(۸) حکایت شیخ ابوبکر واسطی با دیوانه
درآمد واسطی را انتباهی
بدیوانه ستان در شد بگاهی
یکی دیوانهٔ را دید سرمست
که گاهی نعره زد گه دست بر دست
ز شادی میشدی او سرفکنده
میان رقص یعنی بر جهنده
به پاسخ واسطی گفت ای زره دور
میان سخت بندی مانده مقهور
چو در بندی تو این شادیت از چیست
شدستی بنده آزادیت از چیست
زبان بگشاد پیش شیخ مجنون
که گر در بند دارم پای اکنون
دلم در بند نیست واصلم اینست
چو دل بگشاده دارم وصلم اینست
یقین میدان که بس مشکل فتادست
که گر بستند پایم دل گشادست
دو عالم چیست بحری نام او دل
تو در بحری بمانده پای در گل
ببحر سینهٔ خود شو زمانی
که تا در خویش گم بینی جهانی
چو باشد صد جهان در دل نهانت
کجا در چشم آید صد جهانت
زمین و آسمان آنجا بدانی
که تو هم این جهان هم آن جهانی
نمیدانم جهان در تو عیانست
بجائی ننگرد کان یک زمانست
اگر خواهی برای تو جهانی
پدید آید ز قدرت در زمانی
جهان بر تو ز اخلاطست و اسباب
نوشته هفت اقلیمش بهفت آب
در آن عالم نباشد مرغ از بَیض
سرای ازخاره و آنگه حور از حیض
نباشد انگبین آنجا ز زنبور
نه شیر از بز بود نه می ز انگور
نه از آتش گشاید مرغ بریان
نه از پختن برآید فرغ الوان
وسایط چون زره برخیزد آنجا
ز هیچی این همه میریزد آنجا
زهر نوع آنچه تو باشی خریدار
شود از آرزوی تو پدیدار
بچشم خرد منگر خویشتن را
مدان هر دو جهان جز جان و تن را
توئی جمله ز آتش چند ترسی
دل تو عرش و صدرت هست کرسی
چو دل اینجا ز عشق او فروزی
کجا در آتش دوزخ بسوزی
(۷) حکایت دیوانه که اشک میریخت: یکی دیوانه میریخت اشکِ بسیار(۹) حکایت پیر زال سوخته دل: مگر یک روز در بازارِ بغداد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درآمد واسطی را انتباهی
بدیوانه ستان در شد بگاهی
هوش مصنوعی: یک فرد عادی به ناگاه در یک حالت غیرمعمول یا دیوانهوار به دنیای جدیدی وارد میشود.
یکی دیوانهٔ را دید سرمست
که گاهی نعره زد گه دست بر دست
هوش مصنوعی: مردی که به شدت خوشحال و سرمست بود، گاهی بلند فریاد میزد و گاهی دستش را به دست دیگرش میزد.
ز شادی میشدی او سرفکنده
میان رقص یعنی بر جهنده
هوش مصنوعی: از شوق و خوشحالی، او در میانهی رقص، با افتخار و شادابی به جلو میجهید.
به پاسخ واسطی گفت ای زره دور
میان سخت بندی مانده مقهور
هوش مصنوعی: واسطی از لابهلای زرههایش به او گفت که در این وضعیت سخت، به شدت تحت فشار و محدودیت قرار گرفتهام.
چو در بندی تو این شادیت از چیست
شدستی بنده آزادیت از چیست
هوش مصنوعی: وقتی که در قید و بند هستی، شادی تو از چه چیزی ناشی میشود؟ و وقتی که آزاد هستی، واقعیّت آزادی تو از کجاست؟
زبان بگشاد پیش شیخ مجنون
که گر در بند دارم پای اکنون
هوش مصنوعی: زبانم را به شیخ مجنون گفتم که اگر امروز پایم در بند باشد، باز هم آزاد خواهم بود.
دلم در بند نیست واصلم اینست
چو دل بگشاده دارم وصلم اینست
هوش مصنوعی: دل من گرفتار و محدود نیست و اصل من این است که وقتی دل من آزاد و باز باشد، ارتباط و وصلی با حقیقت و معشوق دارم.
یقین میدان که بس مشکل فتادست
که گر بستند پایم دل گشادست
هوش مصنوعی: میدانم که این موضوع بسیار سخت و دشوار است؛ زیرا اگر پایم را ببندند، دل و احساساتم آزاد خواهد بود.
دو عالم چیست بحری نام او دل
تو در بحری بمانده پای در گل
هوش مصنوعی: دو جهان چه چیزی است؟ دریایی است به نام دل تو که در این دریا مانده و پایش در گل گیر کرده است.
ببحر سینهٔ خود شو زمانی
که تا در خویش گم بینی جهانی
هوش مصنوعی: به دل خود تکیه کن و احساسات عمیقتری را درونت جستوجو کن؛ زیرا وقتی که به عمق وجودت پی ببری، میتوانی دنیایی بزرگ و پرمعنا را در درون خود بیابی.
چو باشد صد جهان در دل نهانت
کجا در چشم آید صد جهانت
هوش مصنوعی: اگر در دل تو صد جهان وجود داشته باشد، پس چگونه میتواند این همه جهان در چشم تو نمایان شود؟
زمین و آسمان آنجا بدانی
که تو هم این جهان هم آن جهانی
هوش مصنوعی: در آنجا که تو هستی، هم دنیا و هم آخرت را درک خواهی کرد.
نمیدانم جهان در تو عیانست
بجائی ننگرد کان یک زمانست
هوش مصنوعی: من نمیدانم که آیا در تو حقیقت جهان آشکار است یا اینکه به جایی نگاه نمیکند که فقط یک دورهای بوده است.
اگر خواهی برای تو جهانی
پدید آید ز قدرت در زمانی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، در مدت زمانی کوتاه میتوانی به قدرتی دست پیدا کنی که برایت دنیایی جدید بسازد.
جهان بر تو ز اخلاطست و اسباب
نوشته هفت اقلیمش بهفت آب
هوش مصنوعی: جهان به دلیل ترکیب عناصر و اجزای مختلف تشکیل شده و هر یک از هفت اقلیم آن به هفت نوع آب وابسته است.
در آن عالم نباشد مرغ از بَیض
سرای ازخاره و آنگه حور از حیض
هوش مصنوعی: در آن دنیا، مرغی از تخم یا آشیانهاش در نمیآید و حوریان نیز از مرحلهی زندگی زناشویی خود متولد نمیشوند.
نباشد انگبین آنجا ز زنبور
نه شیر از بز بود نه می ز انگور
هوش مصنوعی: در آنجا نه عسل وجود دارد که زنبور بتواند تولید کند، نه دوغی از بز است، و نه شرابی از انگور.
نه از آتش گشاید مرغ بریان
نه از پختن برآید فرغ الوان
هوش مصنوعی: نه مرغ بریان از آتش آزاد میشود و نه غذاهای رنگارنگ از پختن به وجود میآیند.
وسایط چون زره برخیزد آنجا
ز هیچی این همه میریزد آنجا
هوش مصنوعی: هنگامی که وسایل و ابزارها مانند زره بلند شوند، از هیچ چیز اینقدر به آنجا میریزد.
زهر نوع آنچه تو باشی خریدار
شود از آرزوی تو پدیدار
هوش مصنوعی: هر چیزی که تو بخواهی و آرزو کنی، به نوعی برای تو فراهم خواهد شد.
بچشم خرد منگر خویشتن را
مدان هر دو جهان جز جان و تن را
هوش مصنوعی: به جای اینکه به ظواهر و دنیاهای بیرونی توجه کنی، به عمق وجود خودت بپرداز. در واقع، هر چیزی جز روح و جسمت ارزش ندارد.
توئی جمله ز آتش چند ترسی
دل تو عرش و صدرت هست کرسی
هوش مصنوعی: تو از آتش نمیترسی، زیرا دل تو مانند عرش و سینهات همچون کرسی ایستاده است.
چو دل اینجا ز عشق او فروزی
کجا در آتش دوزخ بسوزی
هوش مصنوعی: وقتی دل تو از عشق او روشن و سرشار است، چگونه میتوانی در آتش دوزخ بسوزی؟