گنجور

در آغاز آلهی نامه

آلهی، نامه را آغاز کردم
بنامت باب نامه باز کردم
زبان را در فصاحت راه دادم
دهان را در بلاغت برگشادم
توکّل بر خدا، تقصیر بر خویش
نهادم این نهایت نامه در پیش
دل حاضر بتحریرش سپردم
اگر خوش گوی کردم گوی بر دم
در گنج عبارت برگشادم
آلهی نامه نام این نهادم
آلهی، نامِ تو و نامهٔ تست
بلی جَفَّ القلَم در خامهٔ تست
بآغازش تو دادستی نهایت
بانجامش تو کن این را کفایت
رفیق خاطرم کن فضل و توفیق
میفکن خاطرم در فکر و تعویق
که تا آخر کنم این داستان را
باُنس جان نمایم اِنس و جان را
توئی هادیِ خلق جاودانی
نهان و آشکارا جمله دانی
بانجام آوری آغازِ رازم
که تا گردن کشم گردن فرازم
آلهی، فضلِ خود را یارِ ما کن
ز رحمت یک نظر درکارِ ما کن
که تا مطلوبِ جانم حاصل آید
مگر قولم قبول یک دل آید
اگر یک دل شود زین شعر خشنود
مراد جان برآید کامِ دل زود
سخن بر من، هدایت بر خداوند
خداوندا جدائی را بپیوند
بلطفت می‌کنم این را حوالت
نگه دارش خدایا از بطالت
پسند خویش کن این گفت و گو را
قبولم کن فزون ده رغبتم را
مهیّا کن مراد روح پیشم
کرامت کن عطیّتهای خویشم
مرا در وصفِ وحدت ترجمان ده
برّب خویش خاطر را نشان ده
نشان ده بی نشانا تا درآیم
بکام دل زبان را برگشایم
در الحان آورم طوطیِ جان را
شکر بخشم ز شعر خود بیان را
بشغل روح تو مشغول گردم
ز ننگ بحر و کان معزول گردم
همه جان گردم و تن را بمانم
روان را از دل و جان وا رهانم
ز سر تا پای کلّی نور گردم
اگر مشکم مگر کافور گردم
خدایا در زبان من صواب آر
دعای بندهٔ خود مستجاب آر
دل پر دُردیم را صاف گردان
بما بین شکر من لاف گردان (؟)
مرا در حضرت خود کامران دار
ز کج گفتن زبانم در امان دار
مرا توفیق ده تا حمد خوانم
صفات ذات تو بر لفظ رانم
ز درگاهت همین دارم امانی
مرا یا رب بدین مقصد رسانی
سخن انجام شد، آغازِ توحید
کنم از حمد و از تمجید و تخمید
بنالم همچو بلبل در بهاران
ببارانم ز ابر دیده باران
بجنبانم سلاسل جان و دل را
کنم روح و روانی آب و گل را
برآرم دستِ دعوت در مناجات
بزاری گویم ای قاضیِ حاجات
مرادر حمدِ خود صاحب قران کن
زبان من چو شعر من روان کن
روان کن کارِ من در کامرانی
زبان را ده برات ترجمانی
خدایا از حکایت خسته گردم
بساط انبساط اندر نوردم
دهان بگشایم اندر وصفِ ذاتت
کنم آغازِ اوصاف صفاتت
خداوندا عطاهای تو عام است
عنایتهای عامّت بر دوام است
ز مشتی خاک ما را آفریدی
کُلی بر کلِّ کَونم بر گزیدی
بگفت خیر امّت سر فرازیم
ازان برجامهٔ طوعت طرازیم
بدین تشریف و خلعت شهریاریم
بکَرَّمنا کبیر و کامگاریم
خداوندا توئی دانا و داور
صفات ذات تست الله اکبر
منزّه از زن و از خویش و فرزند
مبّرا از شریک و مثل و مانند
قدیم بی ولد، قیّوم بی خویش
تولّای توانگر، فخرِ درویش
ز دودی آسمان را آفریدی
ز خاکی کُلِّ انسان آفریدی
سما را بی ستون بنیاد دادی
ترابی بر سرابی تو نهادی
ز بادی عیسی مریم تو کردی
