(۸) حکایت یحیی معاذ رازی
مگر یحیی معاذ آن مردِ محرم
براهی بر دهی بگذشت خرّم
یکی گفتش که هست این ده دهی خوش
زبان بگشاد یحیی همچو آتش
کزین خوشتر دل مردیست بالغ
که هست او از ده خوش سخت فارغ
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مگر یحیی معاذ آن مردِ محرم
براهی بر دهی بگذشت خرّم
هوش مصنوعی: مگر یحیی معاذ، آن مرد بزرگ و دانشمند، در حالی که بر راهی میگذشت، به دهی خوش و سرسبز نرسید.
یکی گفتش که هست این ده دهی خوش
زبان بگشاد یحیی همچو آتش
هوش مصنوعی: یکی از افراد گفت که این دهکده دارای زبان خوش و شیرینی است. یحیی هم مانند آتش به سرعت و با شور به این موضوع پاسخ داد.
کزین خوشتر دل مردیست بالغ
که هست او از ده خوش سخت فارغ
هوش مصنوعی: بهتر از این که دل یک مرد بالغ و عاقل را شاد کنی، این است که او از زندگی ساده و بیغمی در روستا برخوردار باشد.