(۶) حکایت دیوانۀ که از حق کرباس میخواست
مگردیوانهٔ شوریده برخاست
برهنه بُد ز حق کرباس میخواست
کالهی پیرهن در تن ندارم
وگر تو صبر داری من ندارم
خطابی آمد آن بیخویشتن را
که کرباست دهم اما کفن را
زبان بگشاد آن مجنونِ مضطر
که من دانم ترا ای بنده پرور
که تا اوّل نمیرد مرد عاجز
تو ندهی هیچ کرباسیش هرگز
بباید مرد اول مفلس وعور
که تا کرباس یابد از تو در گور
دلاگرکشتهٔ این راه گردی
بیک دم زندهٔ الله گردی
چو تو خونی شدی از پای تا فرق
میان خاک شو در خون خود غرق
هر آن زن را که شیر آید پدیدار
ببندد خون حیضش بر سر کار
بگردانند خونش را نهانی
که تا خون میخوری و شیر دانی
چو آغاز تو بر خون خوردن آمد
چو انجامت بخاک آوردن آمد
کسی کو در میان خاک و خونست
چرا سر میکشد چون سرنگونست
اگر تو هیچکس دانی که چونی
بهم بِسرشته مشتی خاک و خونی
ز خون و خاک آنگه پاک گردی
که خونی میخوری تا خاک گردی
چو نبوَد کارِ تو جز اشک و سوزی
ز زلفش سایه افتد بر تو روزی
(۵) حکایت شقیق بلخی و سخن گفتن او در توکل: شقیق بلخی آن شیخ مدرّس(۷) حکایت دیوانه که اشک میریخت: یکی دیوانه میریخت اشکِ بسیار
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مگردیوانهٔ شوریده برخاست
برهنه بُد ز حق کرباس میخواست
هوش مصنوعی: شخصی دیوانه و پرشور به پا خواست، در حالی که عریان بود و از حقیقت چیزی نمیخواست، بلکه تنها به دنبال پردهای به نام کرباس بود.
کالهی پیرهن در تن ندارم
وگر تو صبر داری من ندارم
هوش مصنوعی: من پیراهنی بر تن ندارم و اگر تو توانایی صبر کردن داری، من این توانایی را ندارم.
خطابی آمد آن بیخویشتن را
که کرباست دهم اما کفن را
هوش مصنوعی: پیامی به آن شخص بیخود و بینفس رسید که من میخواهم در سرزمینی به نام کربلا، به او کفن بدهم.
زبان بگشاد آن مجنونِ مضطر
که من دانم ترا ای بنده پرور
هوش مصنوعی: مجنون بیقرار، زبان به سخن آورد و گفت: من میدانم تو را، ای پروردگار بندگان.
که تا اوّل نمیرد مرد عاجز
تو ندهی هیچ کرباسیش هرگز
هوش مصنوعی: تا زمانی که افرادی ناتوان و بیحاصل در دنیا وجود دارند، تو هرگز هیچ چیزی از شیرینی یا لذت زندگی را به آنها نخواهی بخشید.
بباید مرد اول مفلس وعور
که تا کرباس یابد از تو در گور
هوش مصنوعی: شخصی که در زندگی مشکل مالی دارد و سختی میکشد، باید اول از هر چیز مشکلاتش را حل کند تا بعد از مرگ بتواند آرامش پیدا کند.
دلاگرکشتهٔ این راه گردی
بیک دم زندهٔ الله گردی
هوش مصنوعی: اگر در این مسیر جان بدهی، در یک لحظه میتوانی به زندگی الهی دست یابی.
چو تو خونی شدی از پای تا فرق
میان خاک شو در خون خود غرق
هوش مصنوعی: وقتی که دلت ناآرام و پریشان است، بهتر است مانند خاکی که در خون خود غرق شده، خود را تسلیم کنی و در اوضاع و احوال دشوار غرق شوی. در واقع، به جای مقاومت، باید بپذیری که این احساسات و وضعیتهای تلخ جزئی از زندگی هستند.
هر آن زن را که شیر آید پدیدار
ببندد خون حیضش بر سر کار
هوش مصنوعی: هر زنی که به بلوغ میرسد و ماهیانه پریود میشود، باید در زمان قاعدگی از کار و فعالیتهای روزمره خود دوری کند.
بگردانند خونش را نهانی
که تا خون میخوری و شیر دانی
هوش مصنوعی: خون او را به طور پنهانی تغییر دهند تا تو در حال نوشیدن خون و خوردن شیر باشی.
چو آغاز تو بر خون خوردن آمد
چو انجامت بخاک آوردن آمد
هوش مصنوعی: زمانی که تو در ابتدای کار به کشتن و خونریزی روی میآوری، در پایان کار به خاک و نابودی میرسیدی.
کسی کو در میان خاک و خونست
چرا سر میکشد چون سرنگونست
هوش مصنوعی: چرا کسی که در گودال خاک و خون است، سرش را بلند میکند در حالی که در وضعیت بدی قرار دارد؟
اگر تو هیچکس دانی که چونی
بهم بِسرشته مشتی خاک و خونی
هوش مصنوعی: اگر تو میدانی که من چه هستم، در واقع یک مشت خاک و خون را به هم آمیختهام.
ز خون و خاک آنگه پاک گردی
که خونی میخوری تا خاک گردی
هوش مصنوعی: برای اینکه از خلط و آلودگی برهانی و به پاکی برسی، باید به جان و دل سختیها و دشواریها را بپذیری و تجربه کنی. تنها در این مسیر است که میتوانی به رهایی و طهارت واقعی دست یابی.
چو نبوَد کارِ تو جز اشک و سوزی
ز زلفش سایه افتد بر تو روزی
هوش مصنوعی: اگر جز گریه و درد، کاری از تو برنمیآید، زمانی خواهد رسید که سایه زلف او بر تو خواهد افتاد.