(۸) سؤال مرد درویش از جعفر صادق
مگر پرسید آن درویش حالی
به صدق از جعفر صادق سؤالی
که از چیست این همه کارت شب و روز
جوابش داد آن شمع دلفروز
که چون کارم یکی دیگر نمیکرد
کسی روزی من چون من نمیخورد
چو کار من مرا بایست کردن
فکندم کاهلی کردن ز گردن
چو رزق من مرا افتاد ز آغاز
مرا نه حرص باقی ماند و نه آز
چو مرگ من مرا افتاد ناکام
برای مرگ خود برداشتم گام
چو در مردم وفائی میندیدم
به جان و دل وفای حق گزیدم
جزین چیزی که میپنداشتم من
چو میپنداشتم بگذاشتم من
نمیدانم که تو با خود بس آئی
ز چندین تفرقه کی واپس آئی
سه پهلوست آرزوهای من و تو
تو میخواهی که گردد چار پهلو
چو کعبه یک جهت شو گر ز مائی
به سان کعبتین آخر چرائی
تو را نه بهر بازی آفریدند
ز بهر سرفرازی آفریدند
مده از دست عمر خویش زنهار
مخور بر عمر خود زین بیش زنهار
نمیدانی که هر شب صبح بشتافت
تو را در خواب جیب عمر بشکافت
ازان ترسم که چون بیدار گردی
نبینی هیچ نقد و خوار گردی
همه کار تو بازی مینماید
نمازت نانمازی مینماید
نمازی کان به غفلت کردهٔ تو
بهای آن نیابی گِردهٔ تو
(۷) حکایت گبر که پُل ساخت: یکی گبری که بودی پیر نامش(۹) گفتار آن مجنون در نمازی که یک نان نیرزد: یکی مجنون که رفتی در ملامت
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مگر پرسید آن درویش حالی
به صدق از جعفر صادق سؤالی
هوش مصنوعی: یک درویش با صداقت از جعفر صادق سوالی پرسید.
که از چیست این همه کارت شب و روز
جوابش داد آن شمع دلفروز
هوش مصنوعی: این همه کار و تلاش تو به خاطر چیست؟ آن شمع روشن و دلانگیز است که شب و روز جواب این سؤال را میدهد.
که چون کارم یکی دیگر نمیکرد
کسی روزی من چون من نمیخورد
هوش مصنوعی: چون کار من را هیچ کس دیگری انجام نمیداد، روزی من را نیز هیچ کس به اندازه من نمیخورد.
چو کار من مرا بایست کردن
فکندم کاهلی کردن ز گردن
هوش مصنوعی: وقتی که کار من ایجاب میکند، به انجام آن میپردازم و دیگر به تعلل و بیخیالی اجازه نمیدهم.
چو رزق من مرا افتاد ز آغاز
مرا نه حرص باقی ماند و نه آز
هوش مصنوعی: وقتی که روزی من به من رسید، از همان ابتدا نه حریص شدم و نه به دنبال آرزوهای بیپایه رفتم.
چو مرگ من مرا افتاد ناکام
برای مرگ خود برداشتم گام
هوش مصنوعی: وقتی مرگ به سراغ من آمد و نتوانستم از آن فرار کنم، برای روبرو شدن با مرگ قدمی برداشتم.
چو در مردم وفائی میندیدم
به جان و دل وفای حق گزیدم
هوش مصنوعی: زمانی که در افراد صداقت و وفا میدیدم، با جان و دل تصمیم گرفتم که به اصول و ارزشهای راستین پایبند باشم.
جزین چیزی که میپنداشتم من
چو میپنداشتم بگذاشتم من
هوش مصنوعی: جز آنچه که من تصور میکردم، آنچه را که در ذهن داشتم، رها کردم.
نمیدانم که تو با خود بس آئی
ز چندین تفرقه کی واپس آئی
هوش مصنوعی: نمیدانم که آیا میتوانی برای مدتی به خودت برگردی و از این همه جدایی و پراکندگی فاصله بگیری؟
سه پهلوست آرزوهای من و تو
تو میخواهی که گردد چار پهلو
هوش مصنوعی: آرزوهای من و تو پیچیده و نامشخص هستند، در حالی که تو میخواهی آنها را به شکلی روشن و مشخص درآوری.
چو کعبه یک جهت شو گر ز مائی
به سان کعبتین آخر چرائی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مانند کعبه یکدست و یکسو باشی، باید از ما دوری کنی، زیرا در غیر این صورت مانند دو کعبه در نهایت به کجا میرسی؟
تو را نه بهر بازی آفریدند
ز بهر سرفرازی آفریدند
هوش مصنوعی: تو تنها برای تفریح و بازی خلق نشدهای، بلکه برای بزرگداشت و افتخار ساخته شدهای.
مده از دست عمر خویش زنهار
مخور بر عمر خود زین بیش زنهار
هوش مصنوعی: عمر خود را به آسانی نگذار و آن را بیهوده نگذران، از هدر دادن زمان خود به شدت پرهیز کن.
نمیدانی که هر شب صبح بشتافت
تو را در خواب جیب عمر بشکافت
هوش مصنوعی: نمیدانی که هر شب، صبح به سمت تو میدود و در خواب، عمر تو را به تکههای کوچک تقسیم میکند.
ازان ترسم که چون بیدار گردی
نبینی هیچ نقد و خوار گردی
هوش مصنوعی: من نگرانم که وقتی بیدار شوی، چیزی از دست رفته نباشد و تو به شدت ناراحت و بیارزش شوی.
همه کار تو بازی مینماید
نمازت نانمازی مینماید
هوش مصنوعی: همه کارهایت به صورت تظاهر و بازی به نظر میرسد و نمازی که میخوانی نیز تنها به یک نمایش تبدیل شده است.
نمازی کان به غفلت کردهٔ تو
بهای آن نیابی گِردهٔ تو
هوش مصنوعی: نمازهایی که به بیتوجهی و غفلت تو انجام شده، ارزش و پاداشی برای تو نخواهد داشت.