(۷) حکایت جوان گناه کار و ملایکۀ عذاب که برو موکّلند
چنین خواندم که در محشر جوانی
درآید وز خدا خواهد امانی
بغایت جُرمِ او بسیار باشد
ولی قاضی فضلش یار باشد
ملایک میکنند آنجا شتابش
که پیش آرند در دوزخ عذابش
همی حالی خطاب آید ز درگاه
که از چه میکشید او را درین راه
چنین گویند میتازیم او را
که تا در دوزخ اندازیم او را
خطاب آید دگر امّا معمّا
که هستیم ای عجب با او بهم ما
شما را این نمیباید شنودن
که ما هر دو بهم خواهیم بودن
ملایک این سخن نشنیده باشند
نه هرگز این کرامت دیده باشند
ازین هیبت همه خاموش گردند
بلرزند آنگهی بیهوش گردند
خطاب آید جوان را کای پریشان
چه میپائی هلا بگریز ازیشان
جوان گوید خدایا در چنین جای
که نه سر دارد این وادی ونه پای
کجا یارم شدن از رستخیزی
که نیست این جایگه راه گریزی
خطاب آید که ای در عین مستی
بیا در ما گریز از جمله رستی
جوان گوید مرا این یارگی نیست
که نقد من به جز بیچارگی نیست
مگر تو فضل خود در کار آری
مرا در پردهٔ اسرار آری
خداوندش بپوشد از کرامت
کند پنهانش از خلق قیامت
بدولت جای اسرارش رساند
بخلوتگاه دیدارش رساند
ملایک چون بهوش آیند آنگاه
نه بینند آن جوان را بر سر راه
بجویندش بسی امّا نیابند
بهر سوئی بمردی میشتابند
بحق گویند خصم ما کجا شد
مگر در عالم باقی فنا شد
بهشت و دوزخ این ساعت بجُستیم
نمیبینم و از وی دست شستیم
تو میدانی الهی کو کجا شد
اگر با ما نگوئی جان ما شد
خطاب آید که این از حکمت ماست
که در پرده سرای عصمت ماست
چو او را هست پیش ما قراری
شما را نیست با او هیچ کاری
کنون او داند و ما جاودانه
شما را رفت باید از میانه
عنایت چون ز پیشان یار باشد
کجا اندر میان اغیار باشد
ولی اوّل نبی را در هدایت
نماید آفتابی در عنایت
عنایت گر ترا با خاص گیرد
همه نقصان تو اخلاص گیرد
کند دیدار خویشت آشکاره
که تا کارت نباشد جز نظاره
(۶) حکایت یوسف و ابن یامین علیهما السلام: چو پیش یوسف آمد ابن یامین(۸) حکایت جوان صاحب معرفت وبهشت و لقای حق تعالی: چنین نقلست در اخبار کان روز
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
1388/03/23 16:05
رسته
بیت 7
غلط : ششما
درست : شما
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.