گنجور

(۳) حکایت مرد ترسا و شیخ بایزید

یکی ترسا میان بسته به‌زنّار
به پیش بایزید آمد ز بازار
مسلمان گشت و کرد از شک کناره
پس آنگه کرد آن زنّار پاره
چو ببرید آن مسلمان‌گشته زنّار
بسی بگریست شیخ آنجایگه زار
یکی گفتش که شیخا چون فتادی
به گریه زانکه هست این جای شادی‌
چنین گفت او که بر من گریه افتاد
که چون باشد روا کز بعد هفتاد
گشاید بندِ زنّار از میانش
به یک‌دم سود گرداند زیانش
گر آن زنّار بندد بر میانم
چه سازم چون کنم، گریان ازانم
گر این زنّار کاین دم کرد پاره
ببندد دیگری را چیست چاره
اگر زنّار بگسستن خطا نیست
چرا زنّار بر بستن روا نیست‌؟
هزاران زَهره و دل‌، آب و خون است
که تا بیرون شود‌ این کار‌ چون است
گر آنجا هیچ قدری داشتی جان
نبودی موت انسان قتل حیوان
اگر سر تا به گردون برفرازی
وگر خود را وطن در چاه سازی
وگر سر بشکنی ور سرکشی باز
نه انجامت بگرداند نه آغاز
ترا گر بی‌سری ور سرفرازی
به یک نرخ آیدم در بی‌نیازی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی ترسا میان بسته به‌زنّار
به پیش بایزید آمد ز بازار
هوش مصنوعی: یک فرد مسیحی که زنجیری به خود بسته بود، به‌سوی بایزید از بازار آمد.
مسلمان گشت و کرد از شک کناره
پس آنگه کرد آن زنّار پاره
هوش مصنوعی: شخصی به دین اسلام ایمان آورد و از تردیدها فاصله گرفت، سپس به نشانه ایمان خود، فروغ و بند که نماد دیگری از ادیان بود را قطع کرد.
چو ببرید آن مسلمان‌گشته زنّار
بسی بگریست شیخ آنجایگه زار
هوش مصنوعی: وقتی آن زن زرتشتی که مسلمان شده بود، به خاطر بریدن زنار (نشان زرتشتی‌ها) اشک‌ها ریخت، آن‌جا شیخ نیز به شدت گریه کرد.
یکی گفتش که شیخا چون فتادی
به گریه زانکه هست این جای شادی‌
هوش مصنوعی: یکی به شیخ گفت: چرا گریه می‌کنی؟ در حالی که اینجا جای شادی است.
چنین گفت او که بر من گریه افتاد
که چون باشد روا کز بعد هفتاد
هوش مصنوعی: او گفت: وقتی که من نزدیک به هفتاد سال عمر دارم، چرا نباید به خاطر من گریه کنند؟
گشاید بندِ زنّار از میانش
به یک‌دم سود گرداند زیانش
هوش مصنوعی: به‌راحتی می‌تواند از مشکلات و سختی‌ها رهایی یابد و در یک لحظه، آنچه که به سودش است، به دست آورد، اما به همان سرعت ممکن است با ضرر و زیان روبه‌رو شود.
گر آن زنّار بندد بر میانم
چه سازم چون کنم، گریان ازانم
هوش مصنوعی: اگر آن شخص حیله‌گر زنجیری به گردنم بیاندازد، چه می‌توانم بکنم؟ فقط می‌توانم با دل‌تنگی و گریه از آن رنج ببرم.
گر این زنّار کاین دم کرد پاره
ببندد دیگری را چیست چاره
هوش مصنوعی: اگر این زناری که به دور کمر من است به هر دلیلی پاره شود، برای دیگری چه راهی وجود دارد که به آن وصل شود؟
اگر زنّار بگسستن خطا نیست
چرا زنّار بر بستن روا نیست‌؟
هوش مصنوعی: اگر شکستن زنّار خطا نیست، پس چرا بستن آن جایز نیست؟
هزاران زَهره و دل‌، آب و خون است
که تا بیرون شود‌ این کار‌ چون است
بیرون شود‌: آشکار شود‌، مشخص شود. بیت یعنی هزاران زهره و دل باید آب و خون شود تا آشکار شود و فهمیده گردد که راز این چیست.
گر آنجا هیچ قدری داشتی جان
نبودی موت انسان قتل حیوان
هوش مصنوعی: اگر در آنجا ارزش و جایگاهی داشتی، جانت هیچ نبود و مرگ انسان به معنای کشتن حیوان بود.
اگر سر تا به گردون برفرازی
وگر خود را وطن در چاه سازی
هوش مصنوعی: اگر بر قله‌های آسمان بروی و یا خود را در درون چاهی محبوس کنی، باز هم برای خود ارزش و منزلتی نخواهی داشت.
وگر سر بشکنی ور سرکشی باز
نه انجامت بگرداند نه آغاز
هوش مصنوعی: اگر سر را بشکنی یا دوباره سرکشی کنی، نه نتیجه‌ات عوض می‌شود و نه شروع‌ات.
ترا گر بی‌سری ور سرفرازی
به یک نرخ آیدم در بی‌نیازی
هوش مصنوعی: اگر تو بی‌خبر باشی و در عین حال سر خود را بلند کنی و احساس بزرگی کنی، من به یک اندازه به تو می‌رسم و در بی‌نیازی خود باقی می‌مانم.