گنجور

(۱۱) حکایت ابرهیم علیه السلام

نوشته در قصص اینم عیان بود
که ابرهیمِ پیغامبر چنان بود
که بودی چل هزارش از غلامان
سگی آن هر غلامی را بفرمان
قلاده جمله را زرّین ولیکن
شمار گوسفندش نیست ممکن
ملایک چشم بر کارش گشادند
ز کارش در گمانی اوفتادند
که او مشغول چندین گوسفندست
خدا می‌گوید او پاک و بلندست
گر او مستغرق ربّ جلیلست
بنگذارد خلیلی چون خلیلست
بجبریل امین حق گفت برخیز
به پیش او زبان ز آواز کن تیز
که تا چون بینی او را در ره ما
چه زو بینی به پیش درگه ما
چو مردی گشت روح القدس محسوس
بآوازی خوش الحان گفت قدّوس
خلیل الله چون بشنیدش آواز
ز پای افتاد گفتی آن سرافراز
بدو بخشید ثُلثی گوسفندان
بدو گفت ای دوای دردمندان
بگو یکبار دیگر نام یارم
که این نامست دایم غم گسارم
دگر ره گفت روح القدس آنگاه
دگر ره اوفتاد از شوق در راه
بدو بخشید آن تاج بلندان
دوم ثلثی که بود از گوسفندان
دگر ره گفت نام حق دگر بار
بگو چون بِه ازین نبوَد دگر کار
دگر ره گفت قدّوسی بآواز
دگر ره بی‌خودش افتاد آغاز
بدو بخشید یکسر گوسفندان
کم از میشی، همی نگذاشت چندان
درآمد جبرئیل و گفت ای پاک
منم روح القُدُس در عالم خاک
مرا این گوسفندان نیست در خور
تراست این جمله ای پاک مطهّر
که جبریل امین در هیچ بابی
نبودست آرزومند کبابی
خلیلش گفت آگاهی ازین راز
که چیزی داده نستانم ز کس باز؟
بدو جبریل گفت از من شبانی
نیاید، من کنون رفتم تو دانی
خلیلش گفت من نیز این همه پاک
رهاکردم رها کردی تو بی باک
خطاب آمد ز حق سوی ملایک
که هان چون بود ابرهیم مالک
که چون جبریل نام ما ندا کرد
بنام ما همه نقدی فدا کرد
یقین تان شد که او جز بنده نبوَد
بما زنده بمالی زنده نبوَد
ملایک باز گفتند ای خداوند
مگر دل زندگی دارد بفرزند
پس آنگه کرد حق از راهِ خوابش
بتسلیم پسر کُشتن خطابش
پسر را چون برای کُشتن آورد
زمین را چون فلک در گشتن آورد
برآمد از ملایک بانگ و فریاد
که او از مال و فرزندست آزاد
ولیکن ایمنی او بخویشست
بسی آن زندگی از جمله بیشست
چنان تقدیر رفت از غیبِ دانش
که در آتش کنند از امتحانش
بآخر چون بآتش شد گرفتار
درآمد جبرئیل از اوجِ اسرار
که هان در خواه هر حاجت که داری
بتو، گفتا، ندارم چون نه یاری
اگر از غیر حاجت خواه باشم
پس از اغیارِ این درگاه باشم
من از غم فارغم بشنو سخن راست
خدا داند کند آنچش بوَد خواست
ملایک چون مقام او بدیدند
ز صدق او خروشی برکشیدند
کالهی، پاک جسم و پاک جانست
بهر چش آزمودی بیش ازانست
چنان در حکم تو دیدیم نرمش
که آتش سرد شد از عشق گرمش
بهشتی گشت دوزخ از دل او
زهی خِلّت که آمد حاصل او
گرش خوانی خلیل خویش شاید
گرش جلوه دهی زین بیش شاید
گر از دین خلیلت رهبری نیست
ترا پس جز طریق آزری نیست
گرت بی سیمیَست و بی زری هم
ترا نمرودیسَت و آزری هم
عجب داری که نمرودی چنان شد
