گنجور

(۲) حکایت عیسی علیه السلام

مگر روح الله آن شمع دلفروز
به گورستان گذر می‌کرد یک روز
ز گوری ناله‌ای آمد به گوشش
دل از زاریّ آن آمد به جوشش
دعا کرد آن زمان تا حق تعالی
به یک دم زنده کردش چون خیالی
یکی پیر خمیده چون کمانی
سلامش گفت و ساکن شد زمانی
مسیحش گفت پیرا کیستی تو
چه وقتی مُردی و کَی زیستی تو
پس آنگه گفت ای بحر پر اسرار
منم حیّانِ بن معبد چنین زار
هزار و هشتصد سالست ای پاک
که تا من مرده‌ام افتاده در خاک
ازین سختی نیاسودم زمانی
ندیدم خویش را یک دم امانی
مسیحش گفت ای شوریده خوابت
چرا کردند چندینی عذابت
بدو گفت این عذاب من کالیمست
برای دانگی مال یتیمست
مسیحش گفت بی ایمان بمُردی
که از دانگی تو چندین رنج بردی؟
چنین گفت او که بر اسلام مُردم
که چندین سال چندین رنج بردم
دعا کرد آن زمان عیسی پاکش
که تا خوش خفت و شد با زیر خاکش
مسلمانان مسلمانی گر اینست
ندانم کانچه می‌بینم چه دینست
گرت یک جَو حرام ناصوابست
هزار و هشتصد سالت عذابست
وگر خود مال سر تا سر حرامست
چگویم خود عذابت بر دوامست
عزیزا چون وفاداری نداری
غم خود خور چو غم خواری نداری
نداری هیچ گردن سر میفراز
حساب خصم از گردن بینداز
که چون بر سر نداری عیسی پاک
بسی بینی عذاب از خصم بی باک
ندانی هیچ کار خویش کردن
بجز عمرت کم و زر بیش کردن
نمی‌دانی که تا تو سیم کوشی
بغفلت عمر زرّین می‌فروشی
مکن زر جمع چون سیماب درتاب
که خواهی گشت ناگه همچو سیماب
ازان زر بیشتر در زیرِ خاکست
که از وی بیشتر مردم هلاکست
زری کان سنگ در کوه و کمر داشت
بخیل از سنگ آن زر سخت تر داشت
بده از مردمی صد گنج پیوست
ولی یک جَو بمردی کم ده از دست
خسی کو نان ده آمد از کسی به،
که یک نان ده ز فرمان ده بسی به
ولی کُشته شدن در پای پیلان
به از نان خوردن از دست بخیلان

