گنجور

(۱۶) حکایت مؤذّن و سؤال مرد از دیوانه

خوش آوازی ز خیل نیکخواهان
مؤذّن بود در شهر سپاهان
در آن شهر از بزرگی گنبدی بود
که سر در گنبد گردنده می‌سود
بر آن گنبد شد آن مرد سرافراز
نماز فرض را می‌داد آواز
یکی دیوانهٔ می‌رفت در راه
یکی پرسید ازو کای مردِ آگاه
چه می‌گوید برین گنبد مؤذّن
جوابش ده تو ای محبوب محسن (؟)
که این جوزست از سر تا قدم پوست
که می‌افشاند او بر گنبد ای دوست
چو او از صدقِ معنی می‌نجنبد
یقین می‌دان که چون جوزست و گنبد
تو همچون جوزی از غفلت که داری
نود نُه نام بر حق می‌شماری
چو در تو هیچ نامی را اثر نیست
ز صد کم یک ترا صد یک خبر نیست
چو نعمت بر تو نشمرد او هزاران
تو هم مشمر بدو چون صرفه کاران
چو نام خویشتن حق بی‌نشان کرد
چه گونه یاد او هرگز توان کرد
چو نتوانی ز کنه او نفس زد
نمی‌باید نفس از هیچکس زد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوش آوازی ز خیل نیکخواهان
مؤذّن بود در شهر سپاهان
هوش مصنوعی: در شهر اصفهان، مؤذنی که صدای خوش و زیبایی داشت، مورد محبت و توجه زیادی از سوی مردم نیکوکار قرار گرفت.
در آن شهر از بزرگی گنبدی بود
که سر در گنبد گردنده می‌سود
هوش مصنوعی: در آن شهر، گنبدی بزرگ وجود داشت که نوک آن به آسمان می‌رسید و در اطرافش به دور خود می‌چرخید.
بر آن گنبد شد آن مرد سرافراز
نماز فرض را می‌داد آواز
هوش مصنوعی: آن مرد بزرگوار بر بالای گنبد ایستاده بود و نماز واجب را با صدایی بلند می‌خواند.
یکی دیوانهٔ می‌رفت در راه
یکی پرسید ازو کای مردِ آگاه
هوش مصنوعی: یک دیوانه در حال رفتن به جایی بود که فردی از او پرسید: «ای مرد دانا، کجا می‌روی؟»
چه می‌گوید برین گنبد مؤذّن
جوابش ده تو ای محبوب محسن (؟)
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به تعبیری اشاره دارد که سوالی از مؤذّن (کسی که اذان می‌گوید) درباره‌ی صدای اذان و پیامی که آن صدا به همراه دارد، مطرح شده است. در این_context، خطاب به محبوبی به نام محسن، خواسته می‌شود که به این سوال پاسخ دهد. در واقع، در این متن، به رابطه‌ی بین یک صدا و معنا، یا دعوت به فکر کردن درباره‌ی چیزهایی که در زندگی و جامعه مطرح می‌شود، اشاره می‌شود.
که این جوزست از سر تا قدم پوست
که می‌افشاند او بر گنبد ای دوست
هوش مصنوعی: این جوز از سر تا پا پوستی دارد که بر روی گنبد می‌پاشد، ای دوست.
چو او از صدقِ معنی می‌نجنبد
یقین می‌دان که چون جوزست و گنبد
هوش مصنوعی: وقتی او از حقیقت و صداقت دور نمی‌شود، مطمئن باش که مانند گردو و گنبد است، یعنی در دلش عمق و استحکام دارد.
تو همچون جوزی از غفلت که داری
نود نُه نام بر حق می‌شماری
هوش مصنوعی: تو مانند جوزی هستی که در غفلت زندگی می‌کند و در حال شمارش نود و نه نام بر حق است.
چو در تو هیچ نامی را اثر نیست
ز صد کم یک ترا صد یک خبر نیست
هوش مصنوعی: زمانی که در وجود تو هیچ نشانه‌ای از نامی وجود ندارد، از میان صد نام، یک نام هم برای تو قابل شناسایی نیست.
چو نعمت بر تو نشمرد او هزاران
تو هم مشمر بدو چون صرفه کاران
هوش مصنوعی: اگر کسی نعمت‌ها و خوبی‌های تو را به حساب نیاورد، تو نیز نباید بدی‌ها و کم‌لطفی‌های او را به حساب بیاوری.
چو نام خویشتن حق بی‌نشان کرد
چه گونه یاد او هرگز توان کرد
هوش مصنوعی: زمانی که انسان نام و هویت خود را به واقعیت غیرقابل مشاهده و حق تبدیل کند، چگونه می‌تواند او را فراموش کند یا یادش نرود؟
چو نتوانی ز کنه او نفس زد
نمی‌باید نفس از هیچکس زد
هوش مصنوعی: اگر نتوانی عمق وجود او را درک کنی، نباید از هیچ‌کس دیگر هم توقع شناخت نفس و روح او را داشته باشی.