که بهر حرب حق بر آسمان شد
که گر کاریت ناگه کوژ گردد
دلت نمرودِ ره آن روز گردد
چنان در چشم آید خشم و کینه‌ت
که بر گردون رسد صندوقِ سینه‌ت
ترا چون کر گس و صندوق هم هست
بنمرودیت در عالم علم هست
چو هر دم می‌رسد صد تیرِ انکار
چو نمرودت بدین گردنده پرگار
تو پس در کارِ خود نمرودِ خویشی
بنیک و بد زیان و سودِ خویشی
توئی در بندِ افزونی بمانده
ملایک غرقِ بی‌چونی بمانده
چوعمرت رفت آخر چون کنی تو
که بنشستی که زر افزون کنی تو
همه عمرت زیان بودست ای دوست
که تا یک جَو زرت سودست ای دوست
چو همت جای مردی یک قراضه‌ست
بسی کم از زنان مستحاضه‌ست
توانگر را پیمبر مُرده خوانده‌ست
کسی کو سیم دارد مرده مانده‌ست
چو سگ از پس مکن چندین جهانی
که این سگ را تمامست استخوانی
ترا این نفس همچون گبرِ زردشت
بزیر پای ناگه خواهدت کُشت
بکاری گر نمی‌داریش مشغول
شوی از دست او از کار معزول

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نوشته در قصص اینم عیان بود
که ابرهیمِ پیغامبر چنان بود
هوش مصنوعی: در داستان‌ها آمده است که ابراهیم، پیامبر، به این شکل و روش بود.
که بودی چل هزارش از غلامان
سگی آن هر غلامی را بفرمان
هوش مصنوعی: بیت اشاره به این دارد که شخصی، به تعداد بالا، از افرادی که در خدمت او هستند، دارد و هر کدام از این افراد را مطابق دستورات و فرامین خود به کار می‌گیرد. به نوعی، او کنترل و رهبری بسیاری را در دست دارد.
قلاده جمله را زرّین ولیکن
شمار گوسفندش نیست ممکن
هوش مصنوعی: هر چند که گردنبند زیبایی است و زینتی برای همه محسوب می‌شود، اما این زیبایی نمی‌تواند نشان‌دهنده‌ی تعداد و کمیت موجودی آن باشد.
ملایک چشم بر کارش گشادند
ز کارش در گمانی اوفتادند
هوش مصنوعی: فرشته‌ها به کار او خیره شده‌اند و به خاطر آنچه که می‌بیند، در افکارش دچار تردید شده‌اند.
که او مشغول چندین گوسفندست
خدا می‌گوید او پاک و بلندست
هوش مصنوعی: او در حال مراقبت از چندین گوسفند است و خداوند می‌فرماید که او پاک و والا است.
گر او مستغرق ربّ جلیلست
بنگذارد خلیلی چون خلیلست
هوش مصنوعی: اگر او در عشق خدا غرق شده است، باید مانند خلیل (ابراهیم) دوست خود را رها کند.
بجبریل امین حق گفت برخیز
به پیش او زبان ز آواز کن تیز
هوش مصنوعی: فرشته‌ای به پیامبر گفت: برخیز و به ملاقات او برو و زبانت را برای گفت‌وگو آماده کن.
که تا چون بینی او را در ره ما
چه زو بینی به پیش درگه ما
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که وقتی تو او را ببینی، در راه ما چه چیزی از او را مشاهده می‌کنی تا او را در برابر درگاه ما تشخیص دهی.
چو مردی گشت روح القدس محسوس
بآوازی خوش الحان گفت قدّوس
هوش مصنوعی: وقتی که مرد به کمال رسید و روح قدس را احساس کرد، با صدایی خوش و زیبا اعلام کرد که پاک و منزه است.
