
حقیقت دین زردشتست این سر
که بیمعنی است این کرده بظاهر
هوش مصنوعی: حقیقت دین زرتشتی در این سرشت نهفته است که ظاهراً بیمعنا به نظر میرسد.
همه در حکمت صورت عیان است
نمیداند که چیزی میندانست
هوش مصنوعی: همه چیز در حکمت بهوضوح مشاهده میشود، اما هیچکس نمیداند آنچه را که میدانست.
بمعنی و بصورت سرّ قرآن
حقیقت غالب است اینجا تو میدان
هوش مصنوعی: قرآن دارای حقیقتی عمیق و پنهان است که در اینجا مشهود است.
هر آن چیزی که بنیادی ندارد
مخوان آن را که آن یادی ندارد
هوش مصنوعی: هر چیزی که اساس و پایهای ندارد، آن را به حساب نیاور زیرا آنچه بدون ریشه باشد، قابل یادآوری نیست.
چو قرآن رهبر آمد اندرین راه
ز قرآن گشتم اینجا شیخ آگاه
هوش مصنوعی: وقتی قرآن بهعنوان راهنمایی در این مسیر به من معرفی شد، من بهواسطه آن به اینجا رسیدم و اکنون دانشمند و آگاه هستم.
چو قرآن رهبر آمد رهنمودم
ز دید خویش دید شه نمودم
هوش مصنوعی: وقتی قرآن به عنوان راهنما آمد، من از دیدگاه خودم به آن نگاه کردم و به شناختی عمیق از آن دست یافتم.
چو قرآن رهبر آمد تا بمنزل
رسانیدم شدم ای شیخ واصل
هوش مصنوعی: وقتی قرآن به عنوان راهنما آمد، به مقصد رسیدم و به مقام رفیع و علمی خود دست یافتم.
چو قرآن رهبر است اینجا حقیقت
یقین قرآن بخوان بین دید دیدت
هوش مصنوعی: چون قرآن در اینجا راهنمایی میکند، حقیقت را با یقین بشناس. قرآن را بخوان و بینش خود را مشاهده کن.
چو قرآنست گفتار الهی
مرو اندر پی لهو و مناهی
هوش مصنوعی: سخن خداوند مانند قرآن است، پس در پی سرگرمیها و کارهای ناپسند نرو.
چو قرآنست اسرار دو عالم
یقین زو مینگر سرّ دمادم
هوش مصنوعی: همچون قرآن، رازهای دو جهان در آن نهفته است. پیوسته به آن بنگر و به عمق آن فکر کن.
چو قرآنست یکی ذات اینجا
تو جانان بین ز هر آیات اینجا
هوش مصنوعی: این دنیا مانند یک قرآن است و خداوند در آن به وضوح دیده میشود. از هر نشانه و علامت در اینجا، میتوان به وجود او پی برد.
چو قرآنست اینجا بیچه و چون
نموده ذات خود از هفت گردون
هوش مصنوعی: اینجا مانند قرآن است و ذات خود را از هفت آسمان نشان داده است.
بجز قرآن مدان شیخا تو رهبر
بدان اسرار قرآن را تو برخور
هوش مصنوعی: جز قرآن، هیچ چیز دیگری را رهبری مکن، ای شیخ! زیرا تو به اسرار قرآن آگاه هستی.
بجز قرآن مدان تو پیشوایت
که بنماید ترا اینجا لقایت
هوش مصنوعی: غیر از قرآن، کسی را پیشوای خود ندان و به هیچکس غیر از آن تکیه نکن، زیرا فقط قرآن میتواند تو را به مقصد و حقیقت برساند.
بجز قرآن مدان ذات خداوند
بخوان تا دل برون آید ازین بند
هوش مصنوعی: جز قرآن، چیز دیگری را به عنوان ذات خداوند نخوان، تا اینکه دل از این بند و محدودیتها آزاد شود.
