گنجور

(۹) سؤال کردن آن درویش از مجنون که سال عمر تو چندست

مگر پرسید درویشی ز مجنون
که چندست ای پسر سن تو اکنون
جوابش داد آن شوریده احوال
که سن من هزارست و چهل سال
بدو گفتا چه می‌گوئی تو غافل
مگر دیوانه‌تر گشتی تو جاهل
پس او گفتا بسی سر وقت بودست
که لیلی یک نفس رویم نمودست
چل عمر منست و این زیانست
ولی عمر هزاران آن زمانست
چو این چل سال من با خویش بودم
ز نقد عمر خود درویش بودم
ولی آن یک زمان سالی هزارست
که با لیلی مرا خود بی‌شمارست
هزاران سال یک دم باشد آنجا
چه می‌گویم کزین کم باشد آنجا
چو دریابد وجود بی‌نهایت
دو عالم را عدم ماند ولایت
ببین ای دوست تا این چه وجودست
که یک یک ذره آن را در سجودست
وجودست آنکه نه بیش ونه کم شد
درو خواهد همه چیزی عدم شد
زهی عالی وجودی کین وجودات
درو معدوم خواهد شد بلذّات
چو مرد آنجایگه نابود گردد
زیانش جمله آنجا سود گردد
اگر دست آورد خلق جهانی
یکی بر دامنش نرسد زمانی
چو نه این کس بود نه دامن او
که گردد یک زمان پیرامن او

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مگر پرسید درویشی ز مجنون
که چندست ای پسر سن تو اکنون
هوش مصنوعی: یک درویش از مجنون پرسید: پسر! سن تو در حال حاضر چقدر است؟
جوابش داد آن شوریده احوال
که سن من هزارست و چهل سال
هوش مصنوعی: شخصی که به او پاسخ می‌دهد، بیان می‌کند که سن او هزار و چهل سال است، به این معنی که او تجربه و دانش بسیار زیادی دارد و به دیگران نشان می‌دهد که نباید به ظواهر توجه کرد.
بدو گفتا چه می‌گوئی تو غافل
مگر دیوانه‌تر گشتی تو جاهل
هوش مصنوعی: به او گفتند: "چرا اینطور حرف می‌زنی؟ آیا دیوانه‌تر شده‌ای یا حواست از دست رفته است؟"
پس او گفتا بسی سر وقت بودست
که لیلی یک نفس رویم نمودست
هوش مصنوعی: او گفت: چه بسیار وقت است که لیلی یک لحظه به من توجه کرده است.
چل عمر منست و این زیانست
ولی عمر هزاران آن زمانست
هوش مصنوعی: من در طی چهل سال از عمرم را به هدر داده‌ام و این برای من زیان بزرگی است، اما عمر بسیاری از افراد دیگر به اندازه‌ی یک دوره‌ی زمانی طولانی به حساب می‌آید.
چو این چل سال من با خویش بودم
ز نقد عمر خود درویش بودم
هوش مصنوعی: در این سال‌های زیادی که با خودم بوده‌ام، زندگی‌ام مثل یک درویش در فقر و ساده‌زیستی گذرانده است.
ولی آن یک زمان سالی هزارست
که با لیلی مرا خود بی‌شمارست
هوش مصنوعی: اما در یک لحظه، سالی هزار بار برای من به خاطر لیلی می‌گذرد و ارزش و اهمیتش بی‌نهایت است.
هزاران سال یک دم باشد آنجا
چه می‌گویم کزین کم باشد آنجا
هوش مصنوعی: یک لحظه در آنجا به اندازه هزار سال ارزش دارد؛ بنابراین هیچ کلامی نمی‌تواند توصیف کند که چقدر کمتر از این لحظه است.
چو دریابد وجود بی‌نهایت
دو عالم را عدم ماند ولایت
هوش مصنوعی: هرگاه که وجود بی‌نهایت را درک کند، در آن صورت، دو جهان به عدم تبدیل می‌شوند و دیگر سلطنت و حاکمیتی باقی نمی‌ماند.
ببین ای دوست تا این چه وجودست
که یک یک ذره آن را در سجودست
هوش مصنوعی: ای دوست، نظر کن که این چه موجودی است که هر یک از ذراتش در حال عبادت و تسلیم است.
وجودست آنکه نه بیش ونه کم شد
درو خواهد همه چیزی عدم شد
هوش مصنوعی: وجود، چیزی است که نه از آن کاسته می‌شود و نه بر آن افزوده می‌شود؛ همه چیز در آن وجود دارد و در عین حال عدم و نیستی نیز در آن وجود دارد.
زهی عالی وجودی کین وجودات
درو معدوم خواهد شد بلذّات
هوش مصنوعی: عجب وجود برجسته‌ای! زیرا این موجودات در آن وجود ناپدید خواهند شد و لذت‌ها در آن سامان جاری خواهد بود.
چو مرد آنجایگه نابود گردد
زیانش جمله آنجا سود گردد
هوش مصنوعی: وقتی که فردی در جایی از بین برود، تمام آسیب‌های او در آنجا به نفع دیگران تبدیل می‌شود.
اگر دست آورد خلق جهانی
یکی بر دامنش نرسد زمانی
هوش مصنوعی: اگر در طول زمان، هیچ‌یک از دستاوردهای جهانی بر دامن او ننشیند، خلق و جهانی به‌وجود آمده که از او بی‌نیاز باشد.
چو نه این کس بود نه دامن او
که گردد یک زمان پیرامن او
هوش مصنوعی: اگر این شخص وجود نداشت و دامن او نبود، دیگر هیچ چیز نمی‌توانست به دور او بچرخد و زمانی را به دور او سپری کند.