خلیل الله چون بشنیدش آواز
ز پای افتاد گفتی آن سرافراز
هوش مصنوعی: خلیل خدا زمانی که صدای او را شنید، به زمین افتاد و گویی که آن فردی سر بلند و با وقار است.
بدو بخشید ثُلثی گوسفندان
بدو گفت ای دوای دردمندان
هوش مصنوعی: به او یک-third از گوسفندان را بخشیدند و به او گفتند: ای کسی که درد بیماران را دوا می‌کنی.
بگو یکبار دیگر نام یارم
که این نامست دایم غم گسارم
هوش مصنوعی: بگو نام محبوبم را یک بار دیگر، چون این اسم همیشه مایه تسکین دردهایم است.
دگر ره گفت روح القدس آنگاه
دگر ره اوفتاد از شوق در راه
هوش مصنوعی: سپس روح القدس راه دیگری را نشان داد و در نتیجه او به خاطر شوق و اشتیاق خود به آن مسیر افتاد.
بدو بخشید آن تاج بلندان
دوم ثلثی که بود از گوسفندان
هوش مصنوعی: او به آن کسی که از نظر قد و مقام بلندتر است، توجیه کرد که جایگاهش را از گوسفندان به دست آورده است و به او اجازه داده تا بر این ویژگی خود ببالد.
دگر ره گفت نام حق دگر بار
بگو چون بِه ازین نبوَد دگر کار
هوش مصنوعی: راهی دیگر را بگوید و نام حق را یاد کن، و بار دیگر بگو که در این دنیا جز این کار دیگری وجود ندارد.
دگر ره گفت قدّوسی بآواز
دگر ره بی‌خودش افتاد آغاز
هوش مصنوعی: گروه دیگری از فرشتگان با صدای جدیدی صحبت کردند و او از خود بی‌خود شد و به راهی نوین پا گذاشت.
بدو بخشید یکسر گوسفندان
کم از میشی، همی نگذاشت چندان
هوش مصنوعی: او همه گوسفندان را به او بخشید، اما از تعداد میش ها کم کرد و اجازه نداد که به اندازه کافی باقی بمانند.
درآمد جبرئیل و گفت ای پاک
منم روح القُدُس در عالم خاک
هوش مصنوعی: جبرئیل وارد شد و گفت: من روح‌القدس هستم، از آسمان آمده‌ام و در این دنیای خاکی حضور دارم.
مرا این گوسفندان نیست در خور
تراست این جمله ای پاک مطهّر
هوش مصنوعی: من به این گوسفندها نیازی ندارم، زیرا تو خود برتری و پاکی مکملی هستی.
که جبریل امین در هیچ بابی
نبودست آرزومند کبابی
هوش مصنوعی: جبریل امین، فرشته وحی، هیچ گاه آرزوی خوردن کباب را نداشته و در این زمینه هیچ خواسته‌ای ندارد.
خلیلش گفت آگاهی ازین راز
که چیزی داده نستانم ز کس باز؟
هوش مصنوعی: دوست خلیل گفت: اگر از این راز باخبر شوم، آیا باید به کسی بگویم که چیزی از من نگرفته است؟
بدو جبریل گفت از من شبانی
نیاید، من کنون رفتم تو دانی
هوش مصنوعی: جبریل به او گفت که از من شبانی صحیحی برنمی‌آید، اکنون من می‌روم و تو خود می‌دانی.
خلیلش گفت من نیز این همه پاک
رهاکردم رها کردی تو بی باک
هوش مصنوعی: دوستش گفت من هم تمام این پاکی را رها کردم، تو هم بدون هیچ تردیدی این کار را انجام دادی.
خطاب آمد ز حق سوی ملایک
که هان چون بود ابرهیم مالک
هوش مصنوعی: خداوند به فرشتگان فرمود: ای فرشتگان، ابراهیم چه ویژگی‌هایی دارد که او را به عنوان مالک و فرمانروا برگزیده‌ام؟
که چون جبریل نام ما ندا کرد
بنام ما همه نقدی فدا کرد
هوش مصنوعی: زمانی که جبرئیل نام ما را به صدا درآورد، همه چیز به خاطر ما قربانی شد.
