(۱۲) حکایت رندی که از دکانی چیزی میخواست
یکی رندی میان داغ و دردی
ستاده بود بر دکان مردی
ازو میخواست چیزی، می ندادش
بسی بر پیش دکان ایستادش
زبان بگشاد دکاندار پر پیچ
که تا تو زخم نکنی ندهمت هیچ
چو کردی زخم، از من نقد میجوی
وگر نه همچنین میباش و میگوی
برهنه کرد رند اندام حالی
بدو گفتا نگه کن از حوالی
اگر بر من ز سر درگیر تا پای
توانی دید بی صد زخم یک جای
بگو کانجایگه زخمی رسانم
که بی صد زخم جائی میندانم
اگر بی زخم هستم جایگاهی
نباشد چشم زخم از تو گناهی
چو نیست از پای تا سر بی جراحت
بده چیزی که یابم از تو راحت
تنم چون جمله مجروحست اکنون
ازین پس نوبة روحست اکنون
خدایا من چو آن رند گدایم
که بر تن نیست بی صد زخم جایم
ز سر تا پای من چندان که جوئی
جراحت پُر بوَد چندان که گوئی
دمی هرگز براحت برنیارم
که سر از صد جراحت بر نیارم
دمی گر صد جراحت مینیابم
ز عمر خویش راحت مینیابم
اگر خود پای تا سر عین دردم
ز دردی کافرم گر سیر گردم
غم تو بایدم از عالم تو
ندارم غم چو من دارم غم تو
دریغا جان ندارم صد هزاران
که در پای غمت ریزم چو باران
چو حرف ها و هو آید بگوشم
همه در ها و هو و در خروشم
ترا دیدم خودی خود ستُردم
بتو زنده شدم وز خویش مُردم
اگردایم چنین باشم کمالست
وگر با خویشتن رفتم زوالست
خدایا دست این شوریده دل گیر
خلاصم ده ازین زندان دلگیر
در آن ساعت که جان آید بحلقم
نماند هیچ امیدی بخلقم
تنم را روشنائی لحد بخش
دلم را آشنائی ابد بخش
چو زایل گردد این مُلک وجودم
مکن بی بهره از دریای جودم
(۱۱) مناجات ابراهیم ادهم: به پیش کعبه ابراهیم ادهم(۱۳) حکایت عبدالله بن مسعود با کنیزک: کنیزی داشت عبدالله مسعود
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی رندی میان داغ و دردی
ستاده بود بر دکان مردی
هوش مصنوعی: یک آدم مکار و هوشیار در میان دردها و مشکلات، در کنار مردی که کسب و کار دارد، ایستاده بود.
ازو میخواست چیزی، می ندادش
بسی بر پیش دکان ایستادش
هوش مصنوعی: شخصی از کسی چیزی خواسته بود، اما او به او نمیداد. بنابراین، آن شخص مدت زیادی در مقابل دکان ایستاد.
زبان بگشاد دکاندار پر پیچ
که تا تو زخم نکنی ندهمت هیچ
هوش مصنوعی: دکاندار با زبانی نرم و پیچیده سخن گفت و گفت که اگر تو آسیبی به من نزنید، چیزی به تو نخواهم داد.
چو کردی زخم، از من نقد میجوی
وگر نه همچنین میباش و میگوی
هوش مصنوعی: اگر به من آسیب برسانی، از من انتقاد میکنی وگرنه همچنان به همین صورت بمان و حرفهای خود را بزن.
برهنه کرد رند اندام حالی
بدو گفتا نگه کن از حوالی
هوش مصنوعی: شخصی با اندامی برهنه در حالتی نامناسب ایستاده است و به او میگوید نگاهی به اطراف بینداز.
اگر بر من ز سر درگیر تا پای
توانی دید بی صد زخم یک جای
هوش مصنوعی: اگر بتوانی از سر تا پا به من توجه کنی، هیچگونه زخم و ناراحتی را در یک جا نخواهی دید.
بگو کانجایگه زخمی رسانم
که بی صد زخم جائی میندانم
هوش مصنوعی: بگو آنجا که زخمی ایجاد کردهام، هیچ جایی بدون زخم نیست.
