(۱۱) حکایت سلطان محمود و آرزو خواستن بزرگان
بزرگانی که سر در چرخ سودند
همه در خدمت محمود بودند
شه عالم بایشان کرد روئی
که در خواهید هر یک آرزوئی
ز شهر و مال و ملک ومنصب و جاه
بسی در خواستند آن روز از شاه
چو نوبت با ایاز آمد کسی گفت
که ای در حسن طاق و با هنر جفت
چه خواهی آرزو گفتا که یک چیز
برون زان یک نخواهم من دگر نیز
من آن خواهم همیشه در زمانه
که تیر شاه را باشم نشانه
اگر این آرزو دستم دهد هیچ
مرا هرگز نماند ذرّهٔ پیچ
بدو گفتند کای محروم مانده
ز جهل از عقل نامعلوم مانده
تو پشت پای خواهی زد خرد را
که میخواهی نشانه شاهِ خود را
تن خود را چرا خواهی نشانه
کاسیر تیر گردی جاودانه
زبان بگشاد ایاز و گفت آنگاه
شما زین سِر نه اید ای قوم آگاه
مرا چون عالمی پُر احترامست
نشانه تیر شه بودن تمامست
که اوّل بر نشانه چند ره شاه
نظر میافکند پس تیر آنگاه
چو اوّل آن نظر در کار آید
در آخر زخم کی دشوار آید
شما آن زخم میبینید در راه
ولی من آن نظر میبینم از شاه
چو باشد ده نظر از پیش رفته
بزخمی کی روم از خویش رفته
(۱۰) حکایت ابلیس: کسی پرسید از ابلیس کای شوم(۱۲) حکایت شبلی رحمة الله علیه: چو شبلی را زیادت گشت شورش
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بزرگانی که سر در چرخ سودند
همه در خدمت محمود بودند
هوش مصنوعی: بزرگان و افراد مهمی که در جمع و چرخه جامعه قرار داشتند، همگی در خدمت محمود بودند.
شه عالم بایشان کرد روئی
که در خواهید هر یک آرزوئی
هوش مصنوعی: سلطان با دانایان رفتاری کرد که هر یک از آنها به آرزوهای خود برسند.
ز شهر و مال و ملک ومنصب و جاه
بسی در خواستند آن روز از شاه
هوش مصنوعی: در آن روز، بسیاری از افراد از شاه خواستههایی دربارهٔ شهر، اموال، ملک، مقام و اعتبار خود داشتند.
چو نوبت با ایاز آمد کسی گفت
که ای در حسن طاق و با هنر جفت
هوش مصنوعی: وقتی نوبت به ایاز رسید، کسی گفت که تو در زیبایی همچون طاق و در هنر مانند جفتی هستی.
چه خواهی آرزو گفتا که یک چیز
برون زان یک نخواهم من دگر نیز
هوش مصنوعی: هر چه آرزو داری بگو، اما من هیچ چیز دیگری بیش از آنچه که در دل دارم، نمیخواهم.
من آن خواهم همیشه در زمانه
که تیر شاه را باشم نشانه
هوش مصنوعی: من همیشه خواهان این هستم که در هر زمان، نشانهای از تیر پادشاه باشم.
اگر این آرزو دستم دهد هیچ
مرا هرگز نماند ذرّهٔ پیچ
هوش مصنوعی: اگر این آرزو به من داده شود، هیچ چیزی برایم نمیماند که حتی ذرهای از شوق و تلاش در من باقی بماند.
بدو گفتند کای محروم مانده
ز جهل از عقل نامعلوم مانده
هوش مصنوعی: به او گفتند: ای کسی که به دلیل جهل و نادانی از فهم حقیقت و درک عقل دور ماندهای.
تو پشت پای خواهی زد خرد را
که میخواهی نشانه شاهِ خود را
هوش مصنوعی: تو با هر اقدامی که انجام میدهی، در حقیقت به خرد و اندیشه خود آسیب میزنی، چرا که در تلاش برای رسیدن به هدفی هستی که در ذهن داری، همانند نشانهای که به علامت سلطنت خود نیاز داری.
تن خود را چرا خواهی نشانه
کاسیر تیر گردی جاودانه
هوش مصنوعی: چرا میخواهی که بدن خود را به هدفی تبدیل کنی که به دردسر در بیفتی و درد و رنجی جاودانه را تجربه کنی؟
زبان بگشاد ایاز و گفت آنگاه
شما زین سِر نه اید ای قوم آگاه
هوش مصنوعی: ایاز زبانش را باز کرد و گفت: شما ای مردم، از این راز خبر ندارید.
مرا چون عالمی پُر احترامست
نشانه تیر شه بودن تمامست
هوش مصنوعی: مرا به عنوان یک فرد محترم و با دانش میشناسند، و نشانهای بر این که در مقام سلطنت و رهبری قرار دارم، کاملاً نمایان است.
که اوّل بر نشانه چند ره شاه
نظر میافکند پس تیر آنگاه
هوش مصنوعی: در ابتدا، شاه به نشانهها توجه میکند و پس از آن تیر را رها میکند.
چو اوّل آن نظر در کار آید
در آخر زخم کی دشوار آید
هوش مصنوعی: وقتی که از ابتدا به چیزی نگاه میکنیم و آن را بررسی میکنیم، در انتها متوجه میشویم که زخمها و مشکلات چقدر آسانتر میشوند.
شما آن زخم میبینید در راه
ولی من آن نظر میبینم از شاه
هوش مصنوعی: شما به زخمها و دردها توجه میکنید ولی من به زیبایی و اشرافیتی که از سوی شاه وجود دارد میاندیشم.
چو باشد ده نظر از پیش رفته
بزخمی کی روم از خویش رفته
هوش مصنوعی: وقتی که ده نظر و دیدگاه از قبل پیشرفته باشد، چگونه میتوانم از خودم که در گذشته رفتهام فاصله بگیرم؟