یقین تان شد که او جز بنده نبوَد
بما زنده بمالی زنده نبوَد
هوش مصنوعی: شما مطمئن شدید که او جز بنده نیست، زیرا اگر به شما بمالد، زنده خواهد ماند.
ملایک باز گفتند ای خداوند
مگر دل زندگی دارد بفرزند
هوش مصنوعی: فرشتگان گفتند: ای پروردگار، آیا دل هم زنده است و حس و حال دارد مانند فرزند؟
پس آنگه کرد حق از راهِ خوابش
بتسلیم پسر کُشتن خطابش
هوش مصنوعی: سپس خداوند در خواب، به او الهام کرد که پسرش را قربانی کند و این امر را به او فرمان داد.
پسر را چون برای کُشتن آورد
زمین را چون فلک در گشتن آورد
هوش مصنوعی: وقتی که پسر را برای کشتن به زمین آوردند، زمین به گونه‌ای چرخید که انگار آسمان در حال گردش است.
برآمد از ملایک بانگ و فریاد
که او از مال و فرزندست آزاد
هوش مصنوعی: از آسمان صدای ملائکه بلند شد که او از مال و فرزندش رها و آزاد است.
ولیکن ایمنی او بخویشست
بسی آن زندگی از جمله بیشست
هوش مصنوعی: اما امنیت او به خودش بستگی دارد و این زندگی بسیار بیشتر از آن است که به چشم می‌آید.
چنان تقدیر رفت از غیبِ دانش
که در آتش کنند از امتحانش
هوش مصنوعی: قدر و سرنوشت به گونه‌ای رقم می‌خورد که در نتیجه آزمون‌هایی که از آن می‌گیرند، همه چیز تحت فشار و در شرایط سخت قرار می‌گیرد.
بآخر چون بآتش شد گرفتار
درآمد جبرئیل از اوجِ اسرار
هوش مصنوعی: در نهایت، وقتی که او در آتش عشق گرفتار شد، جبرئیل از بالای رازها و اسرار ظاهر شد.
که هان در خواه هر حاجت که داری
بتو، گفتا، ندارم چون نه یاری
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هرگاه خواسته‌ای داشته باشی، اگر کسی نباشد که به تو کمک کند و یاری‌ات کند، به نظر می‌رسد که هیچ چیز نداری و نمی‌توانی به خواسته‌ات دست یابی.
اگر از غیر حاجت خواه باشم
پس از اغیارِ این درگاه باشم
هوش مصنوعی: اگر بدون نیاز از دیگران چیزی بخواهم، پس باید از دیگران دور باشم و به این درگاه مراجعه نکنم.
من از غم فارغم بشنو سخن راست
خدا داند کند آنچش بوَد خواست
هوش مصنوعی: از غم رهایی یافتم، پس به تو می‌گویم حقیقت را، خدا بهتر می‌داند که آن چه را که او بخواهد، محقق می‌سازد.
ملایک چون مقام او بدیدند
ز صدق او خروشی برکشیدند
هوش مصنوعی: وقتی فرشتگان مقام و مرتبه او را مشاهده کردند، از صدق و راست‌گویی او به هیجان آمدند و ندا و فریادی برپا کردند.
کالهی، پاک جسم و پاک جانست
بهر چش آزمودی بیش ازانست
هوش مصنوعی: کسی که باهوش است و فاقد هرگونه آلودگی در جسم و روح خود، دارای ویژگی‌های برتر و ارزشمندی است که فراتر از آنچه به نظر می‌رسد، می‌باشد.
چنان در حکم تو دیدیم نرمش
که آتش سرد شد از عشق گرمش
هوش مصنوعی: در حکم تو چنان نرمش و لطافتی مشاهده کردیم که آتش از حرارت عشق او سرد شد.