اگر بی زخم هستم جایگاهی
نباشد چشم زخم از تو گناهی
هوش مصنوعی: اگر من آسیبی ندیدهام، پس جایی برای حسادت و آسیب از سوی تو وجود ندارد و این خطا از تو نیست.
چو نیست از پای تا سر بی جراحت
بده چیزی که یابم از تو راحت
هوش مصنوعی: اگر نبودم از سر تا پا زخمی، چیزی به من بده که از تو آرامش بیابم.
تنم چون جمله مجروحست اکنون
ازین پس نوبة روحست اکنون
هوش مصنوعی: بدن من اکنون به شدت آسیبدیده است و حالا نوبت روح من است که بیدار شود.
خدایا من چو آن رند گدایم
که بر تن نیست بی صد زخم جایم
هوش مصنوعی: خدایا، من مانند آن یار زخمخوردهای هستم که بدنهاش پر از آسیب و جراحت است، اما همواره در جستجوی روزنهای برای امید و کمک هستم.
ز سر تا پای من چندان که جوئی
جراحت پُر بوَد چندان که گوئی
هوش مصنوعی: بیت اشاره دارد به این که هر جا از وجود من را بررسی کنی، جراحت و زخمهای زیادی مییابی که پر از بوی درد و رنج هستند. به نوعی نشان دهندهی تجربههای سخت و تلخ در زندگی است که هر قسمت از وجودم را تحت تأثیر قرار داده است.
دمی هرگز براحت برنیارم
که سر از صد جراحت بر نیارم
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوانم به راحتی نفس بکشم، زیرا با هر نفس به یاد دردهای فراوانی هستم که در درونم دارم.
دمی گر صد جراحت مینیابم
ز عمر خویش راحت مینیابم
هوش مصنوعی: اگرچه در زندگی بارها با درد و رنج مواجه میشوم، اما اگر لحظهای از آرامش و راحتی بیابم، برای من کافی است.
اگر خود پای تا سر عین دردم
ز دردی کافرم گر سیر گردم
هوش مصنوعی: اگر تمام وجودم از درد پر شده باشد و در آتش آن بسوزم، حتی اگر به کمال برسم و به آرامش برسم، باز هم به درد و رنج خود میاندیشم و از آن رهایی نمییابم.
غم تو بایدم از عالم تو
ندارم غم چو من دارم غم تو
هوش مصنوعی: باید بگویم که از هیچ چیز در این دنیا ناراحت نیستم، چون غم تو را در دل دارم.
دریغا جان ندارم صد هزاران
که در پای غمت ریزم چو باران
هوش مصنوعی: ای کاش جانم را داشتم تا هزاران بار آن را در پای غمت بریزم مانند بارانی که بر زمین میبارد.
چو حرف ها و هو آید بگوشم
همه در ها و هو و در خروشم
هوش مصنوعی: زمانی که صحبتها و صداها به گوشم میرسند، همه چیز را از سر و صدا و هیاهو میشنوم.
ترا دیدم خودی خود ستُردم
بتو زنده شدم وز خویش مُردم
هوش مصنوعی: وقتی تو را دیدم، خودم را نادیده گرفتم و با تو زندگی را آغاز کردم و از هویتم فاصله گرفتم.
اگردایم چنین باشم کمالست
وگر با خویشتن رفتم زوالست
هوش مصنوعی: اگر همیشه به همین حال که هستم ادامه دهم، به کمال میرسم، اما اگر با خودم به غیر از این رفتار کنم، به زوال و نابودی کشیده میشوم.
خدایا دست این شوریده دل گیر
خلاصم ده ازین زندان دلگیر
هوش مصنوعی: خدایا، به من کمک کن و مرا از این وضعیت غمانگیز و دلگیر نجات بده.
در آن ساعت که جان آید بحلقم
نماند هیچ امیدی بخلقم
هوش مصنوعی: در آن لحظه که جانم به گلوی من میآید، هیچ امیدی به زندگی و وجودم باقی نمیماند.
تنم را روشنائی لحد بخش
دلم را آشنائی ابد بخش
هوش مصنوعی: بدنم را نور قبر بده و دل مرا به آشنایی جاودان برسان.
چو زایل گردد این مُلک وجودم
مکن بی بهره از دریای جودم
هوش مصنوعی: وقتی که هستی من زائل شود، از دریای بخشش من بهرهمند نخواهی شد.