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مگر روح الله آن شمع دلفروز
به گورستان گذر می‌کرد یک روز
هوش مصنوعی: آیا روح‌الله روزی در حال عبور از گورستان بود و مانند شمعی روشن و دل‌انگیز می‌درخشید؟
ز گوری ناله‌ای آمد به گوشش
دل از زاریّ آن آمد به جوشش
هوش مصنوعی: از قبرستان صدایی به گوش او رسید که دلش از شنیدن آن به شدت به تکاپو افتاد.
دعا کرد آن زمان تا حق تعالی
به یک دم زنده کردش چون خیالی
هوش مصنوعی: او در آن لحظه دعا کرد تا خداوند با یک لحظه او را مانند یک خیال زنده کند.
یکی پیر خمیده چون کمانی
سلامش گفت و ساکن شد زمانی
هوش مصنوعی: یک مرد پیر و خمیده مانند کمان، به من سلام کرد و لحظه‌ای ایستاد.
مسیحش گفت پیرا کیستی تو
چه وقتی مُردی و کَی زیستی تو
هوش مصنوعی: مسیح به او گفت: تو چه کسی هستی، در چه زمانی مردی و چه زمانی زندگی کردی؟
پس آنگه گفت ای بحر پر اسرار
منم حیّانِ بن معبد چنین زار
هوش مصنوعی: آن‌گاه او گفت: ای دریای پر از راز، من این‌گونه زار و نزار هستم، همانند حیّان بن معبد.
هزار و هشتصد سالست ای پاک
که تا من مرده‌ام افتاده در خاک
هوش مصنوعی: هزار و هشتصد سال است، ای پاک، که من مرده‌ام و در خاک قرار گرفته‌ام.
ازین سختی نیاسودم زمانی
ندیدم خویش را یک دم امانی
هوش مصنوعی: از این مشکلات و سختی‌ها خسته نشدم و هیچ وقت نتوانستم خود را برای یک لحظه هم از آن‌ها رها کنم.
مسیحش گفت ای شوریده خوابت
چرا کردند چندینی عذابت
هوش مصنوعی: مسیح به او گفت: ای دیوانه، چرا اینقدر به تو سخت گذشته و این همه رنج می‌کشی؟
بدو گفت این عذاب من کالیمست
برای دانگی مال یتیمست
هوش مصنوعی: او به او گفت که این عذاب من مانند برشی است که برای به دست آوردن مال یتیمان وجود دارد.
مسیحش گفت بی ایمان بمُردی
که از دانگی تو چندین رنج بردی؟
هوش مصنوعی: مسیح به او گفت: ای بی‌ایمان، تو که به خاطر عدم ایمان خود، این همه رنج را متحمل شدی، در واقع زندگی‌ات را به هدر داده‌ای.
چنین گفت او که بر اسلام مُردم
که چندین سال چندین رنج بردم
هوش مصنوعی: او گفت که من به خاطر اسلام جان دادم، زیرا سال‌ها رنج‌ها و سختی‌های زیادی را تحمل کردم.
دعا کرد آن زمان عیسی پاکش
که تا خوش خفت و شد با زیر خاکش
هوش مصنوعی: عیسی، در آن زمان دعا کرد تا او، در آرامش بخوابد و بعد از مرگ، به زیر خاک برود.
مسلمانان مسلمانی گر اینست
ندانم کانچه می‌بینم چه دینست
هوش مصنوعی: اگر این نوع از مسلمان بودن، همان مسلمان واقعی است، من نمی‌دانم که این چه دینی است که می‌بینم.
گرت یک جَو حرام ناصوابست
هزار و هشتصد سالت عذابست
هوش مصنوعی: اگر یک ذره از مال حرام و نادرست داشته باشی، عذاب تو به اندازه هزار و هشتصد سال خواهد بود.
وگر خود مال سر تا سر حرامست
چگویم خود عذابت بر دوامست
هوش مصنوعی: اگر تمام دارایی و ثروت من از چیزهای حرام به دست آمده باشد، چگونه می‌توانم بگویم که عذاب من همیشگی است؟
عزیزا چون وفاداری نداری
غم خود خور چو غم خواری نداری
هوش مصنوعی: ای عزیز، چون تو وفادار نیستی، پس غم خودت را بخور، چون که نمی‌توانی به غم دیگران هم توجه کنی.
نداری هیچ گردن سر میفراز
حساب خصم از گردن بینداز
هوش مصنوعی: اگر چیزی در دست نداری، برای چه سر خود را بالا می‌کنی؟ حساب دشمنان را از گردن خود بردار و به خودت فشار نیاور.
که چون بر سر نداری عیسی پاک
بسی بینی عذاب از خصم بی باک
هوش مصنوعی: وقتی که بر سر نداری و از خود دفاع نمی‌کنی، عذاب و مشکلات زیادی از سوی دشمن بی‌رحم بر تو نازل خواهد شد.
ندانی هیچ کار خویش کردن
بجز عمرت کم و زر بیش کردن
هوش مصنوعی: تو نمی‌دانی که چه کار باید بکنی جز اینکه عمرت را کوتاه کنی و مال‌ات را بیشتر کنی.
نمی‌دانی که تا تو سیم کوشی
بغفلت عمر زرّین می‌فروشی
هوش مصنوعی: نمی‌دانی که در دوندگی برای به دست آوردن چیزهای ظاهری و بی‌ارزش، عمر گرانبهای خود را هدر می‌دهی.
مکن زر جمع چون سیماب درتاب
که خواهی گشت ناگه همچو سیماب
هوش مصنوعی: زیاد پول جمع نکن مانند جیوه که ناگهان مانند جیوه تغییر حالت می‌دهی و از دست می‌دهی.
ازان زر بیشتر در زیرِ خاکست
که از وی بیشتر مردم هلاکست
هوش مصنوعی: طلا و ثروت ممکن است در زیر خاک بیشتر باشد، اما همین ثروت باعث فساد و آسیب بیشتری به انسان‌ها می‌شود.
زری کان سنگ در کوه و کمر داشت
بخیل از سنگ آن زر سخت تر داشت
هوش مصنوعی: کسی که می‌تواند از سنگ، زر استخراج کند، درواقع گنجی در دل مشکلات دارد. اما بخیل، با وجود اینکه چیزی ارزشمندتر از سنگ دارد، همچنان از داشتن آن هم دست می‌کشد و می‌گذارد که گنجش در دل بماند.
بده از مردمی صد گنج پیوست
ولی یک جَو بمردی کم ده از دست
هوش مصنوعی: از میان مردم بسیار، صد گنج و ثروت بیابید، اما برای یک مرد خوب، تنها یک جفت سکه هم کافی است.
خسی کو نان ده آمد از کسی به،
که یک نان ده ز فرمان ده بسی به
هوش مصنوعی: اگر کسی به کسی دیگر نان می‌دهد، این کار فقط به خاطر محبت و شفقت نیست، بلکه نشان‌دهنده قدرت و کارایی او در کمک به دیگران است. یعنی باید در نظر داشت که کمک و نیکی به دیگران باید با تدبیر و براساس ضرورت انجام شود، نه فقط به خاطر یک عمل ساده.
ولی کُشته شدن در پای پیلان
به از نان خوردن از دست بخیلان
هوش مصنوعی: بهتر است که انسان جان خود را در راه چیزهای ارزشمند و بزرگ از دست بدهد تا اینکه زندگی را با حقارت و زودگذر خوار بگذراند و زیر دست افرادی بخیل و خودخواه باشد.