(۱۱) حکایت سلطان محمود و ایاز
مگر سلطان دین محمود پیروز
ایاز خویش را پرسید یک روز
که از چه رشک آید در جهانت
جوابی راست خواهم زین میانت
چنین گفت او که در رشکم همه جای
ازان سنگی که مالی در کف پای
دلم از رشکِ سنگت میبنالد
که او رخ در کف پای تو مالد
اگر هرگز دهد این دولتم دست
نهم سر در کف پای تو پیوست
چو رویم در کف پای تو باشد
همیشه روی من جای تو باشد
اگر روی ایاز آید ترا جای
نهد بر آسمان هفتمین پای
چو نه سر میخرد یار و نه دستار
بطرّاری و دستانش بدست آر
ندیدی آنکه رُستم از گزستان
چه با اسفندیاری کرد دستان؟
به باطن هرچه بتوان کرد میکن
بظاهر ترک خواب و خورد میکن
بدستان و بحیلت پیش میرو
بصدق معرفت بیخویش میرو
مگر راهی بدستان بازیابی
دمی با همدمی دمساز یابی
اگر با همدمت یک دم بهم تو
نشانی خویش را، رَستی ز غم تو
تو بنگر کو کجا و تو کجائی
عجب نبوَد اگر باشد جدائی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مگر سلطان دین محمود پیروز
ایاز خویش را پرسید یک روز
هوش مصنوعی: روزی سلطان دین محمود پیروز از ایاز، خادم خود، سوالی کرد.
که از چه رشک آید در جهانت
جوابی راست خواهم زین میانت
هوش مصنوعی: از چه چیزی در زندگیات حسادت کنم؟ من پاسخی روشن از میان این همه احساسات و سوالات دارم.
چنین گفت او که در رشکم همه جای
ازان سنگی که مالی در کف پای
هوش مصنوعی: او گفت که در حسادت من، همه جا از سنگی که در کف پا دارم، احساس درد میکنم.
دلم از رشکِ سنگت میبنالد
که او رخ در کف پای تو مالد
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زیبایی و مقام تو غمگین است، چون حتی سنگی که در پای تو قرار دارد، به تو افتخار میکند و خود را به تو میمالد.
اگر هرگز دهد این دولتم دست
نهم سر در کف پای تو پیوست
هوش مصنوعی: اگر روزی این ثروت و قدرت به من برسد، همواره سرم تنها در پای تو خواهد بود.
چو رویم در کف پای تو باشد
همیشه روی من جای تو باشد
هوش مصنوعی: هنگامی که به تو نگاه میکنم، همیشه احساس میکنم که تو در قلب و وجود من هستی.
اگر روی ایاز آید ترا جای
نهد بر آسمان هفتمین پای
هوش مصنوعی: اگر ایاز به سراغ تو بیاید، جای تو را در آسمان هفتم بر پا خواهد گذاشت.
چو نه سر میخرد یار و نه دستار
بطرّاری و دستانش بدست آر
هوش مصنوعی: زمانی که نه سرود شادمانی وجود دارد و نه سراسری در کار است، باید با شجاعت و دلاوری، اقدام کرده و دست به کار شد.
ندیدی آنکه رُستم از گزستان
چه با اسفندیاری کرد دستان؟
هوش مصنوعی: آیا ندیدی که رستم، قهرمان بزرگ، با اسفندیار چه کرد؟ او در نبردی میان بهترینها، پیروزی بزرگی به دست آورد.
به باطن هرچه بتوان کرد میکن
بظاهر ترک خواب و خورد میکن
هوش مصنوعی: هرچه میتوانی درون خود را درست کن و به ظاهر، خواب و خوراک را ترک کن.
بدستان و بحیلت پیش میرو
بصدق معرفت بیخویش میرو
هوش مصنوعی: با دستهای خود و با نیرنگ جلو برو، اما با صداقت و آگاهی از خودت پیش نرو.
مگر راهی بدستان بازیابی
دمی با همدمی دمساز یابی
هوش مصنوعی: آیا ممکن است راهی برای پیدا کردن لحظهای با همراهی همدل و همزبان وجود داشته باشد؟
اگر با همدمت یک دم بهم تو
نشانی خویش را، رَستی ز غم تو
هوش مصنوعی: اگر در یک لحظه با رفیقت مرا به یاد آوری، از غم و اندوهت رهایی مییابی.
تو بنگر کو کجا و تو کجائی
عجب نبوَد اگر باشد جدائی
هوش مصنوعی: به جایی که تو هستی و جایی که من هستم نگاه کن؛ اگر جدایی وجود داشته باشد، عجبی ندارد.