زناری دشمن آدم تو کردی
ز کاف و نون تو کردی کَون کَون را
جهان و جان تودادی اِنس و جان را
مسالک هوش و مستی از تو دارند
ممالک مِلک هستی از تو دارند
خلایق جمله ازجام تو مستند
همه مأمور فرمان الستند
ترا می‌زیبد الحق پادشاهی
که پیدا آوری ماهی ز ماهی
توئی رزّاق هر پیدا و پنهان
توئی خلّاق هر دانا و نادان
وَمَا مِن دابّةٍ منشورِ شاهیست
اَلَم تَعلَم نفاد پادشاهیت
توبودی و نبُد جنّات و نیران
توبودی و نبود ایوان و کیوان
تو بودی ونبود افلاک و کَونَین
تو بودی و نبود این قاب قوسین
توئی باقی و فانی هرچه هستند
بتقدیرت نه بالا بل که پستند
توئی خلاق هر بالا و پستی
توئی پیدا و پنهان هرچه هستی
توئی گیرنده و میرنده مائیم
توئی سلطان و ما مشتی گدائیم
گنه کاریم اما مستمندیم
مسلمانیم ازان ره شهر بندیم
جهان زندان سرای مؤمنانست
ولی مال و منال مؤمن آنست
اگر فضلت قرین حال گردد
خرابم جمله جا و مال گردد
چه باشد بنده مقرون انابت
کند طاعت کند دعوت اجابت
اگر بابنده عدل وداد ورزد
عبادتهای صد ساله چه ارزد
خداوندا توئی حامی و حاضر
بحال بندگان خویش ناظر
خطی از فضل گرد این خطا کش
قلم در نامهٔ کردارِ ما کش
اگر بر ما ببخشائی کریمی
وگر تعظیم فرمائی عظیمی
گر از ما زلّتی آید هم ا زماست
فراموشیِ ما ازحجّت ماست
اگر حوّا وآدم سهو کردند
نه لعبت بازی و نه لهو کردند
بنسیان اندر افتادند آنها
عفو کردی ازیشان پادشاها
ز ما بیچارگان گر درگذاری
گناهی کرده، باشد شهریاری
جلیس خاک این درگاه مائیم
انیس آه و واویلاه مائیم
امانت را نهاده بر کف دست
زبان در ذکر می‌داریم پیوست
ثنای ذات پاکت می‌سرائیم
دهان در شرحِ ذکرت می‌سرائیم
بصد فریاد و واویلا و زاری
همی جوئیم راه رستگاری
باُدعُونی توسُّل کردگانیم
بامر اَستَجِب اخبار خوانیم
الها جز تو ما کس را نخواهیم
ازان رو در پناهت می‌پناهیم
دعای ما اجابت کن الها
انیس ما امامت کن الها
دل عطار را بیت الحرم کن
بتشریف حضورش محترم کن
بتضمین بشنوید این بیتِ نامی
اگرذکری دهد این را تمامی
قدم در کلبهٔ احزان ما نِه
وزان پس منّتی بر جان ما نِه
دل عطّار از دردت خرابست
گذر سوی خرابیها صوابست
خداوندا نظر درجان ما کن
گذر در کلبهٔ احزان ما کن
بعشق خویش ما را مبتلا دار
خرد را مالک راه رضا دار

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آلهی، نامه را آغاز کردم
بنامت باب نامه باز کردم
هوش مصنوعی: ای خداوند، من نامه‌ام را با نام تو آغاز کردم و به این وسیله درِ این نامه را به روی تو گشودم.
زبان را در فصاحت راه دادم
دهان را در بلاغت برگشادم
هوش مصنوعی: من به زبان اجازه دادم تا در بلاغت و فصاحت سخن بگوید و دهانم را برای بیان زیبا و شایسته باز کردم.
توکّل بر خدا، تقصیر بر خویش
نهادم این نهایت نامه در پیش
هوش مصنوعی: به خداوند توکل کرده‌ام و اشتباهات خود را به گردن خود می‌اندازم، این‌گونه خلاصه‌ای از کارهایم را ارائه می‌دهم.
