گنجور

(۱) حکایت آن حیوان که آن را هَلوع خوانند

عطا گفتست آن مرد خراسان
که حیوانیست با صد کوه یکسان
پس کوهی که آن را قاف نامست
مگر آنجایگه او را مقامست
بر او هفت صحرا پر گیاهست
پس او هفت دریا پیش راهست
در آنجا هست حیوانی قوی تن
که او را نیست کاری جز که خوردن
بیاید بامدادان پگاه او
خورد آن هفت صحرا پر گیاه او
چو خالی کرد حالی هفت صحرا
بیاشامد بیک دم هفت دریا
چو فارغ گردد از خوردن بیکبار
نخفتد شب دمی از رنج و تیمار
که من فردا چه خواهم خورد اینجا
همه خوردم چه خواهم کرد اینجا
دگر روز از برای او جهاندار
کند صحرا و دریا پُر دگر بار
چو حرص آدمی دارد کمالی
خود ایمان نیستش بر حق تعالی
چگونه ذرّهٔ آتش سرافراز
چو در هیزم فتد از پس رسد باز
ترا گر ذرّهٔ حرصست امروز
به پس می باز خواهد رفت از سوز
ترا پس آن نکوتر گر بدانی
که آبی بر سر آتش فشانی
وگر نه تو نه هشیاری نه مستی
بمانی جاودان آتش پرستی
وگر یک جَو حرامت در میانست
بهر یک جَو عذابی جاودانست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عطا گفتست آن مرد خراسان
که حیوانیست با صد کوه یکسان
هوش مصنوعی: عطا می‌گوید مردی از خراسان بیان کرده که حیوانی وجود دارد که به اندازه صد کوه قادر است، یا به گونه‌ای است که می‌تواند برابر با صد کوه باشد.
پس کوهی که آن را قاف نامست
مگر آنجایگه او را مقامست
هوش مصنوعی: کوهی که به نام قاف شناخته می‌شود، فقط در جایی مشخص مقام و جایگاه واقعی‌اش را دارد.
بر او هفت صحرا پر گیاهست
پس او هفت دریا پیش راهست
هوش مصنوعی: او در سرزمین بسیار پربرکت و سرسبزی زندگی می‌کند که در مقابلش هفت دریا قرار دارد.
در آنجا هست حیوانی قوی تن
که او را نیست کاری جز که خوردن
هوش مصنوعی: در آن مکان، حیوانی قوی و تنومند وجود دارد که تنها کارش خوردن است و هیچ کار دیگری نمی‌کند.
بیاید بامدادان پگاه او
خورد آن هفت صحرا پر گیاه او
هوش مصنوعی: صبح زود بیایید که آن هفت دشت پر از گیاه و سرسبز است.
چو خالی کرد حالی هفت صحرا
بیاشامد بیک دم هفت دریا
هوش مصنوعی: زمانی که کسی از هفت صحرا خالی شد و آرامش یافت، می‌تواند در یک لحظه تمام لذت‌های هفت دریا را تجربه کند.
چو فارغ گردد از خوردن بیکبار
نخفتد شب دمی از رنج و تیمار
هوش مصنوعی: وقتی از خوردن سیر می‌شود، دیگر نمی‌تواند در طول شب یک لحظه هم راحت بخوابد و از درد و ناراحتی رنج می‌کشد.
که من فردا چه خواهم خورد اینجا
همه خوردم چه خواهم کرد اینجا
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم فردا چه خواهم خورد، اما در اینجا همه چیز را چشیده‌ام و از آن استفاده کرده‌ام.
دگر روز از برای او جهاندار
کند صحرا و دریا پُر دگر بار
هوش مصنوعی: روزی دیگر، پادشاه جهان دریا و صحرا را دوباره پر می‌کند.
چو حرص آدمی دارد کمالی
خود ایمان نیستش بر حق تعالی
هوش مصنوعی: زمانی که انسان به دنبال حرص و طمع باشد، به کمال واقعی نخواهد رسید و ایمان او به خداوند کامل نخواهد بود.
چگونه ذرّهٔ آتش سرافراز
چو در هیزم فتد از پس رسد باز
هوش مصنوعی: اگر یک ذره آتش در میان هیزم‌ها بیفتد، چگونه می‌تواند به شکوه و عظمت خود بازگردد؟
ترا گر ذرّهٔ حرصست امروز
به پس می باز خواهد رفت از سوز
هوش مصنوعی: اگر امروز به خاطر حرص و طمع، از چیزی طلبکار باشی، در آینده به دلیل همان حرص، دچار عذاب و پشیمانی خواهی شد.
ترا پس آن نکوتر گر بدانی
که آبی بر سر آتش فشانی
هوش مصنوعی: اگر بدانی که آبی بر آتش فشانی می‌ریزد، پس در مورد تو باید بگویم که زیباتر و بهتر است.
وگر نه تو نه هشیاری نه مستی
بمانی جاودان آتش پرستی
هوش مصنوعی: اگر چنین نباشی که نه در حالت هوشیاری به سر ببری و نه در مستی، همیشه در آتش عشق خواهی ماند.
وگر یک جَو حرامت در میانست
بهر یک جَو عذابی جاودانست
هوش مصنوعی: اگر حتی یک مقدار حرام در درآمدت باشد، برای آن مقدار کوچک عذاب همیشگی در انتظار توست.

حاشیه ها

1391/06/31 11:08
محمد

با سلام و سپاس. مولوی نیز شبیه این داستان را در دفتر پنجم مثنوی ذکر کرده است و در آنجا به زیبایی نفس را همان گاو پر خور و نگران دانسته است