بجز قرآن نداند هیچ منصور
که مکشوفست ازو نور علی نور
هوش مصنوعی: جز قرآن هیچکس نمیداند که نور حقیقتی از آن روشنتر است.
نداند سرّ قرآن غافل اینجا
مگر اسرار دان واصل اینجا
هوش مصنوعی: کسی که غافل است، هیچگاه نمیتواند به رازهای قرآن پی ببرد، مگر آن فردی که به علم و معرفت واقعی دست یافته باشد.
حقیقت هست قرآن ذات الله
بخوان گرمرد راهی قل هوالله
هوش مصنوعی: قرآن حقیقتی از ذات خداوند است. به افرادی که در مسیر حق قرار دارند، توصیه میشود که با جدیت و با ایمان به این حقیقت توجه کنند.
دو عالم ذات قرآنست بیشک
در او دیدار جانانست بیشک
هوش مصنوعی: قرآن حقیقتی است که دو جهان را در خود دارد و قطعاً در آن جلوهای از جانان دیده میشود.
زقرآن گر شوی اینجا خبردار
ترا آن ذات کل آید پدیدار
هوش مصنوعی: اگر از قرآن بهرهمند شوی و در اینجا آگاهی پیدا کنی، آن موجود مطلق و بینهایت برایت آشکار خواهد شد.
ز قرآن گر شود آگاه اینجا
تو جانان بین زهر آیات اینجا
هوش مصنوعی: اگر از قرآن آگاهی به دست آوری، در اینجا میتوانی جان خود را با معانی عمیق آیات این کتاب آشنا کنی.
حقیقت هست قرآن ذات الله
بخوان گر مرد راهی قل هوالله
هوش مصنوعی: اگر به دنبال حقیقت هستی، قرآن را که تجلی ذات خداوند است، مطالعه کن. اگر در مسیری هستی که به دنبال حقیقت میگردی، به آیه "بگو خداوند یکی است" توجه کن.
ز قرآن گر شوی آگاه اینجا
تو جانان بین ز هر آیات اینجا
هوش مصنوعی: اگر از قرآن آگاهی پیدا کنی، در اینجا میتوانی جان خود را در هر آیهای ببینی.
چو قرآنست اینجا بیچه و چون
نمود ذات خود از هفت گردون
هوش مصنوعی: در اینجا، مانند قرآن، شفاف و روشن است و مانند نمایش حقیقت خود از عالم بالا و هفت آسمان.
ز قرآن گر شوی آگاه تحقیق
ترا قرآن نماید راه توفیق
هوش مصنوعی: اگر از قرآن آگاهی پیدا کنی، این کتاب مقدس مسیر صحیح و موفقیت را به تو نشان میدهد.
ز قرآن گرد واصل تا بدانی
که قرآنست اسرار نهانی
هوش مصنوعی: از قرآن بهرهمند شو و رازهای پنهان آن را بشناس.
ز قرآن جان و دل تابنده گردان
تن پژمرده خود زنده گردان
هوش مصنوعی: از قرآن نور و روشنایی بگیر و جان و دل خود را احیا کن تا اینکه جسم پژمرده و مردهات زنده شود.
ز قرآن وصل جو ای سالک اینجا
که تا بیشک نگردی هالک اینجا
هوش مصنوعی: ای سالک، در این مکان به دنبال وصل و ارتباط با قرآن باش، زیرا اگر به این منظور نیایی، به یقین در اینجا ماندگار نخواهی بود.
ز قرآن وصل جو ای شاه دلدار
که از قرآن بیابی عین دلدار
هوش مصنوعی: ای شاه دلدار، برای رسیدن به وصال محبوب، از قرآن مدد بگیر که در آن به حقیقت محبوب دست پیدا خواهی کرد.
عیان در سرّ قرآنست تحقیق
همه مردان ره کردند تصدیق
هوش مصنوعی: آشکار در باطن قرآن، حقیقتی است که همه مردان راه حق به آن ایمان آوردهاند.
