گنجور

(۸) سؤال کردن سائل از مجنون

بمجنون گفت آن یاری ز یاری
که لیلی را تو چندین دوست داری
بدو گفتا بحقّ عرش و کرسی
که گر من دوستش دارم چه پرسی
رفیقش گفت چندین شعر گفتن
شبانروزیت نه خوردن نه خفتن
میان خاک و خون بودن بزاری
چه بودست این همه بر دوستداری؟
جوابش دادکان بگذشت اکنون
که مجنون لیلی و لیلیست مجنون
دوئی برخاست اکنون از میانه
همه لیلیست، مجنون بر کرانه
چو شیر و مَی بهم پیوسته گردند
ز نقصان دو بودن رسته گردند
یکی چون آشکارا گشت اینجا
دوئی را نیست یارا گشت اینجا
اگر هستی بجان او را خریدار
چو تو گم گشتی او آمد پدیدار
چنان گم شو که دیگر تا توانی
نیابی خویش را در زندگانی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بمجنون گفت آن یاری ز یاری
که لیلی را تو چندین دوست داری
هوش مصنوعی: مجنون از کسی پرسید که چقدر لیلی را دوست داری، آن یار را از دیگر یارانش جدا می‌کرد.
بدو گفتا بحقّ عرش و کرسی
که گر من دوستش دارم چه پرسی
هوش مصنوعی: به او گفتند که به خداوند عرش و کرسی قسم، اگر من او را دوست داشته باشم، چه نیازی به سؤال کردن درباره‌اش دارم؟
رفیقش گفت چندین شعر گفتن
شبانروزیت نه خوردن نه خفتن
هوش مصنوعی: دوستش گفت که تو در طی شبانه‌روز مدام شعر می‌گویی و نه غذا می‌خوری و نه استراحت می‌کنی.
میان خاک و خون بودن بزاری
چه بودست این همه بر دوستداری؟
هوش مصنوعی: در شرایط سخت و دشوار که انسان در میان مشکلات و چالش‌ها قرار دارد، چه دلیلی برای داشتن این همه محبت و دوستداری وجود دارد؟
جوابش دادکان بگذشت اکنون
که مجنون لیلی و لیلیست مجنون
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اکنون دیگر زمان پاسخ دادن به اوضاع گذشته نیست؛ بلکه حالا مجنون به عشق لیلی دچارشده و لیلی هم به همین شیوه به او دل بسته است. یعنی هر دوی آن‌ها در مسیر عشق خود غرق شده‌اند و دیگر اهمیتی به چیزهای دیگر نمی‌دهند.
دوئی برخاست اکنون از میانه
همه لیلیست، مجنون بر کرانه
هوش مصنوعی: در حال حاضر، احساسات و تمایلات مختلفی از دل یک موضوع یا موقعیت یعنی لیلی به وجود آمده است، و مجنون در کنار این احساسات قرار دارد.
چو شیر و مَی بهم پیوسته گردند
ز نقصان دو بودن رسته گردند
هوش مصنوعی: وقتی شیر و می به هم ملحق شوند، نقص دوگانگی از بین می‌رود و به شکلی واحد درمی‌آیند.
یکی چون آشکارا گشت اینجا
دوئی را نیست یارا گشت اینجا
هوش مصنوعی: وقتی که کسی در اینجا به وضوح و آشکاری رسید، دیگر جایی برای دوگانگی و اختلاف باقی نمی‌ماند.
اگر هستی بجان او را خریدار
چو تو گم گشتی او آمد پدیدار
هوش مصنوعی: اگر به دنبال حقیقت و وجود او هستی، در جستجوی او باش؛ وقتی که از او دور شدی، او خودش را به تو نشان خواهد داد.
چنان گم شو که دیگر تا توانی
نیابی خویش را در زندگانی
هوش مصنوعی: به قدری در زندگی غرق شو که هیچگاه نتوانی خود را پیدا کنی و از یاد ببری.

حاشیه ها

1398/02/09 17:05
میثم رییسیان

سلام.وقت بخیر
خوستم بگم دو تا بیت این حکایت زیبا با کتاب الهی نامه من فرق داره.البته تاثیری تو رسوندن معنی نمیذاره.
بیت چهارم (میان خاک و خون بودن به زاری/ ز چه بود این همه، نه از دوستداری)
بیت نهم ( اگر هستی به جان او خریدار/ برو گم کرد تا آید پدیدار)
تشکر