دل حاضر بتحریرش سپردم
اگر خوش گوی کردم گوی بر دم
هوش مصنوعی: دل خود را به تحریر و نوشتن سپردم، اگر خوب بگویم، بگویم که در این حالت باید در دم و دماغ خود نیز تلاش کنم.
در گنج عبارت برگشادم
آلهی نامه نام این نهادم
هوش مصنوعی: در گنجینه‌ی کلمات، معانی را آشکار کردم و نامه‌ای با عنوان آلهی به این نام نوشتم.
آلهی، نامِ تو و نامهٔ تست
بلی جَفَّ القلَم در خامهٔ تست
هوش مصنوعی: ای خدا، نام تو و نوشته‌ات بی‌گمان در قلم خشکیده است.
بآغازش تو دادستی نهایت
بانجامش تو کن این را کفایت
هوش مصنوعی: تو با آغاز خود به من کمک کردی و حالا خودت توانایی پایان دادن به این ماجرا را هم داری؛ این کافی است.
رفیق خاطرم کن فضل و توفیق
میفکن خاطرم در فکر و تعویق
هوش مصنوعی: دوست عزیز، مرا به یاد خوبی‌هایت بیانداز و نگذار که افکارم در دلتنگی و انتظار باقی بماند.
که تا آخر کنم این داستان را
باُنس جان نمایم اِنس و جان را
هوش مصنوعی: می‌خواهم این داستان را به پایان برسانم و جانم را به دوستی و محبت مزین کنم.
توئی هادیِ خلق جاودانی
نهان و آشکارا جمله دانی
هوش مصنوعی: تو راهنمای انسان‌ها هستی، هم در باطن و هم در ظاهر همه‌چیز را می‌دانی.
بانجام آوری آغازِ رازم
که تا گردن کشم گردن فرازم
هوش مصنوعی: من به انجام رساندن راز خود می‌پردازم تا بتوانم با گردن بلند و افتخار بایستم.
آلهی، فضلِ خود را یارِ ما کن
ز رحمت یک نظر درکارِ ما کن
هوش مصنوعی: ای خدا، لطف و کرم خود را در کنار ما قرار ده و با یک نگاه رحمت‌آمیز به کارهای ما توجه کن.
که تا مطلوبِ جانم حاصل آید
مگر قولم قبول یک دل آید
هوش مصنوعی: به این معناست که تا زمانی که آنچه که در عمق وجودم خواهانش هستم به دست نیاید، بهتر است قول و وعده‌ام به طور کامل پذیرفته شود و با تمام وجود به آن عمل کنم.
اگر یک دل شود زین شعر خشنود
مراد جان برآید کامِ دل زود
هوش مصنوعی: اگر کسی از این شعر خوشحال شود و دلش شاد گردد، آرزوهای او به زودی برآورده خواهد شد.
سخن بر من، هدایت بر خداوند
خداوندا جدائی را بپیوند
هوش مصنوعی: ای خدا، کلام من را به راه درست هدایت کن و از جدایی‌ها دور کن.
بلطفت می‌کنم این را حوالت
نگه دارش خدایا از بطالت
هوش مصنوعی: به لطف تو، این شوق را به تو می‌سپارم، خداوندا، از بیهودگی حفظش کن.
پسند خویش کن این گفت و گو را
قبولم کن فزون ده رغبتم را
هوش مصنوعی: این مطلب را بپذیر و به آن توجه کن، چون در این صورت می‌توانی به خواسته‌ها و تمایلات من بیشتر اهمیت دهی.
مهیّا کن مراد روح پیشم
کرامت کن عطیّتهای خویشم
هوش مصنوعی: ای خودا، خواهش می‌کنم که روح مرا آماده کن و به من لطف و هدیه‌های خود را عطا کن.
مرا در وصفِ وحدت ترجمان ده
برّب خویش خاطر را نشان ده
هوش مصنوعی: مرا در بیان وحدت یاری کن و به خودم نشان بده تا به یادآورم.
نشان ده بی نشانا تا درآیم
بکام دل زبان را برگشایم
هوش مصنوعی: مرا به کسی که نشانی ندارد، معرفی کن تا بتوانم به آرزوی دل خود برسم و حرف بزنم.
