(۴) حکایت پیر که پسر صاحب جمال داشت
یکی پیری چو ماهی یک پسر داشت
که با روی نکو خُلق و هنر داشت
پدر کو را چنان پنداشته بود
حساب از وی بسی برداشته بود
به آخر مرد و جان آن پدر سوخت
چه میگویم جگر کو صد جگر سوخت
پدر بیخود پی تابوت میشد
که هم حیران و هم مبهوت میشد
چو خاک افشاند بسیار و فغان کرد
دلی پُر درد سر بر آسمان کرد
چنین گفت ای که پیوندت نبودست
تو معذوری که فرزندت نبودست
فراغت داری از درد من آنگه
که هستی از پس پرده منزّه
گر استغفار بی پایان ندیدی
حدیث کلبهٔ احزان شنیدی
پسر را چاه و زندانست آنجا
پدر را بیت الاحزانست اینجا
اگر همچون تو پیوندش نبودی
نبودی شک که مانندش نبودی
پسر را با پدر چل سال پیوست
چرا سعی بدو ندهد دمی دست
اگر خطّی بود آن جز خطا نیست
وگر حرفی بوَد آن هم روا نیست
(۳) حکایت ترسا بچه: یکی ترسای تاجر بود پر سیم(۵) حکایت یعقوب و یوسف علیهما السلام: چو یعقوب و چو یوسف آن دو دلدار
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی پیری چو ماهی یک پسر داشت
که با روی نکو خُلق و هنر داشت
هوش مصنوعی: پیری مانند ماهی یک پسر داشت که از لحاظ ظاهر زیبا و دارای خلق و خوی خوب و هنر بود.
پدر کو را چنان پنداشته بود
حساب از وی بسی برداشته بود
هوش مصنوعی: پدر او را طوری تصور کرده بود که از او خیلی چیزها را کنار گذاشته است.
به آخر مرد و جان آن پدر سوخت
چه میگویم جگر کو صد جگر سوخت
هوش مصنوعی: پدر به خاطر مرگ فرزندش از شدت درد و اندوه سوخته است. نمیدانم چطور احساس خود را بیان کنم، زیرا این داغ آنقدر بزرگ است که نمیتوانم به اندازه کافی از آن بگویم.
پدر بیخود پی تابوت میشد
که هم حیران و هم مبهوت میشد
هوش مصنوعی: پدر به دلیل غم و اندوه از دست دادن عزیزش، به دنبال تابوت میرفت و در این حال کاملاً گیج و سردرگم شده بود.
چو خاک افشاند بسیار و فغان کرد
دلی پُر درد سر بر آسمان کرد
هوش مصنوعی: وقتی که خاک بسیار پراکنده شد و دل شکستهای فریاد زد، سرش را به سمت آسمان بلند کرد.
چنین گفت ای که پیوندت نبودست
تو معذوری که فرزندت نبودست
هوش مصنوعی: این گفته به این معناست که اگر پیوند و نسبی بین ما وجود ندارد، مشکلی نیست؛ زیرا تو به خاطر نداشتن فرزند، معذور هستی.
فراغت داری از درد من آنگه
که هستی از پس پرده منزّه
هوش مصنوعی: زمانی که تو از درد و رنج من بیخبر هستی، آرامش و راحتی داری.
گر استغفار بی پایان ندیدی
حدیث کلبهٔ احزان شنیدی
هوش مصنوعی: اگر نتوانستی داستان توبه و آمرزش بیپایان را ببینی، حتماً از ماجرای کلبهای پر از غم و اندوه خبر داری.
پسر را چاه و زندانست آنجا
پدر را بیت الاحزانست اینجا
هوش مصنوعی: پسر در آنجا در چاه و زندان گرفتار شده است و پدر در اینجا در محل محنت و اندوه به سر میبرد.
اگر همچون تو پیوندش نبودی
نبودی شک که مانندش نبودی
هوش مصنوعی: اگر تو به این ارتباط قدم نمیزدی، هرگز نمیتوانستم تصوری از تو داشته باشم.
پسر را با پدر چل سال پیوست
چرا سعی بدو ندهد دمی دست
هوش مصنوعی: پسر به مدت سی سال با پدرش زندگی کرده است، پس چرا نباید لحظهای تلاش کند تا دست پدرش را بگیرد و به او کمک کند؟
اگر خطّی بود آن جز خطا نیست
وگر حرفی بوَد آن هم روا نیست
هوش مصنوعی: اگر نوشتهای وجود داشته باشد، فقط اشتباه است و اگر حرفی باشد، آن هم قابل قبول نیست.