بهشتی گشت دوزخ از دل او
زهی خِلّت که آمد حاصل او
هوش مصنوعی: دل او به گونه‌ای است که باعث شده دوزخ به بهشت تبدیل شود؛ چه شگفت‌انگیز است که چنین نتیجه‌ای از وجود او به‌دست آمده است.
گرش خوانی خلیل خویش شاید
گرش جلوه دهی زین بیش شاید
هوش مصنوعی: اگر او را بخوانی، شاید مانند خلیل خودت شود، و اگر جلوه‌گری کنی، ممکن است حتی بیشتر از این نیز نمایان شود.
گر از دین خلیلت رهبری نیست
ترا پس جز طریق آزری نیست
هوش مصنوعی: اگر در پیروی از دین ابراهیم (خلیل) راهنمایی برایت وجود ندارد، پس راهی جز راه نمرود (آزر) برایت نخواهد بود.
گرت بی سیمیَست و بی زری هم
ترا نمرودیسَت و آزری هم
هوش مصنوعی: اگر تو بدون قدرت و ثروت باشی، در حقیقت شبیه نمرود و آزر خواهی شد.
عجب داری که نمرودی چنان شد
که بهر حرب حق بر آسمان شد
هوش مصنوعی: عجب است که نمرود با این همه قدرت و arrogance، به جایی رسید که برای مقابله با حق، به آسمان رفت.
که گر کاریت ناگه کوژ گردد
دلت نمرودِ ره آن روز گردد
هوش مصنوعی: اگر در کارهایت ناگهان دلت شکسته شود، مانند نمرود در روزهای سخت، بی‌ثبات و بی‌قرار خواهی شد.
چنان در چشم آید خشم و کینه‌ت
که بر گردون رسد صندوقِ سینه‌ت
هوش مصنوعی: خشم و کینه‌ات به قدری در چشمانت نمایان است که حتی آسمان هم از آن باخبر می‌شود و در صندوق صداقتت تاثیر می‌گذارد.
ترا چون کر گس و صندوق هم هست
بنمرودیت در عالم علم هست
هوش مصنوعی: شما به اندازه یک کرگدن و یک صندوق، ارزش و اعتبار دارید و در دنیای دانش، هیچ چیز خاصی از شما وجود ندارد.
چو هر دم می‌رسد صد تیرِ انکار
چو نمرودت بدین گردنده پرگار
هوش مصنوعی: هر لحظه که تردید و انکار به سراغت می‌آید، به یاد نمرود و چرخش پرگار باش.
تو پس در کارِ خود نمرودِ خویشی
بنیک و بد زیان و سودِ خویشی
هوش مصنوعی: پس در کارهای خود همانند نمرود (دیکتاتور) باش که در مورد نیک و بد، زیان و سود خود آگاه باشد.
توئی در بندِ افزونی بمانده
ملایک غرقِ بی‌چونی بمانده
هوش مصنوعی: تو درگیر کثرت و زیادتی هستی، در حالی که فرشتگان در حال غرق شدن در سکوت و عدم فعالیت هستند.
چوعمرت رفت آخر چون کنی تو
که بنشستی که زر افزون کنی تو
هوش مصنوعی: وقتی زمانت به پایان می‌رسد، چگونه می‌خواهی به چیزی ادامه دهی در حالی که زمانی برای تو باقی نمانده است تا برای به دست آوردن بیشتر تلاش کنی؟
همه عمرت زیان بودست ای دوست
که تا یک جَو زرت سودست ای دوست
هوش مصنوعی: عمر تو به هدر رفته است، ای دوست، چرا که هیچ سودی از آن به دست نیامده جز یک مقدار ناچیز.
چو همت جای مردی یک قراضه‌ست
بسی کم از زنان مستحاضه‌ست
هوش مصنوعی: وقتی که اراده و انگیزه یک مرد تنها به اندازه یک تکه کوچک باشد، به مراتب کمتر از زنان بی‌حال و بدون اراده است.