در الحان آورم طوطیِ جان را
شکر بخشم ز شعر خود بیان را
هوش مصنوعی: در آوازها و نغمه‌ها، روح من را مانند طوطی خوش‌زبان پرورش می‌دهم و با شعر خود، شیرینی و زیبایی را هدیه می‌کنم.
بشغل روح تو مشغول گردم
ز ننگ بحر و کان معزول گردم
هوش مصنوعی: می‌خواهم تمام توجه و وجودم را معطوف روح تو کنم و از ننگ و ذلت موجودیت مادی و دنیوی دور بمانم.
همه جان گردم و تن را بمانم
روان را از دل و جان وا رهانم
هوش مصنوعی: همه وجودم را وقف می‌کنم و برای تنم باقی می‌مانم، اما روح و جانم را از دل و وجودم آزاد می‌کنم.
ز سر تا پای کلّی نور گردم
اگر مشکم مگر کافور گردم
هوش مصنوعی: می‌گوید اگر از سر تا پا نور باشم و درخشان، باز هم اگر بوی خوش عطر مشک را داشته باشم، بهتر از این است که مانند کافور سرد و بی‌روح شوم.
خدایا در زبان من صواب آر
دعای بندهٔ خود مستجاب آر
هوش مصنوعی: ای خدا، لطف کن و زبان مرا درست کن تا بتوانم دعا کنم و دعای من را بپذیری.
دل پر دُردیم را صاف گردان
بما بین شکر من لاف گردان (؟)
هوش مصنوعی: دل پر از درد و غم خود را صاف و آرام کن و در این میان، نشان بده که چه خوب و شیرین هستی.
مرا در حضرت خود کامران دار
ز کج گفتن زبانم در امان دار
هوش مصنوعی: مرا در نزد خود راحت و خوشحال نگه‌دار و از زبانی که ممکن است به اشتباه چیزی بگوید، محافظت کن.
مرا توفیق ده تا حمد خوانم
صفات ذات تو بر لفظ رانم
هوش مصنوعی: به من توفیق بده که بتوانم تو را ستایش کنم و صفات و ویژگی‌هایت را با زبان بیان کنم.
ز درگاهت همین دارم امانی
مرا یا رب بدین مقصد رسانی
هوش مصنوعی: از درگاه تو یک خواسته دارم، ای پروردگار، مرا به این هدف برسان.
سخن انجام شد، آغازِ توحید
کنم از حمد و از تمجید و تخمید
هوش مصنوعی: سخن به پایان رسید و اکنون می‌خواهم از ستایش و بزرگداشت توحید شروع کنم.
بنالم همچو بلبل در بهاران
ببارانم ز ابر دیده باران
هوش مصنوعی: ناله می‌کنم مثل بلبل در فصل بهار و از چشمانم مانند باران می‌بارم.
بجنبانم سلاسل جان و دل را
کنم روح و روانی آب و گل را
هوش مصنوعی: به حرکت در می‌آورم زنجیرهای جان و دل را و به این ترتیب، روح و روانی از آب و گل تشکیل می‌دهم.
برآرم دستِ دعوت در مناجات
بزاری گویم ای قاضیِ حاجات
هوش مصنوعی: دست دعا را به سوی تو بلند می‌کنم و در دل مناجات می‌گویم: ای قاضی نیازها و خواسته‌ها، به من پاسخ ده.
مرادر حمدِ خود صاحب قران کن
زبان من چو شعر من روان کن
هوش مصنوعی: من را در ستایش خود، ای صاحب قرآن، قرار بده و زبانم را همچون شعر، به راحتی به سخن آوردن وادار کن.
روان کن کارِ من در کامرانی
زبان را ده برات ترجمانی
هوش مصنوعی: روح من را در خوشی و کامیابی جاری کن و زبانم را برای بیان مرادهایم تقویت کن.
خدایا از حکایت خسته گردم
بساط انبساط اندر نوردم
هوش مصنوعی: ای خدا، از داستان‌ها و روایت‌ها خسته شدم و دیگر نمی‌خواهم دلخوشی‌هایی را که در آن‌هاست، در زندگی‌ام بیابم.
دهان بگشایم اندر وصفِ ذاتت
کنم آغازِ اوصاف صفاتت
هوش مصنوعی: می‌خواهم با گفتن نامت و توصیف ویژگی‌هایت زبانم را باز کنم و از تو بگویم.
خداوندا عطاهای تو عام است
عنایتهای عامّت بر دوام است
هوش مصنوعی: خداوندا، بخشش‌های تو برای همگان است و لطف‌های تو همیشگی و پایدار می‌باشد.
ز مشتی خاک ما را آفریدی
کُلی بر کلِّ کَونم بر گزیدی
هوش مصنوعی: از یک مشت خاک ما را خلق کرده‌ای و برتر از تمام موجودات برگزیده‌ای.
بگفت خیر امّت سر فرازیم
ازان برجامهٔ طوعت طرازیم
هوش مصنوعی: می‌گوید که ما از بهترین‌های امت هستیم و به خاطر طاعت و خدمت‌گزاری‌امان در این مقام قرار داریم.
بدین تشریف و خلعت شهریاریم
بکَرَّمنا کبیر و کامگاریم
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر مقام و منزلت یک فرد است که به واسطه‌ی ویژگی‌های خاص و حالاتش، مورد احترام و تکریم قرار گرفته و با موفقیت و بزرگی در زندگی خود پیش رفته است. به نوعی، نشان‌دهنده‌ی اعتبار و عظمت فرد به واسطه‌ی ویژگی‌هایش در جامعه می‌باشد.
خداوندا توئی دانا و داور
صفات ذات تست الله اکبر
هوش مصنوعی: خداوند، تو دانا و قاضی هستی و ویژگی‌های تو عظیم و بی‌نظیر است.
منزّه از زن و از خویش و فرزند
مبّرا از شریک و مثل و مانند
هوش مصنوعی: خالص و پاک از هر نوع وابستگی به زن و خانواده و فرزندان است و هیچ‌گونه شریک، هم‌نوع و مشابهی ندارد.
قدیم بی ولد، قیّوم بی خویش
تولّای توانگر، فخرِ درویش
هوش مصنوعی: خداوندی که نه فرزندی دارد و نه نیازی به کسی، در عین حال، توانایی و قدرت را به یکدیگر می‌بخشد و بین افراد ثروتمند و نیازمندان تفاوت می‌گذارد.
ز دودی آسمان را آفریدی
ز خاکی کُلِّ انسان آفریدی
هوش مصنوعی: خداوند از دود آسمان را خلق کرده و از خاک، انسان را آفریده است.
سما را بی ستون بنیاد دادی
ترابی بر سرابی تو نهادی
هوش مصنوعی: تو بر دل بی‌پایه و بنیاد، حالتی را حکم‌فرما کردی که همچون سرابی در بیابان است.
ز بادی عیسی مریم تو کردی
زناری دشمن آدم تو کردی
هوش مصنوعی: به خاطر یک نفرت و حسادت، تو باعث شدی که عیسی از مریم به عنوان زنی یاد کند و دشمنی با آدم را به وجود بیاوری.
ز کاف و نون تو کردی کَون کَون را
جهان و جان تودادی اِنس و جان را
هوش مصنوعی: از حرف «کاف» و «نون» جهانی آفریدی و به واسطهٔ این خالقیت، جان و روح را به انسان‌ها بخشیدی.
مسالک هوش و مستی از تو دارند
ممالک مِلک هستی از تو دارند
هوش مصنوعی: راه‌های پندار و خوش‌حالی به تو وابسته است و کشورهای وجود و هستی نیز از تو سرچشمه می‌گیرند.
خلایق جمله ازجام تو مستند
همه مأمور فرمان الستند
هوش مصنوعی: تمام مردم از جام تو سیراب شده‌اند و همه در برابر فرمان تو قرار دارند.
ترا می‌زیبد الحق پادشاهی
که پیدا آوری ماهی ز ماهی
هوش مصنوعی: تو واقعاً شایسته مقام پادشاهی هستی، زیرا می‌توانی ماهی را از درون ماهی دیگر بیرون بیاوری.
توئی رزّاق هر پیدا و پنهان
توئی خلّاق هر دانا و نادان
هوش مصنوعی: تو تامین‌کننده روزی هر موجودی هستی، چه آنکه نمایان است و چه آنکه پنهان. تو خالق و آفریننده همه دانشمندان و نادان‌ها نیز هستی.
وَمَا مِن دابّةٍ منشورِ شاهیست
اَلَم تَعلَم نفاد پادشاهیت
هوش مصنوعی: هیچ موجود زنده‌ای نیست که در برابر سلطنت تو نایستد، آیا نمی‌دانی که قدرت سلطنت تو همیشه پایدار است؟
توبودی و نبُد جنّات و نیران
توبودی و نبود ایوان و کیوان
هوش مصنوعی: تو وجود داشتی و هیچ چیز دیگری وجود نداشت؛ نه بهشت و نه آتش، و نه عرش و نه زمین.
تو بودی ونبود افلاک و کَونَین
تو بودی و نبود این قاب قوسین
هوش مصنوعی: تو بودی و وجودی از آسمان‌ها و زمین نبود، همه چیز به تو وابسته بود و این مرزها و فاصله‌ها وجود نداشتند.
توئی باقی و فانی هرچه هستند
بتقدیرت نه بالا بل که پستند
هوش مصنوعی: تو جاویدان هستی و هر چه موجود است، در مقابل تقدیر دچار زوال و ناپایداری‌اند. آن‌ها نه تنها در مرتبه‌ای عالی به حساب نمی‌آیند، بلکه در واقع در مرتبه‌ای پایین‌تر قرار دارند.
توئی خلاق هر بالا و پستی
توئی پیدا و پنهان هرچه هستی
هوش مصنوعی: تو هستی خالق هر چیزی که در دنیا وجود دارد و در هر حالتی که به نظر می‌رسد، چه آشکار و چه پنهان، تو آن را شکل می‌دهی.
توئی گیرنده و میرنده مائیم
توئی سلطان و ما مشتی گدائیم
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که هم دریافت می‌کنی و هم به سرنوشت مرگ دچار می‌شوی، در حالی که ما همچون فقیرانی هستیم که به سلطنت تو وابسته‌ایم.
گنه کاریم اما مستمندیم
مسلمانیم ازان ره شهر بندیم
هوش مصنوعی: ما خطا کار هستیم اما نیازمند و فقیر، به خاطر ایمانمان به این شهر وابسته‌ایم.
جهان زندان سرای مؤمنانست
ولی مال و منال مؤمن آنست
هوش مصنوعی: جهان برای مؤمنان مانند زندانی است، اما دارایی و ثروت واقعی مؤمن در این دنیا نیست.
اگر فضلت قرین حال گردد
خرابم جمله جا و مال گردد
هوش مصنوعی: اگر فضایل و características تو با شرایط من ناسازگار شود، تمام دارایی و زندگی‌ام تحت تاثیر قرار خواهد گرفت.
چه باشد بنده مقرون انابت
کند طاعت کند دعوت اجابت
هوش مصنوعی: آیا ممکن است بنده‌ای که به خدا بازگشت می‌کند، با انجام عبادت و اطاعت، دعوت خدا را بپذیرد؟
اگر بابنده عدل وداد ورزد
عبادتهای صد ساله چه ارزد
هوش مصنوعی: اگر خداوند با من به عدالت و انصاف رفتار کند، عبادت‌های صد ساله‌ام هیچ ارزشی نخواهد داشت.
خداوندا توئی حامی و حاضر
بحال بندگان خویش ناظر
هوش مصنوعی: ای خدا، تو همواره یاور بندگانت هستی و به حال آن‌ها توجه داری.
خطی از فضل گرد این خطا کش
قلم در نامهٔ کردارِ ما کش
هوش مصنوعی: زبان محبت و لطف را به کار ببر تا اشتباهات و نواقص ما در زندگی را بپوشاند و پنهان کند.
اگر بر ما ببخشائی کریمی
وگر تعظیم فرمائی عظیمی
هوش مصنوعی: اگر به ما لطف کنی و ما را ببخشی، نشان از بزرگی و کرامت توست و اگر به ما احترام بگذاری، نشان از عظمت توست.
گر از ما زلّتی آید هم ا زماست
فراموشیِ ما ازحجّت ماست
هوش مصنوعی: اگر از ما اشتباهی سر بزند، این ناشی از فراموشی ما از دلیل و برهان ماست.
اگر حوّا وآدم سهو کردند
نه لعبت بازی و نه لهو کردند
هوش مصنوعی: اگر حوا و آدم خطایی کردند، به معنای بازی یا خوش‌گذرانی نبود.
بنسیان اندر افتادند آنها
عفو کردی ازیشان پادشاها
هوش مصنوعی: آنها در درد و مشکلات افتاده‌اند و تو به عنوان پادشاه عذرشان را پذیرفتی.
ز ما بیچارگان گر درگذاری
گناهی کرده، باشد شهریاری
هوش مصنوعی: اگر از ما آدم‌های بیچاره گناهی سر بزند، اشکالی ندارد، چون در نهایت این یک ویژگی انسانی است.
جلیس خاک این درگاه مائیم
انیس آه و واویلاه مائیم
هوش مصنوعی: ما هم‌نشین خاک این درگاه هستیم و همراه با درد و آه و ناله‌های دل‌انگیزیم.
امانت را نهاده بر کف دست
زبان در ذکر می‌داریم پیوست
هوش مصنوعی: ما امانتی را که داریم با زبان خود به یاد می‌آوریم و همیشه در خاطر داریم.
ثنای ذات پاکت می‌سرائیم
دهان در شرحِ ذکرت می‌سرائیم
هوش مصنوعی: ما در ستایش صفات نیک تو شعر می‌گوییم و زبان‌مان را به ذکر بزرگیت مشغول می‌کنیم.
بصد فریاد و واویلا و زاری
همی جوئیم راه رستگاری
هوش مصنوعی: ما با فریاد و ناله بسیار، در جستجوی راه نجات و رهایی هستیم.
باُدعُونی توسُّل کردگانیم
بامر اَستَجِب اخبار خوانیم
هوش مصنوعی: ما به دعا و نیایش روی می‌آوریم و به درگاه خداوند توسل می‌جوییم تا پاسخ دعاهایمان را بشنویم و اخبار خوشی بیابیم.
الها جز تو ما کس را نخواهیم
ازان رو در پناهت می‌پناهیم
هوش مصنوعی: ای خدا، جز تو به کسی نیاز نداریم، به همین خاطر در پناه تو به آرامش می‌رسیم.
دعای ما اجابت کن الها
انیس ما امامت کن الها
هوش مصنوعی: ای خدا، دعاهای ما را مستجاب کن و زندگی ما را با وجود امام‌مان روشن کن.
دل عطار را بیت الحرم کن
بتشریف حضورش محترم کن
هوش مصنوعی: دل عطار را به کعبه‌ای مقدس تبدیل کن و با احترام و ارادت به حضورش ارزش و جایگاه خاصی بده.
بتضمین بشنوید این بیتِ نامی
اگرذکری دهد این را تمامی
هوش مصنوعی: این اشعار به شما توصیه می‌کند که از این بیت معروف به عنوان زبانی برای یادآوری استفاده کنید؛ اگر این شعر شما را به یاد کسی یا چیزی بیندازد، به آن توجه کنید.
قدم در کلبهٔ احزان ما نِه
وزان پس منّتی بر جان ما نِه
هوش مصنوعی: به کلبهٔ پر از غم ما قدم بگذار و بار دیگر لطفی بر روح ما بیاور.
دل عطّار از دردت خرابست
گذر سوی خرابیها صوابست
هوش مصنوعی: دل عطّار به خاطر درد تو در anguish و نابودی است، بنابراین رفتن به سوی ویرانی‌ها درست و منطقی به نظر می‌رسد.
خداوندا نظر درجان ما کن
گذر در کلبهٔ احزان ما کن
هوش مصنوعی: خداوندا، به حال ما توجه کن و به دل‌های پرغم ما نگاهی بینداز.
بعشق خویش ما را مبتلا دار
خرد را مالک راه رضا دار
هوش مصنوعی: ما را به عشق خود دچار کن، و عقل را به راهی ببر که رضا و خوشنودی را در آن بیابیم.

حاشیه ها

1398/02/19 08:05
محمدامین

سلام و درود
بسیار زیبا و پرمعنا