عیان در سرّ قرآنست دریاب
خبرها میدهد از وی خبریاب
هوش مصنوعی: قرآن به وضوح حقایق را در خود دارد، پس باید هوشیار بود که از آن خبرهایی را دریافت کرد.
ز نور سرّ قرآن آفرینش
پر از خورشید و بر در عین بینش
هوش مصنوعی: آفرینش با نوری که از قرآن میتابد، پر از روشنایی و آگاهی است.
ولا رطب ولایابس که خوانی
ازاین معنی بگو شیخا چه دانی
هوش مصنوعی: نه خرما تازهای هست و نه خشکیدهای، از این مفهوم بگو، ای شیخ، چه میدانی؟
ولا رطب ولایابس عیانست
مر این اسرارها باواصلانست
هوش مصنوعی: نه خرماست و نه میوه خشک، اما این اسرار به وضوح با وابستگانش مشخص است.
زهی قرآن که همتائی ندارد
حقیقت بود جز یکتا ندارد
هوش مصنوعی: قرآن کتابی است که هیچ همتایی ندارد و تنها حقیقتی است که وجود دارد و یکتاست.
زهی قرآن که دانی در حقیقت
نموده راز جانان در شریعت
هوش مصنوعی: چه عظیم است قرآن که حقیقت را درک کرده و رازهای عشق و معنویت را در شریعت بیان کرده است.
حقیقت ذات قرآن کس ندانست
که سر او زنامحرم نهان است
هوش مصنوعی: هیچکس به درستی نمیداند که حقیقت واقعی قرآن چیست، زیرا این حقیقت برای کسانی که صلاحیت درک آن را ندارند پنهان است.
نموده ذات جانانست قرآن
ابی صوت و ابی حرفست قرآن
هوش مصنوعی: قرآن، نمایشگر وجود و واقعیتِ خداوند است، بیصدا و بینوشتار.
ابی صوت و ابی حرفست دیدار
در او بیند حقیقت صاحب اسرار
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که صدای آب و کلام او، نمادی از دیدار حقیقت و درک رازها است. در اینجا، آب به عنوان نماد زندگی و حقیقت به تصویر کشیده شده و نشان میدهد که ارتباط با این عناصر میتواند ما را به درکی عمیق از اسرار وجود برساند.
حقیقت شیخ قرآن ذات الله
صفات پاک او در قل هوالله
هوش مصنوعی: حقیقت شیخ، قرآن و ذات خداوند و صفات پاک او در جمله "بگو: او الله است" نهفته است.
بخوان گر صاحب راز الستی
حقیقت راز هشیاری و مستی
هوش مصنوعی: اگر راست حقیقت را بخوانی، در آنجا متوجه میشوی که راز آگاهی و سرخوشی چیست.
اگر ره بردهٔ در ذات اینجا
هوالله دان تو در آیات اینجا
هوش مصنوعی: اگر به عمق این مکان پی ببری، بدان که همهجا نشان از وجود الهی است و در نشانههای آن به روشنی میتوانی او را ببینی.
حقیقت در هوالله هو ببین باز
گرفته نفحه در انجام و آغاز
هوش مصنوعی: حقیقت را در وجود خداوند ببین، که در ابتدا و انتهای هر چیزی نفحه و نشانهای از او وجود دارد.
هوالله است اینجادید عشاق
اناالحق بعد از آن توحید عشاق
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به پیوند عمیق عشق و وحدت اشاره دارد. بیان میکند که عشق واقعی و حقیقی، به شناخت و درک عمیقی از وجود و حقیقت میانجامد. در واقع، عشق میتواند انسان را از خود گذراند و به حقیقتی فراتر از خود برساند. اینجا عشق به معنای تفکر و آگاهی از وجود است که در نهایت به وحدت میانجامد.