توانگر را پیمبر مُرده خوانده‌ست
کسی کو سیم دارد مرده مانده‌ست
هوش مصنوعی: کسی می‌گوید که ثروتمند را مثل پیامبر مرده‌ای می‌داند، چرا که او به رغم داشتن ثروت، همچنان در زندگی‌اش بی‌روح و بی‌معنا باقی مانده است.
چو سگ از پس مکن چندین جهانی
که این سگ را تمامست استخوانی
هوش مصنوعی: مثل اینکه سگ به دنبال استخوانی است و به دیگر دنیاها توجهی ندارد، تو هم نباید به دنبال چیزهای بی‌فایده و بی‌اهمیت باشی. این دنیا امکانات و منابعی دارد که باید برای رسیدن به آنها تلاش کنی و به چیزهای بی‌مورد بی‌توجهی کنی.
ترا این نفس همچون گبرِ زردشت
بزیر پای ناگه خواهدت کُشت
هوش مصنوعی: این نفس تو مانند زرتشتیان گبر، ناگهان تو را زیر پا خواهد انداخت و از بین خواهد برد.
بکاری گر نمی‌داریش مشغول
شوی از دست او از کار معزول
هوش مصنوعی: اگر به او توجه نکنی و سرگرم کارهای خودت شوی، در نهایت از انجام وظایف و کارهایت باز می‌مانی.

حاشیه ها

1388/03/05 18:06
رسته

بیت:11
علط: دوان
درست: دوای
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1399/06/23 11:08

حکایت ابراهیم خلیل و فرشتگان(مقاله 19)
ابراهیم 40 هزار غلام داشت و هر یک سگی با قلاده طلا، شمار گوسفندانش ممکن نبود.
فرشتگان گفتند او چگونه خلیل و محو حق است؟!
حق به جبریل فرمان داد نام مرا در پیشش آواز ده،جبریل با آواز خوش گفت قدوس:
خلیل الله چو بشنیدش آواز
ز پای افتاد گفتی آن سرافراز
سپس یک سوم گوسفندان را به او بخشید و درخواست کرد یکبار دیگر نام یار را آواز دهد پس از آن یک سوم دیگر و سپس بیخود گشت و همه را بخشید.
جبریل گفت منم روح القدس، گوسفندان شایسته من نیست و من هیچ گاه در آرزوی کباب نبوده ام. خلیل گفت آنچه بخشیده ام بازپس نمی گیرم.جبریل گفت از من چوپانی نمی آید خلیل گفت پس همه را رها کردم.
حق با افتخار از فرشتگان نظر خواست.گفتند به زندگی و فرزند دل بسته است.حق در خواب دستور کشتن اسماعیل را داد...
پس از پیروزی ازین آزمون ملایک فریاد برآوردند که او از مال و فرزند رهاست، اما دلخوشی او به خویشتن است.
تقدیر حق چنین رقم خورد که در ِآتش گرفتار شود و جبریل از اوج اسرار فرود آید :
که هان درخواه هر حاجت که داری
به تو، گفتا، ندارم چون نه یاری
اگر از غیر حاجت خواه باشم
پس از اغیار این درگاه باشم
ملائک به خروش آمدند که خلیل پاک جسم و پاک جان است.چنان است که از عشق گرمش آتش سرد می شود.اگر او را خلیل خود می دانی شایسته است.
-فلسفه و معنای زندگی:
گفتگوی فرشتگان و خداوند بر سر آفرینش آدمی ادامه دارد( ما مشهود حق و فرشتگانیم )و عشق و جسارت حق سبب شد تا با وجود همه مخالفتها و حسادتها( ابلیس) در وجودمان آورد.اکنون زندگی فلسفه و معنای دیگری پیدا می کند و آن رقم زدن سربلندی خداوند است(با رساندن خویش به جایگاهی فراتر از فرشتگان)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح