گنجور

(۵) حکایت پسر صاحب جمال و عاشق شوریده حال

یکی صاحب جمال دلستان بود
که از رویش عرق بر بوستان بود
بهاری بود در صحرا بمانده
بزیر خیمهٔ تنها بمانده
ازو خیمه سپهری معتبر بود
که زیر خیمه خورشیدی دگر بود
جوانی را نظر ناگه بیفتاد
ز عشق او دلش از ره بیفتاد
چنان در عشق محکم گشت بندش
که پند کس نیامد سودمندش
نبودی صبر یک دم از جمالش
ولی بوئی نبردی از وصالش
مگر بود اتّفاق غم گساران
که روزی اوفتاد آغاز باران
همه صحرانشینان می‌دویدند
بزیر خیمه سر در می‌کشیدند
قضارا عاشق و معشوق دلبر
دران یک خیمه افتادند همبر
چو از اندازه باران بیشتر شد
همی هر کس بزیر جامه در شد
بزیر خیمه در آن هر دو دلخواه
بزیر جامهٔ رفتند آنگاه
بچشم از یکدیگر جان می‌ربودند
زلب بر همدگر جان می‌فزودند
دعا می‌کرد هر سوزنده جانی
که کم کن ای خدا باران زمانی
ولی می‌گفت عاشق یا الهی
زیادت کن نه کم چندانکه خواهی
کنون کز ابر طوفانی روانست
اگر کشتی برانم وقت آنست
بسی بودست قحط غمگساران
که ترّی نیست این ساعت ز باران
اگر می‌بارد این تا روز محشر
قیامت گردد از شادی میسّر
خدایا نقد گردان آن سعادت
که گردد هر زمان باران زیادت
چو حق ابلیس ملعون را همی خواست
همان چیز او ز حق افزون همی خواست
چو حق بی‌واسطه با او سخن گفت
برای آن همه از خویشتن گفت
چوامر سجده آمد آن لعین را
بخوابانید چشم راه بین را
بدو گفتند اُسجُد قال لاغَیر
برو خواندند اِخسَوا قَالَ لاَضَیر
اگرچه لعنتی از پی درآرم
به پیش غیر او سر کی درآرم
بغیری گرمرا بودی نگاهی
نبودی حکمم از مه تا بماهی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی صاحب جمال دلستان بود
که از رویش عرق بر بوستان بود
هوش مصنوعی: یک شخص زیبا و دل‌فریب وجود داشت که زیبایی او باعث می‌شد فضای اطرافش همچون باغی معطر شود.
بهاری بود در صحرا بمانده
بزیر خیمهٔ تنها بمانده
هوش مصنوعی: در یک بهار زیبا، یک گل در بیابان مانده و زیر یک چادر تنها باقی مانده است.
ازو خیمه سپهری معتبر بود
که زیر خیمه خورشیدی دگر بود
هوش مصنوعی: خیمه‌ای که او دارد، از اعتبار و ارزش زیادی برخوردار است، زیرا در زیر این خیمه، خورشیدی دیگری می‌درخشد.
جوانی را نظر ناگه بیفتاد
ز عشق او دلش از ره بیفتاد
هوش مصنوعی: ناگهان جوانی به عشق او نظر انداخت و دلش از راه خود منحرف شد.
چنان در عشق محکم گشت بندش
که پند کس نیامد سودمندش
هوش مصنوعی: او آن‌قدر در عشق استوار و پایدار شد که هیچ نصیحت و توصیه‌ای نتوانست او را تحت تاثیر قرار دهد.
نبودی صبر یک دم از جمالش
ولی بوئی نبردی از وصالش
هوش مصنوعی: در این بیت بیان شده که حتی لحظه‌ای صبر و تحمل به خاطر زیبایی او نداشتی، اما هیچ بویی از محبت و وصال او برنچیدی.
مگر بود اتّفاق غم گساران
که روزی اوفتاد آغاز باران
هوش مصنوعی: آیا ممکن است حوادث ناگواری برای افرادی که در جست‌وجوی شادی‌اند، به گونه‌ای رخ دهد که یک روز به ناگاه باران شادی و خوشحالی بر آن‌ها بریزد؟
همه صحرانشینان می‌دویدند
بزیر خیمه سر در می‌کشیدند
هوش مصنوعی: همه‌ی کسانی که در بیابان زندگی می‌کردند، به سرعت به زیر چادر می‌دویدند و سرشان را داخل آن می‌کردند.
قضارا عاشق و معشوق دلبر
دران یک خیمه افتادند همبر
هوش مصنوعی: سرنوشت موجب شد که عاشق و معشوق در یک خیمه و در کنار یکدیگر بسر ببرند.
چو از اندازه باران بیشتر شد
همی هر کس بزیر جامه در شد
هوش مصنوعی: وقتی باران از حد معمول بیشتر شد، هر کسی زیر لباس خود پناه برد.
بزیر خیمه در آن هر دو دلخواه
بزیر جامهٔ رفتند آنگاه
هوش مصنوعی: در زیر چادر، هر دو نفر به خواسته خود رسیدند و زیر لباس رفتند.
بچشم از یکدیگر جان می‌ربودند
زلب بر همدگر جان می‌فزودند
هوش مصنوعی: آن‌ها با نگاه کردن به یکدیگر جان و زندگی هم را می‌گرفتند و با لبخند به یکدیگر، بر حیات و شادمانی یکدیگر می‌افزودند.
دعا می‌کرد هر سوزنده جانی
که کم کن ای خدا باران زمانی
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی دچار درد و رنج است، از خداوند می‌خواهد که باران رحمتش را کم کند و از شدت مشکلات بکاهد.
ولی می‌گفت عاشق یا الهی
زیادت کن نه کم چندانکه خواهی
هوش مصنوعی: اما او می‌گفت که ای معشوق، محبتت را کم نکن، بلکه هر روز بیشتر کن، تا آنجا که بخواهی.
کنون کز ابر طوفانی روانست
اگر کشتی برانم وقت آنست
هوش مصنوعی: اکنون که طوفانی در کار است، اگر کشتی را به راه بیندازم، زمانش فرا رسیده است.
بسی بودست قحط غمگساران
که ترّی نیست این ساعت ز باران
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در زمان‌های زیادی، کمبود افرادی که بتوانند دل آدم را شاد کنند وجود داشته و اکنون نیز در این لحظه، مانند باران که نشانه‌ی شادی و سرزندگی است، هیچ اثری از خوشحالی و شادابی نیست.
اگر می‌بارد این تا روز محشر
قیامت گردد از شادی میسّر
هوش مصنوعی: اگر باران ببارد، تا روز قیامت هم این خوشحالی ادامه خواهد داشت.
خدایا نقد گردان آن سعادت
که گردد هر زمان باران زیادت
هوش مصنوعی: خدایا، حالا که باران زیاد می‌شود، لطفاً نعمت‌های واقعی را به ما عطا کن تا همیشه زندگی‌مان پر از برکت و خوشحالی باشد.
چو حق ابلیس ملعون را همی خواست
همان چیز او ز حق افزون همی خواست
هوش مصنوعی: وقتی خداوند خواسته‌های ابلیس ملعون را دید، او همواره چیزی را می‌خواست که از حق و حقیقت بیشتر بود.
چو حق بی‌واسطه با او سخن گفت
برای آن همه از خویشتن گفت
هوش مصنوعی: وقتی خداوند بدون هیچ واسطه‌ای با او صحبت کرد، او نیز تمام آنچه را که در وجودش داشت، بیان کرد.
چوامر سجده آمد آن لعین را
بخوابانید چشم راه بین را
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که دشمنی که به ما آسیب می‌زند، با سجده و خضوعی که انجام می‌دهیم، در خواب فرو می‌رود و چشمان دقت و بینش ما را می‌خواباند. به عبارت دیگر، از طریق تواضع و عبودیت، می‌توانیم بر دشمنی‌ها فائق آئیم و هوشیاری را از دشمن گرفته و او را بی‌اثر کنیم.
بدو گفتند اُسجُد قال لاغَیر
برو خواندند اِخسَوا قَالَ لاَضَیر
هوش مصنوعی: به او گفتند که سجده کن، او پاسخ داد: نه، من از دیگری نمی‌سجدم. پس او را به دور کردند و او گفت: ترسی ندارم.
اگرچه لعنتی از پی درآرم
به پیش غیر او سر کی درآرم
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است در پی کسی دیگر بروم، اما هرگز نمی‌توانم به کسی جز او اعتنا کنم.
بغیری گرمرا بودی نگاهی
نبودی حکمم از مه تا بماهی
هوش مصنوعی: اگر کسی جز من به تو توجهی نکند، حکایت من بی‌نهایت به دور از حقیقت است.